از چگونگی تحول و ورود به حوزه علمیه تا خدمت رسانی به بیماران کرونایی
سایر منابع:
سایر خبرها
گوینده ای که صدای خود را نشناخت!/ چرا دورهمی مدیری دیگر تبلت هدیه نمی دهد؟
از سال 1337 کار تئاتر را شروع کردم. آقای جعفر والی از مادرم خواست که اجازه دهد من تئاتر بخوانم. من با خیلی از بزرگان در تئاتر آشنا شدم. بعد از چند سال، به پیشنهاد دوستان در سال 1339 وارد رادیو شدم. اولین بار که صدای خودم را شنیدم، نشناختم! این بازیگر درباره ازدواج خود بیان کرد: من در سال 1343 ازدواج کردم؛ یک دختر و یک پسر دارم. من و همسرم دوست داشتیم یک بچه داشته باشیم؛ اما دخترم همیشه ...
وقتی امام رضا (ع) هفتاد بار به ملاقات حضوری آیت الله شیخ مرتضی حائری آمد
کرد و پرسید: آقای حائری! ترسیدی ؟ من هم به حرف آمدم که: بله آقا ترسیدم، آن هم چه ترسی! هرگز در تمام عمرم تا به این حد نترسیده بودم. اگر یک لحظه دیرتر تشریف آورده بودید حتماً زهره ترک می شدم و خدا می داند چه بلایی بر سر من می آوردند. بعد به خودم جرأت بیشتر دادم و پرسیدم: راستی، نفرمودید که شما چه کسی هستید. و آقا که لبخند بر لب داشت و با نگاهی سرشار از عطوفت ...
جمله تاثیرگذار دختر حاج قاسم که دل همسر شهید مدافع حرم را مثل کوه قرص کرد
نوکر بچه هاتون هستم پدرم اگه نیست، من هستم! با خودم گفتم: کاش پیکرت این طور نامرتب نبود تا همسرت بعد از سال ها یک دل سیر تو را تماشا کند. از آنجا که بیرون آمدیم دیگر برف نمی بارید. ولی سوز عجیبی داشت مریم و بقیه برای تشییع حاجی تهران می مانند، اما من باید برگردم سوار ماشین می شوم و به سمت شمال حرکت میکنم. حالا، اما آرامم و میدانم که این خود حاجی بود که مرا به خانه اش دعوت کرد ...
قدر انقلاب را بدانید و در خط اسلام و رهبر باشید
کشیده اید همیشه در رنج و تلاش بوده اید که مرا بزرگ کرده اید تحویل اجتماع دادید. پدرم من هیچ گاه زحمات شایان شما را فراموش نخواهم کرد. من متوجه زندگی آن طوری که باید نشدم و بیش تر باعث ناراحتی شما می شدم اما امروز دیگر می دانم زندگی یعنی چه زندگی جهاد یعنی مبارزه شهادت. ای پدرم و مادرم مرا ببخشید چون رضایت پدر و مادر شرط است. پیامبر باز می فرماید: بهشت زیر پای مادران است. پدرم در شهادتم ...
ده حکایت جالب از امام رضا علیه السلام در ویکی آنا
زحمت نمی انداختم . امام در حالی که با تکه پارچه ای، روغن را از دستش پاک می کرد، فرمودند: ما خانواده ای نیستیم که میهمان را به زحمت بیندازیم . 7- ابرهای سیاه راوی: حسین بن موسی از شما چه پنهان شک داشتم. نه به شخص امام رضا علیه السلام ؛ نه!... فقط باورم نمی شد که واقعا امامان معصوم، بتوانند قبل از اتفاقات از همه چیز اطلاع داشته باشند. آن روز صبح به همراه امام ...
"افراخته" زیر شکنجه ساواک دوام نیاورد؛ مرا بردند/ وقتی انقلابی دو آتشه به استخدام واحد نظامی مستشاران ...
...، کم و بیش بحث مبارزه دانشجویان و بچه مسلمان ها و سرشاخ شدن شان با حکومت را هم پیگیری می کردیم؛ البته تحت الجلدی و آرام، آن هم به علت شرایط خفقانی که بر شهر و کشورمان حاکم بود! بالاخره یک روز در صفحه آگهی اشتغالِ روزنامه، تیتر استخدام در سفارت آمریکا نظرمان را جلب کرد؛ آن هم در قسمت واحد نظامی یا آرمیشمَک. قرار بود الباقی مستشاران آمریکایی هم به کشورمان بیایند ؛ حدود 40 هزار نیرو را ...
یاس رازقی من!
مرا داد. دفترم! تا این جای کار، همه چیز سر جای خودش بود. اما قصه ی پر غصه ی من از روزی آغاز شد که به خاطر گرما، مجبور شدیم کولر گازی دوتکه یا همان اسپلیت خانه را روشن کنیم. از بد حادثه، بخش خارجی یا همان کندانسور کولر ما، در بالکن است؛ بخشی که با بی رحمی، هوای گرم داخل اتاق را دریافت و با خشم، آن را در بالکن خانه خارج و آن جا را به جهنمی غیرقابل تحمل تبدیل می کند. حواسم نبود! اما ...
طلبه هایی که کنار ساحل تبلیغ می کنند!
به گزارش شیعه نیوز ، چند سال پیش انتشار کلیپی کوتاه پای گروه تبلیغی بقیة الله بابلسر را به فضای مجازی و رسانه باز کرد. کلیپی که نشان می داد چند طلبه جوان در ساحل دریا مشغول برگزاری مسابقه سیب خوری هستند. انتشار این مسابقه حاشیه هایی را به دنبال داشت. حاشیه هایی که حجة الاسلام سیدمرتضی پورعلی مسئول این گروه تبلیغی علاقه ای نداشت به جزئیات آن بپردازیم. مصاحبه ای که پیش روی شماست را همان چند سال پیش انجام داده بودیم ولی منتشر نکرده بودیم ت ...
حکم اعدام برای قاتل مرد دستفروش تهرانی
داعش بجنگم. وقتی به ایران بازگشتم در کنار پارک دستفروشی می کردم. من چای و بلال میفروختم و شب ها هم در پارک می خوابیدم. وی در تشریح جزئیات درگیری گفت:: آن روز در گوشه پارک خوابیده بودم که به من زنگ زدند و گفتند پسر دستفروشی که کمی آن طرف تر بساطش را پهن می کرد بساطم را به هم زده است. من بلافاصله خودم را به محل رساندم و دیدم امیر و چند نفر از دوستانش با چاقو و قمه ایستاده اند. آن ها همه ...
می توانم با سالم ها هم رقابت کنم
راضی نمی کرد و فکر می کردم در یک رشته ورزشی انفرادی درصد موفقیتم بیشتر خواهد بود. در همان روزها دوستانی داشتم که به باشگاه تیراندازی می رفتند و اسم تیراندازی هم به من حس و حال خوبی می داد. دوستانم مرا تشویق کردند و خودم به واسطه اشتیاقی که برای لمس موفقیت های فردی داشتم تیراندازی را شروع کردم. چرا قبل از هجده سالگی به سمت ورزش نرفتید؟ من تنها فرد معلول خانواده بودم و در دوره ای ...
ناگفته های تلخ یک زن از 25 سال اعتیاد+ عکس
پلیس منو گرفتن و بردند، بعد از آن منتقل شدم به یک مرکز ترک اعتیاد و 6 ماه اونجا بودم، اما بعد از ترخیص دوباره برگشتم به همان خانه، سخت بود برام که این همه مواد جلو دستم باشه و من مصرف نکنم. اما بعد از 5 روز دیدم طاقت ندارم که مواد ببینم و مصرف نکنم از آن خانه زدم بیرون وارد این مرکز شدم و پذیرش شدم بعد از 3-4 روز به مرکز خانه خورشید منتقل شدم، خانم ارشد مدیر مرکز خانه خورشید دندون هام رو درست کرد ...
قتل دختر بچه 10ساله توسط نامادری بی رحم
همسر سابقش هم اطلاعی داری؟ بله! همسرم تعریف می کرد که وقتی با زنش دعوا می کردند و عسل یک ساله بود هر کدام قسمتی از بدن او را می گرفتند و به طرف خودشان می کشیدند! مادر عسل در را روی او قفل می کرد و به دنبال خوشگذرانی خودش می رفت به طوری که سر این بچه پر از شپش شده و زخم هایش عفونت کرده بود! من بعد از ازدواج با محمد او را درمان کردم! چرا عسل را به مادرش ندادید؟ چون او ...
عاشقانه های شهدا/ شرط سید عبدالله برای تقسیم اجر شهادت با همسرش
با خانواده شهید چه روزی باشد اما خیلی اتفاقی دیدار ما در روز شهادت امام جعفر صادق(ع) افتاد. با اینکه روز تعطیل بود ولی زمان دیدار هماهنگ شد و به منزل این شهید عزیز رفتیم. حس عجیبی بود؛ وقتی قدم در حیاط خانه گذاشتم، گویی وارد یک مکان مقدس شدم. زیر لب سلامی عرض کردم؛ مطمئن بودم شهید جواب سلامم را می دهد. خانه ای کوچک اما دلنشین و باصفایی داشتند. خبری از اشرافی گری و تجمل گرایی نبود؛ همه چیز ...
معلم خصوصی شیطان صفت؛ راز خودکشی های دختر پشت کنکوری
. بعد از چند جلسه مشاوره بود که متاسفانه فهمیدم با دست خودم دخترم را بیچاره کرده ام. وقتی خانم مشاور درباره مشکلی که برای دخترم پیش آمده بود با من صحبت کرد مثل این که آب سردی بر سرم بریزند، تمام وجودم سرد شد و دنیا پیش چشمم تیره و تار. این قدر به فکر کنکور و دانشگاه دخترم بودم که حساسیت های دیگر را فراموش کرده بودم. متاسفانه با دست خودم دخترم را در چنگال آدمی گرگ صفت قرار داده بودم که ...
عکس پروفایل امام رضا | عکس نوشته امام رضا علیه السلام
الجوادم داد سپس گدا شدن خانه زاد یادم داد ورودم از در باب الجواد واسطه ایست همیشه کم طلبیدم خودش زیادم داد به من چه شاعرم اصلا خودش که میدانست نه دعبلم نه فرزدق نه با سوادم، داد جهان سراغ ندارد رئوف تر از او هنوز کاسه ی دستم نشان ندادم داد در آسمان همه بر نوکریش مفتخرند فدای آنکه چنین حُسن انتخابم داد کشید دست مرا ثامن الحجج رفتم فقیر بودم و مشهد برای حج رفتم... دلتنگ حرم ...
چاپ چهاردهم فرار از اردوگاه 14 مجوز نگرفت!
به گزارش خبرنگار ایمنا ، یوسف حصیرچین، مترجم و نویسنده که کتاب "فرار از اردوگاه 14" را نیز به فارسی ترجمه کرده ؛ در صفحه اینستاگرام خود نوشت: "چند ماهی بود که منتظر چاپ چهاردهم فرار از اردوگاه 14 بودم، هر چند وقت یک بار هم به خودم می گفتم خب چند سال از چاپ کتاب گذشته، چند کتاب دیگه درباره کره شمالی منتشر شده، دوتاش رو هم خب خودم ترجمه کردم، پس طبیعیه که مثل قبل نفروشه. مخصوصاً که ...
زن جوان: از مادری دلسوز تبدیل به زنی معتاد و بی مسئولیت شدم
شده ام . روزها و شب ها نیمه جان گوشه ای از خانه افتاده بود. بدنم کم آورده بود. فقط وقتی تریاک مصرف می کردم سرپا می شدم . از اینجا بود که زندگی آرام و خوش زن جوان رو به زوال و تباهی می رفت. در این فاصله الناز صاحب کودک دیگری نیز شد. شاید باورتان نشود اما روزی زنی زیبا و شاداب و در خانمی و خانه داری زبانزد فامیل بودم. اشتباه همسرم و کنجکاوی مرا زمین زد. در ...
بزرگ ترین حسرت پیشکسوت استقلال
... تا چه زمانی در استقلال حضور داشتید؟ من تا نیمه اول سال 52 بازیکن استقلال بودم و بعد فوتبال را در سن 28 سالگی کنار گذاشتم. چرا 28 سالگی؟ برای اینکه جوان ترها بیایند و بازی کنند. آن سال ها به دنبال این بودیم که بازیکنان جوان تر فرصت حضور در میدان را کسب کنند، مثل حالا نبود کا بازیکن تا 38 سالگی به زور بازی کند. بزرگ ترین حسرت شما در استقلال؟ ...
باورهای کهنه مادر
را معرفی کرد و گفت نگران دخترتان نباشید. اینجا پیش ماست و او را به خانه برمی گردانیم اما مادرم، گفت: حالا که او به خانه شما آمده حق ندارد برگردد و اگر برگردد خودم او را خواهم کشت، او دیگر دختر ما نیست. آن شب در منزل کوروش ماندم. فردای آن روز پدر و مادرش مرا به منزلمان بردند اما مادرم مرا نپذیرفت. بعد از چند ساعت بحث و کشمکش گفت: اینها باید همین هفته عقد کنند. من که چیزی از زندگی مشترک ...
وسلی اسنایدر: به خودم دروغ می گفتم که همه چیز خوب است
...: به خودم دروغ می گفتم که همه چیز خوب است و در واقع خودم را فریب می دادم. الکل باعث شد از لحاظ بدنی دچار افت شوم. جوان بودم و تحت تاثیر شهرت و اعتبارم قرار گرفتم. هرگز مواد مصرف نکردم ولی الکلی بودم و مثل یک ستاره موسیقی زندگی می کردم. بازیکن رئال بودم و همه دنیا مرا می شناختند. وقتی بیرون می رفتیم، هزاران یور بیهوده خرج می کردم. نمی گویم در رئال بد بودم ولی قطعا می توانستم بازیکن بسیار بهتری برای این تیم باشم. ...
جشن تولد "شب بخیر کوچولو" در رادیو/ گوینده ای که به تلویزیون نرفت!
دنبال مجری می گشتند، من لوزه هایم را عمل کرده بودم و با آن شرایط صدمه دیده یک پاراگراف از قصه (همان پیرزنی که در روز بارانی همه حیوانات را به خانه خود راه می دهد) را خواندم، ایشان گفتند که این خانم نشیبا همان است که ما می خواهیم و این شد که نهم تیر ماه سال 1369 برنامه را شروع کردیم. وی افزود: من برای این کار که مخاطبم بچه ها هستند، باید انرژی بیشتری بگذارم. به طوری که اگر چند برنامه پشت ...
کوهنوردان آتش فشان خشم
ها عوض شده. به جای اینکه من از آن ها سؤال بپرسم، آن ها از من می پرسند. این سؤال را سارا از من پرسید. همین بهانه ای شد تا کمی فکر کنم. از او فرصت خواستم که روی رفتارهایمان فکر کنم و آخرین باری را که عصبانی شدم به یاد بیاورم. همین سؤال فرصت خوبی شد تا وقتی برای خودم بگذارم. دوربینی خیالی روبه رویم بگذارم و ببینم که من در تمام طول روز، در مواجهه با هجوم احساسات گوناگون چه کارهایی انجام می دهم. یادم ...
خط پرورش دهنده روح و شعر آرام کننده روح می باشد/هنر صخره محکمی است در مقابل امواج سهمگین زندگی
دوستان و با تشکر از مدیریت محترم هفته نامه وزین اتحاد جنوب من سید عبدالحسین هاشمی متولد 1324 فرزند سید احمد از روستای زردکی علیا از دورترین قرائ بلوک انگالی که با سابقه کتب خانه ای به برازجان آوردند. در سال تحصیلی 36 - 37 در کلاس چهارم دبستان فرخی برازجان دوران ابتدائیم شروع شد .پس از اتمام دوره ابتدائی مهرماه سال 39 وارد دبیرستان فردوسی شدم .دوره دبستان و پایان دوره سه ساله ...
روایت فارس من | بابای مدرسه از نمای نزدیک؛ به من می گویند برو جاروات را بکش!
تا بچه بودیم. من تا سوم راهنمایی درس خواندم و بعد وارد بازار کار شدم. توی قنادی کار کردم، بعد رفتم سربازی، جوشکاری کردم و کارهای مقطعی دیگر. مدتی هم در شهرک سینمایی غزالی کمک آشپز بودم. آنجا فقط زحمت کشیدم و کار کردم؛ بدون هیچ خاطره ای. انگار خودم را به فراموشی اجباری زده ام، از بس چیز خوشایندی برای یادآوری پیدا نمی کنم. 3| سال 1389، با 200 هزار تومان حقوق، به عنوان آشپز وارد آموزش و ...
یوسف کرمی: اولین کسی بودم که صدای فردوسی پور را تقلید کردم
را تقلید کردم. من اولین کسی بودم که سال 79 و در همان اوایل پخش برنامه 90، با این برنامه شوخی کردم و از بین فوتبالی ها؟ علی آقای پروین و علی آقا دایی. بعد هم صدای عادل فردوسی پور. اصلا من اولین کسی بودم که سال 79 و در همان اوایل پخش برنامه 90، با این برنامه شوخی کردم. تا به حال شده تقلید صدای کسی را کنید و او ناراحت شود؟ سوال به جایی پرسیدید. دوست دارم ...
صدا کن مرا
امیر حسین ذاکری - یکی از همکاران تا وارد جلسه شد پکی زد زیر گریه گفتیم چی شده؟ کسی زدتت؟ گفت آره بدجور هم بی انصاف منو زد.آخه بگو من چکارت کرده بودم من بی گناه بی آزار جز جفنگ نویسی که آزاری به کسی نرسوندم. گفتیم کدام بی مروتی همکار ما را زد؟ گفت: دست روزگار! برخی همکاران خندیدند و با خنده گفتند: اگر به این است همه ما کتک خورمان ملس است! کتکی که ما از دست این روزگارخوردیم "کتک خورهای فیلم فارسی ...
روایت جالب محمدرضا شفیعی از مراسم معارفه رئیس جدید حوزه هنری
آب شدم ...شاید این جمله تذکری باشد برای همه مدیران هنری و هنرمندان. . گفت؛ . "کاش جای شما بودم و کاری برای فرهنگ کشورم می کردم" . شوخی یت گرفته حاج حسین اقا...! کاش ما یک دقیقه از عمرمان جای شما بودیم کاش می فهمیدیم شما کجاها را می بینی که ما نمی بینیم و ای کاش... . . . - خدایی عکس نپیچوندم با اجازه یکی از همکاران حوزه هنری اوردم بیرون! انتهای پیام/ ...
خوشحالم کنترل می شوم
بالا بیاید. در حالی که در عالم واقعیت همان بازیگر افتخار بازیگری سینما و تلویزیون ماست. به نظرم مخاطبان فضای مجازی خیلی واقعی نبوده و جعلی هستند. یعنی به نظرتان مخاطبان اینستاگرام واقعی نیستند؟ نه، منظورم این نیست. مخاطبان اینستاگرام هم مردم هستند، اما محدود به همان فضا می شود. اما وقتی شما به واسطه برنامه خندوانه یا بازی در یک سریال تلویزیونی محبوب می شوید، مردم کوچه و خیابان ...