سایر منابع:
سایر خبرها
واکنش عجیب مردم به بازیگر سریال احضار | مردم از بازیگر سریال احضار چه درخواستی کردند؟
الان باید هر زمان روی نقش و شخصیتی که بازی می کنم متمرکز باشم. *به نظرمن مخاطب باید منتظر یک غافلگیری خیلی جذاب باشد. به خاطر اینکه 99 درصد حدس هایی که مخاطب زده کاملاً اشتباه است. بیشتر راجع به محسن کامرانی همه اشتباه حدس زده اند. مخاطبانی که فکر می کنند روح است یا شیطان؛ اتفاقاً هرچه جلوتر برویم خواهید دید که قصه "احضار" شبیه به سریالی هایی که گفته اند نیست. اجازه نداشته و ندارم چیزی بگویم و اتفاقاً هم درست است مخاطبین باید ببینند و درباره سریال و شخصیت هایش قضاوت کنند؛ اما این را می توانم بگویم که منتظر اتفاق جذاب تری باشند. ...
شوخی هایی که درخلوت باآن ها گریه می کنم/ماجرای دیدار با حاتمی کیا – خبرگزاری مهر | اخبار ایران و جهان
زمان را برای من فرستاد و من به او گفتم هرچقدر پول بخواهی می دهم، این عکس را منتشر نکن (می خندد) * چرا؟ خیلی با شخصیت امروز من متفاوت است. * منفی بود؟ نه اتفاقاً مثبت بود یک جوان فال فروش اهل دل که نابینا بود. تیپ و استایلی داشت که کاملاً با من متفاوت بود. خاطرم هست آن زمان اینقدر خوب نقش را بازی می کردم که وقتی قرار بود از خیابان رد شوم گاهی مردم عادی می ...
بازیگر احضار : مردم از من می خواهند از پدر و مادر فوت شده شان برایشان خبر بیاورم!
این کار شدم؟ یکی اینکه اسم افخمی همیشه برای من اسم بزرگی بوده و دوست داشتم با ایشان کار کنم. دوست داشتم در یک سریال مناسبتی مثل ماه رمضان که خیلی برای من ارزشمند است، بازی کنم. در وهله بعدی نقش "محسن کامرانی" متفاوت ترین نقش در کارنامه کاری ام به شمار می رود و از طرفی دوست داشتم بعد از سریال "شرم" نقشی را بپذیرم که مرا به چالش های بیشتری روبرو کند و باعث شد بیشتر تلاش کنم و خودم را به رخ بکشم. ...
اصغر همت: مادرم گفت مروان نشو + عکس
هم دوست یا دشمن اند همگی از طایفه قریش و پسرعمو و پسرعموزاده هستند و خلاصه این که تمام مطالعات و تحقیقاتی که داشتم، شد مروان بن حکم که شما در سریال امام علی (ع) دیدید. از قبول این نقش منفی هراس نداشتید؟ فکر نکردید شاید همیشه مردم شما را به نام مروان بشناسند؟ به هیچ وجه. من اصلا به نقش منفی اعتقاد ندارم. چون فکر می کنم آدم منفی اصلا وجود ندارد. قطعا منفی ترین انسان در زندگی ...
امیرارسلان نامدار مرا نویسنده کرد
نویسی من بود. اگر نویسنده نمی شدید چه کاره می شدید؟ نمی دانم، خیلی سؤال سختی است. پدران من شغلشان قصابی بود. پدربزرگم چهار مغازه داشت که یک مغازه را پدر من اداره می کرد. من کلاس ششم بودم که پدرم مرا از درس خواندن منع کرد و گفت باید خودم خرج خودم را دربیاورم. مجبور شدم سه ماه قصابی کار کنم بعد پیش مادربزرگم رفتم و گفتم می خواهم درس بخوانم و او واسطه شد که به مدرسه برگردم و ...
خاطرات رضا ایرانمنش از سالیان همراهی با "شهید سلیمانی"+ فیلم
هست مرا ببرد اهواز، ساعت 6 صبح جلسه دارم؛ می خواهم در ماشین استراحت کنم. گفتم حاجی خودم هستم؛ کنار من نشست با شهید دلیجانی، هر دو آن قدر خسته بودند تا اهواز تکان نخوردند. وی افزود: جالب است بدانید زمانی که در تاریکی شب رانندگی می کردم دست اندازهایی که خمپاره خورده بود، ماشین به زمین می خورد اما آن ها اصلاً تکان نمی خوردند. حدوداً ساعت 5 و نیم صبح بود که آفتاب می خواست طلوع کند حاجی را ...
پیکر زخمی و لب های ترک خورده شان را هرگز ازیاد نمی برم
سلیمان خداحافظی کرد و رفت. چطور در جریان شهادت همسرتان قرار گرفتید؟ از رفتن سلیمان 15 روز می گذشت. من پیش خودم روزشماری می کردم. برادر همسرم برای دیدن عباس به خانه ما آمده بود. رو به برادرش کردم وگفتم ان شا ءالله 15 روز دیگر سلیمان از جبهه می آید، به گفته خودش این بار مأموریتش یک ماه طول می کشد. در همین حین زنگ خانه به صدا درآمد، جاری ام بود. گفتم چه شده؟ گفت فریده تو هم مثل من ...
جاهدی: هنوز مردم مرا با برنامه عموپورنگ می شناسند
که آنجا داشتم خاطره دارند. درست می گویید کار های زیادی انجام دادم، اما ماندگار نشدند و در همان زمان خودش دیده شدند، اما این دو کار از کار های ماندگار کارنامه کاریم است. در این مدت سه سال مشغول بازی در سریال سرزمین کهن بودم و به خاطر گریمی که داشتم نمی توانستم در کار دیگری بازی کنم. در فصل دو این سریال نقش پسر کوچک خانواده را بازی می کردم که اتفاق های جذابی برایش می افتاد و در فصل سه نقش دیگری را ...
خاطرات رضا ایرانمنش از حاج قاسم/ چرا آقای بازیگر از سردار سلیمانی ناراحت شد؟
و آن ها پدافند کردند. حاج قاسم گفتند بچه ها من خیلی خسته ام؛ کسی هست مرا ببرد اهواز، ساعت 6 صبح جلسه دارم؛ می خواهم در ماشین استراحت کنم. گفتم حاجی خودم هستم؛ کنار من نشست با شهید دلیجانی، هر 2 آنقدر خسته بودند تا اهواز تکان نخوردند. وی افزود: جالب است بدانید زمانی که در تاریکی شب رانندگی می کردم، دست انداز هایی که خمپاره خورده بود، ماشین به زمین می خورد، اما آن ها اصلا تکان نمی خوردند ...
حاجی حس مارادونا و مسی را داشت
: من از دهه هفتاد با فرهاد و فراز ارتباط گرمی داشتم یادم هست در آن تایم فراز نویسنده یکی از روزنامه های خوب کشور بود بعد از آن هم روزهای بسیار خوبی را با فرهاد در استقلال داشتیم. در ادامه حدود 6 ماه با فراز در تیم برق تهران کار کردم و شناخت کافی از هر دو دوست قدیمی هم دارم. روزی که اعلام شد فرهاد و فراز در کادر فنی استقلال همکار یکدیگر شده اند می دانستم این همکاری خیلی طولانی نخواهد بود چون هر دو نفر ...
خاطره هایی از سریال قدیمی آئینه
صحنه بودم، هم طراح لباس بودم، هم نویسنده بودم، هم میزانسن می دادم و هم بازیگران را انتخاب می کردم. چون زمینه تئاتر داشتم این ها را خوب می شناختم و این تجربه کمک کرد تا سریال قابل تاملی مثل آئینه بسازم؛ البته درباره آئینه مطلقا ادعای هنری ندارم، زیرا می شد از آن بهتر ساخت. ای کاش آیینه ادامه پیدا می کرد و من ثابت می کردم که مردم این سریال را بیشتر از همه سریال ها دوست دارند. او در پایان ...
روایتی از شهدای نجم السادات برادرنور خواهر مهر
بودیم به مادرم گفتم اگر من هم شهید شدم من را کنار سعید بگذارید. مادرم خیلی ناراحت شد. بعد از تعطیلات نوروز 64 که مدارس باز شد. صبح موقع رفتن سرکار به مادرم گفتم چه مقدار نماز و روزه بدهکارم.مادرم گفت: این حرف ها چیه اول صبحی؟ شب قبلش خوابی دیده بودم که احساس می کردم خبر از مرگم می دهد ولی مصداق بیرونی برایش نداشتم. هم اهواز تحت بمباران قرار داشت و هم من مسیر کوت عبدالله تدریس می کردم و تصادف در ...
بازار مکاره فال و احضار روح در قرن 21
، این روزها فضای مجازی پاتوق فالگیران و علاقه مندان به این مسائل شده است و گاهی نیز رسانه ملی با پخش سریال هایی در حوزه هایی مانند احضار روح و طالع بینی مردم را به این سمت سوق می دهد حتی اگر محتوی آن ها طنزگونه باشد. قطعا مبالغی که به نام فال، پیشگویی، طالع بینی و هزاران عنوان جذاب در سایت ها و صفحات مجازی جابجا می شود، بسیار چشمگیر است، به علت شرایط کرونایی و قرنظینه عموما افراد بیش تر ...
ویدئو/ آدرینا صادقی چطور به مائده احضار تبدیل شد
ویدئوی جالب گریم آدرینا صادقی تا تبدیل شدن او به ما مائده سریال احضار را می بینید. گریم مینو آذرمگین بازیگر نقش زهره به دلیل تفاوت زیاد با خودش سوژه شده بود اما مائده احضار تقریبا همان آدرینا صادقی است. آدرینا صادقی کارش را از تئاتر شروع کرده و با تست بازیگری علیرضا افخممی به سریال احضار دعوت شده است. آدرینا صادقی که دهه 70 ای است در احضار نقش دختر پولداری را بازی ...
ماجرای خداحافظی زودهنگام خانم بازیگر با معلمی | مدرسه مادربزرگ ها مرا یاد دوران معلمی ام می انداخت
؛ کارهایی همچون “به من بگویید چه کنم” و یا “یک سؤال و هزار جواب” که من نقش مدیر و ناظم را بازی می کردم. حتی یادم هست در فیلم “زیر پوست شهر” رخشان بنی اعتماد ناظم مدرسه بودم؛ همچنین در “دبیرستان خضراء” و “مدرسه مادربزرگ ها” که در آن سریال هم نقش ناظم را بازی کردم. این مجموعه تلویزیونی خاطرات بسیاری را برایم زنده کرد. به نوعی از حیثیت بازیگرها، خودم و سینما دفاع کردم او درباره ...
خواهیم دید شیطان چه بلاهایی سر انسان می آورد / به خاطر احضار پیشنهاد کیمیایی را رد کردم
توانستم بروم فیلم آقای کیمیایی را بازی کنم، اما نرفتم. چون باید گریمم را تغییر می دادم. جدای از این برای ایفای نقش اول دو سریال با من تماس گرفتند که به دلیل تعهداتی که برای احضار داشتم به هر دو جواب منفی دادم. فقط و فقط به دلیل سریال احضار و مفاهیمی که در این سریال نهفته است و نگاهی که کارگردان به مسئله مهمی چون احضار روح دارد. افخمی جنس بازی من را می شناسد و متقابلا من هم قلم و خواسته او را از ...
این زن تهرانی با جنازه ها حرف می زند / دخترک دست تپلی فرشته بود + فیلم و عکس
لاک دارد و بعد از پاک کردن لاکش از من خواستند یک بار دیگر چک کنم. وقتی بالای سرش رفتم دیدم یک دختر بچه حدودا شش ساله است و شوکه شدم.فرشته کوچکی دیدم که سفید و تپلی بود.دستش را که در دستم گرفتم ناخواآگاه یاد بچه خودم افتادم و حس مادرانه ام زنده شد. گاهی عده ای فکر می کنند که آدم ها در این شغل قصی القلب می شوند اما حس مادرانه یک زن همیشه زنده است.دستانش را نوازش می کردم و ...
خدا می داند؛ پدر چطور بدون درختان زیتون جان داد
نقص برای معجزه است! چطور ممکن است کسی به خاطر 48.50 دلار جان بابا را بگیرد؟ امکان ندارد، چون هرکسی می داند که این پول ارزشش را ندارد. حتماً او داشته فقط نقش آدم بده را در داستان قهرمانی پدر بازی می کرده. بعد از اینکه شب را در بیمارستان ماندیم، من و رمال به خانه برگشتیم. شوهرعمه ام به ما گفت خونه رو تمیزِ تمیز کنید. نذارید هیچ کدوم از وسایل پدرتون بمونه تا مادرتون رو یاد اون بندازه ...
فال حافظ امروز / 18 اردیبهشت ماه با تفسیر دقیق
ارزش معنوی و هم مادی دارد. گاهی آنقدر نگران می شوی که رشته ی کار از دستت خارج می شود. به قول حافظ نیت شما چون آب روانی در حال رسیدن است. آن یار کز او خانه ما جای پری بود سر تا قدمش چون پری از عیب بری بود اوقات خوش آن بود که با دوست به سر رفت باقی همه بی حاصلی و بی خبری بود تعبیر فال حافظ: فال حافظ امروز شما نشان می دهد در مقطع زمانی ...
با شاهدان قرآنی (20)
شد باید خود شاه تأیید حضور آن فرد را صادر می کرد. سرلشکر شهید عباس بابایی در حال تلاوت قرآن کریم شهید عباس بابایی بر اساس آیات قرآن کریم به برپایی نماز پایبند بود و هیچگاه نمازاول وقت او ترک نشد . دراین باره خودش تعریف می کرد : دوره خلبانی من درامریکا تمام شده بود و بهترین نمرات را درامتحانات پروازی به دست آورده بودم ،ولی به دلیل گزارش هایی که درپرونده ام وجود داشت ...
به یاد اولین بانوی مدیر در جنوب کرمان/ آخرِ سعه صدر
های آموزشی باز کرد و بدون اجازه من که دبیر بودم با دانش آموزان شروع کرد به صحبت کردن که به این رفتار معترض شدم و گفتم "معلم و کلاس حرمت دارد" اما زنده یاد کلثوم خالصی که مدیر آموزش و پرورش جیرفت بود آمد و پادرمیانی کرد با وجود اینکه می دانست من منتقد عملکردش هستم و به سرگروه آن درس تذکر داد و گفت "واقعا شما حق نداشتید بدون اجازه معلم وارد کلاس بشوید" . وی اظهار کرد: خلاصه با عذرخواهی ...
جشن عروسی حاج آقا با هزاران مهمان ویژه! + عکس
که در مراسم های خواهران و برادرانم اصلا ردی از موسیقی و گناه نبود اما نسل بعد از آن ها نگاهشان تغییر کرده بود. من با این که همسن آن ها بودم، تصمیم دیگری گرفته بودم و کاملا متفاوت، مراسم را برگزار کردیم. برای جشن عروسی هم خودم از اول دوست داشتم یک اتفاق متفاوت و جدای از چیزهایی که هست، بیفتد. محمدآقا می گفتند خیلی دوست ندارم این تفاوت به چشم بیاید. می گفت نمی خواهم نفی کنم اما ممکن است یک ...
جشن عروسی حاج آقا با هزاران مهمان ویژه! + تصاویر
برخی اقوام و آشنایان به من می گفتند بعدا هر کس را ببینی که لباس عروس پوشیده، حسرت می خوری! جالب این که حالا هر کسی لباس عروس پوشید این حس را دارد و می گوید کاش لباس من فلان شکلی بود اما من، نه!
جشن عروسی حاج آقا با هزاران مهمان ویژه! + عکس
. گفتم شلوغ کنید، بگویید و بخندید. خیلی خوش گذشت اما به لطف خدا گناه هایی که مدنظرم بود، انجام نشد. من همسن برخی از خواهرزاده ها و برادرزاده هایم بودم که ممکن بود مثل من فکر نکنند. درست است که در مراسم های خواهران و برادرانم اصلا ردی از موسیقی و گناه نبود اما نسل بعد از آن ها نگاهشان تغییر کرده بود. من با این که همسن آن ها بودم، تصمیم دیگری گرفته بودم و کاملا متفاوت، مراسم را برگزار کردیم. ...
تجربه گر برنامه "زندگی پس از زندگی" بالأخره سر به آسمان بلند کرد/ ماجرای مواجهه با موجودی وحشتناک در مرگ ...
بهروز عظیمی می رود و خودش را به او نزدیک می کند؛ در حالی که آقای عظیمی فریاد می زده و کمک می خواسته، به او می گویند که به یک شرط می گذاریم برگردی آن پایین؛ به شرطی که بروی و به همه بگویی که اینجا هست و حساب و کتابی وجود دارد. بهروز عظیمی فریادزنان این شرط را می پذیرد و برمی گردد. از آن زمان دو اتفاق در زندگی او افتاده است. یکی اینکه کاملاً عاشق و همراه و دوست همسرش شده و دیگر هیچ گاه ...
از خداوند شهادت خواست و به او هدیه شد
مادری را دیدم که از من پرسید من مادر شهید هستم وقتی به او گفتم بله گفت چند وقت پیش نزد پسرتان آمدم و به او گفتم مگر نمی گویند شهدا زنده اند باید حاجت مرا بدهی و پسرم را که از راه حق دور شده دوباره به من برگردانی، امروز که اینجا آمدم پسرم دوباره به راه درست برگشته و پسر شما حاجت مرا داده است. انتهای پیام/ چاپ نام خود را وارد کنید آدرس پست الکترونیکی را وارد نمایید آدرس پست الکترونیکی وارده صحیح نمی باشد لطفا نظر خود را وارد نمایید نظر شما نظرات کاربران ...