سایر منابع:
سایر خبرها
عفت مرعشی: خواب دیدم همسرم شاه شده
جمهور بشه؟ عفت مرعشی: من هیچ وقت فکر رئیس جمهورشدن رو نکردم، اما اگر رئیس جمهور می شدم می ساختم. کشور را آباد می کردم. گرانی را برمی داشتم... . خبرنگار: خانم مرعشی اگر من کاندیدای ریاست جمهوری بشوم شما به من رأی می دهید؟ عفت مرعشی: تو جوانی، فرصتش را داری. من به تو رأی می دهم . بعد می خندد و می گوید: برات تبلیغ هم می کنم . ... عفت مرعشی: پیش ...
عفت مرعشی: مطمئنم وقت رفتنش نبود
اینجا این کار را می کردم. سرش را تکان می داد. یک وقت هایی می گفت چیزی که گفتی را پیش بردم و بهتر شد... درباره مسائل زنان اما همیشه از ما نظر می خواست. از فائزه هم نظر می خواست... حیف شد رفت... . ■از عفت خانم درباره زندگی اش با هاشمی رفسنجانی سئوال می کنیم. از او می پرسم که هیچ وقت با آقای هاشمی دعوا کردند؟ او می گوید هیچ وقت و فائزه سرش را بلند می کند و می گوید: خیلی دعوا می کرد. مامان ...
فائزه هاشمی واقعا تصور می کند که باید تایید صلاحیت شود؟!
در ادامه این متن می خوانیم: [ فائزه هاشمی :] من که رد صلاحیت می شم. یعنی هر زنی[!!] که بخواد کاندیدای ریاست جمهوری بشه احتمالا رد صلاحیت می شه. به نظر شما این درسته که خانما رو رد صلاحیت می کنند؟ . عفت خانم انگار که باورش نمی شود. می گوید: نه، رد صلاحیت نمی کنند... در این باره باید گفت که کسی که چند ماه قبل به صراحت گفت آرزویش این بوده که ترامپ پیروز شود تا فشار حداکثری بر مردم ایران ...
مدعیان اصلاحات پشت کردن خود به شهدا را پای مردم نوشتند
زن ها نمی تونن رئیس جمهور بشن. اگر زنی هست که قدرت این کار مهم رو داره، حقشه که رئیس جمهور بشه... ما زنان بزرگی داشتیم. مگه خانم دباغ خدا رحمتش کنه با هشت تا فرزند فرمانده سپاه نبود... مگر نامه امام رو به شوروی نبرد.... اما فائزه از اعتراض حرف نزن... . فائزه سرش را بلند می کند و می گوید: چطور شما حرف می زنی؟ مگه شما نگفتی که اگر رأی مردم را نخواندند، مردم اعتراض کنند؟ در جایی دیگر از خانم ...
حکایت زندگی دو استاد
آمده می گوید نامش زرین کوب است و می خواهد شما را ببیند. آن دیدار در زمان تعطیلی دانشگاه صورت گرفت و چند ساعتی به طول انجامید و ما هم فکر می کردیم که عمدتا درباره مسائل مربوط به زبان فارسی با همدیگر صحبت کرده باشند. به هر حال بعد از آن دیدار، خانم آریان به مشهد رفت و دو، سه روز آنجا ماند و حالش خوب شد. گویا دکتر زرین کوب هم بعدا رفته بود مشهد و در همین شهر و بعد از همان دیدار بود که این دو باهم عقد و ...
بهانه تلگرامی مرد برای جدایی از همسرش / آلبوم خانوادگی ام آنلاین در اختیار دیگران است + عکس
همسرم در همه گروه های تلگرامی پخش شده است و من باید بی غیرت باشم که با این شرایط بخواهم زندگی ام را با این خانم ادامه دهم. هزار بار گفته بودم در این برنامه های اینترنتی عضو نشو و عکست را برای تماشای دیگران در این شبکه ها قرار نده ولی هیچ وقت به حرف هایم گوش نداد تا اینکه چند روز پیش به طور اتفاقی به گوشی اش پیغام آمد و دیدم که در یک گروه تلگرام عضو شده که به هیچ عنوان در شأن و شخصیت همسرم نبود. از ...
روایتی از شیرین زبانی های حنانه در دیدار با رهبر انقلاب+عکس
هیچ وقت فکرش را هم نمی کردم که او شهید خواهد شد. او ادامه می دهد: آقا روح الله آرزوهای زیادی برای دخترمان داشت و دلش می خواست تا حنانه یک دختر محجبه و حافظ قرآن شود و زمان اعزام به سوریه هم این ها را سفارش کرد و رفت. خانم قنبری از آن زمان و دلیل رضایتش برای رفتن همسرش به منطقه هم برایم می گوید: آقا روح الله چند هفته برای دوره جهت اعزام رفته بود و من خبری از این موضوع نداشتم تا ...
تولید هیدروستات فضاپیما در زیرزمین!
کسی قرار است با استعفای او مخالفت یا موافقت کند؟ گفت وگوی آینده: زن: من دیگه از این بشور و بساب و بپز و بیار و ببر خسته شدم مرد. پات را انداختی رو پات فوتبال می بینی و پوست تخمه می اندازی رو زمین؟ مگه کنیز آوردی؟ از فردا برمی گردم سر همون شغل مهندسی که تو و خانواده ات نگذاشتین ادامه اش بدم. مرد: متأسفانه با استعفای شما مخالفت می شود. بیانیه: بالاغیرتا برای به دست آوردن ...
خرده روایتی در پی درگذشت همسر شهید بابانظر
کردستان و سپس به جنوب رفت. آن قدر دل در گرو پس گرفتن وجب به وجب خاک این وطن داشت که در طول جنگ حتی به مرخصی نمی آمد و تنها زمانی که برای کاری به پادگان مشهد می آمد با مرضیه و بچه هایش دیداری تازه می کرد. مرضیه هرچه از اخلاق و رفتار همسرش به خاطر دارد این است که با او بسیار مهربان بود، طوری که هیچ وقت بحث و دعوا های معمولی زن و شوهر های دیگر میان آن 2 جایی نداشت. سال آخر گویا می دانست قرار ...
بیرون انداختن جسدی از یک پراید در روز روشن
حادثه 24 - مرگ عجیب پسری جوان پس از تفریح با دوستانش، تیم جنایی را با یک معما روبه رو کرده است. چند روز قبل افرادی که از خیابانی حوالی غرب تهران عبور می کردند چشم شان به صحنه عجیبی افتاد. سرنشینان خودروی پرایدی، پسری جوان را درحالی که نیمه جان بود به بیرون از ماشین انداختند و فرار کردند. شاهدان به اورژانس زنگ زدند و مشخص شد که پسر جوان ساکن یکی از خانه های همان حوالی است. پسرجوان برای ...
کارگران در صف بیمه بیکاری
...! بیکاری یه درده، بدو بدوهای بعدش یه درد دیگه. من توی کارگاه چوب کار می کردم. بعد از 10سال، چند وقت پیش بیکار شدم. غصه عالم آوار شد روی سرم، خودم به درک، غصه زن و بچه آدم رو پیر می کنه. زن من مشکل قلبی داره. یه بار عمل کرده و استرس براش سمه. نمی خوام غصه بخوره. می ترسم سکته کنه بیفته روی دستم. اسمش جواد است. می گوید 40ساله است اما بیشتر به نظر می رسد. گرد سپید نشسته روی موها و سیاهی ها را ...
بخشش زنی که در آستانه قصاص بود
جوان درخصوص جزئیات جنایت گفت: روز حادثه از دوستم که به دیدن من آمده بود مقداری قرص خواب آور گرفتم و در قهوه حل کردم. وقتی شوهرم آن را خورد دچار سرگیجه شد. تا اینکه برای سرکشی به دام ها از خانه خارج شد، اما در میان راه روی علوفه ها افتاد. من هم با طناب بسته بندی یونجه او را خفه کردم و پس از آن جسد را در میان علوفه ها مخفی کردم. این زن پس از محاکمه در شعبه 113دادگاه کیفری به قصاص محکوم شد و ...
پشیمانی پسر جوان از ازدواج با زن که از خودش بزرگتر است
بهاره که تا این لحظه ساکت نشسته بود با تأسف سری تکان داد و رو به حمید گفت: هنوز به یاد دارم روزهایی را که برای دیدن کارهای صنایع دستی ام به گالری می آمدی و چه ایده و نگرشی داشتی، هر روز برایم دسته گل می آوردی و از هنرهایم تعریف می کردی تا اینکه با چاپلوسی فریبم دادی. وقتی از من خواستگاری کردی چقدر با خانواده ام صحبت کردم و دلیل آوردم که تو با بقیه خواستگارها فرق داری و به آنها اطمینان ...
درباره قمر آریان، نویسنده و پژوهشگر فقید خراسانی و همسر استاد عبدالحسین زرین کوب
عبدالحسین زرین کوب هستم. به قمر خانم خبر دادم جوانکی آمده می گوید نامش زرین کوب است و می خواهد شما را ببیند.... رسا تعریف می کند این موضوع در زمان تعطیلی دانشگاه بود و دیدارشان چند ساعتی طول کشید و ما هم فکر می کردیم درباره مسائل مربوط به زبان فارسی با همدیگر صحبت می کنند. بعد از آن دیدار خانم آریان به مشهد رفت و دو، سه روز آنجا ماند و حالش خوب شد. گویا دکتر زرین کوب هم به مشهد رفته ...
گفت و گوی اختصاصی فکرشهر با نوجوان 15 ساله خلاق دشتستانی/ پوریا وحیدی راد: انسان برای هر چه تلاش کند، به ...
کنید؟ مدرسه، خرید برای خانه و این جور کارها را هم انجام می دهید؟ بله. البته الان مدرسه تعطیل است ولی دو سه باری رفته ام و می توان کنارش جعبه ای نصب کرد برای گذاشتن وسایل خرید و...؛ کم کم دارم عیب و ایرادهایش را رفع می کنم و تکمیلش می کنم. بعدا برایش اتاقک هم می گذارم. فکرشهر: خانواده نگران نمی شوند که شما با این سن و با این ماشین در خیابان و جاده رفت و آمد کنید؟ ماشین را ...
عفت مرعشی:قبل از انقلاب خواب دیدم شیخ اکبر، شاه شده/ این اواخر مزد هاشمی را کف دستش گذاشتند
نظر می خواست. از فائزه هم نظر می خواست...حیف شد رفت... . *از عفت خانم درباره زندگی اش با هاشمی رفسنجانی سؤال می کنیم. از او می پرسم که هیچ وقت با آقای هاشمی دعوا کردند؟ او می گوید هیچ وقت و فائزه سرش را بلند می کند و می گوید: خیلی دعوا می کرد. مامان با بابا دعوا می کرد... اما بابا هیچی نمی گفت. مامان رو دوست داشت خیلی.... . خانم مرعشی می گوید: من با بابات دعوا می کردم؟ کی دعوا کردم؟ منم ...
مدافع حرمی که شهادتش به او الهام شد/از شکست تکاوران تا اعزام به سوریه+ عکس
دوستانش است؛ اما من نتوانستم وصیتی را پیدا کنم. آخرین دیدار شما چه زمانی بود؟ از آخرین حرف هایش بگویید. شبی که قرار بود برود، طاها در بیمارستان بود و تب شدید داشت. من به او گفتم: زنگ بزن و بگو برای این دوره نمی توانم بیایم، اعزام من را موکول کنید به دور بعد. اما او گفت: نه باید بروم. ما هم طاها را با رضایت خودمان از بیمارستان آوردیم منزل. مجید هم تا رسید رفت غسل کرد. گفتم: چه ...
مدافع حرمی که شهادتش به او الهام شد
همسرتان مطلع شدید؟ دقیقاً روزی که او شهید شد خواب دیدم که او شهید شده و دو تا آقا آمدند و خبرش را به من دادند و من هم از هوش رفتم و با خودم گفتم: الان وقت از هوش رفتن نیست، بلند شو؛ بلند شو برو به مادرش بگو، دیدی بالاخره اتفاق افتاد؛ داشتم می رفتم که از خواب بیدار شدم. همان لحظه ناگهان طاها بلند شد و رفت سمت عکس مجید که روی میز بود. گفت: مامان به شهدا سلام کن! گفتم: یعنی چی؟ شهید کیه؟ گفت ...
خانواده ایرانی| نرمش در کلام، آموزه مهم سبک زندگی اسلامی است
سکونت زن در خانه پس از وفات شوهر و حکم پوشش مقابل نامحرم نرمش در کلام در خانواده ها بسیار اتفاق می افتد که تندزبانی و بداخلاقی موجب مشاجرات و دعواها می شود. چطور می توان خوش زبانی را جایگزین تندگویی کرد؟ در کتاب بحارالانوار به نقل از حضرت امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام روایتی نوشته شده با این مضمون که آن حضرت درباره شیوه سخن گفتن فرموده است: نرمش در سخن و گویا و ...
انقلاب در انقلاب/ به بهانه چاپ بیست وششم آن مرد با باران می آید
بیاییم و کاری به کار مملکت نداشته باشیم. واسه خودمون دینمون و نماز و روزه مون رو داشته باشیم. آخه مگه می شه؟ امروز به دخترت می گن نباید با حجاب بیای مدرسه، شما هم کوتاه میای و اونو با این همه استعداد، از حق تحصیل محروم می کنی. اگه فردا گفتن مثل دورۀ اون پدرسوخته باید کشف حجاب بشه، چی کارش می کنی؟ تا ابد کنج خونه قایمش می کنی؟ پس فردا اگر دوباره سگ یه آمریکایی به ناموست شرف پیدا کرد، چی؟ اگر زن و بچه ات ...
هرآنچه که باید درمورد سریال در کنار پروانه ها بدانید
اول بازیگری را در جشنواره جوانان مشهد برای ایفای نقش در نمایش فرزند البرز دریافت کرد. سامرند معروفی در مجموعه چشم های بارانی هم به ایفای نقش پرداخته است و به طور کلی بعنوان دستیار اول کارگردان نیز فعالیت می کند. اولین حضور او در سینما در سال 1388 بوده که در فیلم سینمایی پرسه در مه به کارگردانی بهرام توکلی نقش کوتاهی را ایفا کرده بود. این بازیگر 9 دی ماه 1397، با یکی از بازیگران مطرح سینما ...
بزن و بروهای تلویزیون مخاطب را به ماهواره سوق می دهد
...! البته فریده سپاه منصور را برخی به نامِ "مش مریم" فیلم سینمایی "مهمان مامان" داریوش مهرجویی می شناسند. اما او این روزها ترجیح می دهد بیشتر در خانه بماند و کمتر جلوی دوربین حاضر شود. سپاه منصور رنگین کمانی از بازی های خاطره انگیز را در کارنامه کاری خود دارد؛ در سریال هایی همچون مدرس، گرگ ها، امام علی، نیمه پنهان ماه، معصومیت از دست رفته، خانه ای در تاریکی و دردسرهای عظیم2. ...
شهیدی که حاج قاسم نام اش را تغییر داد
و همه این اتفاقات را دیده ام. پسرم پرویز از بین رفت، خانه نبودم، دخترم و اصغر به دنیا آمدند، خانه نبودم. همه زحمت های من به دوش حاج خانم بود. اگر ایشان نبود من نمی توانستم این فعالیت ها را داشته باشم. اگر خانواده قبول نکند و همراهی نداشته باشد، این کارها مشکل است. در حالی که بعضی وقت ها که به خانه می آمدم، حاج خانم می گفت الان وقت عملیات است چرا تو آمده ای خانه؟! ما همه این ها را دیده ایم. بچه ...
چرا سردار سلیمانی نام این مدافع حرم را تغییر داد؟!
دیده ام. پسرم پرویز از بین رفت، خانه نبودم، دخترم و اصغر به دنیا آمدند، خانه نبودم. همه زحمت های من به دوش حاج خانم بود. اگر ایشان نبود من نمی توانستم این فعالیت ها را داشته باشم. اگر خانواده قبول نکند و همراهی نداشته باشد، این کار ها مشکل است. در حالی که بعضی وقت ها که به خانه می آمدم، حاج خانم می گفت الان وقت عملیات است چرا تو آمده ای خانه؟! ما همه این ها را دیده ایم. بچه هایی را دیده ایم که پرپر ...
روش همدردی شهید موسی رجبی با مستضعفین
چندانی ندارند و ضعف به آن ها غلبه کرده و به سختی روزگار را سپری می کنند. دلم نمی آید اینجا چیزی بخورم. دوست موسی نقل می کرد، آن روز هم موسی مثل همیشه روزه بود. نزدیک غروب دیدم دور سرش چفیه بسته است. پرسیدم، حمام بودی؟ پاسخ داد، می خواستم غسل شهادت کنم. با تعجب نگاهش کردم. ادامه داد، خواب پدرم را دیدم که مژده داده قرار است پیش او بروم! رفیق! من را یک دل سیر نگاه کن که دیگر این اتفاق نمی افتد ...
مرد شیطان صفت به دام پلیس افتاد
تهیه کند و بعد دوباره برای تعمیر به خانه ما بیاید. روز بعد در حالی که شوهرم محل کارش بود مرد تعمیرکار با وسایلی که خریده بود وارد خانه ما شد و در بالکن خانه مشغول تعمیر شد. لحظاتی گذشت و من هم مشغول نظافت بودم که از بالکن به داخل خانه آمد و با آچار بزرگ و پیچ گوشتی که همراه داشت به طرف من حمله کرد. وقتی متوجه نیت شوم او شدم با داد و فریاد درخواست کمک کردم که مرد شیطان صفت مرا تهدید به قتل کرد و وقتی ...
دورهمی به صرف فضای مجازی!
حرف می زنند! حالا برسیم سر سفره! از هرچه بگذریم سخن دوست خوش تر است! اگر غذا درست و حسابی و به قول معروف چرب و چیلی (در حد مرغ، قرمه سبزی پر از گوشت همراه با نوشابه، سالاد فصل و...) نباشد، تمام بشقاب ها می شود پر از ته مانده! قیافه ها همه کج و کوله! اخم ها تو هم و ابرو ها لنگه به لنگه! این هم شد دورهمی؟! نباشه سنگین تره! یاد روز های سادگی به خیر! همه جمع می شدند خانه بزرگ تر ها و هر چیز اندکی هم که ...
کری خوانی چند پسر نوجوان به قتل ختم شد
. نیم ساعت دیگر گذشت و باز هم خبری از اشکان نشد. این بار زن جوان مانتو و روسری اش را پوشید و از خانه بیرون رفت. دقایقی بعد به خانه کیوان دوست و همکلاسی اشکان رسید. زنگ در را زد و منتظر ماند تا کسی جواب بدهد. وقتی کیوان فهمید مادر اشکان پشت در است و دنبال پسرش می گردد، پایین آمد و بعد از سلام و احوالپرسی گفت: من از امروز ظهر که از مدرسه به خونه برگشتیم دیگه اشکان رو ندیدم و خبری ازش ندارم. ...
روایت شهید صیاد شیرازی از زندگی خود
-مهدی-که می گفت: مامان بیا بابا رو ترور کردن . سراسیمه از خانه زدم بیرون. دیدم علی غرق خون، پشت فرمان نشسته، چشم هایش بسته بود، درست مثل وقت هایی که از فرط خستگی، روی صندلی خوابش می برد. آن قدر شوکه شده بودم که حتی نتوانستم کسی را صدا بزنم، علی را بردند بیمارستان. بچه ها را که نگران پدرشان بودند، دلداری دادم و راهی مدرسه شان کردم. گفتم: بابا تیر خورده، اما اتفاقی نیفتاده. در حالی که می دانستم همان ...