سایر منابع:
سایر خبرها
میراثی ماندگار برای فرزند حامی و دهن رود / زاغه نشینی که میلیاردر شد
. اوستا غلام می گوید: 50 سال قبل وقتی که عازم گرگان شدم، تنها یک لحاف کهنه و مندرس و یک چراغ نفتی توانستم برای خودم دست و پا کنم؛ هیچ چیزی نداشتم دریغ از یک لباس سالم که تنم باشد . کار و تلاش فراوان و توکل بر خدای متعال باعث شد تا اوستا غلام ایوبی روز به روز زندگی اش بهتر شود، او از همان روزهایی که حتی نانی برای خوردن نداشت هم یاد گرفته بود که از آنچه دارد انفاق کند و دیگران را هم در نعمت ...
شهادت حق سید رضا بود/ گذر از مزارع گلستان و جهاد در سوریه
...> * بعد از شهادت سید رضا عکس العمل مردم چطور بود؟ همه مردم برا ی همدردی و عرض تسلیت از روز اول در کنار ما قرار گرفتند و از مراسم سوم تا سالگرد سید رضا اصلاً متوجه نشدم. چه از نظر مالی و چه از لحاط کارهای مراسم و هماهنگی ها که چطور همه چیز به بهترین نحو برگزار شد، مردم اجازه ندادند ریالی از خودم خرج کنم از همه سپاسگزارم. متأسفانه برخی از مردم بر اساس مال و ثروت و رابطه اجتماعی آدم ...
مادری که با تقدیم شش شهید به حضرت زینب(س) اقتدا کرد / ناگفته های زندگی شهید لشکر فاطمیون، احمد شکیب احمدی
ها لقمه اش را به من می داد. *معمولا روز اول سال تحصیلی خاطره انگیز است. این روز برای احمدتان چطوری بود؟ – باهوش بود. پنج ساله بود که شروع به یادگیری قرآن کرد. توی همین سن برایم سوره های کوتاه را می خواند. دعای فرج را هم توی همین سن یاد گرفت و برایم می خواند. صدای بچه گانه اش هنوز توی گوشم هست. انگار همین دیروز بود که آن ها را برایم می خواند و من تحسینش می کردم. به وجد می آمدم ...
روایتی از شهدای نجم السادات برادرنور خواهر مهر
19 دی 65 کربلای 4 شروع شد که به خاطر خیانت منافقین منجر به شکست شد. بلافاصله عملیات کربلای 5 انجام شد تا بتوانند جبران کنند. خواستم بروم مدرسه که متوجه شدم حالم مساعد نیست رفتیم بیمارستان ولی از دیدن تعداد زیاد زخمی ها حالم بدتر شد. برگشتیم منزل و چند روز استراحت کردم. روز چهارشنبه ای بود سید آمد خیلی خوشحال شدم چون به خاطر اینکه فهمیده بود حال من بد شده آمده بود. احوال من و بچه را پرسید وقتی از ...
تجربه گر برنامه "زندگی پس از زندگی" بالأخره سر به آسمان بلند کرد/ ماجرای مواجهه با موجودی وحشتناک در مرگ ...
برنامه پخش می شد و می دیدم باور نمی کردم این جملات را داشتم می گفتم، گویی این جملاتی که به زبانم آوردم یک نفر غیر از بهروز عظیمی بود. فقط خدا بود و خدا کمکم کرد این واژه ها را به زبان بیاورم. از طریق برنامه شما زندگی ام تغییر کرد و این شجاعت را پیدا نمی کردم که بگویم و خودم را پیدا کنم. خیلی دوست داشتم آن موجود وحشتناکی را که من دیدم، همه در جریانش قرار بگیرند. امیدوارم هیچ کس در این عالم خاکی آن ...
سلبریتی های ایرانی زندگی خصوصی خود را چقدر می فروشند؟
زن و همسر سابقش شده است و تمام مسائل و مشکلات زناشویی آنان از آغاز عشق و ازدواج تا پایان زندگی مشترک و ضرب وشتم مجری زن به وسیله شوهرش و درنهایت طلاقشان را برای مردم روایت کرده است. یک روزنامه نگار و منتقد عرب زبان در واکنش به این برنامه گفته بود که تنها هدف این برنامه ها در مرکز توجه قرارگرفتن و دیده شدن در فضای مجازی است. هنرمندان در پایان این برنامه ها یا ظالم شناخته می شوند یا ...
درخواست رابطه صاحب مغازه به زنِ شوهردار
وقتی همسرم از خانه بیرون رفت، او دوباره دستش را روی زنگ منزل گذاشت و با داد و فریاد از من می خواست پایین بروم و خواسته هایش را اجابت کنم. در برابر یک رسوایی بزرگ قرار داشتم به طوری که همه وجودم از شدت ترس می لرزید. با نگرانی و اضطراب از آن مرد خواستم به محل کارش بازگردد تا من ساعتی بعد برای گفت وگو به نزدش بروم اما در این میان تصمیم خودم را گرفتم و به کلانتری آمدم تا ... ...
مریم آزمون:از کودکی عاشق فوتبال بودم،اما امکان بازی کردن برای دختران فراهم نبود/هیچ چیز نمی توانست مانع ...
ندای گیلان -نوشین میربلوک: در بحبوحه روزمرگی و فراز و نشیب های زندگی و زمانی که ناامیدی و بی انگیزگی بر انسان مستولی می شود، دیدن پشتکار و تلاش خستگی ناپذیر افرادی که به رغم همه سختی ها و مشکلات سد های بزرگ جلوی روی خود را کنار زده اند و بر قله موفقیت ایستاده اند، حالتان را خوب می کند! حالا اگر این فرد موفق یک زن باشد که سختی های دوچندان را تحمل کرده تا بهترین خودش باشد موضوع کمی متفاوت تر است. زنان موفق در جا ...
روایت مامان حشمت از شکستن شاخ غول ام اس / خانم معلم حالا با معجزه دوستت دارم درس امید می دهد
هم مزید بر علت شده بود. پسرم اول ابتدایی بود و دخترم تازه به دنیا آمده بود که جبهه رفتن های همسرم شروع شد. حالا این را بگذارید کنار شاغل بودن خودم. صبح ها پسرم مدرسه می رفت و بعدازظهرها، من. پسرم که از مدرسه می رسید، دخترم را می سپردم به او و می رفتم مدرسه! امان از روز و شب هایی که بمباران هوایی شروع می شد... من با 2 بچه کوچک که نمی توانستم به سرعت به پناهگاه بروم. همان جا در خانه، جان پناه بچه ها ...
آیاچهل وسه هزار دسته گل جامانده در گلدان ، واکسن زده اند؟
....بروم حال شاعر را بپرسم پیش از آن که حالتان آخر پاییز شود! بر گلبرگ های صبح مثل شبنم می کوشم زلال بیندیشم و پرخاش بادهای ولگرد را به هیچ بگیرم آن سال های دور و دیر که یک روز واقعا یک روز بود و نه یک هفته و یک ماه، یعنی به وقت این روزگار هر روز جهانی تازه متولد می شود پس باید گفت، هزارسال پیش، یعنی آخرین روز تابستان سال 1359 که ...
تجربه گران مرگ/ برگ برنده رسانه ملی در ماه مبارک رمضان
عدم تمایل اغلب تجربه گران نمی خواستند تجربه شان را بگویند. دلایلی مثل قضاوت شدن و این که برخی می گویند من با تعریف آنچه دیدم، معانی آنجا را نازل می کنم و همه چیز دم دستی و اشتباه می شود. مثلا وقتی می گویم گفتم شما فکر می کنید حرف زدم یا می گویم آب همین چیزی که هست را مجسم و اصل معانی را خراب می کنیم. در ادامه من برای تک تک دغدغه ها راهکار پیدا کردم تا او قانع شد. با او شروع به کار کردیم و ...