سایر منابع:
سایر خبرها
گذشت خانواده مقتول از قصاص عروسشان
. به دنبال کشف جسد و اعتراف زن جوان، بازپرس جنایی و تیم بررسی صحنه جرم راهی محل شده و تحقیقات آغاز شد. مهوش با اعتراف به قتل در مقابل بازپرس جنایی گفت: همسرم معتاد بود و به هر بهانه ای من و دختر کوچکم را کتک می زد. از دست او چندین بار شکایت کردم و حتی می خواستم جدا شوم، اما بی فایده بود. گاهی اوقات هم به من تهمت می زد، درگیری های ما ادامه داشت تا اینکه روز حادثه امیر دخترمان را برای ...
ابوزینب روز اول به من گفت در شهادت من شک نکن!
هنوز این شوک شهادت برای من مانده. روز قبل که جمعه بود رفتیم خرید و برای خودشان لباس خریدند و وقتی به خانه برگشتیم دیدم دلش دوباره گرفته. این حالت ها برایم غریب نبود. پنجشنبه هم که برای دندانشان رفته بودند. این خاطره را بگویم. شهید نوار خداحافظ رفیق را گذاشته بود و داشت گوش می داد و گریه هم می کرد. گفتم: هوا سرد است. بیا آش بخور که از این حالت عارفانه بیائی بیرون(باخنده) گفتند: همه چیز را ...
ابوالفضل را با زبان روزه راهی میدان شهادت کردم
ابوالفضل در عملیات های بسیاری از جمله طریق القدس، فتح بستان، فتح المبین و شوش شرکت کرد و در پاکسازی منطقه شوش از ناحیه ریه و کتف هم مجروح شد. در نهایت درحالی که روزه بود، در عملیات رمضان تیپ حضرت رسول و گردان حمزه، شرکت کرد و در تیرماه سال 61 به درجه رفیع شهادت نائل آمد. پیکرش به مدت 12 سال مفقودالاثر بود تا اینکه در سال 73 تفحص شد و به آغوش خانواده بازگشت. آنچه در پی می آید، حاصل همکلامی ما با عذرا ثمر مادر شهیدابوالفضل قاضی زاهدی است. ...
از محبت های بیش از اندازه مادر و پدر تا تن دادن به ازدواج تحمیلی / تباهی سرنوشت مرد جوان در باتلاق اعتیاد
روز دیگر نخواهی توانست زندگی کنی و... او آهی کشید و ادامه داد: سربازی ام تمام شد و من در یک شرکت کاری پیدا کردم. همه چیز داشت خوب پیش می رفت؛ ولی کُرکری های مادرم و زن دایی ام تمامی نداشت. متاسفانه دختردایی ام از مادرش حمایت می کرد و مانده بودم چه کار کنم. من مهناز را از صمیم قلب دوست داشتم و نمی خواستم به هیچ قیمتی ناراحتی اش را ببینم؛ حتی بعد از آنکه زندگی مشترکمان را شروع کردیم، مدتی ...
چرا سوریه پیکر این مدافع حرم را تحویل نمی داد؟!
دانستیم رفته است. در منطقه ما برق نبود و با صفحه های آفتابی کمی برق تولید می شد. از طرف دولت هم توربین آبی آورده بودند که از طریق آب، برق گرفته شود. یکی از همسایگان ما گفت ما دو تا تلویزیون داریم، یکی اش را شما بخرید. گفتم: باید با آقاشیرعلی صلاح مشورت کنم. چند روز بعدش آقاشیرعلی زنگ زد و گفت: دخترم فاطمه را بیاور که من خوابش را دیده ام. می خواهم باهاش صحبت کنم. من چند بار نبردمش تا این که ناراحت شد ...
مدافع حرمی که شهادتش به او الهام شد/از شکست تکاوران تا اعزام به سوریه+ عکس
به گزارش پایگاه خبری حامیان ولایت مجید صانعی موفق دربیست و هشتمین روز از خرداد ماه سال 1358 در همدان متولد شد. شهید مدافع حرم مجید صانعی موفق تاریخ تولد: 28 خرداد 1358 محل تولد: همدان تاریخ شهادت: 27 مهر 1394 محل شهادت: سوریه وضعیت تأهل: متاهل از جمله افراد مخلصی بود که تمام زندگی خود را وقف اسلام و انقلاب و تربیت سرباز ...
جنایت سیاه مرد تعمیرکار در خانه زن تنها
. دستگاه آبگرمکن دیواری ما مدتی خراب شده بود و یک تعمیرکار قبلاً به خانه ما آمده بود تا آن را درست کند. او ادامه داد: شب حادثه همسرم در محل کارش بود و من در خانه تنها بودم که متوجه شدم دوباره آبگرمکن خراب شده چون هوا خیلی سرد بود به تعمیرکاری که آن را قبلاً درست کرده بود زنگ زدم و خواستم تا برای تعمیر بیاید. ساعتی بعد مرد تعمیرکار به نام شایان به خانه ام آمد اما وقتی متوجه شد که همسرم در ...
بسیجی ها برای حضور درگردان حاج بصیرباهم رقابت می کردند
در لشکر 25 از کادر لشکر گرفته تا رزمنده ها، همگی به حاج حسین احترام می گذاشتند. برای حاجی فرمانده و بسیجی ساده فرقی نمی کرد. همیشه زودتر از دیگران سلام می داد و تواضع فوق العاده ای داشت. من چند بار همراه حاجی به محل جذب و اعزام رزمنده ها رفته بودم. در آنجا خیلی از بسیجی ها می گفتند دوست دارند به گردان حاج بصیر بروند. حاجی از چند نفرشان پرسید چرا می خواهید به گردان بصیر بروید، در جواب گفتند همه از او تعریف می کنند و ما هم دوست داریم در گردانی باشیم که حاجی فرمانده اش است. ...
قاتل فراری در طرح جمع آوری معتادان دستگیر شد
.... چون اصلا قصد کشتن او را نداشتم. در یک لحظه چاقو را به سمتش پرتاب کردم چون اگر این کار را نمی کردم خودم کشته می شدم. چه شد که با هم درگیر شدید؟ مدت ها بود که برای مصرف مواد به پاتوق گربه می رفتم. مقتول هم معتاد به شیشه بود و هرازگاهی به آنجا می آمد. روز حادثه مواد را که کشیدم می خواستم پاتوق را ترک کنم، اما باید منتظر دوستم مهدی می ماندم. مهدی در حیاط ...
قبل از ماه رمضان حق الناس بر ذمه نداشته باشید
حسناتم کم شد وارد شده است: مرد فقیری از دنیا رفت، اول صبح جنازه او را برداشتند و در اثر زیادی جمعیت، دفن او تا شب طول کشید. بعد از دفن، او را به خواب دیدند. به او گفتند: با این همه مقام و احترامی که از تو به عمل آمد خداوند با تو چه کرد؟ و چه عملی انجام داد؟ در جواب گفت: به حمدالله خدا مرا بخشید و احسان زیادی به من کرد، ولی روزی با حالت روزه به آسیاب دوستم که مشغول آرد کردن گندم های خود ...
مردم در 15 خرداد تکلیف مرا سنگین کردند!
سرویس تاریخ جوان آنلاین: روز هایی که بر ما می گذرد، تداعی گر آزادی رهبر کبیر انقلاب اسلامی، در پی تحمل حدوداً یک سال حبس و حصر در تهران است. این رویداد، چهره شهر قم را به کلی تغییر داد، چه اینکه علاقه مندان به امام خمینی از سراسر کشور و برای دیدار با ایشان، راهی این شهر شدند و پیمان خویش را با مراد خویش تجدید کردند. آنچه در پی می آید، خوانشی تحلیلی از خاطرات برخی یاران امام، از آن روز های پرخاطره است. امید آنکه تاریخ پژوهان انقلاب و عموم علاقه مندان را مفید و مقبول آید. این شخص آمده بود که ما دو تا را با هم تطبیق دهد! امام خمینی پس ا ...
مصاحبه خواندنی تیاگو سیلوا: از علاقه به کایت تا شکست سِل
مرگ برد. چرا تابستان گذشته پاری سن ژرمن را ترک کردی؟ حرف های زیادی زده شده از جمله اینکه نمی خواستم دستمزد کمتری بگیرم اما حقیقت یک چیز است. در اوایل شروع همه گیری کرونا به برزیل برگشتم، یک روز مدیر ورزشی باشگاه، لئوناردو به من زنگ زد و بعد از تحسین دستاوردهایم و تشکر گفت باشگاه تصمیم گرفته من را نگه ندارد اما از من خواستند قراردادم را سه ماه تمدید کنم تا در مراحل پایانی لیگ ...
چه کسی مرد سبزی فروش را کور کرد؟
کیفری استان تهران فرستاده شد. متهم در شعبه 10 دادگاه کیفری استان تهران محاکمه شد. در ابتدای جلسه رسیدگی، کیفرخواست علیه متهم خوانده شد. سپس شاکی در جایگاه قرار گرفت و گفت: تنها کسی که به او ظن دارم، پیمان است، چون روز حادثه او با من درگیر شد و بعد از اینکه مردم ما را جدا کردند، گفت دوباره برمی گردم و حالت را سر جایش می آورم. من با کسی دشمنی ندارم که بخواهد چنین بلایی سرم بیاورد، تنها دشمن ...
روایتی از شیرین زبانی های حنانه در دیدار با رهبر انقلاب
حرم روح الله طالبی اقدم است، یک ظهر بهاری را با او همکلام می شویم تا از شیرین کاری های حنانه در نزد رهبری و شهادت همسرش بگوید. خانم قنبری ساکن شهرستان مرند است و در سال 1389 با شهید طالبی اقدم عقد کرده و در سال 92 با یک مراسم ساده و با سلام و صلوات زندگی مشترکشان را با هم آغاز کردند که ثمره این زندگی حنانه است. روح الله طالبی اقدم در سال 1394 و زمانی که حنانه فقط 40 روزه بود ...
گفت و گوی اختصاصی فکرشهر با نوجوان 15 ساله خلاق دشتستانی/ پوریا وحیدی راد: انسان برای هر چه تلاش کند، به ...
... فکرشهر: فکر می کنید تا چند کیلو را می تواند حمل کند؟ نمی دانم ولی حدود 300 کیلو را حمل کرده. با آن کوه هم رفته ام؛ توی سنگ و خاکی و...؛ حتی یک جا هم گیر نکرده. سربالایی هم می روم. می خواستم برایش تایرهای بزرگ بگذارم؛ تایر موتورهای چهارچرخ؛ ولی پولش را نداشتم. گفتم فعلا روی تایر گاری سوارش کنم تا بعدا. فکرشهر: آقای پوریا، شما الان از این ماشین که ساخته اید، چه استفاده ای می ...
ناگفته های حمیدرضا جلایی پور از مجاهدین خلق، بهزاد نبوی، درگیری های کردستان و اعدام 59 جوان مهابادی
توفیق الشهاده فی سبیلک می گفتید یا نه؟ نه، درست مثل این بود که یک مدت همه بچه ها وضو می گرفتند و همیشه وضو داشتند. صبح ها غسل شهادت می کردیم. البته بی ربط هم نبود. گفتم برادر آقای ترکان را گرفتند و شهیدش کردند. سعید ابوالاحرار بود، بچه شیراز بود، همه اینها شهید شدند. حالا می شود راجع به آن مفصل صحبت کرد. ما حدود 17، 18 نفر که بودیم 7، 8 نفرمان... *یعنی جهان بینی تان به یک ...
فوتبال ایران دست های پشت پرده ندارد
های تان شک نکردید؟ خیلی سخت گذشت. از بیرون پالس هایی می آمد که این روش نتیجه نمی دهد و باید روش خودم را تغییر بدهم. اما چون به مسیرم اعتقاد داشتم با همان روشی که از روز اول شروع کرده بودم ادامه دادم و ریسک این قضیه را پذیرفتم. ممکن است در جزئیات و چینش بازیکنانم تغییراتی داده باشم اما در تاکتیک هایی که می خواستم پیاده کنم پافشاری کردم و هیچ تغییری ندادم. برای خودم پلنB نداشتم که بگویم حالا ...
روایتی متفاوت از شخصیت آیت الله سید محمدباقر صدر
شبکه اجتهاد: آیت الله شهید سید محمدباقر صدر از مراجع انقلابی و آگاه به زمان خود و از دانشمندان معاصر بود که در امر مبارزه نیز پیشگام بود. بخش مهمی از حیات شهید صدر همزمان با نهضت اسلامی و حضور امام خمینی در نجف بود و افکار و اندیشه های امام و شهید سیدمحمدباقر صدر اثر بسزایی در انقلابیون عراق و ایران بر جای گذاشت. آیت الله سید مرتضی مستجابی از مبارزین و علمای معاصر و یار شهید سیدمحمدباقر صدر، خاطراتی خواندنی درباره ایشان دارد. آنچه در ادامه می ...
مدافع حرمی که شهادتش به او الهام شد
رود ولی شما نمی خواهید قبول کنید. به خواهر و مادرش هم گفتم: او دارد می رود. حتی وقتی برای دوره رفته بود موضوع را گفتم. اعتراض نمی کردید که چرا به سوریه می رود؟ یک بار گفتم: سوریه به ما چه ربطی دارد؟ چرا مردم خود سوریه از کشورشان دفاع نمی کنند. گفت:خب اگر ما نرویم داعشی ها وارد کشورمان می شوند. چرا این قدر دید بسته داری. ما که بی غیرت نیستیم. بیشتر به چه مسائلی توصیه می کرد؟ وصیت ...
دستگیری عامل جنایت در پاتوق گربه / قاتل فکر می کرد مقتول زنده است
، برخی دیگر می گفتند فوت شده است، اما من اولی را باور کردم. چون اصلا قصد کشتن او را نداشتم. در یک لحظه چاقو را به سمتش پرتاب کردم چون اگر این کار را نمی کردم خودم کشته می شدم. چه شد که با هم درگیر شدید؟ مدت ها بود که برای مصرف مواد به پاتوق گربه می رفتم. مقتول هم معتاد به شیشه بود و هرازگاهی به آنجا می آمد. روز حادثه مواد را که کشیدم می خواستم پاتوق را ترک کنم، اما باید منتظر ...
چرا سردار سلیمانی نام این مدافع حرم را تغییر داد؟!
گفته بود تو حاج اصغر نیستی، حاج اکبر ی. مدتی که خبر شهادت حاج اصغر آمد، ولی پیکری در کار نبود، چطوری بر شما گذشت؟ مادر شهید: برای یک مادر سخت است، اما چیزی که برای خدا دادیم و به یاد حضرت زینب می افتیم، که در یک روز چند شهید داد، همه سختی ها را برایمان آسان می کند. من با دادن یک شهید که کاری نکرده ام. من وقتی شنیدم پسرم سر و دست ندارد، یاد مادر وهب افتادم؛ چطور قبول کرد سر بچه ...
حمله چماق به دستان شاه به خودروی شهید صیاد شیرازی
سازماندهی کرده بود (به نام چماق به دستان). این ها در مسیر خیابان ها می گذاشتند و در پوشش پلیس در مقابل تظاهرات مردم می ایستادند. حمله چماق به دستان شاه به خودروی شهید صیاد شیرازی در اصفهان در خیابان بزرگمهر می نشستیم؛ داشتم می آمدم، یک ژیان هم داشتم. نمی دانم کجا می خواستم بروم. لباس شخصی بودم. یک دفعه دیدم چماق به دست ها جلوی همه را می گیرند. در دستشان چماق بود. می گفتند ...
چرا حاج قاسم نام این مدافع حرم را تغییر داد؟
. چون به یک مملکت غریب می رفت. پدر شهید : من وقتی حاج قاسم شهید شد، بیشتر اذیت شدم. تمام ساختمان چرخید دور سرم و حال عجیبی پیدا کرد. در حالی که حاج قاسم را فقط یک بار دیده بودم. وقتی حاج قاسم شهید شد من گفتم همه چیز را از دست دادیم. تصویری از حاج عزیزالله پاشاپور در میانسالی همه خانواده شهدا همین را می گویند... مادر شهید : با شهادت حاج قاسم، حال من آنقدر به ...
شهید رضا قشقایی سپر بلای دانشمند هسته ای شد
نگرانی های من گفت: مامان، حاجی گفته که هر جا برم تو را هم با خودم می برم! رضا، فردی مهربان و آرام بود. حلال وحرام برایش مهم بود وبراین موضوع خیلی اصرار داشت. آن روز (روز شهادت) وقتی زنگ زدند و گفتند رضا تصادف کرده است، انگار دنیا روی سرم خراب شد. گفتند احمدی روشن شهید شده است اما رضا را به بیمارستان رسالت منتقل کرده اند. بلافاصله به بیمارستان رفتم . وقتی فهمیدند مادرش هستم مرا به ...
درد زایمان وسط معرکه جنگ!
روشنایی گلوله های دشمنان به وضوح دیده و شنیده می شد. سرما و ترس با هم تن من را آزار می داد، به خودم جرئت دادم و از عبدالله خواستم اسلحه ای را به من بدهد تا بتوانم از خودم دفاع کنم. او هم بدون تأمل اسلحه ای به من داد، البته همسرم قبلاً به من آموزش باز و بسته کردن اسلحه و تیراندازی را داده بود و من کاملاً به آن وارد بودم. عبدالله مردد بود برود یا نرود. وقتی او را مضطرب دیدم، گفتم ...
یک مراسم مجازی دلی برای شهید قفل سازان
...> باید حساب خویش ز مردان جدا کنند با نردبان درد به معراج می روند آنان که تا به صبح خدا را صدا کنند ایوب های دهر تمامی درد خویش با کیمیای درد تو باید دوا کنند با کیمیای درد تو آری میسر است مردم مس وجود بدل با طلا کنند درد تو آیه های هدایت شود اگر کفر جهان به قصه تو آشنا کنند عمری به روی چرخ نشستی ز پا ولی آنسان نشستنی که از آن قصه ها کنند ...
جرمش این بود که از انقلاب و سرزمینش دفاع کرد
مشخص بود که ظاهرا مثل خودی ها بودند و من هر چه سعی داشتم به آنها بفهمانم که بابا! اینها منافقند، گفتند: نه بابا! خودی را بزنیم؟! برای ما مسئله دارد. فردا دادگاه انقلاب،... آخر عصبانی شدم، گفتم بنشین زمین. او هم نشست زمین.دیدیم حدودا 500 متری ستون زرهی نشسته ایم و ما هم پیاده شدیم و من هم به خاطر اینکه درجه ام مشخص نشود، از این بادگیرها پوشیده بودم، کلاهم را هم انداخته بودم توی بالگرد، عصبانی بودم ...
روایت 72 ساعت آخر زندگی حاج قاسم؛ تبی که موجب تاخیر در سفر به عراق شد
تازگی ها پیش شما بودم و سرم شلوغ است. می خواهم بروم عراق. سه شنبه شب با ما تماس گرفتند و گفتند: حاجی رسیده دمشق، شب همان جا می خوابد و صبح به بیروت خواهد آمد. تعجب کردم. ایشان دو یا سه هفته قبل این جا بود و آن روزها هم بسیار درگیر مسائل عراق بود. سیدحسن می گوید:"به هر حال عصر روز چهارشنبه همدیگر را دیدیم. من همان شب چند قرار داشتم. به دلیل این که معمولا ما بعد از نماز مغرب ...