سایر منابع:
سایر خبرها
درد دل علی هاشمی با یکی از رزمندگان
کار شناسایی انجام می دادم. مدتی بعد دشمن در پشت جاده حمیدیه موضع گرفت. آن ها این طرف جاده بودند و نیرو های ما در آن طرف جاده، البته با فاصله از هم. عراقی ها شب ها از جاده فاصله می گرفتند و عقب می رفتند تا شبیخون نخورند. اما روز ها به کنار جاده می آمدند. در آن سوی جاده چند درخت بزرگ و پر از برگ وجود داشت. من چند بار در طی شب به بالای درخت رفتم و تا شب بعد بالای ...
روایتی از جزئیات محاکمه شیخ فضل الله نوری
به سفارت روس پیش از دستگیری از راه های گوناگون به شیخ خبر توقیف رسیده بود. در این میان سفارت روسیه که اینک محمدعلی شاه را نیز پناه داده بود شاید به قصد مقابله با انگلیس (که بعد از فتح تهران توسط مشروطه خواهان پیروز قطعی میدان بود)، با پذیرش و نگهداری مخالفان مشروطه خواست موازنه ای به نفع خود در حوادث ایران حاصل کند. از این رو پیام هایی برای شیخ فرستاده شد که ایشان به سفارت پناهنده شوند ...
قرعه انداختیم نام مسعود آمد و من جا ماندم!
فراوان ایشان را در جریان قرار داد. مادر از آن روز اینگونه برایمان روایت کرد: مرتضی پشت تلفن به من گفت تهرانم و قرار است به سوریه اعزام شوم. حلالم کنید. من هم در پاسخش گفتم شیرم را حلالت کردم برو، اما فقط همین یک بار اجازه داری بروی! دیگر نباید بروی. مرتضی گفت چشم مادر هر چه شما بگویید. من فقط دوست دارم سرباز گمنام امام زمان (عج) باشم. فعلاً به کسی حرفی نزن تا خودم بیایم و به همه بگویم. بعد با پدر هم ...
گفتگو با قاتل بی رحم سرباز مهربان ! / برایم غذا خرید + عکس و فیلم
رم دوید و مدام دستور ایست می داد، اما من تصمیم خودم را گرفته بودم و به فرارم ادامه دادم تا اینکه او به من رسید و مرا گرفت و وقتی می خواست دستبند بزند چاقو را از جیبم بیرون آوردم و به او ضربه زدم. بعد کجا فرار کردی؟ از کوچه ها خودم را به خیابانی رساندم و آنجا خودروی دربستی به مقصد خاتون آباد پاکدشت کرایه کردم. برای اینکه راننده به من شک نکند باند کتفم را باز کردم و روی دستبن ...
فروغی: بعضی چشم دیدن خوشحالی مردم را نداشتند/ تیرهای من به جای سیبل به افراد دیگری برخورد کرد!
فینال رساندم. از آن به بعد گفتم تا همین جا بهترین تپانچه ایران هستم و رفتم برای خودم تیر بزنم. وی ادامه داد: خدا را شکر می کنم که دیدم هیچ استرسی ندارم. بعد از 5 تیر دیدم اختلاف امتیازی نزدیک به یک نمره دارم و رفته رفته بیشتر شد تا به سقف چسبیدم و دیگر پایین نیامدم. دوست داشتم رقیبانم را کنار بزنم اما نه این شکل! در مسابقات کرواسی من تا تیر آخر منتظر عملکرد حریفانم بودم اما اینجا هیجانی ...
قاچاقچیان شیشه،گلوی شریکشان را در دادسرا بریدند
خواند و گفت:عرض می کنم، رو در روی بازپرس نشستم و گفتم: من در خدمتم ،تعارفی کرد و گفت: خدمت از ما، ببخشید اگرآن روز بد صحبت کردم اما خودتان در جریان مشکلات این دادسرا هستید آنقدر خسته و کلافه می شویم که برخی اوقات آداب معاشرت هم فراموش می کنیم لبخندی از سر محبت زدم و گفتم بله درک می کنم من بارها نزد آنهایی که باید بدانند از موقعیت شغلی شما و خستگی ها و سختی های کار در دادسرا گفته ام و تا آنجایی ک ...
می خواستم از مناطقی که جنگجو زیاد است، قیام را شروع کنم!
. هر وقت امام به کربلا می آمدند، منزل ایشان پاتوق ما بود. آن روز انگیزه مضاعفی هم داشتم و می خواستم بهلول را به عنوان یک شخصیت افسانه ای مبارز با رضاخان ببینم و همچنین برخورد امام با وی را به عنوان رهبر نهضت علیه رژیم شاه مشاهده کنم. رفتم و بعد از چند دقیقه، بهلول آمد و سلام کرد و دست امام را بوسید. امام هم مثل همه کسانی که نزد ایشان می آمدند، احوالش را پرسیدند و بعد سکوت برقرار شد. قبل از آن تصور می ...
جوان تایبادی با ضربات سنگ توسط اتباع افغانستانی کشته شد + عکس
مشغول پخت و پز شدم. در همین حین ناگهان صدای داد و فریاد مهدی بلند شد. چند افغان که از مرز عبور کرده بودند، به شدت در حال کتک زدن او بودند و با سنگ های تیز به سر و صورتش ضربه می زدند. شرایط بسیار بدی بود. جایی که من و مهدی در آن بودیم، پر از سنگ بود و هیچ جای فراری وجود نداشت. مهدی با این که جانش در خطر بود، اما به من گفت محمد زود فرار کن تا تو را نکشند. برو از روستا کمک بیاور و اهالی را ...
اعتراض مادر یکی از شهدای قم به وضعیت گلزار شهدای این شهر
طوری گِل و لای همسطح زمین می شد، انگار روی یک جاده گِلی راه می رفتیم. مادر شهید مدافع حرم زارع بیان داشت: خودم بارها رفتم دفتر اینجا جارو و وسایل گرفتم و همه را مرتب و تمیز کردم. بعد به مسئولان گلزار گفتم خواهش می کنم فکری کنید. پسرم هم یک سال پیش با مسئول اینجا آقای ناروئی صحبت کرد و او هم زیر نامه پیگیری را امضا کرد و گفت: قول می دهیم تا یک ماه دیگر درست کنیم. شما نمی خواهد کاری انجام ...
تحلیل شهید آوینی از علت قتل عام مردم توسط منافقین/ پافشاری شهید خوش اخلاق بر اجرای فرمان امام (ره)
. تا اینکه بهار امسال قسمتم شد. بعد از 30 سال رفتم و عقده های چندین ساله ام را خالی کردم. آن جا حال دیگری داشتم. اصلا قابل وصف نیست. ارادت به شهدا با هر رنگی او پا جای پای پسرش گذاشته است. جبهه اش عوض شده اما نگاهش به همان مسیر است. از فعالیت هایش در مسیر امر به معروف برایمان می گوید: در گروه مردمی آمرین به معروف صراط فعالیت دارم. استاد تقوی کلاس های آموزشی دارد و به افراد یاد ...
افشاگری فکری از خیانت و کثافت کاری در استقلال و حمله به فرهاد مجیدی
منصوریان برای من مشکلی ایجاد نکرد؟ خودم وقتی بیرون از استقلال بودم در کار تیم نمی گذاشتم. چه کثافت کاری هایی که برخی ها در زمان حضورم در استقلال نکردند. همه می دانند از طرف چه کسی بوده است. الان که لیگ را با 11 امتیاز اختلاف نسبت به صدر جدول تمام کردند، حرف از معجزه می زنند، ظاهرا معجزه برعکس شده است! شما انتقادی از عملکرد خودتان ندارید؟ هیچ انتقادی از خودم ندارم اما باید برای ...
تبریک تولد پرویز پرستویی به مسعود کیمیایی (ویدئو)
داشتیم به هرحال فیلم ساخته شد ،نقد شد ،با نظرهای مختلف ولی نمیشه منکر شد هنوز که هنوزه وقتی تکه های فیلم در دنیای مجازی میچرخه ،انگار حرف همین امروزه که باهاش دست و پنجه نرم میکنیم. میشه ساعت ها حرف زد و خاطره بازی کرد. ولی به حکم مرام و معرفت و احترام به بزرگتر و پیشکسوت، خواستم بگم مسعود خان تولدتون مبارک از خدای عاشق ، سلامتی و تندرستی شما رو خواهانم برقرار باشید بزرگوار ...
قدم زدن با آیت الله طالقانی در زندان
های لباس های زندان در اتاق ها می گذاشتند تا هر که به اندازه نیازش پول بردارد، مثلا برای خرید سیگار. من روزی دو سه نخ سیگار می کشیدم. فردا که سفره را جدا کردند، رفتم دست کردم توی جیبم و دیدم پول نیست. جیب ها را گشتم خبری نبود. من خیلی حیرت کردم. رفتم توی اتاق بغلی و همه جیب ها را گشتم و پول نبود. سه تا اتاق –گمانم– این طرف بود به سمت انتهای راهرو، دو - سه اتاق هم آن طرف به سمت در ورودی. بالاخره ...
عالیخانی:15 خرداد در وزارتخانه بودم
حالت ناراحتی در میان آنها هست. ایشان هم قبول کردند و گفتم که سعی می کنم اول خانم ها را با محافظ روانه بکنم و بعد هم از کارمندهای جزء به بالا و به همین ترتیب هم عمل کردم؛ یعنی از نزدیک ظهر تقریبا وزارتخانه خلوت شده بود. صدای تیراندازی هم خیلی کمتر از ساعت پیش بود؛ ولی با همه این احوال از هر سوی شهر این صدا به گوش می رسید. خودم هم در حدود ساعت یک یا یک ونیم بعدازظهر طبق معمول به طرف منزلم رفتم و دیدن ...
چرا تکفیری ها پیکر شهید نظری را مبادله نکردند؟ + عکس
... برای اردوی رزمی رفته بودیم سوسنگرد. هوا مه آلود بود. یک متری مان را هم نمی دیدیم. گروهان باید مسافتی را با کوله پشتی و مهمات پیاده می رفت و تیراندازی می کرد. من ماندم وسایل بیرون چاد را جمع کنم و بعد بروم دنبال شان. مسیر را پیدا نمی کردم. با ناراحتی زنگ زدم مهدی و بهش گفتم: به تو هم می گن رفیق؟! سرت رو انداختی پایین و رفتی؟! با خنده بهم گفت: عمداً رفتم تا راه رو گم کنی و کمی بهت ...
ضربه شصت رزمندگان به منافقین در عملیات مرصاد
بازدید کرد، گفت: هیچ یگانی را به این نظم و سیستم ندیدم. آقای مقدم قبلاً می نوشت مثلاً 100 تا اسلحه در حرکت اسلامی دادیم، بعد می رفتند و رسیدی نمی گرفتند یا می گفتند که مثلاً این قدر کلاش و مهمات به تیپ روح الله بدهیم. چون داده بودند، ما نمی توانستیم برویم و پیگیری کنیم. بدهی به سردخانه های سنندج و مردم و لوازم یدکی هم بود. من آن جا اصلاً یک آشفتگی را احساس کردم و چند لحظه با خودم گفتم ...
نقشی که صدای اعتراض همسر خانم بازیگر را درآورد!
فیلم هستید؟ بله، اگر فرصت داشته باشم، حتما سری به آی فیلم می زنم. بازپخش سریال هایی را که ندیده ام از آی فیلم تماشا می کنم. برنامه های آی فیلم که به پشت صحنه ها می پردازند و با بازیگران صحبت می کنند هم خیلی خوب و آموزنده هستند. این روز ها مشغول چه کاری هستید؟ 17 ماه به خاطر کرونا بیکار بودم. هر وقت برای کار تماس می گرفتند می گفتم تا واکسن نزنم پیشنهاد قبول نمی کنم. آخرین بازی ام در سریال شاهرگ بود تا تیرماه امسال که در سریال خوشنام به تهیه کنندگی احمد زالی و کارگردانی علیرضا نجف زاده مشغول به کار شدم. انتهای پیام/ ...
کشتی توفان زده چاپ دومی شد
زده می خوانیم: موج انفجار گلوله ی توپی در اتاق را باز کرد و به چارچوب زد. میرمهنا رفت و سر از درگاه بیرون برد. دو انفجار دیگر، برج طرف چپ رو به دریای دژ را ویران کرد و چند سنگ توی حیاط دژ افتاد. شمشیر کشید و نعره زنان از اتاق بیرون رفت. پله های برج ویران را دوتایکی بالا رفت. از بالای برج ویران هفت کشتی شاه زند را دید که مثل پیک های شومی روی امواج متلاطم دریا به آرامی پیش می آمدند. از چهار توپ پای ...
خاطره جهانگیر الماسی از پس از باران / در حرفه ما بازیگرانی که چیزی نمی دانند، موفق هستند!
.... مردم علیه آن سیستم بلند شده بودند و در خیابان آمده بودند. دوست داشتند اضمحلال این سیستم را ببینند. غافل از اینکه عده ای که مال این سیستم بودند دارند کار می کنند. این بازیگر پیشکسوت افزود: رویای نسل ما این بود که کژی های پیش از انقلاب پاک شود و فیلم فارسی وجود نداشته باشد، اما آرام آرام آن را جا انداختند. الان اینطور که پیش می رود ما باید دو سال دیگر با ادبیات لاتی با یکدیگر صحبت کنیم ...
دستگیری مرد هوسران در خانه زن متاهل
نشان دادن مدارکی ادعا کرد عاطفه همسر اوست و او درباره طلاقش به من دروغ گفته است. این بود که با تماس آن پسر جوان نیروهای انتظامی من و عاطفه را به کلانتری آوردند. اکنون همسرم نیز که در جریان ماجرا قرار گرفته است به طرف کلانتری می آید و من نمی دانم همه این حوادث یک نقشه هولناک است یا به خاطر احساس عاطفی فریب خورده ام اما ای کاش... شایان ذکر است، به دستور سرهنگ ابراهیم خواجه پور(رئیس کلانتری آبکوه) این پرونده توسط کارشناسان اجتماعی و قضایی مورد رسیدگی ویژه قرار گرفت. ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی ...
یک تجربه و درسی برای آیندگان
اظهارات مقامات ایرانی و برخی از سیگنال های حاکی از ضعف، در این تصور بودند که می توانند دست کم تا مدت مدیدی بر اسب مراد سوار شوند. در کنار این رفتار مزورانه، نادیده گرفته شدن توان داخلی در بسیاری از زمینه هایی که ظرفیت های بالقوه فراوانی در آن ها وجود داشت و در موارد عدیده ای نیز به فعلیت رسیده بودند، به پیچیدگی اوضاع افزود. بزرگ ترین تجربه این بود که هر جا امید ها به غرب زیاد و انتظار برای ...
مهم ترین رویدادهای خبری استان اردبیل در هفته ای که گذشت
سال 99 صادرات از گمرک بیله سوار رشد خوبی را نشان می دهد. استاندار اردبیل با بیان اینکه بر اثر شیوع ویروس کرونا مراودات چمدانی و رفت و آمد مسافر بین 2 کشور از مرز بیله سوار مغان کاهش یافته است، افزود: به زودی سنین بالای 60 سال واکیسنه کامل خواهند شد و تا اواخر مردادماه تولید انبوه واکسن نیز در کشور اتفاق می افتد و امید می رود با اتمام واکسیناسیون، مرزها باز شده و مراودات چمدانی از سر ...
قسمت 5 (آخر) / محاکمه و اعدام ماشاالله خان کاشی
روز دیگر بالاجتماع در عدلیه حاضر شدند در حالی که تیغ های دشمنی را صیقلی ساخته تیزهای خصومت را بر کمان نهادند آستین های قهر به قصد قتلم بالا زدند دامن خشم به عزم خون ریختنم بر میان استوار کرده مرا از محبس آوردند و بر کرسی محاکمه جایم دادند من با این همه جمعیت مدعی ذره ای خوف و بیم در دلم نبود چراکه خود را بی گناه می دانستم، از یک طرف جمع مخالف پشت در پشت چون پلنگ خشمگینی صف بسته تماشاچیان بام و برزن را فرو گرفته و تمام به سوی من نگران بودند بعضی به حال بی کسی ام اسفناک و برخی از بی گناهی ام غمگین بودند اغلب و اکثر از قوت قلب و عدم خوفم شگفتی داشتند. ...
قتل بر ا د ر به خا طر جا به جا کر د ن قفس قنا ر ی
من درگیر می شد، مخصوصاً روز هایی که مشروب می خورد و مست می کرد. روز حادثه هم از من خواست قفسه پرنده ها را جابه جا کنم که با هم درگیر شدیم، چون به او گفتم که خودت جابه جا کن. وقتی درگیری ما بالا گرفت مرا از زمین بلند کرد و میان آسمان و زمین نگهداشت و ثانیه هایی بعد در نزدیکی قفس های قناری روی زمین کوبید. همان لحظه دستم به چاقویی که روی قفسه قناری بود برخورد کرد و برای اینکه از دست برادرم فرار کنم ...
روایت زندگی زنده یاد سرور رجایی/از حماسه حسینی تا حماسه های معاصر
خانم ها اداره می کردند. ابتدا الفبای عربی و قرآن خوانی را می آموختند. من هم مثل همه کودکان ابتدا به مکتب رفتم. در آن زمان در افغانستان هر کسی که بدون اشکال قرآن را می خواند به آموزش فارسی روی می آورد. با آن که زبان مادری ما فارسی است، اما برای یادگیری فارسی، کتاب پنج گنج را که با این بیت آغاز می شد، می خواندیم: کریما ببخشای بر حال ما / که هستیم اسیر کمند هوا بعد از آن آشنایی با حافظ و اشعار او آغاز ...
ماجرای پازل مرگ در یکی از بوستان های مشهد
گفت چند نفر مزاحم من شده اند! در همین حال چند تن دور ما حلقه زدند و مدعی شدند که آن دختر با ماست! به همین دلیل درگیری و فحاشی بین ما شروع شد و آن ها چاقوکشی کردند که لب من هم زخمی شد! سوئیچ ماشین مجتبی هم در این گیر و دار گم شده بود و من به ناچار با وحید تماس گرفتم و گفتم که با چند نفر دعوا کرده ام فقط پُر بیا! ولی نگفتم با خودت اسلحه بیاور! خلاصه مدتی بعد وحید با خودروی شاسی بلند یکی ...
سوزاندن پایه درختان قبرستان نو در قم
باران بیاید آب می خورند و در این فصل تابستان بسیار تشنه هستند، حالا آب نمی دهید، آن ها را می سوزانید؟! فضای سبز چند 10 هکتاری این قبرستان متعلق به همه مردم قم است و هر درخت آن بسیار ذی قیمت است و با توجه به کمبود فضای سبز در قم، قطع درختان این شهر و سوزاندن و خشک کردن آن ها به نوعی جنایت محسوب می شود و فراتر از تخلف قانونی است. به خادم قبرستان گفتم: درخت یک موجود زنده است و ...
حکایت شیخ شهید که بر دار شد
مردم را تماشا می کرد. ... به پای چهارپایه دار رسید. پهلوی چهارپایه ایستاد. اول عصایش را به جلو میان جمعیت انداخت، قاپیدند. عبای نازک مشکی تابستانی دوشش بود. عبا را درآورد و همانطور که جلو میان مردم انداخت، قاپیدند. زیر بغل آقا را گرفتند و از دست چپ رفت روی چهارپایه رو به بانک شاهنشاهی و پشت به نظمیه... گفت: خدایا تو خودت شاهدی که من آنچه را که باید بگویم به این مردم گفتم، خدایا تو خودت ...
کرامات باب الحوائج موسی بن جعفر
: بعد از عمل حج می دهند. فرمود: دوست داری زنده بمانند تا کرایه تو را بدهند؟ گفتم: آری. فرمود : هر که بقا آنها را دوست دارد، با آنهاست و هر که با آنها باشد اهل آتش است . صفوان گوید: رفتم همه شتران را فروختم، هارون چون از این کار مطلع شد، مرا خواست و گفت: گزارش رسید که شتران خود را فروخته ای، گفتم: آری؛.. گفت: چرا؟ گفتم: خودم پیر شده ام، غلامان نیز درست کار نمی کنند. ...