سایر منابع:
سایر خبرها
چشمان روشن او
.... امیدوار بودم دستم رو نشده باشد. آقا که حرفشان تمام شد، مادرم گفت: خب پس باید برِم تهرون، خودش و محل کارشا ببینم. بعد هم با خوش حالی به بچه ها گفت: دیه مِخِم صدیقه را عاروسش کنِم. از خجالت آب شدم. خودم را به نشنیدن زدم و ظرف ها را گربه شور کردم. دل توی دلم نبود. خیلی می خواستم ببینمش. به برادرم گفتم: تو هم باشون برو ببین خوشگله یا نه. همیشه در خیالاتم دوست داشتم شوهرم را ...
اولین مصاحبه تکان دهنده با پدر و مادر بابک خرمدین؛ آرزو و فرامرز دختر و داماد خانواده خرمدین چگونه به ...
خرمدین اسطوره ایرانی بودم که راست کردار بود و با پلیدی برخورد می کرد. من ضدعربم. به دلیل این که عرب ها آن موقع در ایران بودند و 270سال بر ما حکومت کردند. نهضت از زمان ابومسلم شروع شد. نهضت ابومسلم پنج سال بود. نهضت بابک 22سال بود. بابک 22سال با اعراب جنگید و این سبب شد توانستیم اعراب را از ایران پاک و مقدس بیرون کنیم. حتی سال 1341 و قبل از ازدواج به دلیل علاقه به این اسطوره، فامیلی ام را عوض و به ...
پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی از تأسیس تا تکامل
: من در آن زمان قائم مقام آیت الله جنتی در سازمان تبلیغات بودم. بعد از این جلسات و گفتگوها و بیان دغدغه ها به صورت مستقیم و غیر مستقیم با حضرت آیت الله خامنه ای، به نظرم می آید روز اول یا یک روز قبل از ماه مبارک رمضان بود که با آیت الله جنتی تماس گرفته و عرض کردم که خدمت رهبری رسیدم و شرح ما وقع را گفتم؛ البته قبلاً هم مکرر به آقای جنتی عرض کرده بودم که می خواهم خدمت آقا مشرف شده و برای خود تعیین ...
روایت لاریجانی درباره جلسه افزایش قیمت بنزین | کابینه را پیش فروش نمی کنم | پاسخ به انتقادات از برادران ...
ار داشته باشید و ایشان هم پذیرفت و آقای حجازی یک وقتی را برای فردایش هماهنگ کردند. همین بحث را با آقای کروبی هم داشتم. لاریجانی اظهار کرد: در مجلس که بودم یکی از مشکلات ما رد صلاحیت برخی از نمایندگان بود و من می دیدم برخی از این رد صلاحیت ها درست نیست و قبول نداشتم که گاهی به مشاجره هم می کشید. مرحوم شهید مطهری می فرمایند نباید فکر کنیم اگر فلان کسی می آید و چون اشکالی دارد مردم نباید ا ...
رشد 180درصدی اهدا زکات فطریه به مددجویان بهزیستی زنجان
به گزارش روابط عمومی بهزیستی استان زنجان سید رزاق منافی با تقدیر از حمایت چشمگیر خیرین دیارکریمان به دلیل حضور فعال در یاری مددجویان عنوان کرد : در سال جاری زکات فطره نسبت به سال گذشته رشد 180 درصدی داشته است و خیرین در ماه مبارک رمضان نیز یاریگر جامعه هدف بودند. وی خاطر نشان کرد : در عید فطر 5پایگاه ثابت و 10پایگاه سیار و 4 مرکز مثبت زندگی فعالیت داشتند و توانستند زکات فطره و کفاره ی ...
آزار خیابانی دختران در سه روایت!
عاقل اندر سفیهی بهم کرد، راهش رو کشید و رفت. بعد از این که اون رفت تازه متوجه نگاه اونایی که کنار وایساده بودن شدم. بغضم گرفته بود. اونقدر ناراحت بودم که از خیر اتوبوس سوار شدن گذشتم و مسیر میدون فردوسی تا خونه رو پیاده رفتم. ساعت 11 صبح بود. سوار تاکسی بودم .با استادم قرار داشتم. روز آخری بود که فرصت داشتم تحقیقم رو بهش بدم. عصبی بودم و استرس داشتم. می ترسیدم استاد بره و من به ...
تولد زندگی از مرگ مطلق...
پزشکی که شامل یک جراح اعصاب، داخلی اعصاب، یک متخصص داخلی و یک متخصص بیهوشی هستند، این را تایید کردند؟. مطمئن باشید هیچ یک از این افراد در این پروسه نبوده اند. یکبار فردی در تلویزیون گفت من مرگ مغزی بودم و زنده شدم. به او زنگ زدم و گفتم چطور این اتفاق افتاد؟. جواب داد که به خانواده ام گفته بودند که اگر مرگ مغزی شد، می تواند اهدا کند. به او گفتم پس چرا در تلویزیون می گویی که من مرگ مغزی شدم و زنده شدم ...
شیخِ برنامه نویس
دادم تا قبل از چاپ بخوانند و ایرادها گرفته شود. به عنوان مثال به معلمی به نام فیض الله زاده دادم تا از نظر ادبیات فارسی مشکل نداشته باشد. او هم ایرادهایی گرفت و درست کردم. در نهایت کتاب را به استاد محمد غفاری نشان دادم. مرحوم خیلی دقت نظر به خرج داد و درباره یکی،2 مورد که غفلت کرده و اصلاً وارونه نوشته بودم، تذکر داد. بنابراین حالا بعد از 30 سال اگر بگویند این کتاب را بازنویسی کن، حاضر ...
جبهه رفتن برای من آرزویی بود که با دوندگی محقق شد!
کمی که داشتم مانع رفتنم به جبهه شدند. همان سال و سال بعد هم چندین بار این کار را تکرار کردم، اما هر بار با همان جواب مواجه می شدم. آخرین بار که من را از رفتن به جبهه منع کردند، شنیدم که در شهرستان مبارکه اصفهان به نوجوانان سخت نمی گیرند. تیر ماه سال 60 یک روز صبح همراه دو نفر از دوستانم به نام های شهید محمد فصیحی و حسینعلی احمدی به مبارکه اصفهان رفتیم تا برای رفتن به جبهه ثبت نام کنیم. ظهر بود که به ...
آگراندیسمان مهربانی ، در کلام تقی کوچک زاده
. شانزده سال داشتم و همزمان با تحصیل در رشته ی گرافیک با همان دستگاه نیز کار می کردم تا اینکه در 18 سالگی با برادرم شریک شدم و با هم دفتر تبلیغاتی تک گرافیک را راه اندازی کردیم. حوالی سال 1369 بود و من 20 سال سن داشتم که اولین دفتر تبلیغاتی ام را در میدان فردوسی ثبت کردم. بعد از آن تصمیم گرفتم از برادرم جدا شده و پیرو آن با محسن آبادیگر خواهرزاده ام شریک شدم و به صورت مجزا دفتر ...
سیزده برداشت با بانوی قیام و قلم
کنار هَمه. برداشتِ شش: جشنواره ی نماز بود. خبر داشتیم که قرار است از من و خانم امیری تجلیل کنند. زنگ زد بهم گفت: میشه لوح و هدیه ی منم بگیری، حالم خوب نیست نمی، تونم بیام. گفتم: به روی چشم. رفتم، لوح و هدیه اش را گرفتم. کارت هدیه و کتاب بود به همراه لوح تقدیر. مبلغ هدیه را برایش کارت به کارت کردم، امّا لوح و کتاب هنوز دستم است! برداشتِ هفت: قرار بود به خبرنگارانِ فعّال در حوزه ...
بزرگ مردی به نام باطنی
همراه دانش وافر ایشان هر شخصی را مجذوب می کرد؛ و به هنگامی که این خصوصیات را در کنار تواضع و فروتنی قرار گیرد، این انجذاب به علاقه مرید و مرادی تبدیل می شد. در همان نشست که بیش از چهل دقیقه نبود، استاد همه یافته های فرهنگ نویسی خود را به من منتقل کرد. یادم هست که من در خصوص یکی از مطالب به سادگی متقاعد نشدم، و ضمن رعایت ادب به ایشان گفتم که پذیرش این مطلب برای من سخت است. در ...
آقای تاجزاده! گروه فلق و تندروی های تان را فراموش کرده اید؟
. وقتی علت را جویا شدم، گفت: "شما به چه حقی روی جلد مجله العالم عکس حضرت امام خمینی رامنتشر نمیکنید؟" گفتم: برای چی باید این کار بشود؟ گفت: همین نشان میدهد که شما با امام خمینی مخالفید و ضدولایت فقیه هستید. وقتی توصیۀ شخص امام را گفتم، تاجزاده نپذیرفت. چند روز بعد امام خمینی با مسئولین مملکتی دیدار داشتند که اتفاقا بنده و تاجزاده هم آنجا بودیم. بعد ...
وقتی دیپورت شدن راه شهادت را باز می کند+عکس
...:دختر عمو و پسر عمو بودند. هر دو در ایران متولد شده بودند. تقدیر زندگی شان بهم گره خورد و مدت کوتاهی با هم زندگی کردند. می گفت 10 سال از عمرم را در خدمت افغانستان و اسلام بودم. حالا باید یک سال سربازی حضرت زینب (س) را کنم. همسرش رضایت نمی داد. هر دفعه یک مشکلی پیش می آمد تا اینکه بعد از ماه ها پیگیری توانست جواز حضور در مدافعان حرم لشکر فاطمیون را به دست بیاورد. اما پسرش علی احسان طاقت این ...
حضور برادر شهیدم را در زندگی احساس می کنیم
...، گفت: علی اکبر، چرا اومدی؟! با تندی گفتم: به تو هیچ ربطی نداره! یک سیلی محکم به من زد. آن سیلی از هشت واحد درس اخلاق برایم بهتر بود. بعد از آن سیلی قهر کردم و رفتم خانه. همان روز عباس برای دلجویی بین راه هدیه ای برایم گرفته و به خانه آورد. سربند و خودکار شهید عباس رحمانی بار دوم که تنبیه شدم سال 60 بود. برای اعزام کردستان بدون آنکه پدر و مادر چیزی بفهمند به سپاه رفتم ...
شروع مطالبه گری دهه هشتادی ها از آموزش و پرورش
امتحانات حضوری در برخی مقاطع بهانه ایجاد این تشکل ها بوده، اما در همین مدت کوتاه آن ها توانسته اند حمایت گروه های صنفی معلمان را نیز جلب کنند. ریشه های این حمایت گری را می توان در یک خاستگاه مشترک یعنی تلاش برای لغو کلیه اشکال کالایی سازی آموزش از طریق مشارکت همه ذی نفعان نظام آموزشی اعم از معلمان، والدین و دانش آموزان، برای باز پس گیری حق آموزش رایگان و از بین بردن کلیه اشکال نابرابری آموزشی، جست وجو کرد. شعار سال، با اندکی تلخیص واضافات برگرفته از اعتماد آنلاین، تاریخ انتشار: 29اردیبهشت 1400، کد خبر: etemadonline.com، 487264 ...
سحر زکریا: مهران مدیری میلیارد ها تومان هم بدهد با او کار نمی کنم
را بازی کنم سال ها بود خیلی کار نکرده بودم. گفتم می روم یکی دو قسمت بازی می کنم چیزی نمی شود. اتفاقا مرد دوهزار چهره هم خیلی دیده شد. در همان لوکیشن آقای مدیری به من گفت می خواهد سریالی به اسم قهوه تلخ را شروع کند. خندیدم و گفتم من آمده ام بعد از سال ها یه سکانس بازی کنم حالا می گویید بیا سریال کمدی بازی کن؟ گفت قهوه تلخ فرق دارد. مواجهه تان با نقش لعبت چطور بود؟ اینبار نقش تان را دوست ...
سحر زکریا: مهران مدیری میلیارد ها تومان هم بدهد با او کار نمی کنم
...> وقتی با من تماس گرفتند که بروم و نقش خود سحر زکریا را بازی کنم سال ها بود خیلی کار نکرده بودم. گفتم می روم یکی دو قسمت بازی می کنم چیزی نمی شود. اتفاقا مرد دوهزار چهره هم خیلی دیده شد. در همان لوکیشن آقای مدیری به من گفت می خواهد سریالی به اسم قهوه تلخ را شروع کند. خندیدم و گفتم من آمده ام بعد از سال ها یه سکانس بازی کنم حالا می گویید بیا سریال کمدی بازی کن؟ گفت قهوه تلخ فرق دارد. ...
خوشحالی پیشکسوتان هنر از واکسینه شدن/ بنفشه خواه: ای کاش می شد نوبتم را به علی انصاریان بدهم!
خوبی را برایمان به یادگار گذاشتند و در آینده ای نزدیک باز هم برایمان شخصیت های متنوع و شادی را روی پرده سینما و قاب تلویزیون می آوردند. از واکسن زدن نترسید منوچهر والی زاده دوبلور در پایان تصریح کرد: در درجه اول آرزو می کنم این ویروس ریشه کن بشود و بعد از تمام کسانی که هم سن و سال من هستند خواهش می کنم که از زدن این واکسن نترسند و با خیالی آسوده آن را تزریق کنند. از دیروز که خبر ...
پرواز تا بیکران
را زیر نظر داشتم و میدیدم که چقدر به یادگیری و افزایش دانش و مهارت پروازی خود توجه داشت و در این راه تلاش میکرد و هیچگاه ندیدم که از مقررات تخطی کند و یا در امور پروازی سهل انگاری داشته باشد. بعد از مدتی که من سمت فرمانده دانشکده هوانیروز را داشتم و ایشان در حفاظت اطلاعات مسولیت داشت شاهد بودم چقدر از حق و حقوق تخصصی دانشجویان و هنرجویان دفاع میکرد و در بردهای اموزشی که جهت تصمیم گیری ...
سوگ مردی که خاک را سبز می خواست
آوانگارد گیلان در دهه 50 را هنوز بسیاری از اهالی فرهنگ گیلان به یاد دارند . او بار دیگر در سال 1353 به خاطر فعالیتهای فرهنگی و سیاسی بازداشت و بعد از هفت ماه بازجویی و شکنجه به شش سال زندان محکوم شد هنوز دوره شش ساله زندان او تمام نشده بود که در آبان 1357 در آستانه انقلاب همراه با گروهی از زندانیان سیاسی آزاد شد. پس از آزادی از زندان همچنان بر اساس آرمان عدالت و آزادی همراه با نسل جوان ...
گفت وگو با محمدمهدی ناصح، درباره دوستی و همراهی با دکتر ابراهیم شکورزاده
دیگران را به این امر تشویق کردند. بسیاری از افراد مانند من و دکتر شکورزاده هم همراه با این موج به این نوع تحقیق علاقه مند و با آن همراه شدیم. در آن سال ها در جریان روشن فکری ایران هم افراد زیادی به این کار همت گماشتند. در آغاز این مسیر کسانی مانند جمال زاده، امیرقلی امیری، نسیم شمال، جلال آل احمد، محمدجعفر محجوب و بسیاری از افراد دیگر به این کار رغبت پیدا کرده بودند. مرحوم سید ابوالقاسم انجوی، مرحوم ...
روزنامه نگاری هم شد شغل؟!
انتظار دختران دانش آموز ایستادم. بعد از یک ربع، نیم ساعت زنگ تعطیل دبیرستان به صدا در آمد و دانش آموزان از مدرسه خارج شدند. دفترچه یادداشت کاهی کیهان را در یک دست و خودکار بیکم را در دست دیگر گرفتم و به یکی از دختران دانش آموز گفتم: سلام خانم... هنوز سئوالم را مطرح نکرده بودم که شنیدم: - سلام و زهر مار! نگاهی به عکاس و راننده کیهان ...
از قهرمانی تکواندو تا آغاز حرکت دور دنیا با دوچرخه
میدان آزادی سنندج با شعار پایداری صلح در جهان به مقصد آلمان غربی انجام دادم. در سال 1370 وارد کشور عراق و در سال 1372 راهی کشور چکسلواکی شدم. فارس: از افتخارات ورزشی تان بگویید... در سال 72 به مربیگری تیم ملی تکواندو کشور بلغارستان دعوت شدم که بنا به دلایلی از قبول آن سر باز زدم. به عنوان اولین مدرس تکواندو از استان کردستان در دوره های مربیگری درجه 3 و 2 ...
مادر 40 ساله: دختر 17 ساله ام به خانه یک پسر می رود
شود اما از حدود پنج ماه قبل متوجه شدم که لاله رفتارهای عجیبی پیدا کرده است و شب ها به طور پنهانی با تلفن صحبت می کند یا مخفیانه از خانه بیرون می رود. خیلی به حرکات و رفتار او مشکوک شده بودم تا این که یک روز گوشی تلفنش را بررسی کردم و با دیدن پیام های زشت و زننده آسمان دور سرم چرخید. او با یک پسر غریبه ارتباط غیراخلاقی داشت و حتی به خانه او نیز رفته بود . شماره تلفن آن پسر را برداشتم و با او تماس ...
انتخابات آخرت
دیدم داخل یک چاله دراز کشیدم و یک ملحفه سفید دورم بود،اوووو تازه متوجه شدم که ای بابا من مردم ,اینم ملحفه نیست وکفنه ، فکر کنم خانمم یادش رفت اون کفنی که برام از کربلا آورده بود ,منو با اون کفن کنه ، تو کمدم بود هر روز من این کفن را که کلی آیه و حدیث رویش نوشته شده می دیدم والان هم لابد هنوز تو کمدم جا خوش کرده ،یعنی وجدانا من چقدر بدشانسم،باخودم گفتم بازم جای شکرش باقیه که منو کفن پیچ کردند ...
قتل استاد دانشگاع به دست پدر و مادر پیر/فیلم
چگونگی قتل گفت: وقتی به خانه آمدیم به همسرم گفتم که بابک رفتنی نیست که مادرش گفت او را بکشیم و من هم پذیرفتم. وی افزود: ظهر جمعه بود، ناهار آبگوشت مرغ داشتیم که همسرم غذا را آماده کرد و برای بابک غذا ریخته بود و به همسرم به اتاقم آمد گفت داخل ظرف غذا بابک قرص های خواب آور ریخته است. از آن زمان دیگر هوشیار بودم که نقشه را عملی کنم. بابک کلاس داشت و ناهار نخورد و شب هم گفت که غذا در بیرون ...
دست های مهربان آقا معلم
به گزارش ایمنا ، روزنامه شهروند نوشت: همه چیز از همان روز عادی شروع شد. کلاس درس و همهمه بچه ها. تخته سیاه و مشق آن روز. ریزنقش بود با جثه ای ظریف. شلوار مندرسش را با بند قرمزی روی کمر بند کرده بود. آقا معلمی که طاقت فقر دانش آموزش را نداشت. این صحنه قلبم را به درد آورد. تصویری که تداعی گر دوران کودکی و فقری بود که باعث ترک تحصیل آقا معلم شد. دفتر مدرسه و یک مشورت کوتاه با معلمان. یک پولی جمع شد ...
خاطرات محسنیان راد از معتمدنژاد و انحلال دانشکده ارتباطات
رسانه ها تصویر آلات موسیقی را نشان نمی دهد. بارها گفته ام چطور پدری که در ارکستر ویولن می زند و بعد فرزندش به مدرسه می رود و می گویند پدرت چه کاره است، او می خواهد توضیح دهد. در حالی که همان ویولنیست در کشوری دیگر پسرش افتخار می کند که پدرش چنین سازی را می نوازد. یک نظام ارتباطی من درآوردی عجیب غریبی در این کشور دیده می شود و قبل تر از آن هم جور دیگری آشفته بود. کتاب وسائل ارتباط جمعی ...