ماجرای 17بار خودکشی یک قاتل!
سایر منابع:
سایر خبرها
احمد عزیزی/ لباس های اتو کشیده، دست های مرکبی
در شمال کشور) را بر آن نهادم. در سال 1986 از نمایشگاه دوسلدورف آلمان بازدید کردم. قسمتی از این نمایشگاه به ماشین آلات دست دوم تعلق داشت و من از همان جا با این مسئله آشنا شدم و شروع به تحقیق درزمینه ی واردات این ماشین آلات به کشور کردم و مدتی نیز در این زمینه فعالیت داشتم. نعمت زندگی من تقریباً 26 ساله بودم که خانواده تصمیم گرفتند که من را زن بدهند، اول قبول نکردم ...
چشم در چشم شدیم!
چندباری در بیمارستان بستری اش کردم. او حتی یک بار آنقدرمرا کتک زد که در پرتگاه مرگ قرار گرفتم و از او شکایت کردم، اما بعد به خاطر حس مادری رضایت دادم. مدتی قبل هم از من خواست برای او ماشین بخرم و مرا تهدید به اسیدپاشی کرد که از خانه گریختم و برای ادامه زندگی به خانه خواهرم رفتم که الان متوجه شدم او مرتکب قتل شده است. دستگیری قاتل تحقیقات مأموران پلیس نشان داد قاتل پس از حادثه ...
بلایی که خواستگار کینه جو سر دختر تهرانی آورد
که دست هایش پانسمان بود به مأموران پلیس گفت چهارسال قبل همراه تعدادی از دوستانم برای تفریح به پارک کوهستانی در شمال تهران رفته بودم که در آنجا با پسر جوانی که خودش را شایان معرفی کرد آشنا شدم. مدتی با هم ارتباط تلفنی و پیامکی داشتیم اما کم کم به هم علاقه پیدا کردیم و رابطه ما صمیمی تر شد. شایان می گفت دانشجوی خلبانی است و وضع مالی خوبی دارد و همیشه هم لباس های شیک می پوشید و خودروی مدل بالا و ...
تجاوز وحشیانه به زن خانه دار توسط تعمیرکار شوفاژ
...، ضربه دیگری به من زد که از هوش رفتم. چشمانم را که باز کردم شوهرم را بالای سرم دیدم. او از محل کار برگشته و با دیدن وضعیت من به اورژانس زنگ زده بود. حالم خیلی بد بود و تحت درمان قرار گرفتم. پزشکان گفتند ضربه ای که با آچار به سرم اصابت کرده ممکن بود باعث مرگم شود. وی ادامه داد: چند روز در بیمارستان بستری بودم و بعد متوجه شدم که مرد تعمیرکار پس از اینکه از هوش رفتم همه پول و طلاهای ...
هیچ حوزه و موضوعی شاعر را از سرودن معاف نمی کند
کنم تا بتوانم یک فعالیت جمعی و جبهه ای داشته باشم که به فضل خدا موفق شدم در موسسه ای مثل شهرستان ادب، کار جمعی و تشکیلاتی در فضای ادبیات انجام دهم. وی افزود: از همان سال های آغاز که کارم را در زمینه ادبیات شروع کردم، به مساله دوستی ها و حفظ شان خیلی توجه داشتم. آن سال ها هنوز تلفن همراه به فراگیری امروز نبود. به همین دلیل دفتر بزرگی داشتم که شماره تلفن بچه ها را در آن یادداشت می کردم و ...
سرگذشت دختر فراری که مهمان خانه مجردی شد/ در بُن بستی گیر کرده ام که هیچ راه فراری ندارد
...، انگار که ما عضو یک خانواده نیستیم، هر کسی فقط خود و مشکلاتش را می بیند. در این شرایط آنقدر فشار روی من بود که دیگر طاقت نیاوردم و با فکر بهتر کردن اوضاع، سه بار از خانه فرار کردم، دو مرتبه اول خیلی زود به خانه برگشتم و مادر و پدرم به اجبار برادر بزرگم، مرا پذیرفتند ولی هر بار آنقدر شرایط را سخت تر می کردند که من مجبور می شدم دوباره از خانه فرار کنم. دفعه سوم که می ...
این خلبان ارتش؛ طراح پیچیده ترین عملیات هوایی جهان است +تصاویر
حکم انتقالی به شهری که منتقل شده بودم، می رفتم تا بتوانم در خدمت سرزمینم باشم و همسرم به تنهایی بار خانه کشی و کارهای منزل را به دوش می کشید. برات پور ادامه داد: هزار ساعت پرواز با F5 و سه هزار ساعت سابقه پرواز با F4 دارم و بخاطر حجم زیاد کار همیشه فرزندانم را فقط در خواب می دیدم. وی با بیان اینکه هیچ وقت به همسرش نمی گفته پرواز جنگی دارد، گفت: همیشه وصیت نامه ای به یکی از ...
زوجی که 32 سال برای ازدواج با هم صبر کردند
بله را گفت، احساس کردم که همه دنیا را به من دادند و 18 ساله شدم! خانمم بعد از عقدمان و زمانی که جواب مثبت را به من داد، برای اولین بار به من گفت که در همه این سال ها خیلی دوستت داشتم و دارم و اگر لازم بود، حاضر بودم سال های بیشتری هم برای رسیدن به تو صبر کنم. بعد هم گفت حالا که همه جوانی ات را مثل من پای این عشق گذاشتی، باید حواست باشد که واقعا دوستم داشته باشی و با من صادق باشی تا خوشبخت شویم ...
دختر و پسری لرستانی بعد از 32 سال با هم ازدواج کردند! +تصویر
یکی از عاشقانه ترین ازدواج های کشور چند روز پیش و در نیمه شعبان سال 1400 در یکی از روستاهای استان لرستان اتفاق افتاد.
شرط بخشش حمید صفت از زبان پسر مقتول
آمدم و 7 سال در ایران زندگی کردم. اما بعد برای ادامه تحصیل به آلمان رفتم. با این حال که ساکن ایران نبودم که مادام رفت و آمد داشتم. الان هم ساکن کشور فنلاند هستم. آخرین باری که با پدرتان صحبت کردید چه زمانی بود؟ دو هفته قبل از این اتفاق، با پدرم صحبت کرده بودم. قرار بود به زودی به ایران سفر کنم و پدرم را ببینم، اما نشد. پدرم می خواست از مادر حمید صفت جدا شود. ...
حاج قاسم سنگ صبور خانواده شهدای مدافع حرم
...، همراه نسیمی که به صورت م می خورد در خاطراتم با علی سیر می کردم. تصور من این بود که حالا دیگر واقعاً می توانم لااقل جسم علی را ببینم. از ماشین که پیاده شدم، پایم جان نداشت. اضطراب همه وجودم را گرفته بود. نمی دانم چه حالی داشتم. لحظه هایی بود که هم دوست داشتم زود تمام شود، هم کش آمدنش برایم سراب امیدی شده بود که شاید دیدار همانطور باشد که می خواستم. دیدار با پیکر علی بعد از 4 سال در ...
حمید به عکس نامزدش خیره بود که او را کشتند / گفتگو با قاتل جوان بامعرفت تهرانی
تا با دوست قدیمی ام ملاقات کنم. او همراه دوستش آمده بود. آن مرد را برای اولین بار آنجا دیدم و رفاقت مان شروع شد. گاهی در نبود همسر و فرزندم، به دیدنم می آمد، رفیق گرمابه و گلستان هم شده بودیم. می گفت بعد از یک سال توانسته رضایت پدر دختر مورد علاقه اش را جلب کند اما قبل از این که لباس دامادی بپوشد او را کشتم. انگیزه ات از ؟ از او پول قرض گرفته بودم و نمی توانستم بدهی ام را بدهم ...
مردم در سانحه به جای فیلمبرداری، کمک کنند!
زمان است. وقتی پای جان افراد در میان باشد مجالی برای فکر کردن باقی نمی ماند و چون سال ها در اداره تصادفات مشغول به کار هستم با چنین صحنه و اتفاقاتی بسیار مواجه شده بودم و خوشبختانه سریع اقدامات لازم را انجام دادم. عکس العل مردم در آن لحظه چگونه بود؟ متأسفانه برخی افراد به جای کمک کردن در چنین مواقعی شروع به فیلمبرداری می کنند. اگر افراد به جای ثبت لحظه حادثه زودتر به کمک می آمدند ...
دستگیری قاتلی که 17 بار خودکشی کرده بود
که 17-18 ساله بودم و به دنبال هیجانات دوران جوانی می رفتم، از خانه مجردی یکی از دوستانم سردرمی آوردم و از آن جا بود که خلافکاری هایم شدت گرفت. با همسرت چگونه آشنا شدی؟ حدود 15 سال قبل برای فعالیت های گازکشی به همراه برادرانم به زاهدان و بیرجند می رفتیم که از طریق یکی از بستگانم با همسرم آشنا شدم. چند بار به نزدیکی مدرسه اش رفتم و او را دیدم که بعد هم آرام آرام این ارتباط و علاقه شکل گرفت ...
فیلم گفتگو با دختر تن فروش در تهران! / افسانه از خوزستان فرار کرد!
زد و می گفت باید پول در بیاوری... می گفت باید با پسرهای خیابان دوست شوی و بگویی که اذیتت کرده اند تا من از آنها شکایت کنم پول در بیاورم! بعد از 20 سال آمدم پیش مادرم اما شوهرش می خواست آزارم دهد. شوهر مادرم 30ساله و شوهرش شیشه ای بود. من را از خانه بیرون کرد " افسانه ادامه می دهد: در لحظه ورود به تهران با پسری که قبلا در فضای مجازی با او آشنا شده بودم از ترمینال رفتم به خانه اش، اما ...
جوانانی که تهدید و آسیب های محله شان را به دور از هیاهو به فرصت تبدیل کردند
مواد مخدر متاسفانه زیاد بود و تلاش کردیم تا با جذب جوانان به ورزش و کتاب خوانی و انجام کارهای فرهنگی، این تهدید را به فرصت تبدیل کنیم. رضا خاطر نشان می کند: وقتی می خواستیم با هزینه خودمان یک جایی را برای ورزش و کارهای فرهنگی ایجاد کنیم، چندین بار پیگیری کردیم تا این که مجوز استفاده یک سال از مدرسه را بالاخره به کمک یکی از مسئولان دادند، ساعت 12 و نیم شب همراه برخی از بزرگان محله، موافقت ...
به خاطر فرزندم پاک می مانم
بیرون نمانم اما از چند نفر شنیدم که ممکن است با رفتن به گرمخانه بهزیستی سرپرستی فرزندم را از من بگیرد. به همین دلیل منصرف شدم . حمیده حاضر شد پسرش پیشش بماند اما بهزیستی بچه را از او نگیرد. الان می فهمم که بهزیستی برای اینطور بچه ها جای بدی نیست اما آن زمان من معتاد بودم. کسی که مواد مصرف می کند سلامت عقلی ندارد و قادر به تصمیم گیری درست نیست. احساسی تصمیم گرفتم. می ترسیدم ...
انتقام جویی وحشتناک خلبان قلابی بعد از شنیدن جواب رد از دختر جوان
دادم تا اینکه یک تماس همه چیز را تغییر داد. وی ادامه داد: در رؤیای ازدواج با سیاوش بودم و تصور می کردم که زندگی خوبی در انتظارم است تا اینکه پیش از مراسم خواستگاری فردی ناشناس به من زنگ زد. او گفت که سیاوش در همه این سال ها فریبم داده است. او گفت که وی نه تنها خلبان نیست بلکه یک قاچاقچی حرفه ای مواد مخدر است. فرد ناشناس می گفت سیاوش نوچه های زیادی دارد و برخی از آنها در خارج از کشور زندگی می کنند ...
ضربه به بزرگترین باند ترانزیت موادمخدر شمال کشور
مواد مخدر و حمایت های مسئولین ارشد قضائی استان موجب شده تا استان گیلان جزو استان های برتر و موفق در این حوزه قرار گیرد که از زحمات این عزیزان صمیمانه تقدیر و تشکر می نمایم. اسماعیل حیدری آزاد دبیر شورای هماهنگی مبارزه با مواد مخدر استان گیلان باند ترانزیت مواد مخدر باند ترانزیت موادمخدر شمال کشور ...
دیه و حبس مجازات ساقی الکل
چند نفر از دوستانم بودم و به همین خاطر از پسر جوانی به نام سیامک که ساقی مشروبات الکلی است، مشروب خریدم. مشروب را خوردیم و میهمانی که تمام شد پس از ساعاتی متوجه شدم که حالم خوب نیست و چشمانم تار می بیند حتی رنگ ها را هم تشخیص نمی دادم. در ابتدا فکر کردم به خاطر مستی است و اگر چند ساعت بخوابم حالم بهتر می شود ولی این طور نشد و پس از بیدار شدن چشمانم سیاه شده بود و جایی را نمی دیدم همان ...
داروی ترک اعتیاد مدنظر دبیرکل ستاد مبارزه با مواد مخدر چیست؟
اعلام شده بوپرنورفین باشد بازهم منطقی به نظر نمی رسد، گفت: بحث بوپرنورفین طی سال 1382 برای نخستین بار مطرح شد. یک گروه تحقیقاتی از دانشگاه تهران و مرکز ملی مطالعات اعتیاد ایران با حضور در ستاد مبارزه با مواد مخدر در جلسه ای که با حضور علی هاشمی دبیرکل وقت ستاد مبارزه با مواد مخدر و بنده داشتیم گفتند که دارویی است در دنیا به نام بوپرنورفین که در جهان به عنوان داروی ترک اعتیاد مورد استفاده قرار ...
مردی که بسیار دوستش می داشتم
نازنینی بود به نام شهید مرتضی آوینی. من یک آدم معمولی بودم. اما نمی دانم چرا هر بار که به آنجا می رفتم دوست داشتم وضو داشته باشم. از زیر عکس نقاشی شده بزرگش که عبور می کردم برایش حمد و قل هوالله می خواندم و می گفتم که دوستت دارم. اولین کتابی که در روایت فتح نوشتم درباره جواد فکوری وزیر دفاع در دوره جنگ بود و بعد عباس دوران نازنین و بعد آشنایی با خانواده خیلی خیلی عزیز شهید یاسینی و... به فهرست دوست ...
پلیس در تعقیب خواستگار شیاد
ناشناسی با تلفن همراهم تماس گرفت و حرف هایی زد که اگر چه اول به نظرم دروغ بود اما کم کم متوجه شدم که فرد ناشناس راست می گوید و من در این مدت فریب حرف های اشکان را خورده بودم. اشکان نه تنها اسمش را بلکه شغل و هویتش را به من دروغ گفته بود. او در کار خرید و فروش مواد مخدر بود و پول هایی هم که به دست می آورد از کار خلاف بود. باورم نمی شد که او چهار سال به من دروغ گفته باشد. دختر 24 ساله ...
پایین چشم رضا تیر خلاصی زدند
پدر و مادرش احترام می گذاشت. خیلی روحیه شادی داشت. همه فرایض را به طور کامل انجام می داد. گاهی می آمد دنبالم دانشگاه و گاهی هم من می آمدم تهران تا سورپرایزش کنم. یک بار که پایش شکسته بود. من رسیدم تهران. به دوستم گفتم بیا برویم رضا پایش شکسته، دیگر دنبالم نمی آید. وقتی از ماشین پیاده شدم، دیدم با همان پای شکسته که از پایین تا بالای ران پایش گچ بود با دو عصا سر خیابان ایستاده، نمی دانستم بخندم یا ...
حجاب داشتن لطف نیست بلکه وظیفه توحیدی ماست
طولانی شد. بگذارید یک مثال بزنم. من نوروز 93 تصمیم گرفتم که دیگر چادر سر کنم. نمیدونم چطور بگویم ولی چندین بار موهایم را داخل کردم و گفتم من از فردا چادر سر می کنم اما اصلا جرات این کار را نداشتم. به نظر من یک بخش به خاطر نگاه مردم است. من به برخی افراد چادری به لحاظ سبک فکری و رفتار اجتماعی نزدیک نبودم اما با چادر در جامعه با او همسان دیده می شدم. این سخت بود و البته هست. اغراق نیست بگویم بعد از چادری ...
چرا اجازه دادم تنها پسرم به سوریه برود؟/ گفتگو با مادر جوان ترن شهید مدافع حرم
از قبل شد. همسرم را مجبور کردم تا با مصطفی تماس بگیرد و من هم صحبت کنم. فقط حال و احوال کردم و هرچه پرسیدم: کجا هستی؟ گفت: همان جایی که قرار بود بروم. متوجه شدم بغض کرده، به همین خاطر بیشتر صحبت نکردم و خواست تا گوشی را به پدرش بدهم. به پدرش گله کرده بود چرا به من گفته است. نگرانی و ترس من بیشتر بابت این موضوع بود که اسیر شود، چون می دانستم داعشی ها سر می برند و اگر سر پسرم را می بریدند، دق می ...
اخبار حوادث روز، 1400/01/18
شمال تهران تنها بودم. غروب همان روز ناگهان صدایی از داخل حیاط به گوشم رسید و به دنبال صدا به حیاط رفتم که با دو مرد جوان رو به رو شدم؛ در حالی که ترسیده و شوکه شده بودم شروع به فریاد زدن و درخواست کمک کردم، اما کسی صدای مرا نشنید. زن جوان ادامه داد: آن ها با چاقو هایی که همراه داشتند مرا تهدید کردند و به زور به داخل خانه برده و مورد آزار و اذیت قرار دادند، بعد مرا در اتاقی حبس کردند و ...
کورشدن مرد جوان به خاطر مشروب تقلبی
مرد مشروب فروشی که با فروش مشروب تقلبی باعث کور شدن شهروندی شده بود، از سوی دادگاه کیفری استان تهران به زندان و پرداخت دیه محکوم شد. یک سال قبل مردی با اعلام شکایت مدعی شد به خاطر خوردن مشروب الکلی کور شده است. این مرد به مأموران گفت: چند روز قبل دورهمی و جشن دوستانه ای داشتیم و من هم اشتباه کردم و برای اینکه بیشتر شاد باشیم کمی مشروب خریدم. البته خودم زیاد نخوردم و به مقدار ...
مرور تجربه کانون بانک های قبل از انقلاب/ ضرورت ایجاد تشکل صنفی در شبکه بانکی
بانک ها بودم. پس از انقلاب مرحوم دکتر مولوی، رئیس بانک مرکزی شد و من نیز تا آذر سال 1359 معاون اداری مالی بانک مرکزی شدم. بورس از سال 1357 دبیر کل نداشت و عده ای به آقای نوبری، رئیس کل بورس نامه نوشتند که بورس دبیر کل ندارد و ایشان نیز من را معرفی کرد؛ چون سابقة بورسی داشتم؛ بنابراین به سازمان بورس رفتم و آنجا را سر و سامان دادم؛ البته بورس ایران در آن مقطع تعطیل شده بود. من 17 سال در ...