کاپیتان آبی ها قرار بود اعدام شود | مهاجم پرسپولیس برای حفاظت از خودش ...
سایر منابع:
سایر خبرها
مقاومت پدر شهید برای تحویل سلاح گرم! + عکس
نوشته اند با نام بی تو پریشانم را خوانده ام... مادر شهید: کتابی برای یمن نوشته که تازگی ها تمام شده. قرار است کتابی هم برای اصغر بنویسد. حاج آقا! بعد از این که از آن کارخانه اخراج شدید کجا رفتید؟ پدر شهید: خانه ای تازه با قسط بانکی خریده بودیم، که پایین ش خالی بود. کارتن های دست دوم را جمع می کردیم و به بلورسازی ها می دادیم. قبل از انقلاب یک روز به راهپیمایی رفته بودیم ...
شوهرم از دختران خود سوء استفاده می کرد
، حسن به خواستگاری ام آمد. او گفت که چند سال است اعتیادش را کنار گذاشته و زندگی سالمی دارد. حسن ساعت ها کنار برادرم می نشست و او را نصیحت می کرد که اعتیادش را ترک کند. من از این که برادرم چنین دوست مهربان و دلسوزی دارد خوشحال بودم. مدتی بعد با او پای سفره عقد نشستم و یک سال بعد نیز زندگی مشترک مان را آغاز کردیم. وقتی با حسن زیر یک سقف رفتم، تحمل رفتارها و رفیق بازی هایش برایم بسیار سخت شد. بعد از ...
یزدی: قصدی برای جدایی از نفت مسجدسلیمان ندارم/ نیازی نبود با مدیران باشگاه صحبت کنم
باشگاه بعد از بازی با نساجی صحبتی انجام داده، گفت: نیازی نبود صحبت کنیم وقتی صحبتی نیست. هیچ موضوعی هم مطرح نشده و مورد خاصی نیست. سرمربی نفت مسجدسلیمان در خصوص گله مندی از بازیکنان عنوان کرد: بازی، بازی خوبی نبود. بد بازی کردیم و به خاطر بازی بد مقداری ناراحت بودم. این هم در فوتبال طبیعی است ولی برطرف می شود. انتهای پیام/ ...
رضایی: می توانستیم استقلال را شکست بدهیم/ با حمایت های تارتار و اینانلو به ترکیب اصلی رسیدم
- اخبار ورزشی - علیرضا رضایی در گفت وگو با خبرنگار ورزشی خبرگزاری تسنیم ، درباره بازی با استقلال که با تساوی بدون گل به پایان رسید، گفت: این اولین تجربه من بود که در ورزشگاه آزادی به میدان می رفتم. البته چند سال پیش در همین بازی با پیکان با تصمیم مجید جلالی و داود فنایی در لیست 18 نفره قرار گرفتم که آن بازی را باختیم، ولی همان زمان این حس خوب را داشتم که یک روز در همین ورزشگاه آزادی ...
دختر مدال آور اهل خمین در بستنی فروشی کار می کند
دادند که آن هم آنقدر قرض و وام گرفته بودم که به جای گوشه ای از آنها رفت. کار در بستنی فروشی علاقه من نیست اما زندگی سختی های فراوان دارد *در حال حاضر به جز ورزش به چه کار دیگری مشغول هستید؟ روز های فرد صبح تا شب در بستنی فروشی در محلات کار می کنم و روز های زوج هم به ورزش مشغول هستم که البته به خاطر کرونا یکسالی می شد که سالن ها تعطیل بود و نتوانستم به خوبی تمرین کنم .کار ...
حکایتی از شهادت چندین نفر از یک خانواده در عملیات کربلای 2
...، دوتا خاله هایم، عمو، عمه و دایی ام. باید به همه آنها پاسخ واضح و روشن می دادم. وقتی برگشتم، چند نفری را در روستا دیدم. از نوع احوالپرسی شان فهمیدم خبر عملیات در روستا پیچیده. سر راه رفتم مسجد و پدرم را دیدم. نماز را خواندیم و با هم برگشتیم سمت خانه. گفت: خب به سلامتی برگشتی، چه خبر؟ گفتم خدا رو شکر. گفت: شنیدم عملیات سختی داشتین. بچه ها چی شدن؟ گفتم: ان شاالله یکی یکی پیداشون میشه ...
حمید صفت قصاص می شود / حکم صادر شد
حمید صفت ، خواننده رپ که در روزهای آخر سال 99 به اتهام قتل عمدی پدر خوانده اش در دادگاه کیفری یک استان تهران محاکمه شده بود با حکم قضایی به قصاص محکوم شد. به گزارش رکنا، بیست و چهارم مرداد ماه سال 96 مرد 66 ساله به نام هوشنگ به منتقل شد و سه روز بعد جان سپرد. ،خواننده رپ که پدرخوانده اش را به بیمارستان منتقل کرده بود به اتهام عمدی بازداشت شد اما ادعا کرد در دعوا با ناپدری اش ضربه ای به ...
حفاظت از شاه یا صیاد شیرازی ؟
و از محافظ های شخص شاه بود که در ظفار جنگیده بود. سال 1355 به سبب مخالفت با رژیم از ارتش فرار کرده و رژیم شاه هم حکم تیر او را داده بود. او اولین کسی بود که بعد از پیروزی انقلاب در تلویزیون به مردم آموزش نظامی داد. غلام و دوستانش بعداز ظهر ها در قرارگاه خاتم فوتبال آمریکایی بازی می کردند. توپ را با دست می انداختند و بعد یک دیگر را می زدند. ما هم با بچه ها بازی آنها را تماشا می کردیم. ...
حمید صفت در چه صورت از چوبه دار نجات پیدا می کند؟
نسل جوان باز کرد اما در 24 مرداد سال 96 پرونده زندگی او با مرگ هوشنگ، ناپدری 66 ساله وی در بیمارستان فیروزگر تهران عوض شد. ماجرای کشته شدن ناپدری به روایت حمید حمید به جرم قتل دستگیر شد. وی در اعترافاتش درباره روز حادثه گفته بود: برادرم (پسر ناپدری) که در آمریکا زندگی می کند به من از درگیری بین مادرم و هوشنگ گفت. به خانه آنها در محدوده شیخ بهایی تهران رفتم و به رفتار او و کتک ...
دانش آموزی که با دست کوچکش کار بزرگی کرد
رهبری نقش داشتند. ***عکس هایی که مرهم دلتنگی شدند مسعود شیرین راوی آخرین دیداری می شود که با شهدای جهادگر نهبندان داشته است: عزیزان ما در سال 1381 به شهادت رسیدند. در آن زمان من در پادگان پرندک تهران سرباز بودم. یادم هست تازه از مرخصی برگشته بودم به پادگان. وقتی به نهبندان رفتم با پسرخاله ام شهید پروانه و دایی ام شهید سبزه بین هم دیدار داشتم. یادم هست به آن ها گفتم در پادگان ...
تاج/ استقلال چه داشت؛ تاریخ و دارایی های یک باشگاه فراتر از کُری ها
که نام تیم فوتبال تاج به استقلال تغییر یافت و سال ها نام رییس فدراسیون فوتبال (تا همین چند ماه قبل)، تاج بود. انقلاب فراگیر ضد سلطنتی البته نمی توانست با تاج سلطنتی میانه ای داشته باشد و تغییر نام تیم هم هیچ مخالفتی برنینگیخت. 2 . جدای رقابت دو باشگاه واقعیت این است که باشگاه تاج/ استقلال در قبل از انقلاب را می توان منطبق با معیارهای واقعی یک باشگاه دانست. در ابتدای ...
راه رسیدن به کمال، الگو قراردادن شهدا و فرهنگ شهادت است
...: من قبلا حجاب و دیدگاه دینی مناسبی نداشتم، از بیشتر موضوعات اسلامی و حضور در مساجد دوری می کردم، از بچگیم عاشق امام حسین(ع) بودم ولی هئیت و روضه نمی رفتم، حجاب نداشتم، 18سالم بود که به روضه امام حسین (ع) دعوت شدم و به اسرار مادرم رفتم، وقتی رسیدم انگار آن روضه برای من متفاوت بیان می شد، اولین گریه متفاوت من برای اهل بیت(ع) در این جا اتفاق افتاد و آن جا برایم مثل کلاس درس زندگی بود، چند قت از ...
طناب دار در انتظار آقای خواننده
به گزارش گروه حوادث جام جم آنلاین از روزنامه جام جم، 24 مرداد سال 96 خبر دستگیری یکی از خوانندگان پاپ به اتهام قتل در فضای مجازی جنجالی شد. هویت متهم به قتل خیلی زود فاش شد؛ حمید صفت، خواننده پاپی که به دلیل سبک خواندنش طرفدارانی پیدا کرده بود. حمید متهم بود با ضربه به سر همسر مادرش، باعث مرگ مرد 66ساله به نام هوشنگ شده بود. حمید صفت 10 ماه بعد از دستگیری و با ...
برکت از مستطیل سبز
زحمات پدر و مادرم را جبران کنم که آن تکل بی موقع و پاره شدن رباط صلیبی پایم، آبی شد بر آتش همه آرزوهایم. چند ماه طول کشید تا بتوانم عصا را کنار بگذارم و راه بروم. سر پا که شدم، کلی زیر بار قرض رفته بودیم از بابت هزینه جراحی و درمان. وقتی دیدم دیگر نمی توانم فوتبال بازی کنم تصمیم گرفتم درسم را ادامه بدهم. شبانه روز خواندم و خواندم تا دانشگاه قبول شدم، رشته تربیت بدنی. در کنارش کمک حال پدر هم بودم ...
داستان ازدواج و عاشقی پژمان جمشیدی در 23 سالگی
فریدون جیرانی در ادامه از او می پرسد که آیا تا به حال عاشق شده ای؟ و او این اینگونه پاسخ می دهد: بله. در 23 سالگی عاشق شده ام اما در آن زمان برادرم به تازگی از ایران رفته بود و خواهرم هم در همان زمان ها ازدواج کرده بود و من هم نمی توانستم پدر و مادرم را تنها بگذارم. فریدون جیرانی در سوال دیگری از پژمان جمشیدی آرزوی او برای مردم ایران را جویا می شود که جمشیدی می گوید: صادقه و به روح مادرم قسم آرزویم خوشحالی مردم است. او در پاسخ به این که راه خوشحالی مردم چیست می گوید: وضع اقتصادیشان خوب باشد. ا ...
داستان عجیب دختری که لحظه تحویل سال در خانه نبود
بودم و به خانواده ام پیام دادم که تا صبح برمی گردم. مادرم مدام پیام می فرستاد و می گفت که زود برگرد، چراکه لحظه تحویل سال قرار بود خانواده خواهر و برادرم نیز به خانه ما بیایند و دور هم باشیم. وی ادامه داد: آن شب در مهمانی با پسری به نام شایان آشنا شدم. دوستان شایان که به همراه همسرانشان در مهمانی بودند قرار گذاشتند که به خانه ویلایی یکی از آن ها در منطقه ده ترکمن بروند. شایان هم به من ...
گفت وگو با عکاس افغانستانی ساکن گلشهر | برای عکاسی منتظر لحظه خاصی نیستم
ملایر همدان زندگی می کردیم. بعد به بوئین زهرای استان قزوین رفتیم. اول دبیرستان آنجا درس می خواندم. اوایل دهه 80 مهاجران ممنوع تحصیل شدند. برای ثبت نام به مدرسه رفتم، به من گفتند کارت شما برای استان دیگر است و نمی توانیم تو را ثبت نام کنیم. همان موقع کارت های آمایش مهاجران چند استان باطل شد. ما هم جزو همان گروه بودیم و از آن سال به بعد دیگر کارت آمایش نداریم و مشکلاتمان بیشتر شد. بعد به ما پاسپورت ...
شهیدی که مانند حضرت عباس(ع) قطعه قطعه شد
: لشکر امام حسین(ع) که سوریه نمی بره. گفت: ان شاءالله به وقتش می بره. خدا کنه که رزمنده ها پیروز بشن و حرم آسیب نبینه. گذشت تا اینکه یک روز که از سر کار برگشت گفت: خدا را شکر دارن از بچه های لشکر برای اعزام به سوریه ثبت نام می کنن که همین جا آموزش ببینن و برن دمشق. گفتم: آخه سوریه کجا و شما کجا؟ گفت: اصلا نبینم از این حرف ها بزنی. به قول حضرت آقا هر جا می بینی مسلمانی اذیت می شود باید برای دفاع ...
روایت جانباز مشهدی از مینی که خنثی نشد
جبهه رفتم، حتی روز قبل از اعزام به بیمارستان امام رضا علیه السلام رفتم، مجروحان را دیدم شرایط را برای خودم تصور کردم و منتظر هر اتفاقی بودم؛ شهادت، جانبازی، حتی یک تکه گوشت روی تخت شدن را برای خودم تصور کرده بودم. از خاطرات جمعه ای که جانبازی تان را رقم زد بگویید. روز جمعه سال 62 بود، بچه ها را برای بازدید به بیرون از سوسنگرد به سمت آبادان، اهواز و خرمشهر برده بودیم، بعد از ...
در سازندگی جوانها سالن ورزشی کارآیی بیشتری از محیط های مذهبی دارد
1333 خورشیدی هستم. در محله سادات نی ریز بزرگ شدم و از سال 46 در سن 13 سالگی ورزش را شروع کردم. پدرم مغازه دار و مادرم خانه دار بود. در خانواده ای مذهبی بزرگ شدم. بعد از انقلاب همگی برادرانم به جبهه رفتند و برادرم عباس که ورزشکار هم بود مفقودالاثر شد. سه فرزند دارم که یکی از آنها رشته اش تربیت بدنی است و یکی از روانشناسان سرشناس کمیته ملی المپیک می باشد. اگر کرونا نشده بود ...
مرخصی نیامد تا جاذبه خانواده پاگیرش نشود
جلوی آینه خودش را برانداز کرد. بعد مادرمان را صدا زد و گفت به من می آید؟ مادرم نگرانی اش را پنهان کرد و گفت چرا که نه! غلامعلی گفت با این لباس می روم و از قرآن و کشورم دفاع می کنم. وقتی یکی نفر به او می گفت نرو، بمان و درس هایت را بخوان. در جواب می گفت اگر همه بخواهند به هم نگاه کنند، پس چه کسی باید برود؟ زمان جنگ مادرم رو به قبله ایستاد و گفت یا امام زمان! بچه هایم همه سرباز تو ...
روایت رضا صفایی پور از رضا آرتیست تا طوفان | نسل ما عاشق بار آمده بود | سینمای حادثه تمام شد و مرد
.... فیلم ها آن موقع یک آرتیست داشت و یک بدمن. آن بدمن نیز چند نوچه داشت. آن موقع مثل حالا نبود و شما اگر می خواستید یک پلان فیلم بازی کنید باید هفت خان رستم را طی می کردید. من بعد از چند نقش کوتاه، همان طور که گفتم در دو فیلم نقش اصلی را بازی کردم که به اکران نرسیدند. پس از انقلاب نیز با فیلم آقای امنیت دوباره کارم را شروع کردم. دو، سه سال طول کشید. من با فیلم آقای امنیت ...
ماجرای حکم اعدام حمید صفت
انسولین فرستاده بودم .من شب قبل از فوت در خانه دایی ام بودم که مادرم با من تماس گرفت و گفت هوشنگ خونریزی کرده و در بیمارستان است. قاضی گفت: می دانستی مقتول عمل قلب انجام داده و داخل رگ هایش فنر دارد؟ که حمید صفت گفت: من از عمل قلب اطلاعی نداشتم. قاضی متین راسخ پرسید :چند سال با او زندگی کردی؟ حمید: 10 سال. قاضی : وقتی پدر و مادرت از هم جدا ...
خاطره اولیای شهید همت از مرگ و زنده شدن محمد ابراهیم
است که اشاره به آن در روز تولد او خالی از لطف نیست. در بخش ابتدایی این خاطره که به نقل از "بانو نصرت همت"، مادر شهید همت نقل شده است، می خوانیم: حبیب دو سالش بود، دخترمان را هم گذاشتیم پیش زن عمو. ابراهیم را سه ماهه آبستن بودم. حالم خوب بود. یعنی از کاظمین تا کربلا سر حال بودم، به کربلا که رسیدم حالم بد شد. شب شد، گفتند: ببریمش دکتر. بردند، بعد آمدیم. گفتم: الان می روم پیش ...
گفتگو با خواهران کاراته کار لائی | دست و پایمان شکست، اما شکست نخوردیم
ژیمناستیک ثبت نام کرد. جلسه اول که رفتیم متوجه شدم بعد از کلاس ما، کلاس کاراته برگزار می شود. چند دقیقه ای ماندم و نگاهشان کردم. از مربی، حرکات ورزشی و شمارش هایشان، که به زبان ژاپنی بود، خیلی خوشم آمد. به مادرم گفتم می خواهم در این کلاس ثبت نام کنم که موافقت کرد و از آن روز تا 5 سال بعد، ژیمناستیک و کاراته سبک کیوکوشین را در کنار هم ادامه دادم. این ورزش کار جوان اکنون سطح 4 ژیمناستیک و ...
شهیدی که از کودکی تافته جدا بافته بود
اتفاق می افتد. برادرم در همان لحظه جان شان را از دست می دهند اما دوست ایشان آقای امیری چند روزی در کما بود و ایشان هم در راه خدمت به محرومان به شهادت رسید. ***مادرم مثل گمشده دار ها آرام و قرار ندارد ابوذر 20 سال بیشتر نداشت که نامش در فهرست شهدای جهاد سازندگی به ثبت رسید. عنایت صمیمی می گوید مادر پیرشان هنوز این داغ را به دل دارد و آرام و قرار نمی گیرد: ما می دانستیم که رابطه ...
روشنفکران دربرابر خشونت های رضاخان تغافل می کنند!
سرویس تاریخ جوان آنلاین: در ماه های اخیر و در حوزه تاریخ پژوهی، خسرو معتضد را می توان یک پدیده قلمداد کرد! به ویژه پس از پخش مناظره دیدنی و پرتنش او با صادق زیباکلام و بازتاب های آن، وی در کانون تحلیل ها و قضاوت های تاریخی قرار گرفت. با او در باب آنچه پس از این محاجه تلویزیونی روی داد، گفت و شنودی انجام داده ایم که نتیجه آن در پی می آید. مناسب است در ابتدای کلام، قدری در باب مناظره تازه پخش شده تان با ...