سرانجام تکان دهنده زنی که شیفته سبک زندگی اروپایی شد
سایر منابع:
سایر خبرها
حرف های قاتل قبل از اعدام
از حکم قصاص نفس، درباره سرگذشت خودگفت: سال ها قبل در منطقه گلشهر مشهد بودیم، اما من فقط تا کلاس پنجم ابتدایی درس خواندم، چرا که هیچ علاقه ای به تحصیل نداشتم. کودکی پر شر و شور بودم و دوست داشتم آزادانه با دوستانم در کوچه و خیابان بازی کنم. با وجود این به فعالیت های هنری و فنی علاقه عجیبی داشتم. آن روز ها برای آن که فردی علاف و بیکار بار نیایم، پدرم دستم را گرفت و مرا نزد یک خیاط ماهر در منطقه گلشهر ...
قاتل مربی بدنسازی در ولنجک اعدام نمی شود؟!
کرده بودم و همسرم را هم خیلی دوست داشتم، اما بعد از اینکه این قتل اتفاق افتاد، همسرم در کنار من نماند تا بتوانیم زندگی مان را نجات دهیم.او به من گفت نمی تواند با اضطراب اعدام من زندگی کند و مرا ترک کرد. تصور کنید فردی در زندان منتظر قصاص باشد و چنین وضعیتی برای او رقم بخورد. من از درون خرد شدم، همه چیز را باخته بودم و اصلا میلی به زندگی نداشتم، اما پدر و مادرم من را رها نکردند، آن ها روز های سختی ...
هرگز نا امید نشدم
خانه برنگشته و کسی از او خبر ندارد. 7 روز بعد مرا دستگیر کردند؛ چون آخرین بار با او قرار داشتم و اینکه موضوع قرارمان هم پول بود. برای همین پلیس و بعدها خانواده مقتول به من شک کردند و می گفتند قاتل منم اما من قاتل نبودم. نمی دانم چه کسی دامادمان را کشت. گویا او را با تبر یا داس کشته بودند، جسدش را مثله کرده و سوزانده بودند. بقایای جسد را هم در خیابانی در شهریار رها کرده بودند، اما من هیچ اطلاعی از ...
نفرت از شوهر، زن را به خانه مجردی کشاند
حالی با او ادامه دادم که فهمیدم با چند جوان غریبه رابطه غیراخلاقی دارد. در این میان، او مرا ترغیب کرد برای آن که آزادانه زندگی کنم، با پسر جوانی که که به منزل او رفت و آمد داشت، ارتباط برقرار کنم تا معنای زن و مرد در زندگی ام از بین برود و در واقع به سبک فرهنگ اروپایی زندگی کنم. من هم که علاقه ای به همسرم نداشتم، خیلی راحت حرف های فریده را پذیرفتم و به طور پنهانی با هوشنگ ارتباط عاطفی ...
مادری که دستور قتل پدر را داد!
را برای اعتیادش می فروخت و زمانی که اعتراض می کردم مرا کتک می زد.او ادامه داد: از دست کارهای او خسته شده بودم و تصمیم به قتلش گرفتم. از پسر 16 ساله ام و دوست 22 ساله اش به نام حمید خواستم کمکم کنند. شب حادثه من و دو دخترم خانه را ترک کردیم و حمید به خانه مان آمد و با همدستی پسرم او را با ضربات چاقو به قتل رسانده و جسد همسرم را به زیر پل تهرانسر منتقل کردند. در حالی که متهمان این جنایت ...
تا صبح خوابمان نمی بُرد
درباره پناه دادن یک زندانی سیاسی معروف در زمان پهلوی این گونه تعریف کرده: روزی دنبال خانه اجاره ای می گشتم، یک شب حسین خیرخواه مرا صدا کرد و گفت: داری عقب خانه می گردی؟ گفتم: بله گفت: می توانی خانه ای که اجاره می کنی یک اتاقش را آماده کنی و تخت بگذاری برای میهمانی که گاهی می آید و می رود و بعضی وقت ها یکی دو شب در تهران می ماند، این میهمان مسافر علاقه ای برای رفتن به هتل یا مسافرخانه ندارد. ...
عجیب ترین طلاق در تهران / شوهرم می خواهد مثل دخترها باشم !
می شدیم. سیمین اشک هایش را پاک می کند و می گوید: همسرم هر روز تغییر می کرد و وقتی در خانه بود انگار فکر و ذکرش جای دیگر بود. توجهی به من نمی کرد و از همه رفتار و کردارم ایراد می گرفت. کم کم زمزمه طلاق را شروع کرد و به هر بهانه ای می گفت اگر نمی توانی به سبک من زندگی کنی، طلاقت را بگیر. زندگی به حدی برایم تلخ شد که بالاخره قبول کردم با او توافق کنم که جدا شویم. به گزارش رکنا،در پایان قاضی گل آور به درخواست زن و مرد میانسال حکم طلاق توافقی را برای پرونده شان صادر کرد. مطالب مرتبط ...
روی پنهان اسارت
، دست نوعروسش را گرفته و به خانه برده بود. حمیده آن شب فکر نمی کرد عمر آن روزهای شاد آن قدر کم باشد و وقتی تازه تن هجده ساله اش داشت به داشتن میهمانی کوچک در دل عادت می کرد، همسرش برود و هفت سال برنگردد. حمیده خیال کرده بود و خیال، نیامده، راهش را کج کرده و رفته بود. هجده ساله بودم که همسرم رفت. دانشجوی د ندان پزشکی و بیست ویک ساله بود که اسیر شد. نهم اسفند سال 62. فرزند اولم را باردار بودم ...
آرایشگر مشهور از قصاص نجات یافت/ همه زندگی ام را فروختم،همسرم هم جدا شد
، خانواده ام وضعیت بدتری پیدا کرده اند، آنها برای جلب رضایت خانواده مقتول همه دارایی شان را فروختند و همین مسأله موجب شد خانواده ام بی پول و بیچاره شوند. من قبل از این ماجرا آرایشگر معروفی بودم و درآمد خوبی داشتم اما پس از آنکه حکم قصاص گرفتم، همسرم مرا ترک کرد و زندگی ام نابود شد. من روزهای سختی را پشت سر گذاشته ام و حالا هم از قضات دادگاه درخواست دارم با توجه به گذشت اولیای دم و خسارتی که من ...
ساناز و الناز به جای ترکیه در خانه مجردی تسلیم 2 شیطان شدند
زندگی در خارج از کشور فکر و ذهنم را مشغول کرده بود. با خودم می اندیشیدم اگر در خارج از کشور زندگی کنم آزادی کامل دارم و هیچ کس مرا به خاطر ارتباط با جنس مخالف، آرایش یا نوع پوشش سرزنش نمی کند. وقتی در فیلم های ماهواره ای ارتباط آزادانه و مختلط دختران و پسران جوان را می دیدم تحت تاثیر این فیلم ها قرار می گرفتم و سپس با هیجان خاصی ماجراهای عاشقانه ای را که در فیلم ها دیده بودم برای خواهر کوچک ترم ...
وسوسه های هوس آلود یک زن و ماجرای خود و دخترش!
زن 46 ساله ای است که با شکایت همسرش در یک خانه مجردی دستگیر شد؛ درباره قصه ازدواجش به کارشناس اجتماعی کلانتری توضیحاتی ارائه داد.
خانواده یعنی امنیت، پناهگاه، تکیه گاه
نمی شود. در ادامه گفت: دخترم! تشکیل خانواده و ازدواج کردن و زن گرفتن امروزی ها با زمان ما خیلی فرق کرده، زمان ما همه چیز رسم و رسوم و قاعده خودش را داشت، من تا شب عروسی همسرم را ندیده بودم بدون حتی یک کلمه حرف زدن ولی در طول این همه سال با خوشی کنار هم زندگی کردیم. خانواده یعنی زنی که برای شوهرش تب کند و مردی که دستانش برای نان حلال درآوردن و تأمین مایحتاج زندگی زن و بچه هایش پینه بزند و ...
تجاوز به دختر 14 ساله در خرابه های نزدیک خانه / از آن روز شدم عروسک سرگردان مردان هوسران
لانه کفتارها و دوباره گرفتار بلاهای زیادی از قبیل اعتیاد، کتک خوردن و کلفتی کردن برای افراد قانون گریز می شود. زن جوان پریشان حال می گوید: با فرار از خانه دیگر هیچ پلی را پشت سر خودم باقی نگذاشتم و ترس عجیبی برای بازگشت به خانه داشتم. از یک طرف دوری از خانواده و از طرفی آزار و اذیت های مردان هوس ران به شدت مرا تحت فشار قرار داده بود تا این که تصمیم گرفتم خودم را به قانون معرفی کنم. بعد از این ماجرا ...
بارداری؛ درک مردانه با پرتاب هندوانه!
هم صبح ها خودم جمع کرده ام! ادامه می دهد: اما از حق نگذریم، دعواها و بحث هایمان در این مدت کمتر شده. شوهرم سعی می کند استرس کمتری به من وارد کند و بیشتر مرا درک کند و همین برای من کافی است. از نظر من اگر در این دوران مردها، زنها را از لحاظ روحی درک کنند، کفایت می کند. کارهای خانه را به هر سختی که باشد، خودِ زنها انجام می دهند. دخترهای امروزی اجر و قُربشان زیاد است ...
قهرمان مهربان بیمارستان نی ریز
آن روز به بخش کووید رفتم. از ابتدای پیدایش بیمارستانها کسی یاد ندارد که بخش کووید جزو بخش های بیمارستانی بوده باشد. اکنون هر روز این اسم بر سر هر زبان و زیرنویس رسانه هاست. وارد بخشی شدم که بارها رفته بودم؛ اما امروز برایم غریب بود. مدیریت بحران بیمارستان بخش داخلی را از بیماران تخلیه و آن را به بیماران کرونایی اختصاص داده بود. شب نخوابیده بودم. ترس و وحشت مرا آزار می داد. این دلهره ...
بازخوانی| شهید اهل آبعلی که 8 سال در اسارت بود/ نحوه جانبازی و اسارت سردار شهید رمضانی
؛ جشن ما گسترده و وسیع نبود و خیلی ساده و معمولی برگزار شد و در دوران عقدمان، همسرم به خاطر مجروحیتی که در دوران اسارت پیدا کرده بود در بیمارستان بستری شد. علی یک ماه در بیمارستان بستری بود و به مدت شش ماه هم در منزل استراحت کرد تا پاهایش بهبود یافت؛ زندگی برایم خیلی سخت شده بود و همواره ناراحت بودم و همیشه دعا می کردم که همسرم و دیگر جانبازان سلامتی خود را به دست بیاورند. *دست ...
خاطره ای جالب از یک اسیر لاری؛ روبرو شدن با افسر عراقی در کربلا!
خودم اسیرت کردم، خودم بردم تحویل الأماره دادم. در نگاه اول حس کردم دارد افتخار می کند به این کارش اما نه دست انداخت دور گردنم و ازم خواست حلالش کنم. مدتی مات و مبهوت بودم اما وقتی پای مادرش و آه و ناله های او را وسط دست کشید و گفت حلالم نمی کند اگر حلالم نکنی، فکر کردم باید دست بگذارم روی شانه اش و به او اطمینان بدهم او را حلال کردم. برای اولین بار بود رفته بودم زیارت نجف و ...
نقشه شیطانی مهران برای خواهر دوستش
به گزارش رکنا، رسیدگی به این پرونده از یک سال قبل با قتل زن جوانی به نام مائده در یک آپارتمان مسکونی آغاز شد. گزارش این قتل توسط مهران همسر این زن به پلیس داده شد. او در توضیح به مأموران گفت: روز جنایت مثل بقیه روزها صبح از خانه خارج شدم و عصر پس از بازگشت از سرکار هرچه زنگ خانه را زدم کسی در را باز نکرد. آنگاه با کلید خودم در را باز کردم و با جسد همسرم مواجه شدم. ما هیچ دشمنی نداشتیم و نمی دانم ...
حافظه قلب
باید پدرم به یاری آنها می رفت یا حرف پدرم که می گفت جنگ چیز عجیبیه و باید مصالحه کرد، ولی ای کاش پدرم به یاری شأن می رفت. شاید هم حق با پدرم بوده، نمی دانم.... . یکی از روزها که به تماشای مردم به بیرون رفته بودم، شتری را دیدم که پوستش به استخوانش بود؛ مثل اینکه شتر سیه روز سالی بود که چیزی نخورده بود متحیر بودم که چگونه این حیوان روی پا ایستاده است. مالک شتر مردی با لباس های عجیب که تا به حال ...
خاطره مجری و بازیگر تلویزیون از روزهای مسافرکشی/ علیمردانی: از شخصیت مسافران در کارهایم استفاده می کردم
ضابطیان درباره فعالیت های جاری خود نیز گفت: ضبط سری جدید چهل تیکه حدود دو هفته است که به پایان رسیده و قسمت های ضبط شده در حال تدوین است. وی افزود: اولین قسمت چهل تیکه هم از ساعت 11 شب روز شنبه 25 مردادماه روی آنتن شبکه نسیم می رود. ساختار و حال و هوای برنامه با فصل قبلی تفاوت چندانی ندارد و همان مرور خاطرات قدیمی و گفتگو با چهره های خاطره ساز، محور برنامه است اما دو تفاوت عمده هم داریم ...
عکس اینستاگرامی راز سرقت طلایی را فاش کرد
برادرم زنگ زدم و گفتم با ماسک و دستکش و شیلد بیا. اما در نهایت خودم باعث شدم که لو برویم. اصلا حواسم نبود که زن همسایه از فالوورهایم در اینستاگرام است. من معمولا برای تبلیغ کارهایم عکس می گذارم. آخرین عکس و فیلمی که استوری کردم کاشت ناخن یکی از مشتریانم بود و آن روز ساعت زن همسایه را بسته بودم و اصلا حواسم نبود که همین نکته کوچک مرا گیر می اندازد. با اموال مسروقه چه کردید؟ بخشی از طلاها را فروختم و بابت اجاره دادم اما بخش دیگر طلاها در خانه ام کشف شد. ...
شوهر منصوره می دانست من با زنش سروسر دارم/ در زیر تک درخت چه گذشت؟
جسد رفتم و فریاد زدم که او را کشته اند! در ادامه بازسازی صحنه قتل، جلال (عامل جنایت مسلحانه) مقابل دوربین قوه قضاییه قرار گرفت و گفت: وقتی پیامک منصوره را دریافت کردم منتظر خروج آن ها از خانه ماندم و سوار بر خودرو پنهانی به تعقیب آن ها پرداختم چرا که ابوالفضل به ارتباط من و همسرش پی برده بود و کاملا مرا می شناخت! یک بار به در بنگاهم آمد و گفت: یکی از همسایه ها مرا دیده و پسرش نیز صدای مرا ...
یک مصاحبه خواندنی با نیکی مظفری و پدرش
اعضای باند سرقت مسلحانه در انتظار محاکمه
خود بردند؛ آنها من را تهدید به مرگ کردند. چند روز بعد نیز به پلیس گزارش شد یک درگیری مسلحانه میان دو گروه اتفاق افتاده و دو برادر مورد ضرب و جرح قرار گرفته اند. با شکایت دو برادر، ابعاد جدیدی از این پرونده مشخص شد و تحقیقات ادامه پیدا کرد تا اینکه زنی جوان به مأموران شکایت کرد و گفت او را تهدید به اسیدپاشی کرده اند. این زن جوان به مأموران گفت: شخصی به نام سامان من را مورد آزار و اذیت کلامی قرار ...