سایر منابع:
سایر خبرها
همین تفنگ می خواست شکار بزنه منو ندید. منم بچه، بی هوا اومدم جلوی بابا. اون ناغافل ماشه رو فشار داد. تیر شلیک شد. بغل گوش من رد شد. بابای خدا بیامرزم ترسید. از ترس نعره کشید. دو متر پریدم هوا! با فریاد اومد بالا سر من. ترسیده بودم. زبونم بند اومده بود. گفت: طوریت که نشده؟ گفتم: نه! خنده کرد. خنده های بلند! قهقهه سر داد منم خنده می کردم. اون روز باید می مردم. خدا نمی خواست. بابام هم این آخرین ...
اینهمه امیدوارانه با مردم صحبت می کنه اونوقت ما بر اساس کدوم داشته ها حق داریم مردم رو نا امید کنیم !!؟ یه مشت دست نشانده و نفوذی و ضد انقلاب که اتفاقا اقلیت هم هستند الان در گروهها مردم رو مردد می کنن که در انتخابات شرکت نکنید ! هشتک می زنن که من رای نمی دم ! اونوقت حیف نیست که ما با این جماعت همصدا بشیم و با اختلاف افکنی در جبهه خودی با یک روش دیگه همون خواسته اونا رو تبلیغ کنیم !؟ ممنونم که تحمل کردید باز هم اگر خدا خواهد با هم در این زمینه گفتگو خواهیم کرد یا علی ...
کشوری راه را برای بازدهی های بالاتر از بخش مولد باز کرد آن کشور رو به انحطاط و ناپایداری و بی ثباتی گذاشته و دچار بحران شده است. پیکتی پا را از این فراتر می گذارد و می گوید زمانی که این شاغول رعایت نمی شود و همه اینها کانون های آسیب پذیری ایران هستند... اینکه کمر ایران شکسته می شود به خاطر این است که آن ملاحظه ها رعایت نشده است. اکنون از طریق رباخوری به طور متوسط بیش از 15 برابر تولید ...
شعار سال : فرشاد مومنی استاد دانشگاه و اقتصاددان در نشست مجازی عصر انتخاب های استراتژیک که توسط موسسه دین و اقتصاد برگزار شد سخنان خود را پیرامون توافق اخیر 25 ساله ایران با چین عنوان کرد. وی در ابتدای این نشست گفت: مسئله ی بسیار مهم دیگری که به طرز شگفت آوری طی چند روز گذشته به معنای دقیق کلمه تبدیل به یک مسئله ی ملّی در کشور شد، مسئله ی موافقت نامه ی همکاری 25 ساله میان ایران و چین است. این همه غیرتمن ...
از جنبه ی تجربه ی تاریخی می گوییم قراردادهایی که در صد ساله ی گذشته ی ایران با خارجی ها بسته کلاه های خیلی گشاد سرش رفته است. تعداد اینها یکی و دوتا و ده تا و صدتا نیست، ابعادشان هم با همدیگر متفاوت است. ما این خون و دل را به کجا ببریم که حتی در بستن یک قرارداد با یک بازیکن فوتبال خارجی هم نتوانستیم صلاحیت حرفه ای خودمان را نشان دهیم و در این زمینه بطور روزمره کلاه های خیلی گشاد به سر ما می آید. ...
عباس از این حرفا پُر بود. - زن به چه کارمه؟! خودم خوبش رو دارم. - شوخی نمی کنم عباس جان، این دفعه حرفم خیلی جدیه. - منم شوخی ندارم. خیلی هم جدی گفتم. ملیحه التماس کرد: تورو خدا، به خاطر بابات. پدر و مادرت گناه دارن. نذار حسرت به دل بمونن. عباس گلایه کرد. - باز شروع نکن زن، حوصله ندارم. تازه مگه نشنیدی دکتر بار آخری چی گفت؟ ...