آرزوی شهادت همسر برای شوهر مدافع حرم!
سایر منابع:
سایر خبرها
خانطومان؛ بهانه ای برای رسیدن به معشوق/ حکایتی از مدافعان حرم که مظلومانه رفتند
نمایان نکرده است، عکسی از او در دشتی پر از گل های شقایق در سوریه توجه همه را خود جلب می کند. همسر شهید کابلی می گوید: بهار 89 به همراه دوستان هیأتی به سفر کربلا رفتیم، یک روز بعد از زیارت بیشتر بچه ها رفتند برای خریدن کفن؛ به حاج رحیم گفتم: خوب است که ما هم اینجا کفن بخریم . حاج رحیم گفت: من کفن نمی خرم، شما اگر می خواهید بخرید . همان موقع یکی از بچه های هیأت هم به حاجی پیشنهاد ...
پای صحبت های شنیدنی مادر شهیدان خالقی پور/ درخواست میزبانی از مقام معظم رهبری
، رسول و علیرضا در محضر خدا هستند؛ شما نمی گویید چرا من تنها به این برنامه آمده ام البته یک پسر، یک دختر و یک داماد دارم دو نوه دارم که نور چشم من هستند. مادر شهیدان خالقی پور بیان کرد: پدر بچه ها از سال 60 تا 67 مداوم در جبهه حضور داشت. داود در عملیات خیبر سال 62 به شهادت رسید قبل از رفتن به من گفت: شیرزن هستی خیالم راحت است؛ دست مرا گرفت به من گفت: ممکن است جنازه من و پدرم را با هم پیش ...
دو اتفاق جالب در دو برنامه رمضانی/ آزادی زندانی و درخواست مادر شهید از رهبر انقلاب + فیلم
در سال 1367 در منطقه شلمچه، عملیات پاسگاه زید در آغوش یکدیگر به فیض شهادت نائل آمدند. در بخشی دیگر منهی بیان کرد: حضرت آقا سال 1377 به منزل ما تشریف آوردند به آقا گفتم شام تشریف داشته باشید پرسیدند شام چه دارید گفتم لوبیاپلو ایشان گفتند همراهان زیادند به همه نمی رسد اما الان با آقا می گویم از سال 1377 تا الان منتظر قدوم شما هستم نگذارید مردم مرا سرزنش کنند! دعای خیر مادر شهیدان خالقی پور و آرزوی شهادت در لحظات پایانی برنامه "دعوت" فضایی متفاوت را خلق کرد. انتهای پیام/ ...
همه مصیبت های بیل گیتس از قرنطینه شروع شد!
...> ببینید... این زوج خرپول، از قبل هم مشکلاتی با هم داشته ان ولی به دلیل اینکه بیل همه ش این ور و اون ور دنیا بوده، مصیبت ها خودشون رو نشون نمی دادن. شما دیگه خودت قضاوت کن. طرف چپ و راست آفریقا بوده و با زرافه و شیر و پلنگ و کودکان گرسنه و بیمار، عکس یهویی می گرفته ولی حاضر نبوده تو قصرش در کنار همسر محترمه باشه. حاضر بوده به هوای کمک رسانی تو سومالی واسه خودش بچرخه، ولی روی ماه همسرش رو ...
گپ و گفتی با پاکبان محله رضائیه که جان یک شهروند را از حادثه آتش سوزی نجات داد
و دستم فقط به گوشه پرچم فاطمه زهرا (س) رسید و از آن آویزان شدم، اگر نبود من را برق گرفته بود و مرگم حتمی بود. بعد از اینکه نجات پیدا کردم از بیمارستان زنگ زدند که بچه به دنیا آمده، پیش همسر و بچه رفتم و گفتم که ماجرا این است و می خواهم اسمش را فاطمه زهرا بگذارم.
سرنوشت پیچیده خانم دیپلمات سوییسی قبل از مرگ در کامرانیه ! + گفتگو با خواهرشوهر
کرد و فریبرز ظرف می شست! یک روز بعد از غذا بلند شد جارو را برداشت و شروع کرد به جارو زدن.این رفتارش برای خانواده ما خیلی جالب بود و از او عکس گرفتم.عکس جارو به دست او را به اقوام نشان می دادم و می گفتم ببیندی سفیرسوییس چقدر خاکی و خونگرم است. سیلوی حتی بعد از طلاقش از فریبرز هم چند باری به ایران آمد و با خانواده همسر سابقش به سفر می رفت. پانته آ نژادپور خبر خودکشی عروس سابقه ...
3 توصیه حجت الاسلام قرائتی به پزشکانی که در تشخیص امراض ناتوانند
: کسی رفته بود یکی از استان ها خانه بزرگی خریده بود گفتند از کجا این همه پول آورده ای؟ گفت شما آخوندها می گویید هر کسی سیر باشد و همسایه اش گرسنه دین ندارد. من گفتم جایی بروم خانه بخرم که یقین داشته باشیم همسایه های من سیر هستند. یکی به من می گفت در مفاتیح برای هر ساعت دعا هست، دین شما فقط دعاست؟ مردم سایر کشورها دارند این همه کشفیات می کنند و به ماه می روند آنوقت دین شما گفته فقط دعا بخوانید! گفتم ...
خاطره عجیب شهید سلیمانی در افطاری فرماندهان
افطاری فرماندهان، چنین اظهار داشته است: مسئول حزب الدعوه تنظیم عراق، آقای ابوریاض، آمد پیش من و گفت یک خانواده ای که قبلاً با من همسایه بود، حادثه ای برایشان اتفاق افتاده و گفته اند چون شما با ایرانیان ارتباط دارید، خواستم به شما بگویم، بعد گفت من یک فرزندی داشتم در عملیات فاو رفت به جبهه و بعد از مدتی دژبان بغداد آمدند خانه ی ما و گفتند که پسرتان کشته شده و بروید جنازه اش را در پاسگاه تحویل ...
بمان، برمی گردم برگزیده جایزه ادبی داستان کوتاه یوسف
وقت رفتن ببینمت. گاهی آنقدر با عجله، که بین راه، یک لنگ پا بند کتانی هایم را می بستم که زمین نخورم. یادش بخیر، روزی چند مرتبه، روی نرمه ی پشت لب ام تیغ می کشیدم تا زودتر پرپشت شود و چهره ی مردانه به خود بگیرم. تو از آن دخترهایی بودی که توی حرکاتت عشوه و ناز و ادا، نبود. برعکس، خشک و مغرور و جدی بودی. اما همین ها تو را از همه متمایز می کرد. همه جوره برایم قشنگ بودی ...
خواستگاری عجیب از دختر 18 ساله برای مرد 60 ساله / عروس به 110 زنگ زد
و بعد هم درسم را می خوانم. در تمام این سال ها شاگرداول بوده ام و ذره ای کم نیاوردم. چادرم را هم محکم روی سرم نگه داشته ام تا کسی فکر نکند چون فرد بی اراده ای هستم و... . چندروزقبل مادرم از همسایه مان مقداری پول قرضی خواست تا هزینه ثبت نام پیش دانشگاهی ام را جور کند. زن همسایه با پررویی تمام مرا برای پدر شصت ساله اش خواستگاری کرده و می گوید: شما که سروته ندارید، شر این دختر را زودتر کم کنی ...
پسرم شب 23ماه رمضان سرباز بی بی زینب (س) شد
.... پاییز بود و هوا سرد. من هر روز پالتو به تن می کردم و می رفتم داخل کوچه و منتظر می نشستم. با عکس هایش درد دل می کردم. تا اینکه یک شب خواب عجیبی دیدم. صبح بلند شدم زنگ زدم سپاه گفتم سیدعلی من با پرواز امشب آمده؟ گفتند کسی به شما خبر داده است؟ گفتم نه خودم در خواب دیدم. تیری به چشم و تیری به پهلو روایت مادر از لحظه شهادت سیدعلی همان سخنانی است که همرزمانش برای او روایت کرده ...
خانم! رفیق شهید من ابراهیم هادیه...
داشت با کمی مکث گفت: کمی صبر کنید الان می آید بعد از دقایقی پسری ریزنقش در چارچوب در ظاهر شد، بعد از سلام و احوالپرسی و معرفی خودم بسته را به دست او دادم و گفتم این یک این هدیه تشویقی است از طرف قرارگاه شهید ابراهیم هادی برای شما که امسال روز اولی هستید. حتما موقع افطار برای ما هم دعا کن همانطور که بسته را می گرفت همان سوال امیرحسین را پرسید: شما اسم و آدرس من رو از کجا آوردید؟ من هم همان جواب را ...
بلایی که سایت همسریابی بر سر دختر شیرازی آورد !
بعد از اینکه از نامزدم جدا شدم، دیگر میل و رغبتی به هیچ مردی نداشتم و هر چقدر که پدر و مادرم به من می گفتند که دوباره ازدواج کن، اما من گوشم به این حرف ها بدهکار نبود و خواستگارهایم را یکی یکی رد می کردم و معتقد بودم هیچ کدام آنها همسر دلخواه من نیستند. تقریباً سه سالی است که از نامزد سابقم جدا شده ام. حدود دو ماه پیش که در منزلم با اینترنت کار می کردم از سرکنجکاوی سری به یکی از سایت ...
وقتی دل گره زده می شود به مزار شهید
یک نسیم، دیوار خاطره ای زندانی شده راشکست! او شنیده بود که چگونه اصرار می کردم و می گفتم مگر چه می شود بروم و استدلال پشت استدلال می آوردم و همه گفته هایم با یک جواب ساده دلم راضی نمی شود بی دلیل می شد، و او دیده بود که چگونه با یادگاری سال ها پیشش، همان پلاکی که نام شهید حسین علم الهدی بر آن حک شده بود، قهر کرده و به رفاقتش شک کرده بودم و بماند که چه قدر رجزخوانی کردم که مروت این نبود و ...
ماجرای همرزم شمالی سردار سلیمانی
محمودی (که فرمانده گردان بچه های رفسنجان بود)، رسیدی؟ در حین صحبت به یک جمعی رسیدم. به حاج قاسم گفتم بله! الان به آقای محمودی رسیدم. اما آن ها گردان آقای محمودی نبودند، بلکه همه شان عراقی بودند. از توی کانال همه دست بلند کردند و به صورت نیم خیز خودشان را تسلیم کردند. ما حق نداشتیم اسیر بگیرم. چون چند بار همین ها با نقشه نیرو های ما را در قالب اسیر دور زده بودند؛ بنابراین اسیرشان نکردیم ...
فراز و نشیب معلمی در کلاس اول/ در را که باز کردم 26 پسربچه با چشمان براق به من زل زدند!
خبرگزاری فارس گروه تعلیم و تربیت: اولین روزی که قرار بود سرکلاس بروم خیلی استرس داشتم؛ آخر قرار بود پایه اول دبستان را درس دهم و من احساس می کردم چیزی بلد نیستم. مدیر مدرسه خانم اشراقی بود. یک خانم مهربان و دوست داشتنی؛ گفتم: من تا حالا درس ندادم لبخندی زد و گفت: تو جوانی و قابلیتش را داری با دستپاچگی گفتم: آخه من نمی توانم. کاش از یک پایه دیگر شروع کنم و با ...
معلمی که نذر بچه ها بود
را که دیدند انگار بال درآوردند و به سرعت به سمت ما دویدند نوع صحبت شان خیلی جالب بود چون به آقا معلم قول داده بودند زبان فارسی را یاد بگیرند و پیش او فارسی صحبت کنند یک کلمه فارسی می گفتند و ده تا کلمه با گویش لری. آقا مصطفی همه را به سکوت دعوت کرد و یکی یکی حال و احوال همه را پرسید و از وضع درسی شان باخبر شد همه دلتنگ او بودند چون چند وقت پیش دو تا از همکاران آقا مصطفی کرونا گرفته بودند ...
یک روایت تکان دهنده از فوت مادری در بیمارستان: لطفا فروردین مریض نشوید!
...> خلاصه از اون جایی که بیمارستان نیکان خصوصیه و براشون خوب نیست مریض در حال مرگ پذیرش کنند با چند تا بهونه ما رو پیچوندند و گفتند از بیمارستان امید براتون پذیرش می گیریم. ما رفتیم بیمارستان امید حال و روز مامان رو که دیدند پذیرش نکردند مجبور شدیم برگشتیم بیمارستان چمران مامان رو که با پای خودش برده بودیم دیگه روحیه اش رو از دست داد. رسیدیم بیمارستان چمران مجبور به بستری شدند گفتیم به ما ...
طاهری: در مداحی به دعاخوانی اهمیت بدهیم/ ماجرای نجات مطیعی از مرگ در حادثه منا
بچگی شما را خیلی دوست داشتم. ضمن این که شما جان مرا هم نجات دادید. ماجرا از این قرار است که من سال 1394 مداح بعثه بودم. روز حادثه ما هشت نفر بودیم که رسیدیم به همان خیابان معروف 204. همه حجاج را به سمت این خیابان که اتفاقا خیابان اصلی نبود سوق می دادند. جمعیت متراکم شده بود. به نظرم تعمدی بر این کار بود. اجازه نمی دادند از سوق العرب که خیابان پهن تری بود عبور کنند و همه را به این خیابان فرعی می ...
آرزوی شهادت همسر برای شوهر مدافع حرم! +تصاویر
وقتی داعشی ازش می پرسید که اگر رهایت کنیم، باز هم به سوریه می آیی؟ آقاعنایت هم می گفت: بله، دوباره می آیم!... خون از گلویش می چکید و عکس این حالت را در اینترنت گذاشته بودند.
روایت بازیگر نقش قطام از حضور در سریال امام علی (ع)
ام مخالف بود و اصلا دوست نداشت کسی از فامیل در سینما باشد. آسایش ادامه داد: او گفت من در حال رفتن هستم و اصلا بازیگری نمی دانم. اصرار آقای شریفی نیا موجب شد دایی پیشنهاد تست گریم را به من بدهد. دو دختر دیگر همزمان گریم بودند و از هر سه ما عکس انداختند و چند روز بعد گفتند آقای میرباقری از روی عکس ها من را انتخاب کرده است. بیشتر بخوانید روایت پروانه معصومی از نقشی ...
از آزار کلامی تا آزار جنسی در کمین دختران کار
. بچه ها می گفتند که مردم فکر می کنند یک نفر هست که ما برایش کار می کنیم، همه فکر می کنند ما برای نجیب کار می کنیم . نجیب یک شخصیت در سریال تلویزیون بوده است که در آن چند نفر کودک کار برایش کار می کردند. قطعا این باند ها و گروه ها وجود دارند، ولی بچه هایی که من با آن ها در ارتباط بودم همواره می گفتند ما خودمان خیلی مشکلات داریم و برای کسی کار نمی کنیم. حقیقت هم این ...
با انگشتانم شمردم و به دومین ماه بهار رسیدم
درباره صدا و تکنیک استاد بنان خیلی ها اظهار نظر کرده اند. استاد محمد رضا شجریان یکی دیگر از نابغه های موسیقی ایرانی درباره او گفته بود من هنوز نتوانسته ام به برخی از تکنیک های بنان برسم. استاد شجریان معتقد بود تا قبل از استاد بنان شیوه تصنیف خوانی به گونه ای دیگر بود که بهترین شان هم قمرالملوک وزیری بود. از آن به بعد شیوه تصنیف خوانی عوض شد و هنوز کسی نیامده که بتواند شیوه تصنیف خوانی بنان را منسوخ کند. استاد ابوالحسن صبا هم معتقد بود بعضی تحریرها را هیچ کس به جز بنان نمی تواند درست بخواند. روح الله خالقی آهنگساز برجسته هم می گفت صوت بنان لطیف ترین صدایی است که من در عمر خود شنیده ام. ناصر مجرد روزنامه نگار پیشکسوت و از شاگردان استاد بنان اما در کتاب برگی از باغ، خاطره عجیبی درباره بهترین خواننده ایران از نگاه استاد بنان نوشته است: هرگاه جسارتی می یافتم و از استاد بنان راجع به ارزش یا کیفیت کار خواننده یا نوازنده ای سوال می کردم، یا جواب سربالا می دادند یا ...
فیلم | روایت فیلسوف فرانسوی از مقام امام علی(ع)
. نکته ای که توجه مرا جلب کرده آن است که شما همواره از یک شخص مسلمان به نام علی سخن می گویید. این علی کیست و چرا در شما این اندازه تأثیر گذارده است؟ کد ویدیو دانلود فیلم اصلی روژه گارودی می افزاید: به او گفتم که علی(ع)، پسر عمو و داماد (همسر دختر) پیامبر اسلام، حضرت محمد(ص) است و یکی از فرماندهان نظامی لشکر اوست. اکنون از تو سؤالی می پرسم تا بخش کوچکی از شخصیت ...
اخلاص در عمل وعده الهی را محقق خواهد کرد
به گزارش خبرنگار دفاع پرس از مشهد، سردار علی اصغر حاجی غلام زاده سبزیکار جانشین اطلاعات عملیات تیپ 21 امام رضا (ع) در دهم مهر 1340 در مشهد متولد شد. وی سرانجام در 21 بهمن 1364 در عملیات والفجر 8 به شهادت رسید. به منظور گرامیداشت یاد و خاطره شهدای استان خراسان رضوی به سه خاطره در خصوص این فرمانده دفاع مقدس اشاره خواهیم داشت. خدمت برای امام ...
بی خیالی؛ بلای زندگی مشترک + راهکارها
| در واقع اشتغال زن می تواند کمکی برای چرخاندن زندگی امروزه باشد نه این که شوهری از این قضیه سوءاستفاده کند و تمام بار تامین معیشت را به دوش همسر بگذارد. بی مسئولیتی های روشن فکرانه| بعضی زنان معتقدند که آشپزی کردن برای زن های قدیم بوده، حالا این همه فست فود و غذای آماده هست که با یک تماس تلفنی در خانه می آید، نیازی به آشپزی نیست. یا تربیت بچه به آن ها ربطی ندارد، چون مهدکودک است. یا ...
زیباترین ترین شهید مدافع حرم
تماس داشتم. برای اطمینان خودم را به سپاه قدس رساندم و یک آقایی درآن جا گفت دو نفر گیلانی شهید شدند، یکی شهید نوری و دیگری هم شهید نظری. چند روز اول آن قدر حالم بد بود که متوجه گذر زمان و شرایط نشدم و همه خانه مادربزرگ بابک(مادر ابوی بابک) جمع شده بودند. شهید را دو روز بعد از خبر شهادت آوردند. جمعیت خیلی زیادی از مردم عزیز رشت در مزار شهدا برای تشییع و تدفین پیکر مطهر بابک حضور داشتند . ...
شگفتی مردم از چهره نورانی امام خمینی (ره)/ پاسبان ها جرأت نمی کردند با آیت الله صدوقی مخالفت کنند
بسیج بود، زیاد کار می کردیم. در آن جا مربیانی داشتیم، خصوصاً برادران اصغر بنافتی زاده و خدابنده مسئول بسیج هم آقای جواد محمدی پناه بود. آقای عزت الله رحمانی هم کارهای آموزشی را انجام می داد. کلاس ها، بیشتر نظامی بود و روی نماز اول وقت حساسیت زیادی وجود داشت. یک روز گفتند: امروز قرار است اسلحه ی کلاشینکف به شما آموزش بدهند. خیلی خوشحال شدیم. آن روز دیگر سر از پا نمی شناختیم. با خود می گفتم ...
بهترین قربانی
کتاب السابقون به بخشی از زندگی شهید رضا پازوکی اشاره شده که در ادامه می خوانید: فقط چند روز تا بدنیا آمدن فرزند ششم خانواده باقی مانده بود که مادر با خوشحالی تمام از خواب بیدار شد: بچه ها! بچه ها فهمیدم فرزند جدیدمان یک پسر خیلی مؤمن و با اعتقاد است! چون من خواب دیدم یک روحانی از قم به دنبال من آمده بود. دلم گواهی می دهد این پسر یک روحانی می شود، یا اگر هم روحانی نشود، یک مرد بزرگ و ...