دو سال رفوزه شدن در دبیرستان به خاطر عشق به نقاشی
سایر منابع:
سایر خبرها
زن جوان: دو ناشناس به آرایشگاهم هجوم آوردند و مرا ....
. وقتی به خواستگاری او پاسخ مثبت دادم، گویی بهترین روزهای زندگی ام آغاز شد. دو سال از زندگی مشترکمان می گذشت و من خوشبخت ترین زن دنیا بودم تا این که باردار شدم اما فرزندم مرده به دنیا آمد! با این حادثه دچار شوک روحی شدم و برای فراموش کردن این روزهای تلخ، به خانه مادرم رفتم ولی در همین هنگام اخلاق و رفتار همسرم نیز به کلی تغییر کرد. او خیلی کم حرف می زد و شب ها را تا صبح بیدار بود. دیگر سر کار هم ...
در اروپا 30 هزار کیلومتر راه رفتم
ای نمی کنم، چون اصلا نسل جوان دنبال توصیه ما نیست ستوده روند نزولی بنیه علمی را با خاطره ای از فروزانفر این گونه شرح می دهد: من چهار سال دانشجوی او بودم و با او کار می کردم. روزهای اولی که ایشان آمده بود، گفت این روز ها کسانی که در ایران به دنبال ادبیات می روند، قدرت لازم را ندارند. استاد ما 150 هزار بیت شعر حفظ کرده بود، من که استاد شما هستم، اگر به ذهن خودم مراجعه کنم، بیش از 100 هزار ...
ساسی دستمزد میلیاردی احسان علیخانی در عصرجدید را فاش کرد + عکس
پیدا می کنند؟ این بزرگ ترین سوال زندگی من است! می خندد تا به حال پیش امده شما رابا کسی اشتباه بگیرند؟ بله چند سال پیش بعد از پخش سریال خط قرمز مرا با ایمان اشراقی اشتباه میگرفتند! نه که خیلی هم شبیه اند!!!والله نه از نظر قیافه خیلی شبیه اند ,نه وقار و متانت! بهترین و بدترین اتفاقی که در اینکار برایتان افتاده چه بود؟ از طرف سازمان به مکه رفتم ...
به نام کودکان و به کام بزرگسالان
به گزارش کودک پرس ،این داستان نویس که در کارنامه خود کتاب هایی برای کودکان و نوجوانان نیز دارد، در گفت وگو با ایسنا درباره مفاهیم بزرگسالانه در ادبیات کودک به عنوان یکی از چالش های این حوزه، اظهار کرد: ادبیات کودک در ایران ریشه بسیار ژرفی در قالب افسانه ها و قصه ها دارد که غالبا به صورت شفاهی نقل می شدند و بعدها هم توسط فضل الله مهتدی صبحی تدوین شدند. البته خودم شاهد و ناظر این رخداد بودم؛ 70 سال ...
ترنس ها قربانی کج فهمی خانواده ها می شوند/ احتمال خودکشی بعد از تغییر جنسیت
.... همه اسباب بازی های مورد علاقه ام دخترانه بود و حتی گاهی دامن می پوشیدم. زمان مدرسه رفتن که رسید از خودم می پرسیدم من چرا اینطور هستم؟ چرا خدا من را آفرید؟ زمانی که کوچک بودم پوشیدن لباس دخترانه برای خانواده کاری جالب بود اما عمده مشکلات من از کلاس پنجم دبستان به بعد شروع شد. او ادامه داد: بچه های مدرسه حرف های نامربوط می زدند و من را اواخواهر صدا می کردند. من هیچ دوستی در مدرسه ...
آموزش آنلاین چه تأثیری بر زبان آموزی گذاشته است؟
مجازی بود اما هزینه ها از کلاس حضوری خیلی بیشتر شد. لیلا از دیگر زبان آموزان هم در این باره می گوید: من شخصا چون سر کار می روم و مسئولیت خانه و بچه را هم دارم ترجیح می دهم در کلاس های آنلاین شرکت کنم چون وقتم در رفت و آمد تلف نمی شود اما به نظرم موفقیت یادگیری در کلاس آنلاین خیلی بستگی به این دارد که معلم چطور درس می دهد. البته که خود زبان آموز هم مهم است اما این که معلم بتواند بدون حضور ...
پیمانه ای که سرریز شد
اسمش را نشنیده بودم. یک روز با یکی از دوستانم در اداره حفظ آثار قم کار داشتم. با این که تجربه ای در کار ثبت و ضبط خاطرات شفاهی نداشتم، خیلی بی مقدمه گفت: رزمنده ای هست به نام حاج آقای اقبالیان؛ خاطرات خوبی دارد. وقت داری خاطراتش را ثبت کنی؟ نمی دانم چرا بدون اما و اگر قبول کردم و قرار جلسه اول مصاحبه را برای دو سه روز بعد گذاشتیم. عصرهای تابستان1397 به خانه اش می رفتم. از آشنایی اش با شهید ...
کُرنل وست دانشگاه هاروارد را به فساد معنوی متهم کرد
سیاه پوستی مثل من متعلق به آنجا باشد، افرادی که سعی داشتند کارهایم، حرف هایم و ظاهرم را کنترل کنند. من هرگز به دنبال رفتار ویژه ای از سوی آنها نبودم. تنها خواسته ام این بود که بر اساس اعتبارم و منصفانه قضاوت شوم. او ادامه می دهد: تصمیم گرفتم به جای آنکه ثابت کنم به موسسه ای تعلق دارم که تا سال 1955 حضور سیاه پوستان را ممنوع کرده بود، در میراث دانشگاهی کار کنم که توسط بردگان ساخته نشده ...
دختر 15ساله: یک پرده در اتاق نصب کرده بودند تا مرا
نوجوان 15ساله ای که مدعی بود ازدواج دوم پدرش زندگی آن ها را آشفته کرده است، با بیان این که دیگر نمی تواند رفتارهای تحقیرآمیز نامادری اش را تحمل کند، به کارشناس اجتماعی گفت: 10ساله بودم که مادرم را به خاطر یک بیماری صعب العلاج از دست دادم. مرگ مادرم ضربه روحی شدیدی به من و خانواده ام وارد کرد چرا که او زنی مهربان و فداکار بود که حتی جانش را برای آسایش و آرامش ما فدا می کرد. پدرم چون اوقات بیشتری ...
دیدارصمیمی معاون پارلمانی رییس جمهور با معلم دوران ابتدایش
تقدیرنامه ای به شرح ذیل به ایشان تقدیم گردید. چهل و پنج سال پیش خانم وجیهه فریدی معلم سال دوم دبستان حسینعلی امیری بوده است. امیری در این دیدار اظهار داشت: هرگاه صحبت از معلمی فداکار، دلسوز و مهربان و متخلق به اخلاق حسنه و علاقه مادرانه به دانش آموزان به میان می آمد خانم فریدی در ذهنم متبادر می شد. در سال 1354 در حالی که دانش آموز سال دوم ابتدائی بودم در زمستانی سرد و برفی در حالی که ...
خاطره ای از مرحوم حجت الاسلام اقبالیان
و می گفت: بابای من رو کجا می برید؟ آن جانبازی که چندین سال پیش سیلی محکمی به گوشم زده بود، آن پیرزنی که گه گاه برایش پول و غذا می بردم، دخترهایی که برایشان از این و آن پول جهیزیه فراهم کرده بودم، همه و همه دنبال آمبولانس می دویدند و مرا صدا می زدند. بعد از چند لحظه دوباره از هوش رفتم و دیگر چیزی در خاطرم نماند. تا اینکه پس از یک هفته که پزشکان گفته بودند به احتمال 99درصد از اتاق عمل زنده بیرون نمی آیم، به هوش آمدم. ...
سفر ابدی صاحب حجره شماره دو /آخوند آرپی جی زن را بشناسید
دستشویی شدند، آن را پرتاب کنم که من را زنده دستگیر نکنند. خوشبختانه نیروهای خودی اوضاع خانه را به دست گرفتند و آمدند پشت درب دستشویی و مرا صدا کردند. وقتی مطمئن شدم نیروهای خودی هستند، درب را باز کردم؛ ولی پین ضامن نارنجکی را که باز کرده بودم، گم کردم و مدتی آن را به سختی در مشتم نگه داشتم و بعد با یک میخ توانستیم ضامن را نگه داریم. انتهای پیام/ ...
ماجرای دزدی که شلوارش را خیس کرد!
اندازی کردم و خیلی زود اوضاع مالی ام روند صعودی گرفت، به طوری که سرمایه خوبی به دست آوردم. اما این اوضاع مالی مرا به سوی شب نشینی با خلافکاران و معتادان کشاند. در همین رفت و آمدها و دورهمی های شبانه من هم به مصرف روی آوردم و یک معتاد حرفه ای شدم. خلاصه حدود دو سال قبل بود که در یکی از پاتوق ها با سجاد و عباس آشنا شدم. آن ها از سارقان حرفه ای بودند و در شهرهای دیگر سرقت می کردند ...
جای کارگردان او یک فرشته بود بودم، پایانش را تغییر می دادم/ نمی دانستم سریال ترسناک بازی می کنم
برایشان خاطره سازی کرده است. قطعاً سریال موفقی بوده است که بعد از گذشت چندین سال هنوز در خاطرات مردم باقی مانده است. شهیدی فر در پایان توضیح داد: شاید اگر من جای کارگردان او یک فرشته بود بودم، پایانش را تغییر می دادم. اما در کل این سریال دوباره نمی تواند در حال حاضر ساخته شود چون مرحوم حسن جوهرچی را نداریم و او نقشی بازی کرده بود که کسی نمی تواند جایش را بگیرد. این سریال مختص آن زمان بود و ...
غیر ت کور و بلا وجه از تازه داماد قاتل ساخت
مرد جوان وقتی متوجه شد که خواهر نامزدش با پسری غریبه ارتباط دارد دست به اسلحه برد و حادثه ای خونین را رقم زد که به قیمت جان پدرزنش تمام شد. متهم روز گذشته برای دومین بار پای میز محاکمه ایستاد. به گزارش جوان، دو سال قبل مأموران پلیس شهرستان شهریار با اعلام خبر تیراندازی به یک ساختمان مسکونی در منطقه سرآسیاب راهی محل شدند. بررسی های اولیه حکایت از آن داشت پسر جوانی بعد از چند شلیک گلوله به ...
عزای مشترک هنر، ادبیات و فوتبال؛ حمیدرضا صدر درگذشت خداحافظ عاشقِ بزرگ فوتبال و سینما
و آن به خود وصله کرده ام. تو به من دوخته شده ای و چون سایه همیشه در پی من خواهی آمد ... و من به او آمیخته شدم چون سایه در پی اش رفتم. همیشه، همه جا. مادرم پس از تحویل سال مرا در آغوشش جای می داد و می گفت: ... بهشت بر تو ارزانی باد پسرجان، همه روزت بهار باد. آن صدا از جان عزیزتر و از همه وحشت های دنیا نیرومندتر بود. من به او تعلق داشتم و او به من. در بیم و امید شریک بودیم و قلب مان از همه به ...
استاد حسن سمندری برای درمان دخترش سازش را فروخت
فرزند خانه بودم. به غیر از اینکه در خانه، در جوار استاد بودم، هرجا که استاد اجرای برنامه داشت مرا با خودش می برد. می گفتم شما را دعوت کرده اند. او هم می گفت باید بیایی. حسن سمندری طی عمری فعالیت تلاش کرده شیوه و سیاق پدر را به دیگران بیاموزد و دغدغه اش این است که موسیقی خراسان و باخزر تداوم داشته باشد و دستخوش فراموشی نشود. حسن سمندری که این روزها در ناامیدی و بی انگیزگی مطلق به سر می برد ...
تو راست می گفتی، کاش آزاد نمی شدیم!
هم بزنید و بروید جلو. من همچنان با بدن خونین به دیوار تکیه داده بودم. بچه های اردوگاه سربازان درشت هیکل و با دست های بزرگ بودند؛ جلو آمدند. اولین نفر سربازی بود سیاه چهره و قد بلند که عربی را هم کامل بلد بود. او چنان زد توی گوشم که خون از سر و صورتم پاشید و سپس یک آب دهان هم به صورتم انداخت و رفت. بعد از او هم بقیه به صف شده بودند و یکی یکی مرا می زدند و بعد آب دهان به صورتم پرتاب می ...
از اشک من تا بغض رامین!
با ایشان در پی می آید: انشایی که اشکم را در آورد! وقتی من چهارم دبستان بودم معلم موضوعی را برای انشاء نوشتن به ما داد. انشا را که نوشتم و خواندم، معلم جای این که مرا تشویق کند شروع به دعوا با من کرد. معلم گفت من گفتم خودت بنویس نه این که بدی بابات بنویسه! من گفتم خودم نوشتم و گریه ام گرفت. علاقه من به نوشتن، از سنین کودکی شکل گرفت و نتیجه زیاد ...
بهشت ارزانی تو باد آقای صدر!
. مادرم که می گفت "... می بینی پسر جان، وصله نو بر خرقه همیشگی دوخته ام. سایه تو روی خرقه من افتاده و آن به خود وصله کرده ام. تو به من دوخته شده ای و چون سایه همیشه در پی من خواهی آمد"... و من به او آمیخته شدم چون سایه در پی اش رفتم. همیشه، همه جا. مادرم پس از تحویل سال مرا در آغوشش جای می داد و می گفت "... بهشت بر تو ارزانی باد پسرجان، همه روزت بهار باد". آن صدا از جان عزیزتر و از همه وحشت ...
بازنشر | دعای امام خمینی (ره) برای حجت الاسلام اقبالیان چه بود؟
به دست مرحوم آیت الله مرعشی نجفی معمم شدم. من چون سوادم بیشتر بود و استعداد درسی داشتم و بخش هایی از قرآن را حفظ کرده بودم و این باعث شده بود که در طلبگی زودتر پیش رفتم. * بعد از معمم شدن برای سخنرانی به مدرسه خود در ورامین رفتم/ وقتی که دیدم راه دررو ندارم، از خدا مدد خواستم... بعد از معمم شدن، در سال 1350 تصمیم گرفتم به مدرسه رضا پهلوی که سابقاً در آنجا درس خوانده بودم ...
خاطرات پری محمد زاده نخستین زن راننده تریلی
شعار سال :حضور بانوان ایرانی در اجتماع را می توان در ابعاد مختلف مورد بررسی قرار داد. هرچند زنان ایرانی در بخش ها ی مختلف توانایی بالایی دارند و هم پای مردان در عرصه های کار و اجتماع مطرحند، ولی در برخی موارد، شکستن سدها و قدم گذاشتن در زمینه ای خاص می تواند مورد توجه واقع شود. ضمن اینکه برخی از مشاغل توانایی های خاصی را می طلبد. گذر از سنت و ورود به مباحث جدید که نشان از توانایی آنها در ابعاد مختلف جامعه است، پس از انقلاب مشروطه به صورت جدی مطرح می شود. حضور در عرصه ها ی علم و دانش و خدمات اجتماعی موجب شده تا به مرور زمان بخش اعظمی از فعالیت ها ی جامعه توسط بانوان ان ...
حمیدرضا صدر کارشناس معروف فوتبال درگذشت
... خانواده پدرم ارتشی و مهندس بود و پنج فرزندش در گوشه کنار ایران به دنیا آمدند. مثلا من در مشهد به دنیا آمدم، ولی شش ماه که بودم به تهران برگشتیم و کمی بعد به سنندج رفتیم و بعد هم راهی کرمانشاه شدیم. معلم خصوصی کلاس اول بودم که پدرم برایم هم معلم عربی گرفت و هم معلم خط، زبان انگلیسی را هم در دبستان و هم از معلمی که پدر گرفت یاد گرفتم، پدرم فردی فرهنگی بود و ما ...
تیپ راحت نفیسه روشن کنار رودخونه + عکس
لیسانس علت اصلی کم کاری وی در دوران تحصیلش بود، اما پس از پایان تحصیلات دانشگاهی خود، دامنه فعالیتش را گسترش داد. نفیسه روشن در پائیز سال 1382 در سریال "بچه های خیابان " به کارگردانی همایون اسعدیان ایفای نقش کرد که این تجربه را یکی از بیادماندنی ترین کارهایش می داند. بخشی از مصاحبه نفیسه روشن ساعتی با نفیسه روشن نشستیم و از زندگی با یک خلبان، سفر و کار و زندگی و ... پرسیدیم ...
مروری بر این کتاب را ممنوع کنید
به گزارش سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری رسا، کتابخانه دوران راهنمایی مان یک اتاق گردوغبار گرفته بود با یک قفسه کتاب چوبی خالی؛ چند قرآن و مفاتیح و توضیح المسائل چیده بودند در قفسه هایش و یک سری کتاب که مشخص بود معلم ها در یک همایش 500 نفره هدیه گرفته اند و برای خلاص شدن از شرشان آن ها به کتابخانه مدرسه بخشیده اند. آن روزها، ما چهار نفر بودیم؛ چهار نفر که غیر از برنامه درسی روزانه در ...
وداع با روایتگر شیرین خاطرات
: پدرم ارتشی و مهندس بود و پنج فرزندش در گوشه کنار ایران به دنیا آمدند. مثلا من در مشهد به دنیا آمدم؛ ولی شش ماهه که بودم به تهران برگشتیم و کمی بعد به سنندج رفتیم و بعد هم راهی کرمانشاه شدیم. زمانی که در کرمانشاه بودیم خانه سازمانی مان وسط دشتی فراخ نزدیک کوه ها بود. روزها را معمولا در کوه و دشت بازی می کردیم. بومی ها سوار بر اسب و قاطر از آنجا رد می شدند و ما می ایستادیم به نگاه کردن و دنبالشان دویدن ...
مهرزاد دولتی همسر حمیدرضا صدر کیست؟
...... و من به او آمیخته شدم چون سایه در پی اش رفتم. همیشه، همه جا. مادرم پس از تحویل سال مرا در آغوشش جای می داد و می گفت "... بهشت بر تو ارزانی باد پسرجان، همه روزت بهار باد". آن صدا از جان عزیزتر و از همه وحشت های دنیا نیرومندتر بود. من به او تعلق داشتم و او به من. در بیم و امید شریک بودیم و قلب مان از همه به هم نزدیک تر. با همان جمله ها طعم شیرین عید را در گرمای تابستان و ...
جزئیات درگذشت حمیدرضا صدر
سنندج رفتیم و بعد هم راهی کرمانشاه شدیم. مطالب مرتبط: کلاس اول بودم که پدرم برایم هم معلم عربی گرفت و هم معلم خط، زبان انگلیسی را هم در دبستان و هم از معلمی که پدر گرفت یاد گرفتم، پدرم فردی فرهنگی بود و ما رامیان کتاب و روزنامه بزرگ کرد،در سال های دانشجویی دوربین عکاسی بسیار خوبی داشتم و وقتی به امجدیه می رفتم از همان جایگاه تماشاچی ها عکس می گرفتم. بعد با دوربین هشت میلی متری ...
حمیدرضا صدر درگذشت + علت مرگ
...> پدرم ارتشی و مهندس بود و پنج فرزندش در گوشه کنار ایران به دنیا آمدند. مثلا من در مشهد به دنیا آمدم، ولی شش ماه که بودم به تهران برگشتیم و کمی بعد به سنندج رفتیم و بعد هم راهی کرمانشاه شدیم علایق دوران دانشجویی در سال های دانشجویی دوربین عکاسی بسیار خوبی داشتم و وقتی به امجدیه می رفتم از همان جایگاه تماشاچی ها عکس می گرفتم. بعد با دوربین هشت میلی متری فیلم برداری می کردم ...
حمیدرضا صدر درگذشت + علت مرگ
...> پدرم ارتشی و مهندس بود و پنج فرزندش در گوشه کنار ایران به دنیا آمدند. مثلا من در مشهد به دنیا آمدم، ولی شش ماه که بودم به تهران برگشتیم و کمی بعد به سنندج رفتیم و بعد هم راهی کرمانشاه شدیم علایق دوران دانشجویی در سال های دانشجویی دوربین عکاسی بسیار خوبی داشتم و وقتی به امجدیه می رفتم از همان جایگاه تماشاچی ها عکس می گرفتم. بعد با دوربین هشت میلی متری فیلم برداری می کردم ...