پدر فاطمه دخترش را نمی پذیرد! / من سرراهی بودم + فیلم و گفتگوی تراژدی
سایر منابع:
سایر خبرها
دفاعیات خواننده معروف در برابر اتهام قتل ناپدری
؛ بنابراین به سمت مقتول چیزی پرت شده و این حرف شما نمی تواند درست باشد. سپس متهم ادامه داد: بعد از آن جروبحث من از خانه خارج شدم و دو روز در خانه دایی ام بودم تا اینکه مادرم تماس گرفت و گفت هوشنگ در بیمارستان بستری شده است. من اصلا قصدی برای واردکردن صدمه به او نداشتم. ضمن اینکه ادعای وکیل اولیای دم درباره اینکه من بوکسور بودم و مشت زدم هم درست نیست. من ورزشکار بودم و بدن سازی کار می کردم، بعد ...
تاوان عشق خیابانی به یک زن مطلقه
.... خانواده ام وقتی در جریان این آشنایی قرار گرفتند و متوجه تصمیم من برای ازدواج با مهرانه شدند، در کمال ناباوری خشک شان زده بود. پدر و مادرم نصیحتم می کردند که چگونه می خواهی با زنی که دو فرزند دارد، زندگی کنی؟ آن ها می گفتند هوس چشمانت را کور کرده است اما من نام عشق روی این رابطه گذاشته بودم به طوری که مقابل پدر و مادرم ایستادم و تنها از علاقه عجیبم به مهرانه سخن گفتم. پدرم با چشمانی متعجب و ...
عمویی چون پدر
، آخرین وصایا و سفارشات جناب عبدالمطلب در مورد محمد است، وی ابوطالب را به نزد خویش فرا میخواند و با همان صدای آهسته که نشانی از رنج و محنت بیماری است به او می گوید: در نگهداری از این یکتا دقت کن، او نه رایحه پدر را بوئیده و نه مهربانی مادر را چشیده، محمد را جگرگوشه خود بدان، من بین همه فرزندانم تو را برای این مهم انتخاب کردم، زیرا که اولا تو از مادر، با پدر او نیز مشترکی و ثانیا از همه داناتری ...
آخرین دفاع خواننده رپ
یکدیگر ازدواج کردند و تو از چه زمانی با آنها زندگی می کردی؟ آنها حدود 10سال قبل ازدواج کردند. من چند سال با پدرم زندگی می کردم و بعد با مادرم و متوفی زندگی کردم. حدود 3 سال با آنها بودم و بعد از مدتی که دفتر کار گرفتم خودم تنها زندگی می کردم و گاهی به مادرم سر می زدم. چقدر درس خوانده ای؟ من دیپلم نقشه کشی دارم. چه ورزشی می کردی؟ قبل از اینکه این اتفاق بیفتد ...
خانم بارفروش، تصوراتم را از یک مادر شهید به هم زد!
شانزده ساله هم وارد جبهه بشود. حاج خانم گفتند که مشکلی با جبهه رفتن علی اصغر نداشتم ولی خوب حاج آقا پدر علی اصغر راضی نمی شد. می گفتند سر شهادت بچه ها به عنوان یک مادر، گریه می کردم و ناراحت بودم ولی از جایی به بعد به این فکر می کردم که باید زندگی را ادامه بدهم و خانه را کلبۀ احزان نکنم. ولی یک حرف جالبی زدند که حاج آقا گریه می کرد و از شدت ناراحتی و عصبانیت، سرش را به دیوار می کوبید و من یک موقع هایی ...
قرار بود قشنگ ترین لحظه زندگی ام را تجربه کنم اما...
شروع زد و حتی وقتی همسر و شناسنامه و تاریخ ازدواجم که سه سال از آن می گذشت را دید باز هم شرم نکرد و گفت تو با پزشکت دست به یکی کردی تا بچه را سقط کنی! درحالی که من با هزار دارو و درمان بعد از 3 سال باردار شده بودم و این خوشی فقط ده روز همراهم بود. این اتفاق را هرگز فراموش نمی کنم و آن ماما را هیچ وقت نمی بخشم افسانه هم از اتفاقی که سال 67 برای مادرش در یکی از بیمارستان ها ...
خواننده رپ در انتظار صدور حکم
زندگی می کردی اما خبر نداشتی که او عمل قلب کرده است؟ متهم گفت: پس از جدایی پدر و مادرم چند سال با پدرم زندگی می کردم و بعد از آن 10 سال پیش مادرم بودم و این اواخر هم در استودیو می ماندم. البته چون زیاد به خانه نمی رفتم و مادرم و همسرش هم بیشتر آلمان بودند اطلاعی از عمل قلب او نداشتم. حتی نمی دانستم که او بیماری زمینه ای هم داشته. قاضی پرسید: تحصیلاتت چقدر است و آیا ورزش می ...
محاکمه رپر ایرانی به اتهام قتل پدرخوانده/ "حمید صفت" روانه زندان شد
: وقتی پدر و مادرت از هم جدا شدند با چه کسی زندگی می کردی؟ حمید پاسخ داد: چند سال با پدرم زندگی می کردم. سپس پیش مادرم رفتم. اما این اواخر بیشتر در استودیو می ماندم. در ادامه جلسه دادگاه قاضی از مادر حمید صفت خواست روبه روی قضات قرار بگیرد و از او پرسید: هوشنگ چند سال قبل عمل قلب انجام داده بود؟ مهناز پاسخ داد: حدود 5 یا 6 ماه قبل از این ماجرا. قاضی رو به ...
بازداشت حمیدصفت در دادگاه
... رئیس دادگاه: چند سال با او زندگی می کردید؟ متهم به قتل : 10سال. بعد از جدایی پدر و مادرم، مدتی پیش پدرم بودم و بعد نزد مادرم آمدم. این اواخر هم بیشتر شب ها در استودیو می خوابیدم. رئیس دادگاه: مادرتان می گوید مقتول شش ماه قبل عمل قلب انجام داده بود، شما چطور اطلاع نداشتید؟ متهم به قتل: آنها بیشتر آلمان بودند و من هم این اواخر در استودیو می خوابیدم. ...
حمید صفت دوباره راهی زندان شد
قرار گرفت و گفت: از حمید به اتهام قتل عمد و از مادر حمید به اتهام معاونت در قتل شکایت دارم. سپس با توضیح ریاست دادگاه درباره اینکه مادر متهم از این اتهام تبرئه شده است، گفت: باید دفاعیات متهم را بشنوم تا حقیقت برایم روشن شود. درخواست قصاص پس از 10 دقیقه تنفس از سوی ریاست دادگاه، پسر مقتول بار دیگر در جایگاه ایستاد و گفت: حمید 10 سال با پدرم زندگی کرده بود. او کاملاً از ...
گفتگو با عاملان جنایت هولناک در بلوار ابوذر / آنها زن و شوهر و دختر خانواده را کشتند و جسدشان را سوزاندند
مونا رفتم. چون او برایم تعریف کرده بود که مادرش او را اذیت می کند و درخواست نامناسبی از او دارد. به او گفتم بیا از خانه مادرت سرقت کنیم و بعد تو برو پی زندگی خودت و من هم زندگیم را سروسامان بدهم. ابتدا قبول نکرد اما وقتی با او حرف زدم راضی شد. محسن اما همچنان ناراضی بود تا اینکه در آخر گفت هرکاری دوست دارید خودتان انجام بدهید و من دخالتی نمی کنم. من هم به دنبال راهی بودم تا نقشه را عملی کنم. گفتم ...
دختران 18 ساله به دستور مسعود رجوی دست به دست می شدند/ ویدئو
: 17 سال در اردوگاه بودم و به دلیل فشارهای روحی و روانی همین الان بچه هایم از دست من عاصی هستند چون همیشه اضطراب دارم. ما در این سالیان خیلی آسیب دیدیم و با هیچ چیز قابل جبران نیست. وی گفت: زمانی که می خواستم بروم به من گفتند تمامی خانواده تو اعدام شدند؛ اما زمانی که با خانواده ام مواجه شدم دیدم پدر و مادرم شکسته شده بودند و نصف بدن پدرم فلج شده بود و پس از 8 ماه درگذشت. سعیدی ...
حمید،خواننده رپ محاکمه شد/ کیفرخواست می گوید مقتول فردی عصبانی نبوده
همراه وکلایش در جلسه دادگاه حضور یافت.حمید در بازجویی ها گفت: پدر و مادرم زمانی که کودک بودم از هم جدا شدند و مادرم حدود 12 سال قبل با هوشنگ ازدواج کرد، هوشنگ در آلمان یک مغازه داشت، همراه مادرم در آنجا زندگی می کردند و هر چند وقت یک بار با مادرم به ایران می آمدند، وسایل من هم در خانه مادرم بود.
من برای آهنگ سازی آفریده شده ام
د تا اینکه پدرم ورشکست شد و بدهی بالا آورد. وضعیت مالی بد پدرم باعث شد که دیگر نتوانم معلم خصوصی بگیرم و به همین دلیل نتوانستم در مقطع متوسطه ادامه تحصیل دهم.به یکباره زندگی روی بد خودش را به ما نشان داد واز آن خانه بالای شهر به خانه کوچک مستاجری در یکی از محلات پایین شهر نقل مکان کردیم . در طی این سال ها پدر و مادرم علی رغم مشکلات مالی که داشتیم تمامی تلاش های خود را برای خوشحالی و تامین ...
زجر دختر یک رزمنده اعصاب
دختر یک رزمنده - من دختر یک رزمنده هستم که الان به خاطر نداشتن حقوق به آنها معسر می گویند. من الان سی ونه سالم هست. در سن نوجوانی همیشه شاهد کتک کاری و عصبانیت های شدید پدرم با مادر و برادرام بودم .همیشه تمام اعضای خانواده به خاطر مشکلات اعصاب پدرم در زمان جنگ که دامنگیر خانواده مان شده بود دچار استرس و اضطراب می شدیم که نکنه الان تو خونه کتک کاری بشه. بعدشم که بزرگ شدیم ازدواج کردیم بازم مشکلات ...
عروس ملکه قصد خودکشی داشت!
با آنها عنوان کردند. مگان: به خاطر شایعات پی در پی مجله های زرد و رفتار بد خاندان سلطنت، در زمان بارداری چندین بار تصمیم به خودکشی گرفته بودم . خاندان سلطنت رنگ پوست بچه برایشان مهم بود آنها از اینکه رنگ پوست بچه من (Archie) چه خواهد شد، واهمه داشتند و به دلیل رنگ پوستش به وی لقب پرنس ندادند. هری: احساس می کنم پدرم ناتوان و بی قدرت شده اما او را همیشه دوست خواهم داشت. از تصمیم مادربزرگم(ملکه) برای اخراج ما از خاندان سلطنت ضربه شدیدی خوردم اما به آن احترام می گذارم. بلافاصله بعد از اعلام این تصمیم جیره و مواجب سلطنتی ما را قطع کردند. ...
مسعود رجوی از زنان سازمان بهره برداری جنسی می کرد
قبول نداریم. ما استثمار شده بودیم و اصول و فکر چیزی بود که به ما دیکته می شد و به صورت روزانه باید شستشوی مغزی می شدیم و نمی توانستیم به زن، بچه، پدر و مادر خود فکر کنیم؛ گناه من این بود که دلبسته شده بودم. قاضی پورمریدی از درویشی پرسید: تا چه زمانی عضو گروهک بودید؟ دروزیشی پاسخ داد: تا سال 70 عضو بودم و قبل آن نیز گرایش داشتم. در آن زمان متأهل بودم و همسرم در ایران ...
در غرب خبری هست
تجدید چاپ در انتشارات سوره مهر است. در بخشی از کتاب می خوانیم جمعه شانزدهم شهریور 1358 کنار تخت پدرم در بیمارستان نشسته ام و نیروهای نظامی در شهر می چرخند. به مصطفی می گویم تو اینجا بمان تا برم برای پدر ناهار بیارم. مصطفی می گوید: تو بمان تا من برم. می خوام اول برم نماز و بعد میرم منزل و ناهار بابا رو میارم.ساعت دو بعدازظهر صدای انفجار مهیبی بیمارستان را می لرزاند. پدرم هراسان از خواب ...
شهید مسعود خاجوی؛ خلبانی که شیفته خدمت به محرومان بود
خیلی ناراحتیم؛ و از لحاظ عاطفی اذیت می شویم. این روز ها احساس من ترکیبی از دلتنگی و غرور است. گاهی دلتنگ پدر می شوم و گاهی از اینکه پدرم به صورت عادی از دنیا نرفته و شهید شده خیلی خوشحالم و به خودم می بالم. ولی بیشتر از من و مادرم برادرم اذیت می شود و هنوز با قضیه کنار نیامده؛ چون زمانی که پدرم شهید شد تنها سه سال داشت. اوایل به هر شکلی می خواست پدر را ببیند و با او صحبت کند؛ و ما کم کم ...
قتل عام توسط دختر مطلقه / جسد خواهر در بشکه اسید / جنازه های مادر و ناپدری در خانه لوکس تهران
ای در پارک آشنا شدم و تصمیم به ازدواج با هم داشتیم اما او بیکار بود و به پسر جوان پیشنهاد دادم که مادرم وضعیت مالی خوبی دارد و کلی پول و طلا دارد که می توانیم همه آنها را برای خودمان کنیم. مونا گفت: پدر و مادرم سالها قبل از هم طلاق گرفتند و من با پدرم زندگی می کردم تا اینکه 4 سال قبل مادرم را که سالها از او بی خبر بودند پیدا کردم و با مادرم شروع به زندگی گرفتم اما همیشه با هم اختلاف نظر ...
قتل عام خانوادگی در کمتر از 6 ساعت در تهران
دختر 24 ساله در مخفیگاهش و 15 ساعت بعد از کشف اجساد بازداشت شد. زن جوان که ابتدا مدعی بود از قتل ها بی خبر است در نهایت اعتراف کرد و گفت: پدر و مادرم سال ها قبل از هم جدا شدند و من با پدرم زندگی می کردم تا اینکه حدود 4 سال قبل از مادرم باخبر شدم و او را دیدم. بعد از آن رفت و آمدم به خانه مادرم بیشتر شد. بعد از مدتی هم به خاطر اختلافاتی که با شوهرم داشتم از او جدا شدم و تنها بچه ام نزد او ...
روایت فرزند شهید مدافع سلامت از تصادف اسحاق جهانگیری
.... با اورژانس 115 تماس می گیرند و آنها هم که سطح اکسیژن را می گیرند همان عدد را نشان می دهد. بنابراین برای تشخیص نهایی اعزام شد. با اکسیژن عادی حال ایشان بهتر شد و تا 80 درصد هم آمد. من آن موقع کرمان بودم و پدرم با من تماس گرفت و مشکلی نداشت. ظهر آن روز به من گفته شد که پدر کرونا گرفته و من هم عصر به سمت اصفهان حرکت کردم. عصر پدرم را اینتوبه کردند، در واقع آنقدر بیماری پیش رفته بود که ...
جدال مرد ناجی با سرما و مرگ
پدر و مادرش خبر نداشتند قرار است عزادارش شوند. در حالی که دوستان امیرمحمد از پیدا کردن کمک ناامید شده بودند، ناگهان یک نفر از اهالی روستا با موتور از دور پیدایش شد. سعید علی نژادی از اهالی روستای سیاهشیر از روز حادثه برای جام جم تعریف می کند: آن روز داشتم با موتورم به خانه پدرم می رفتم که متوجه آنها شدم. موتور را به گوشه پرت کرده و با همان لباس تنم، وارد آب شدم. آب خیلی سرد بود. آن قدر سرد که می ...
ارزش مادر از شهید هم بالاتر است
...> ارزش مادرتان زیاد است او شهید هم بالاتر است، زیرا شهید فقط جانش را می دهد، ولی او سال های طولانی در این مصیبت صبر می کند. همسرم از اینکه تو را در جوانی داغدار کردم به خاطر حفظ اسلام بود و حفظ اسلام بر هر مسلمانی واجب است از تو می خواهم اگر در زندگی اشتباهاتی داشته ام من را ببخشید و بچه ها را طوری تربیت کنید که بدانند پدرشان در چه راهی رفته است. به امید پیروزی اسلام بر کفر جهانی. خدایا خدایا تا انقلاب مهدی حتی کنار مهدی خمینی را نگهدار بر عمر ما بکاه بر عمر رهبر افزای. انتهای پیام/ ...
31 سال بیتابیِ بیتا/ گفتگو با تنها بازمانده یک قتل عام هولناک در سال 68
همسر و پسرشان در یکی از ایالت های آمریکا مقیم است. پیمان پسر 21 ساله بیتا نام دایی از دست رفته خود را در آن حادثه به یادگار می کشد. وظیفه شناس و حق جو حسرت بیتا تنها بازمانده خانواده نفیسی در مورد رفتن به همدان با حسرتی افزون شده بر کلماتش می گوید. مادرم متولد همدان بود. همه بستگان مادری اش در همدان زندگی می کردند. بعد از 14 سال زندگی مشترک در خوزستان پدرم تصمیم گرفت ...
برگزاری دادگاهی برای "منافقین"
92 اپتومتری دیدم و به خاطر آن 20 روز در زندان بنگال بودم. احمد واقفی من را تحت شدیدترین شکنجه ها قرار داد. ابراهیمی بیان کرد: بهترین دوران جوانی ام را پای این فرقه شیطانی گذاشتم و اکنون زجر آن را می کشم. از احمد واقفی و تک تک آن ها شاکی هستم. من 72 ساعت بیدار بودم و تحت شدیدترین شکنجه ها قرار گرفتم؛ در سال 84 پدرم فوت کرد و در سال 94 فهمیدم که پدرم فوت کرده است. وی گفت: مادرم ...