زنم بعد از تحصیل مرا با 2 بچه رها کرد/ بچه داری و خانه داری گردن من بود
سایر منابع:
سایر خبرها
زن 26 ساله: صیغه دایمی (99ساله) براتعلی شدم
ادامه دادم. با همه احساس امنیتی که در خانه آن زوج دلسوز داشتم، شغلی هم با درآمد ناچیز برای خودم دست و پا کردم و با حقوقی که به خاطر پدرم از یکی از ادارات دولتی می گرفتم، روزگار می گذراندم. در این میان دوستی پیدا کردم و با او به معاشرت پرداختم. محبوبه هم دوست دیگری داشت که گاهی به منزل آن ها رفت و آمد می کرد. حدود سه سال از این معاشرت های دوستانه می گذشت که روزی دوست محبوبه مرا برای برادرش خواستگاری ...
زن مطلقه: عاشق مردی شدم که هم مرا می خواهد هم دخترم را
پدر و مادرم می گفتند اگر بچه دار بشویم مشکلاتمان حل خواهد شد. اما با وجود آن که صاحب 2 فرزند شدیم همسرم تعهدی نسبت به زندگی زناشویی مان نشان نداد و در اثر رفیق بازی با افراد ناباب به دام مواد مخدر افتاد. ما حدود 17 سال با هم زیر یک سقف زندگی کردیم و همسرم این اواخر به مصرف کراک روی آورده بود. من در تمام این سال ها با زحمت و رنج فراوان در یک کارگاه تولیدی کار می کردم و مسئولیت خرج و ...
جنجال بر سر اسم فرزند
شوهرم گفتم کسی حق ندارد برای کودک مان اسم انتخاب کند. باید خودمان این کار را انجام دهیم. شوهرم هم با من دعوا کرد. بااین حال صبر کردم. در این مدت کلی باهم سر همین موضوع جروبحث داشتیم تا این که شوهرم به من قول داد همان اسمی را که خودمان انتخاب می کنیم در شناسنامه فرزندمان ثبت کند. زمان گذشت تا این که روز زایمانم فرارسید. خیلی خوشحال بودم و همه چیز خوب پیش رفت تا این که دو روز بعد متوجه ...
قتل ترانه در خانه قدیمی
دوستی داشته باشیم. من به ترانه گفته بودم که خانواده ام از دوران بچگی دختری از اقوام مان را برای ازدواج با من در نظر گرفته اند و من هم خیلی او را دوست دارم. همین طور به او گفته بودم که نباید خانواده ام از رابطه ما با خبر شوند، چون اگر مادرم متوجه شود سکته می کند و ترانه هم قبول کرده بود. مدتی از ارتباط دوستی ما گذشته بود که ترانه شروع به بهانه گیری کرد. وی ادامه داد: او مدام مرا تهدید می ...
از برگرداندن کیف زوج لهستانی تا اهدای قلب پسر راننده
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی سیما؛ دهباشی در آغاز گفت: 13 سال در شهر خودمان خامنه بودیم بعد به تهران آمدم چند سال در شرکت شیر پاستوریزه تهران حسابدار بودم اما فکر کردم کاری برای خودم داشته باشم تاکسی برای من یک دانشگاه بود حدود 52 سال است که راننده تاکسی هستم. دهباشی در ادامه با روحیه طنازی خود به شوخی گفت: بزرگترین اشتباه من این بود که ازدواج کردم ما کاسب محله همسرم بودیم عروسی برادراش ...
برزیلیا: نگذاشتند علت جدایی ام از پرسپولیس را بگویم
بیایند چرا که جذابیت اصلی این تقابل حساس آنها هستند. درست است. آن قهرمانی به زمان حضور علی دایی باز می گردد. ما تیم خیلی خوبی بودیم و در لیگ هم شانس قهرمانی داشتیم با این حال اینکه عضوی از تیم قهرمان پرسپولیس بودم برای من یک افتخار بزرگ بود. من با تیم قرارداد دو ساله داشتم و به آن پایبند بودم. برای تعطیلات به کشورم بازگشته بودم اما در زمان برگشت به ایران همسرم به یکباره در ...
رازگشایی از ماجرای ناپدید شدن دختر جوان
متوجه بارداری اش شد سراغ من آمد. ترسیده بود و نمی دانست چه کار باید انجام دهد. من دانشجوی پزشکی بودم و او می خواست از من کمک بگیرد تا شاید مشکلش را حل کند. او ادامه داد: فکر می کردم طی مدتی که درس خواندم بتوانم به او در سقط جنین کمک کنم. طبق قراری که با هم داشتیم آن روز آوا به خانه دانشجویی آمد. می دانستم که بچه ها به محل زندگی شان می روند و کسی خانه نیست و بهترین موقعیت برای عمل بود ...
درددل فوتبالیستی که قرار بود پرسپولیسی شود
مورد بی توجهی قرار گرفتم تا آینده خودم، همسرم و فرزندم تحت تاثیر قرار بگیرد. من در تمام این سال ها خیلی حسرت خورده ام. طی این چند سال نیز پس از اتفاقی که برایم رخ داد و در دام دلال افتادم، رفتارم تغییر کرده است و به یک فرد افسرده تبدیل شده ام. من عاشق فوتبال بودم اما نمی توانم حتی فوتبال ببینم و وقتی تلویزیون در حال نشان دادن بازی فوتبال است، همسرم شبکه تلویزیون را تغییر می دهد چون من به هم می ...
همخوابی شیطانی دختر تهرانی با مرد متاهل / آرمیتا سقط جنین کرد+ عکس
....او می گفت وضع مالی خوبی دارد و می خواهد به زودی ازدواج کند. تله شیطانی برای آرمیتا وی ادامه داد: من که حرف های مرد جوان را باور کرده بودم به دیدنش رفتم. ما چند بار برای تفریح با هم بیرون رفتیم. او می گفت عاشقم شده و می خواهد به خواستگاری ام بیاید تا اینکه او یک روز به بهانه ای مرا به خانه اش دعوت کرد. وقتی به خانه مجردی سیاوش رفتم او که اسیر وسوسه های شیطانی شده بود آزارم داد ...
پدرم مدام از ارتباط مادرم با یک مرد غریبه می گفت
طلاق مادرم در محل زندگی مان پیچیده بود و احساس می کردم دوستانم به چشم حقارت به من نگاه می کنند به همین دلیل ماجرای مرگ مادرم را در ذهن خودم ساختم تا به همه بگویم بر اثر بیماری قلبی فوت کرده است. مدتی بعد پدرم که با کامیون در جاده های کشور رانندگی می کرد زن دیگری گرفت اما من علاقه زیادی به او نداشتم. از آن زمان به بعد برای گذران زندگی از شهرهای جنوبی کشور به مشهد مهاجرت کردیم و پدرم مرا ...
جوان 36 ساله: همسری دارم که یک روز هم زیر یک سقف زندگی نکردیم
سمت من گرفت و گفت این نامه را سمیرا برای تو نوشته است. وقتی نامه را بازکردم دست خط سمیرا را شناختم. او نوشته بود دیگر انگیزه ای برای زندگی ندارد و مرا تنها می گذارد! باورش سخت بود اما من سمیرا را برای همیشه از دست داده بودم! از سوی دیگر در زندان انتظار اجرای حکم قصاص را می کشیدم که خانواده مقتول در آخرین روزهای زندگی ام از خون خواهی فرزندشان گذشتند و رضایت دادند. بعد از آزادی از زندان با دختری ...
سرقت با کیف گیتار
حال سرقت از انباری بودم که یکی از همسایه ها سر رسید و مرا در حال دزدی دید. کیفم باز بود و با دیدن وسایل شک نکرد که دزد هستم. شروع به سروصدا کرد و همسایه ها سررسیدند. راهی برای فرار نداشتم. با پلیس تماس گرفتند و مأموران هم که مدتی بود در تعقیبم بودند، سریع به محل رسیدند و رازسرقت هایم فاش شد. کد خبر 492924 ...
مرگ چنین خواجه نه کاری است خرد
مندانش بودم. در زمانی که در دهه هفتاد در کتاب های درسی سرگرم تدوین کتاب های دستور و تغییر رویکرد و روش آموزش آنها بودیم، روزی در دفتر فرهنگ معاصر به خدمت ایشان رسیدم. مسائل کتاب ها را در میان گذاشتم و از ایشان مدد خواستم. استاد که زخم خورده ابلهان راه یافته به دانشگاه بود و بر اثر نادانی مسؤولان دانشگاهی آن روز دانشگاه تهران خانه نشین شده بود، کمی به دستگاه آموزش و پرورش بی اعتماد بود. به او گفتیم که ...
"شهادت" بهترین پاداش برای فداکاری های همسرم بود/ مدافعان سلامت الفبای ایثار را دیکته می کنند
...، با بیان اینکه من و همسرم 25 سال زندگی مشترک را با هم پشت سر گذاشته بودیم و حاصل این زندگی دوپسر است، اظهار کرد: نسبت فامیلی نداشتیم؛ من کارمند دانشکده پرستاری بودم و همسرم دانشجوی سال اول پرستاری بود که باهم آشنا شدیم و ازدواج کردیم. وی افزود: با کار کردن همسرم مشکلی نداشتم اما فکر نمی کردم که شغل او تا این اندازه مشکلات داشته باشد چون وقتی در شرایط قرار می گیری متوجه سختی های شغل پرستاری ...
پایان خونین رابطه مخفیانه پسر جوان با زن میانسال
حادثه 24 - 20 سال با نسترن اختلاف سنی داشتم و می خواستم به دوستی مان خاتمه بدهم اما او آنقدر مرا تحت فشار قرار داده بود که با وی درگیر شدم و ناخواسته جانش را گرفتم. این بخشی از اعترافات پسری 26 ساله است که به اتهام قتل هولناک زنی 46 ساله بازداشت شده است. جنایتی که این پسر جوان رقم زد، یازدهم اردیبهشت ماه رخ داد. حدود ساعت 9شب بود که گزارش قتل یک زن به قاضی حبیب الله صادقی بازپرس جنایی ...
بازداشت قاتل داعشی زن مطلقه تهرانی ! / ترانه مهمان سارا بود!
مرا می کرد و می گفت اگر به او پول ندهم ماجرای ارتباطم با او را به خانواده ام می گوید و من از ترس خانواده ام هر بار به او 2 تا 3 میلیون تومان پول می دادم تا سکوت کند، اما همیشه از ترس اینکه او ماجرای دوستی و رابطه مان را به خانواده ام بگوید آرامش نداشتم و مجبور بودم به حرفهایش گوش دهم. قاتل جوان ادامه داد: دیگر از رفتارها و تهدیدها و اخاذی های ترانه خسته شده بودم به همین خاطر شب حادثه به ...
یک روایت واقعی از دل پاندمی کرونا
سر و کار دارم، نکند کرونا بگیرم، اما من گوش نکردم . همسرم برای اینکه مرا متقاعد کند، همه ی بچه ها را شام دعوت کرده بود و کلی تدارک دیده بود. من اطلاع نداشتم و دَم عید مشتری زیاد بود و دیروقت رسیدم خانه. دیدم همسرم خیلی گرفته و غمگین نشسته و کلی غذا و میوه و... پرسیدم چه شده، مهمان داریم؟ چرا ناراحتی؟ گفت: بنشین خستگی رفع کن فعلا شام بخور برایت تعریف میکنم. ...
سکانسی از معجزه عشق/ از پیوند عضو تا پیوند قلب
حکم فرما شود. حالا ثریا خانم در ادامه صحبت های علی آقا می گوید: علی آقا تصمیم به به ازدواج گرفته بود ولی هنوز آن را مطرح نکرده بود بالاخره موضوع خواستگاری را با خانواده ام مطرح کرد و در تاریخ 30/7/1381 مراسم عقد و ازدواج صورت گرفت. همسرم همراه همیشگی من است ثریا خانم با مهربانی خاصی در مورد زندگی مشترک گفت: در اوایل ازدواج خیلی از لحاظ مالی و شرایط کاری در مضیقه ...
آنان دلتنگ شهر و دیار خویش اند
به عقدش درآمدم خانه پدری را ترک کردم و به تهران آمدم. همسرم مهندس و شغلش در تهران بود. به همین دلیل من هم همراهش آمدم و الان سال هاست اینجا تنها و غریب زندگی می کنیم. روز های تعطیل اهالی ساختمان محل سکونتمان به خانه پدر و مادر یا اقوام می روند و من و فرزندانم تنها ساکنان آنجاییم که هفته به هفته جایی نه مهمانی می رویم و نه مهمان داریم. البته در این ایام کرونایی رفت و آمد ها کمتر شده است با این حال ...
متهم در دادگاه: پدر و مادر همسرم مرا قصاص نمی کنند
حمام را شکست و دخترم را در داخل حمام کشت و حالا هم من و پدرش برای او درخواست قصاص داریم. در ادامه متهم در دفاع از خودش گفت: من و همسرم از ابتدا باهم اختلاف داشتیم و، چون بچه دار نمی شدیم این اختلاف شدیدتر شده بود. یک ماه بود که همسرم قهر کرده و به خانه پدرش رفته بود. من در یکی از شهرستان ها کار گرفته و به شهرستان رفته بودم، بعد از یک ماه به تهران برگشتم به خانه پدرزنم رفتم تا با همسرم ...
زن جوان: کاش هیچ وقت با یک دوستی خیابانی زندگی ام را تباه نمی کردم
شدیدی شده بود و ادعا می کرد همان طور که با یک لبخند با من رابطه برقرار کردی از کجا معلوم که با افراد دیگری ارتباط نداشته باشی! این سوءظن ها به جایی رسید که همسرم مرا به زندان انداخت و من چند روز بعد آزاد شدم، ولی جا و مکانی نداشتم و خانواده ام نیز به خاطر آشنایی خیابانی با سیاوش از من حمایت نکردند. مجبور شدم دوباره به همسرم پناه ببرم. در حالی که دخترم تینا را باردار شده بودم، خواهر شوهرم در زندگی ما ...
پرونده داماد خشمگین دوباره ورق می خورد
. او در همان بازجویی های اولیه به قتل همسرش اعتراف کرد و گفت: من و همسرم با هم اختلاف داشتیم و بچه دار نمی شدیم. سر همین موضوع اختلاف ما شدیدتر شده بود تا اینکه یکماه قبل او قهر کرد و به خانه پدرش رفت. در این یکماه چند بار با او تماس گرفتم، اما حاضر به برگشت نشد. روز حادثه تصمیم گرفتم به خانه پدرزنم بروم و طاهره را به خانه برگردانم. وقتی وارد خانه آن ها شدم، طاهره به محض دیدن من بی محلی کرد و به ...
روایت مردی که از امتحان الهی سربلند بیرون آمد
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی سیما ؛ او ادامه داد: کارگر بنا بودم اوایل ازدواج حدود 5 ماه به خانه مادرم رفتیم. بعد سراغ چاه کنی رفتم، خانه ای ساختم و به آنجا رفتیم. صاحب سه فرزند شدیم. بعد از به دنیا آمدن فرزند سوم کم کم خانم ام بیمار شد و خودم کارها را انجام می دادم. محمد برمایی کارشناس برنامه در این بخش راجع به موضوع مهریه صحبت کرد و گفت: موضوع مهریه مشکل دختر و پسر نیست بلکه مشکل دو ...
فرزند جاویدالاثری که خود شهید سلامت شد
ولیعصر (عج) ناجا روز 11 مهر سال 1399 بر اثر ابتلا به بیماری کرونا جان باخت و نام خود را به عنوان شهید مدافع سلامت در تاریخ ایران اسلامی ثبت کرد. وی افزود: پدرش از بسیجیانی بود که به صورت داوطلبانه در جبهه های جنگ تحمیلی حضور یافت و به شهادت رسید. پیکر پدر همسرم هیچ گاه پیدا نشد و از شهیدان جاوید الاثر عملیات والفجر مقدماتی است اما با این حال در گلزار شهدای شهر آذرشهر مقبره ای را به صورت ...
پیکر پدرم سیزده سال مهمان دشت های دهلران بود
. مادرم به تنهایی ما را بزرگ کرد. خیلی سختی کشید اما نگذاشت سختی ببینیم. من شاغل و کارمند بنیاد شهید هستم. برادرم کارمند دانشگاه مازندران و خواهرم معلم است. مادرم و پدرم سنتی ازدواج کردند. پدرم اصالتا اهل محله کاظم آباد بابلسر است. از پدرتان چه خاطره ای در ذهن تان مانده است؟ من 8 ساله بودم که پدرم شهید شد. بابا عاشق قرآن بود. از 5 سالگی مرا به کلاس قرآن فرستاد. یک روز برای رفتن ...
راز جسد زن جوان که در داخل یک چاه پیدا شد | 3 روایت متفاوت از خواستگار اینترنتی
فضای مجازی با فرشته آشنا شدم. چندبار با یکدیگر قرار ملاقات گذاشتیم و مدام با هم چت می کردیم. دلباخته او شده بودم و تصمیم گرفتم با او ازدواج کنم. حتی از او خواستگاری کردم و جواب مثبت شنیدم اما نمی دانم چه شد که ناگهان غیبش زد. وی ادامه داد: آخرین بار با او تماس گرفتم و قرار گذاشتم. اما کارم خیلی زیاد بود و نتوانستم سر قرار حاضر شوم. بعد از آن متوجه شدم او ناپدید شده است. من هیچ اطلاعی از سرنوشت او ...
پیکر زخمی و لب های ترک خورده شان را هرگز ازیاد نمی برم
اسلحه خرید و فروش می کردند، گرفت و مانع کارشان شد. همسرم از کار که فارغ می شد، به بسیج می رفت و همراه نیرو های بسیج به امورات فرهنگی و نظامی می پرداخت. گاهی هم دوره های آموزشی را در خانه برگزار می کرد. بچه ها را به خانه می آورد و در یکی از اتاق ها کار آموزش را انجام می داد. خودش چه زمانی به جبهه اعزام شد؟ شش ماه بعد از ازدواجمان سلیمان به من گفت می خواهد به جبهه برود و در جنگ ...
برخی قهرمان های منطقه مسافرکشی می کنند!
ورزش حرفه ای را کنار بگذارم. دلیل اینکه از همان ابتدا سمت کاراته و ژیمناستیک رفتید چه بود؟ در دوران کودکی بیش فعال بودم و حسابی شلوغ کاری و خرابکاری می کردم. خلاصه خواهرهایم و بچه های فامیل از دست من در امان نبودند با همه سرشاخ می شدم. برای اینکه انرژی من تخلیه شود، پدر و مادرم ابتدا مرا به کلاس ژیمناستیک فرستادند اما باز هم همه انرژی ام تخلیه نمی شد و همچنان در خانه شلوغ می کردم ...