زن عصبانی، صاحبکار شوهرش را کور کرد
سایر خبرها
به آقا امیرالمومنین(ع) گفتم مگر شما برای یتیمان پدری نمی کنید؟
. به چه کسی می گفتم مجتبی توی خیابان مدام بر می گردد و زل می زند به پدر و مادری که دست در دست هم راه می روند؟ به چه کسی می گفتم پسرم تو پارک مثل جوجه اردک پشت سر مرد ها راه می افتد و التماس می کند که پدرم می شوید؟ یک روز مجتبی لب به غذا نزد. به زور چند لقمه به خوردش دادم همه را بالا آورد تا شب تقی به توقی می خورد گریه می کرد. بی حالی و کم رمقی و لب های سفیدش آشوب مادرانه به دلم انداخت ...
همدستی 3 برادر برای قتل شوهر خواهر
داشتند پا به فرار گذاشتند. در ادامه زن جوانی که به همراه محمود- مقتول- در این درگیری حضور داشت در تحقیقات گفت: چندین سال قبل با مردی به نام کامیار ازدواج کردم، اما اختلافاتی که با همسرم و خانواده اش داشتم باعث شد که سال گذشته از او جدا شوم. من از همسر اولم دو فرزند دارم که بچه ها با من زندگی می کنند. مدتی بعد از طلاقم شوهر خواهر سعید به نام محمود به خواستگاری ام آمد و از ...
من در محاصره گرگ های وال استریت
امیرمسعود فلاح از خانه زدم بیرون. آقاسعید سوپری را دیدم. گفت: شنیدی سارا دو قبل سارا یک میاد؟ گفتم: والّا من سرم تو کار خودمه با ناموس مردم کاری ندارم. قصد ازدواجم ندارم. گفت: چی می بافی واسه خودت؟ کی میاد زن تو بشه؟ زیر لب گفتم: همین دختر خودت از خداشه. نمی دانم شنید یا نه اما گفت: دخترم داره میره تو کار دارا سه. خدا کنه ضرر نکنه. گفتم: عه به سلامتی. ایشالا خوشبخت شن. گفت: برو خدا یه ...
قصه هزار امید سیمین
یه غزل ساخته بود، تو رادیو برام خوند، من همون لحظه یه تغییر کوچیک دادم توش. ساخته بود: هزار امید مرا هست و هر هزار تویی ، من فورا گفتم: مرا هزار امیدست و هر هزار تویی ؛ توی هزار امید مرا ، هزار شکسته می شه ولی توی مرا هزار امیدست ، هزار کشیده خونده می شه و خودشو نشون می ده. بعد از اون سیمین هربار منو می دید می گفت: خیلی ممنونم از این هزار امیدی که به من دادی! جواد مجابی نیز در خاطره ای ...
دردسرهای مستانه (9): خشم انباشه و ناگهان سیلی ...
سرت بخوره. نمی خوام اینا رو. تو سر من گذاشتی. تو با مخفی کاری با من ازدواج کردی. نگفتی کارت چه جوریه. من سهمم از زندگی اینه که بعد از سه ماه شوهرم بیاد یه شب خونه باشه؟ منصور: مگه همیشه این طوریه؟ گاهی پیش میاد. بعدشم من از صبح تا شب مثل ادمای بیکار بشینم کنار تو که چی بشه؟ می فهمی چی میخوای از زندگی؟ مستانه: آره می فهمم. من شوهر می خوام منصور. من جوونم، نیاز دارم. می فهمی نیاز ...
50 گرم طلا؛ ودیعه درمان کرونا | بانک کارگشایی در قرق گرفتاران طلابه دوش برای دو میلیون تومان وام
تو زندگی کم نیست، به یه زخمی می زنم بالاخره . زن جوان دیگری همکلام می شود. من طلاهای خودم رو آوردم. بالاخره خانومای ایرانی همیشه سرمایه شون رو طلا می کنن. تو همین وام های خونگی پول جمع کردیم و طلا خریدیم. الانم که کرونا اومده دیگه مجلسی نیست که بخوایم از طلا استفاده کنیم. دیگه خونه ها هم امن نیست، چند روز پیش خونه یکی از دوستامون دزد رفته بود و بدون اینکه به چیزی دست بزنه از لای بقچه ...
روی پنهان اسارت
. وقتی همسرم اسیر شد، 12 روز از زایمانم گذشته بود. رفته بود که 15 روزه برگردد. همه روزهای بیمارستان چشمم به در بود. هر اورکتی را که می دیدم، دست و پایم شل می شد. سرم را می کردم زیر لحاف که هم اتاقی ام را که همسرش کنارش است، نبینم. غذا نمی خوردم. غش می کردم. یک زن هجده ساله با یک نوزاد، بدون پول و شوهر و هیچی چه باید می کرد؟ خیلی سخت بود. روزی که درد زایمانم گرفت، نمی رفتم بیمارستان، می گفتم الان جواد ...
9 حکایت جالب و خواندنی
کوشش نکن و تا سرزنشگران تو را مورد سرزنش قرار نداده اند این خیال باطل را از سرت بیرون کن، زیرا الاغ از تو سخن نمی آموزد، ولی تو می توانی خاموشی را از الاغ و سایر چارپایان بیاموزی. حکایت پند آموز زن کامل ملا نصر الدین با دوستی صحبت می کرد. خوب ملا، هیچ وقت به فکر ازدواج افتاده ای؟ ملا نصر الدین پاسخ داد: فکر کرده ام. جوان که بودم، تصمیم گرفتم زن کاملی پیدا کنم. از صحرا گذشتم و ...
نفرت از شوهر، زن را به سمت زندگی در خانه مجردی کشاند
حالی با او ادامه دادم که فهمیدم با چند جوان غریبه رابطه غیراخلاقی دارد. در این میان، او مرا ترغیب کرد برای آن که آزادانه زندگی کنم، با پسر جوانی که که به منزل او رفت و آمد داشت، ارتباط برقرار کنم تا معنای زن و مرد در زندگی ام از بین برود و در واقع به سبک فرهنگ اروپایی زندگی کنم. من هم که علاقه ای به همسرم نداشتم، خیلی راحت حرف های فریده را پذیرفتم و به طور پنهانی با هوشنگ ارتباط عاطفی ...
مرد جوان: لباس رنگی نمی پوشید طلاقش دادم!
هایش را پاک می کند و می گوید: همسرم هر روز تغییر می کرد و وقتی در خانه بود انگار فکر و ذکرش جای دیگر بود. توجهی به من نمی کرد و از همه رفتار و کردارم ایراد می گرفت. کم کم زمزمه طلاق را شروع کرد و به هر بهانه ای می گفت اگر نمی توانی به سبک من زندگی کنی، طلاقت را بگیر. زندگی به حدی برایم تلخ شد که بالاخره قبول کردم با او توافق کنم که جدا شویم. در پایان قاضی گل آور به درخواست زن و مرد میانسال حکم طلاق توافقی را برای پرونده شان صادر کرد. ...
وسوسه های هوس آلود یک زن!
تمایلی به او نداشتم بلکه روز به روز هم بیشتر از او متنفر می شدم. البته حرف ها و جملات یکی از دوستانم در این حس تنفر نقش مهمی داشت. فریده زن مطلقه ای بود که اعتقاد داشت زن باید آزاد زندگی کند و تحت سیطره مرد نباشد. او می گفت زن نباید امر و نهی بشنود و هر طور که دوست دارد باید زندگی کند! من هم که تحت تاثیر حرف های فریده قرار داشتم، ارتباطم را در حالی با او ادامه دادم که فهمیدم با چند جوان غریبه ...
زن عصبانی با لنگه کفش مردی را کور کرد
جوان ناگهان شروع به پرخاشگری کرد و گفت چرا حق شوهرم را نمی دهی گفتم من پول شوهرت را دادم، اما ناگهان با کفش ضربه ای به چشم من زد که باعث کوری من شد حالا هم درخواست مجازات متهم را دارم. بدین ترتیب زن جوان به نام ژیلا بازداشت شد و قبول کرد که با پاشنه کفش به چشم صاحبکار شوهرش زده است. وی گفت: شوهرم سال ها در کارگاه تولیدی این مرد کار می کرد، اما مدتی قبل او به بهانه ورشکستگی همه ...
وسوسه های هوس آلود یک زن و ماجرای خود و دخترش!
زن 46 ساله ای است که با شکایت همسرش در یک خانه مجردی دستگیر شد؛ درباره قصه ازدواجش به کارشناس اجتماعی کلانتری توضیحاتی ارائه داد.
علیمردانی: 2 سال مسافرکشی کردم
.... پشیمان شدم و رهایش کردم. مدت 8 ماه در محیطی اداری به صورت ساعتی کار کردم. آرشیوی داشت که آن را به من سپرده بودند. بعد دیدم نمی توانم وفق پیدا کنم. هر چند که تا بعد از ظهر بودم و بعد به کارهای خودم می رسیدم. وی یادآور شد: 2 سال و خورده ای به صورت جدی مسافر کشی می کردم. گاهی می دیدم مسافر نیست و تمرین می کردم. یکبار داشتم یک مونولوگ می خواندم و متوجه نشدم دیدم هنوز یک مسافر پیاده ...
گزیده اشعار شب اول ویژه محرم 99
... کوفه میا که جسم تو عریان شود حسین چشمم به یاد آمدنت خون فشان بوَد آقا چقدر دلنگرانم برای تو دلواپسی ام از نگه ساربان بوَد طفل رباب می شود اینجا دو تا حسین دیدم به دست حرمله تیر و کمان بوَد افتادن مرا زن و بچه ندیده اند دور تو پیش دیده ی زینب،سنان بوَد کوفه میا به چشم دل،انگار دیده ام راس بریده ات به کف این و آن بوَد ...
پست اینستاگرامی زن آرایشگر راز طلا را فاش کرد
، کارآگاهان به سراغ دوربین های مداربسته ساختمان محل سرقت رفتند. دوربین ها نشان می داد مردی با ماسک پزشکی و کلاهی که صورتش را کاملاً پوشانده بود، با کلید وارد خانه شده و پس از اجرای نقشه از خانه خارج شده است. سرنخ اینستاگرامی در حالی که تحقیقات برای دستگیری سارق طلا های زن جوان ادامه داشت، شاکی چند روز بعد به پلیس مراجعه کرد و سرنخی را در اختیار تیم تحقیق قرار داد که آن ها را به متهم ...
خانواده یعنی امنیت، پناهگاه، تکیه گاه
مورد خانواده و وجود و اهمیت آن پرسیدیم، سری از روی آه و افسوس تکان داد و گفت: یک سال بیشتر است که همسر و مونسم را از دست داده ام، همه خانواده و همه کس من همسرم بود، زنی صبور و نجیب که بیش از 70 سال با هم زندگی کردیم و روزگار گذراندیم. زنی که هم برایم همسر بود هم مادر و هم خواهر و الان نمی دانم چگونه تا الان بدون او زنده مانده ام البته خدا به دخترانم اجر بدهد که حواسشان به من است ولی هیچ کس زنم ...
بارداری؛ درک مردانه با پرتاب هندوانه!
هم صبح ها خودم جمع کرده ام! ادامه می دهد: اما از حق نگذریم، دعواها و بحث هایمان در این مدت کمتر شده. شوهرم سعی می کند استرس کمتری به من وارد کند و بیشتر مرا درک کند و همین برای من کافی است. از نظر من اگر در این دوران مردها، زنها را از لحاظ روحی درک کنند، کفایت می کند. کارهای خانه را به هر سختی که باشد، خودِ زنها انجام می دهند. دخترهای امروزی اجر و قُربشان زیاد است ...
خاطره ای جالب از یک اسیر لاری؛ روبرو شدن با افسر عراقی در کربلا!
را یکی از بچه ها که زبانش را میفهمید برای من ترجمه می کرد و خود او بود که ما را برد الأماره! خودش هم تمام راه مراقبمان بود و آب هم به ما داد، حتی با یک تکه بیسکویت که البته همه اش چسبیده به سقف دهانمان. الأماره که بودیم وقتی آمد با ما خداحافظی کند دست کردم انگشترم را به او دادم گفتم بماند یادگاری و حالا بعد از سال ها نشسته بودم رو به روی همین آدمی که زمانی در فکه مارا از مرگ نجات داده ...
کور کردن چشم صاحب کارگاه با پاشنه کفش زنانه
آورد و با پاشنه آن به صورتم زد. آن ضربه باعث شد چشم چپم را از دست بدهم. با طرح این شکایت زن بازداشت شد. او در بازجویی ها به جرمش اعتراف کرد و در شرح ماجرا گفت: وقتی صاحب کارگاه تصمیم گرفت آنجا را تعطیل کند قرار شد به جای پرداخت کل حقوق، مبلغ اندکی به شوهرم پرداخت کند. شوهرم سال ها در آن کارگاه کار کرده بود و آن زمان وضع مالی خوبی نداشتیم. شوهرم نیز نمی توانست از حق خودش دفاع کند به همین ...
شوهر منصوره می دانست من با زنش سروسر دارم/ در زیر تک درخت چه گذشت؟
عمومی و انقلاب مشهد گفت: از چند سال قبل با جلال آشنا بودم و طی ماه های گذشته این ارتباط به صورت پیامکی و تلفنی شدت گرفته بود تا جایی که جلال به من وعده ازدواج داد من هم از همسرم خواستم مرا طلاق بدهد ولی ابوالفضل موافقت نمی کرد و حاضر به طلاق نبود به همین دلیل وقتی موضوع را برای جلال-پ بازگو کردم او تصمیم گرفت تا همسرم را از میان بردارد برای همین از من خواست هر زمان با همسرم بیرون رفتیم من به او ...
نو عروس زیبا بزرگترین سارق شمال تهران از آب در آمد!
.... وی افزود: مهران به من آموزش داد که چگونه در خودروها را خم کرده و ضبط و وسایل داخل داشبورد را به سرقت ببرم. او باید پشت فرمان پراید منتظر می ماند تا من را فراری دهد. من و شوهرم در خیابان ها می چرخیدم و اگر خودرویی دزدگیر نداشت، من با خونسردی از پراید پیاده شده و سرقت را انجام می دادم. این تازه عروس تبهکار ادامه داد: چون زن و شوهر بودیم، تصور می کردیم پلیس به ما شک نمی کند ...
چرا شوهرم از من فراریه
را شنیون کرده ببینند بلکه فقط دوست دارند موهای خانم ها تمیز و مرتب باشد. بوی بد دهان بوی بد دهان واقعا آزار دهنده است و چیزی از این بدتر نیست که یک خانم دندان هایش مسواک نزده و دهانش بوی بدی بدهد. بوی بد دهان حتی می تواند کاری کند که همسرتان از بوسیدنتان صرف نظر کند. پوشیدن لباس های عجیب و غریب یکی از چیزهایی که یک مرد را تحت تاثیر قرار می دهد، پوشیدن لباس ...
راز سرقت صندوقچه طلا در عکس اینستاگرامی زن آرایشگر
بعد به پلیس مراجعه کرد و سرنخی را در اختیار تیم تحقیق قرار داد که آنها را به متهم اصلی رساند. زن جوان گفت: سارق طلاهایم زن همسایه است. وی در حالی که بسیار هیجان زده بود، ادامه داد: حدود یک ماه قبل تولد پسرم بود و جشن کوچکی در خانه گرفتم. به خاطر کرونا و از آنجایی که بسیار هشدار داده شده که به آرایشگاه نرویم، از شهین خانم که یکی از مستأجران ساکن در ساختمان ما است، خواستم برای ...
تجاوز به دختر 14 ساله در خرابه های نزدیک خانه
کرده بود و بعد از فوت شوهرش با پدرم ازدواج کرد. 10 سال بیشتر نداشتم که روزی داخل کوچه در یک خرابه توسط یک مرد شیطانی غافلگیر شدم و مورد آزار و اذیت قرار گرفتم و روزگارم سیاه شد. سن و سالی نداشتم و به شدت از این ماجرای تلخ آسیب دیدم و ترس عجیبی در من رخنه کرد. بعد از این اتفاق دردناک به خاطر شرایط روحی اش، زمانی که پدرش متوجه موضوع می شود روزگار دختر سیاه تر و گرفتار ضرب و شتم ...
بهداشت جنسی و نخستین نزدیکی
برای نخستین نزدیکی : برخی توصیه می کنند که زن بدون لباس زیر در وضعیت قراردادی قرار بگیرد ولی پاهایش بطرف بالا برده شود و بر شانه های مرد تکیه کند، در اینحال البته دهانه مهبل تا حد ممکن باز می شود ولی مهبل کوتاه می گردد و اگر آلت زیاد در مهبل نفوذ کند، درد، نه به خاطر پارگی بکارت بلکه به سبب کشش مهبل پیدا می شود. اگر مرد در چنین وضعیتی کنترل دخول را کاملا بدست داشته باشد، روش پسندیده ...