انتظاری: جدایی از پرسپولیس باعث نابودی فوتبالم شد
سایر منابع:
سایر خبرها
قتل زن مطلقه تهرانی در خانه مجردی اش +عکس
عمویم قرار داد. من از این موضوع خیلی ناراحت بودم اما کاری از دستم برنمی آمد. خب این چه ربطی به عمه ات داشت؟ آن روز من خیلی ناراحت بودم. چند وقت قبل با دختری در اینستاگرام دوست شدم. اوایل خودم را پسری پولدار معرفی کردم و برای اینکه به دختر دلخواهم ثابت کنم که وضع مالی خوبی دارم، مدام ماشین های لوکس و لاکچری کرایه می کردم و به محل قرار با او می رفتم. اما از آنجایی که ماه هیچ ...
اشک های ستاره استقلال در لایو اینستاگرام
دنبال کنید، می بینید که در آن بازه ی زمانی انگار وجود خارجی نداشتم. من بعد از مصدومیتم، از رسانه ها محو شدم. اخباری از من منتشر نمی شد. درحالیکه فقط 33 سال داشتم و از خودم می پرسیدم چرا باید فوتبال من انقدر زود تمام شود و درنهایت چاره ای نداشتم که این مسئله را بپذیرم. در حالیکه اکنون 40 سال سن دارم، احساس میکنم یک جای کار می لنگد و صحبت کردن درخصوص این موضوع برای من خیلی سخت است. دوست داشتم تا 38 سالگی فوتبال بازی کنم ولی این اتفاق رخ نداد. ...
ضرغامی رئیس اسبق صدا وسیما: صداوسیما هرچقدر می تواند باید باز باشد!
بد می شود. این فرد تلویزیون ما را خاموش می کند و سراغ دیگران می رود. خوب ما 20 هزار تا فیلم در سازمان آن زمان داشتیم که الان شاید شده باشد 25هزار تا؛ آرشیو صداوسیما دریاست. هر روز شش تا فیلم مگر در سال چقدر می شود؟ حول و حوش دوهزار فیلم و اصلا این شبکه ها هزینه ای نداشت. من گفتم بگذاریم طرف وقتی خسته از سرکار می آید، شب یک فیلمی ببیند و کمی از مشکلات فاصله بگیرد، نمی خواهد اخبار گوش کند ...
پشت پرده خواستگاری از دختران معلول
، اما از اواخر سال 96 که آخرین مرحله درمان را انجام دادم و نتیجه ای حاصل نشد، خسته شدم، آنجا بود که گفتم الان باید زندگی ام اولویت باشد. او ادامه می دهد: یک جور هایی دیگر خسته شده بودم، نه خرید می رفتم، نه سینما. از خانه بیرون نمی رفتم، هیچ تفریحی نداشتم، حتی با ماشین که بیرون می رفتم ویلچر را نمی بردم که یک موقع کسی نفهمد من از ویلچر استفاده می کنم. حتی وقتی که خواستم بعد از دو سال وقفه ...
قهوه چی ای که اشتباهی رفت دانشگاه!
بیست_سی تایی را هم شکسته. الان می توانستم ارتقای مقام یافته و چند ساعتی در طول روز را به عنوان باسابقه ترین قهوه چی قهوه خانه جای صاحب قهوه خانه پشت دخل بشینم. مسلما یکی از جاذبه های گردشگری شهر شده بودم و هر روز چند تا از این توریست های پیر و فرتوت می آمدند تا چای پرت کردن من روی میز را ببینند و از من عکس بگیرند. احتمالا چند تا از جوانان بلوبری کش امروزی هم با دقت به دستانم نگاه می کردند؛ اما متاسفانه هیچ کدام از این اتفاق ها نیفتاد. برگشتم خانه. پدرم زد پس گردنم که بشین واسه کنکور بخون، بری دانشگاه و یه پخی بشی. رفتم دانشگاه و چیزی نشدم. اما مطمئنم اگر قهوه چی می شدم، قهوه چی موفقی می شدم. ...
به خاطر نوشته هایم معذرت می خواهم؛ نه خطر جنگل شدن را جدی بگیرید نه کوری سفید را
که عده ای را مشغول کنم و بعد نتوانم حقوق آنها را بدهم. خودم را جای فروشندگان گذاشتم. دیدم حق دارند. جنسی که امروز خریده اند و باید فردا بفروشند با جنسی که قرار است پس فردا بخرند زمین تا آسمان تفاوت قیمت دارد. جنس امروزخریده را به قیمت پس فردا می فروشد تا چراغ مغازه اش روشن باشد. تا بتواند چرخ زندگی اش را بچرخاند. اگر اینگونه رفتار نکند، دو روز بعد باید ضرر کند، مغازه اش را ...
در ستایش کارگردانی که سال هاست فیلم نمی سازد
...: سال ها بود در مشهد بازی می کردم، درست بیست سال و در تمام این سال ها چشمم به این بود که یک شروع خوب در سینما داشته باشم. در این مدت خیلی ها از من دعوت کردند در فیلم شان بازی کنم. کارگردانان بزرگی که نقش های خوبی هم داشتند برایم. اما من دنبال یک آغاز درخشان بودم. اتفاقی که یک بار قرار بود در فیلم- سریال کوچک جنگلی رخ دهد اما سریال را از ناصر تقوایی گرفتند. بعد از آن سریال ناکام اما وقتی یک روز ...
تو دریای من بودی آغوش وا کن!
او شاید سرسخت ترین مخالف شعر نو و البته نیما یوشیج بود. آغاز تقابل حمیدی با نیما، در نخستین کنگره نویسندگان ایران صورت گرفت. سیروس طاهباز در خاطره ای درباره این تقابل گفته است: ... در سال 1325 انجمن فرهنگی ایران و شوروی (خانه وُکس) ... نخستین کنگره شعرا و نویسندگان ایران را تشکیل می دهد... به مصلحت دید کارگردانان کنگره، یعنی احسان طبری و پرویز ناتل خانلری، خطابه مفصل شعر معاصر فارسی را جناب علی اصغر خان حکمت ... نوشته بود ...که در آن حتی اسمی هم از نیما یوشیج نیامد. بعد نوبت به شعر خواندن می رسد. ابتدا نیما شعر آی آدم ها را خواند و پس از آن پرویز ناتل به نقد او پرداخت و حمیدی هم شعر معروف شوخی و مصاحبه با نیما را در باره نیما خواند : به شعر اگرچه کسی آشنا چو نیما نیست سوای شعر خلافی میانه ما نیست اگرچه واسطه انس ما همان شعر است میانمان سر آن گفت وگوست، دعوا نیست تا می رسد به این بیت: سه چیز هست در او: وحشت و عجایب و حُمق سه چیز نیست در او : وزن و لفظ و ...
رفیقم سارا
.... آن شب سارا تا صبح نخوابید... چند روز دنبال خانه می گشتیم، اما فایده نداشت. خسته شده بودم. به خاطر او از کار و زندگی ام افتاده بودم. همه را از خودش رانده بود. فقط من برایش مانده بودم. نمی دانستم با چه زبانی به او بفهمانم که به خاطر این وضعیتش کسی حاضر نمی شود، به او خانه ای را اجاره بدهد. به او گفتم: چند روز نمی تونم با تو همراه بشم. اینجوری منم از کار بی کار می شم. سارا که حسابی ...
افتخارم تربیت بیش از 200 ارتوپد است 22 تیر 1399 ساعت: 17:4
و سعی می کنیم که استاندارد را رعایت کنیم. سپید: چه سالی فارغ الحصیل شدید؟ سال1354 بعد از دو سال به یکی از روستاهای اطراف رفتم. روستای داراق و کوهنجان. ما به عنوان سپاه بهداشت به آنجا می رفتیم و تقریباً هفت ساعت در راه بودیم و فقط برای تهیه دارو مِی آمدیم. کار در آنجا تجربیات خوبی برای من به همراه داشت. چراکه از محیط دانشگاه وارد چنین محیطی شدم. با کتاب هایی که با خودم برده بودم سعی می کردم تشخیص ...
روح الله زم: در سال 96 آمدنیوز جای بی بی سی را گرفت/ پیشنهاد 30 میلیون دلاری سعودی ها برای راه اندازی ...
زش طلبید. زم در ابتدای این گفت وگو درباره اتفاقاتی که در سال 88 منجر به بازداشت او شد، گفت: من تقریبا دو ماه و نیم بازداشت بودم و بعد از آزاد شدن از زندان احساس کردم که باید یک انتقامی بگیرم. یعنی گفتم این کار باید یک جوابی داشته باشد و از در زندان که آمدم بیرون به بازجویم گفتم که من از زندان بروم بیرون قضیه به سادگی تمام نمی شود و او گفت که حالا برو بیرون تا ببینیم چه می شود! ...
بازی متفاوت یک قهرمان ورزشی با سرطان
، آن زمان که کوچک بود، در زمین توپ جمع می کرد و برای خودش مشغول بازی بود. خلاصه تنیس در روز های تعطیل به تفریح خانوادگی ما تبدیل شده بود، هر چند تمرکز اصلی پدرم روی تمرین من بود. من کم کم فوتبال را کنار گذاشتم و از سن 9 سالگی کاملا به دنبال تنیس رفتم. آخر هفته ها هم در مسابقات تنیس شرکت می کردم. اخوان در سن 9 سالگی در مسابقات قهرمانی تنیس زیر 10 سال در برلین مقام سوم را کسب کرده و به ...
به معلم کلاس حجابم هر روز سلام می دهم
بخوان و او دوباره و دوباره برایمان می خواند. در کلاس درسش حجاب را آموختم. بزرگتر که شدم مادرم برایم چادر رنگی دوخت و وقتی سال اول راهنمایی شدم چادر مشکی می پوشیدم. دایی رستم خیلی به خاطر حجاب تحسین مان می کرد. سال سوم راهنمایی بودم. تابستان بود آن زمان مانتوی بلند تا روی پا مد بود. یک مانتوی بلند به رنگ سبز پسته ای گرفته بودم.خیلی دوستش داشتم. یک روز صبح با مادر و برادرهایم به منزل عمه ام که ...
الهه منصوریان: سال 2012 مدال نگرفتم چون قلبم را عمل کردم!
...> بهترین خاطره ام به سال ها قبل و زمانی که زیر 18 سال بودم، برمی گردد. همانطور که گفتم مشکل قلبی داشتم و برای اینکه به مسابقه بروم رضایت خانواده ام لازم بود. حتما می دانی که آن روزها پدرم با ما نبود و نمی دانستیم کجاست. یک روز دکتر علی نژاد به من گفت اشکال ندارد، اگر پدرت نیست پدربزرگت یعنی پدر پدرم بیاید رضایت بدهد. ایشان می توانست این را قبول نکند اما این کار را برای من انجام داد. آن زمان اوایل ورزشم ...
به خودم گفته ام باید برای ایران تاریخ ساز باشم
: فقط پرتاب می کردم. درمورد دارت چیزی نمی دانستم. فقط دارت را به نقطه مرکزی پرتاب می کردم. وقتی تحصیلاتم را در دانشگاه به پایان رساندم، به یک باشگاه در نزدیکی خانه ام رفتم و ناگهان سرمربی تیم ملی دارت ایران (مهدی شایسته) را دیدم. او از آن زمان مربی من شد. سال 2016 بود؛ به او گفتم روزی به من افتخار خواهی کرد؛ من به تو قول می دهم! او گفت من تو را باور دارم و هنگامی که برای اولین بار دارت را پرتاب کردم ...
احیا گر غدیر 11| علامه امینی می خواست نواب صفوی درس بخواند و مجتهد شود
نواب صفوی و هوچی گری های او در پایتخت عکس نواب را با عمامه و لباس مندرس انداخته بود صبح همان روز اسفندماه خواستم به مدرسه بروم که دیدم دق الباب می کنند. پدرم گفت: برو در را باز کن . رفتم دیدم همان مردی است که عکسش را در روزنامه دیدم. نواب تا مرا دید پرسید: پدرت منزل است؟ گفتم بله. گفت: به آقا جانت بگو نواب صفوی است . پدرم را صدا زدم و گفتم نواب صفوی است. پدرم گفت: در بیرونی را باز کن ...
داستان کوتاه یک بازنده
تمرین می کردم... متوجه شدم داره با کسی صحبت می کنه. یکم که نگاه کردم دیدم یه پسری کنارش نشسته و ظاهرا صمیمی هم هستن. با خودم گفتم لابد برادر یا فامیل یا دوست دوستشه. گذشت و موقع استراحت پسره رو از روبرو دیدم. طرف رو قبلا دیده بودم. بعد که خوب فکر کردم، مشکوک شدم این رو با کس دیگه ای دیده بودم قبلا. اما چون مطمئن نبودم و درست یادم نمیومد، بیشتر به این موضوع فکر نکردم. اما این حدس رو میزدم ...
کریمیان:از هواداران شاهین عذر می خواهم
به گزارش وانانیوز، مهرداد کریمیان در خصوص جدایی از تیم شاهین شهرداری بوشهر اظهار داشت: حقیقتا بعد از نتیجه ای که شب گذشته به دست آمد این تصمیم را گرفتم. اختلاف ما با ذوب آهن 5 گل نبود، اما به هر حال سنگینی این شکست باعث شد تصمیم به جدایی بگیرم. من از اول فصل در کنار تیم بودم و خودم را همچنان خادم شاهین می دانستم. برای همین بعد از جدایی میشو کارم را ادامه دادم و سرمربی شدم. ...
پیشنهاد تاسیس تلویزیون 30 میلیون دلاری عربستان به روح الله زم
انتخاب شده که یه گفتگوی بدون تعارف داشته باشیم. خواستیم خارج از محیط زندان این گفتگو صورت بگیره رضوانی: چه سالی روح الله زند از زندان رفت؟ زم: من فکر میکنم 10 خرداد یا 11 خرداد سال 90 بود رضوانی: کجا؟ زم: رفتم مالزی، یکسالی مالزی بودم و همونجا ازدواج کردم، از همسر اولم در ایران جدا شده بودم سال 87، مالزی ازدواج کردم و بعدش رفتم ترکیه و بعدشم فرانسه ...
سهراب انتظاری و بازگو کردن داستان جالب پرسپولیسی شدنش
.... فردای آن روز فرد دیگری زنگ زد و گفت از دفتر علی پروین است. بعد دوباره ناصر ابراهیمی تلفن را گرفت و گفت شوخی نمی کند. من هم گفتم اگر شوخی نیست تلفن را به علی پروین بدهید. او گوشی را گرفت و گفت پسر پاشو بیا تهران من این موضوع را با خانواده در میان گذاشتم. برادرم گفت فوقش می رویم تهران گشتی می زنیم و اگر سر کاری بود باز می گردیم. خلاصه با برادرم و یکی از دوستانم به آدرسی که داده بودند رفتیم. من آنجا علی پروین را دیدم. او به من گفت تو بودی 2 گل به ما زدی؟ سپس گفت ناهار با ما باش و برگه قرارداد را مقابلم گذاشت. من چیزی نمی توانستم بگویم. همش فکر می کردم خواب هستم. تنها برگه را امضا کردم ...
سریال محبوب زنان و مردان قبلِ انقلاب؛ دایی جان ناپلئون
آن زمان، فیلم خانه خراب را به پایان رسانده بودم و مشغول نوشتن فیلم نامه سریال خسرو میرزای دوم بودم. بنابراین می توانستم ضمن نوشتن فیلم نامه، با ناصر تقوایی هم کار کنم. بالاخره با پیشنهادش موافقت کردم و همان دم، مرا به دفتر کارش که در محل فیلم برداری بود دعوت کرد. او نقش آقاجان را برای من در نظر گرفته بود. من دوست داشتم نقش مش قاسم را بازی کنم اما ناصر گفت آن نقش را به فنی زاده داده است. همان روز ...
تحقیق از آقای گل سابق در دادسرای جنایی تهران
. دقایقی بعد اورژانس آمد و مرد همسایه را به بیمارستان منتقل کرد. در ادامه مادر وی نیز چنین گفت: ما 10 ماه است که در این ساختمان مستأجریم و در این مدت متوفی همیشه به بهانه های مختلف با ما بگومگو داشت. یک روز به دلیل چکه کردن لوله ها و روز دیگر به بهانه ای دیگر. تا اینکه روز حادثه به خاطر پارک خودرو با من مشاجره کرد. آن روز به پسرم گفتم هرچه سریع تر خودرو را از پارکینگ بیرون ببرد و وقتی او رفت ...
همیشه از تهیه کنندگان گول خورده ام!/ بازی در سریال با نظارت دکتر
. وی افزود: اما شده است کسی توی سر زنان به من زنگ زده است که من چیزی را اشتباهی برای فلانی که نمی دانم چطوری توجیهش کنم فرستاده ام. چیزی فرستاده که مناسب نبوده است، ولی برای خودم خوشبختانه پیش نیامده است. بازی در سریال با حضور دکتر همت در ادامه بیان کرد: من 8-9 سال کار نکرده بودم. کاری را که از قبل از کرونا با آقای باشه آهنگر شروع کرده بودم تمام کردم، اما این روزها ...
توضیحات تاجگردون درباره ماجرای ننه گل افروز
را که داشتم به استحضار نمایندگان رساندم، زیرا فکر می کردم برخی از این نمایندگان به طور کامل من را نمی شناسند. در حمایت از ماجراهای مجلس ششم استعفا نداده بودم نمایندگان سابق مردم گچساران بیان داشت: بنده در ابتدای سخنانم گفتم که در سال 82 استعفا ندادم و در سال 86 و در زمان بررسی صلاحیت بنده نیز شورای نگهبان این موضوع را تأیید کرد. وی ادامه داد: بنده در حضور نمایندگان ...
احیا گر غدیر9| حسرتی که در دل علامه امینی ماند/ نقلی بر چگونگی عذاب شمر لعنة الله علیه
کتب عربی و اسلامی را دیده بودم و حتی قصائد بزرگ عربی را اعراب می گذاردم. اغلب بزرگانی را که در سر راه خود از نجف می آمدند یا به نجف می رفتند، به واسطه مرحوم والدم زیارت می کردم. اولین دیدار علامه در کرمانشاه یک روز به من گفتند: آقایی از نجف به کرمانشاه آمده است و در مسجد معتمد منبر می رود و چنین و چنان است. به زیارتش رفتم و با او نماز ظهر و عصر را خوانده و در مقابل منبرش به ...
بازیکن اسبق پرسپولیس: با دیدن علی پروین، زبانم بند آمد
معرفی کرد. در خاطرم هست زمانی که بازیکن این تیم بودم، 10 ملی پوش در تیم جوانان ایران داشتیم. مرحوم محراب شاهرخی و رضا وطن خواه پیشنهاد حضور در پرسپولیس را مطرح کردند و این پیشنهاد در سریع ترین زمان ممکن با پاسخ مثبت من روبرو شد. شاید جالب باشد من خاطره ای را برایتان بازگو کنم. اینکه من عاشق علی پروین بودم و همیشه آرزو داشتم او را از نزدیک ببینم. وقتی به محل تمرین رفتم، او به ...
معرفی کتاب اردوگاه عذاب، نوشته هرتا مولر
.... بعد ریسمان آمد. بعد مرغ انجیرخوار و کلاه. بعدا خرگوش صحرایی، گربه و مرغ دریایی هم آمدند. بعد مروارید. فقط ما می دانستیم کدام اسم متعلق به کیست. پارک به گذرگاه حیوانات وحشی تبدیل شده بود، خودم را رها کرده بودم و از آغوشی به آغوش دیگر می رفتم. تابستان بود و تنه سفید درختان غان و بوته های آقطی و درختچه های نرگس برگ هایشان را پهن کرده بودند تا دیواری سبز و نفوذناپذیر بسازند. عشق فصل ...
شکوفه صفری: فکرش را نمی کردم که با هندبالیست ازدواج کنم
دوی مان از یک جنس هستیم. من هم همیشه از خانه دور بودم و در اردوها به سر می بردم و حتی اغلب در مراسم ها و جشن های فامیل هم نمی توانستم شرکت کنم. به همین خاطر ما را درک کردند. حتی خانواده ام می گفتند خودت کم خانه نبودی، حالا با کسی ازدواج کرده ای که او هم هیچ وقت نیست (خنده). متاسفانه همانطور که گفتم زمان با ما یار نبود و با کرونا مواجه شدیم. ویروسی که تمام دنیا را ساقط کرد وگرنه می شد بیشتر کنار ...