سایر منابع:
سایر خبرها
فاطمه مسکینی:هیچ وقت حس نکردم که اگر مرد بودم می توانستم بیشتر پیشرفت کنم/ همسرم همیشه حامی و یاور من ...
ندای گیلان -نوشین میربلوک: در بحبوحه روزمرگی و فراز و نشیب های زندگی و زمانی که ناامیدی و بی انگیزگی بر انسان مستولی می شود، دیدن پشتکار و تلاش خستگی ناپذیر افرادی که به رغم همه سختی ها و مشکلات سد های بزرگ جلوی روی خود را کنار زده اند و بر قله موفقیت ایستاده اند، حالتان را خوب می کند! حالا اگر این فرد موفق یک زن باشد که سختی های دوچندان را تحمل کرده تا بهترین خودش باشد موضوع کمی متفاوت تر است. زنان موفق در جامعه ما کم نیستند که با وجود نگاه های ب ...
بانوی ایرانی که تریلی 12 تنی را 40 متر کشید
سیلی وحشتناک همه شهررا خراب کرد و یکی از معدود خانه هایی که خراب نشد خانه ما بود. ما بچه ها هم با دست باغچه را می کندیم و گِل های آن را روی فرش میریختیم تا به بهبود اوضاع کمکی کرده باشیم. پدرم از پشت بام وضعیت شهر را تشریح می کرد. بعد از آن سیل با کامیون شوهرخاله ام به مشهد رفتیم و آنجا ادامه تحصیل دادم در چند کار با انوشیروان ارجمند کار کردم با برادران کیانیان و قویدل هم همکاری هایی داشتم. مشهد ...
مرد 40 ساله: آرزو دارم برای دخترم پدری شایسته باشم
روزگار سیاه را تحمل کند و سرنوشت من به گونه دیگری رقم خورد. او بعد از 11 سال زندگی مشترک، دست دختر کوچکم را گرفت و مرا در مرداب مواد مخدر رها کرد. پروانه بعد از جدایی از من مدتی منتظر ماند تا شاید راه درست زندگی را پیدا کنم اما من هر روز بیشتر در مرداب مواد افیونی فرو می رفتم و به چیزی جز تهیه مواد مخدر نمی اندیشیدم. حالا دیگر چند نوع مواد مخدر صنعتی را درهم می آمیختم تا شاید دقایقی از خماری نجات پیدا ...
خلق آثار ناب از چوب خشک با دستان یک بانوی کارآفرین/16 سال تلاش برای احیاء هنر پیکرتراشی
خبرگزاری فارس-اردبیل| کبری عزیزی: اصرار مادرم برای خرید یک مجسمه تزئینی خودش هم از نوع چوب مرا وادار به پرس وجو کرد، مدتی بود که در مکان های مختلف دنبال همچنین مجسمه ای بودم تااینکه این موضوع را در مصاحبه با یکی از هنرمندان هنر قلمزنی اردبیل مطرح و او آدرس یک گالری تازه تاسیس شده و یک بانوی هنرمند با هنری خاص در اردبیل را به من داد. از اینکه خالق این آثار زیبا یک بانوی اردبیلی است مرا ...
کتاب صوتی تمنای بی خزان در راه بازار نشر
.... او مرا نمی دید. شیشه ماشین را داد پایین و گفت دارم می رم خونه شما. می رسونم تون. به سارا نگاه کردم تا نظرش را بپرسم. سرش را به علامت موافقت پایین آورد. بعد از کمی مکث، هر دو سوار ماشین شدیم. خواستم عقب بنشینم که درِ سمت شاگرد را باز کرد. ناچار شدم به درخواستش احترام بگذارم. این اولین باری بود که این قدر نزدیکش شده بودم. قلبم اوضاع خوبی نداشت. به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) خبرگزاری کتاب ایران در قسمتی از این کتاب می خوانیم : ...
من عاشق آیت الله فلسفی بودم / آیت الله خطابه هایش را بازی می کرد
...: علی نصیریان در بخشهایی از مصاحبه اش با ماهنامه تجربه در چندسال قبل چنین گفت: بچه که بودم پدرم مرا به دیدن نقالی در قهوه خانه ها می برد. خودم در عروسی ها، نمایش های تخت حوضی را می دیدم. در بازارچه قوام الدوله و باغ محیر که باغات بسیار بزرگ و اعیان نشینی بودند در ایام محرم تعزیه های بزرگی برپا بود که بسیار برایم جذابیت داشت. حتی وعاظ و روحانیون را دوست داشتم و در این میان عاشق آیت الله فلسفی بودم.او خطابه هایش را بازی می کرد و من در سریال سر به داران، از حرکاتش، بیانش و کش و قوس صدایش بسیار استفاده کردم. ...
خیانت دوست نفیسه روشن به او/ ماجرای ویس لورفته چیست؟ + عکس
را ترجیح می دهید؟ - برای مسافرت هواپیما را ترجیح می دهم. از همان دوران کودکی عاشق هواپیما بودم. مادرم همیشه تعریف می کند و می گوید که هیچ وقت فکر نمی کرد که من همسر یک خلبان بشوم. از همان دوران کودکی وقتی با هواپیما سفر می کردم، مرا از بغل مادرم می گرفتند و به کابین خلبان می بردند! یکی از بازی های بچگی من در پرواز این بود که آخر از همه می رفتم و تمام پاکت های پرواز را دانه به دانه جمع ...
همه بهار را به شعر می شناسند؛ در حالی که او روزنامه نگار بزرگی هم بود
...: روزنامه نویسی جزو یکی از خواص این شخصیت بزرگ بود. همه می دانند که پدرم شاعر بزرگی است؛ اما این را هم باید بدانند که وی روزنامه نویس بزرگی هم بود و به علت مبارزاتش به خصوص در دوران رضاخان، نمی گذاشتند که روزنامه اش به طور مرتب چاپ شود و بعد اصلا جلوی آن گرفته شد و شاید بدانید که پدر در شب عید نوروز به زندان افتاد. یعنی درست در روز عید در سال 1312 وی را به زندان بردند و بعد از مدت چند ماه او را ...
قتل کارگر ساختمان به خاطر سروصدا
خانه خواهرم فرار کردم، اما روز بعد بازداشت شدم. وی ادامه داد: من از کودکی به بیماری اعصاب و روان مبتلا بودم و به همین دلیل از خدمت سربازی معاف شدم. باور کنید هنگامی که چاقو کشیدم قصد کشتن او را نداشتم. من متوجه نبودم چه کاری انجام می دهم. سپس وکیل متهم به دفاع پرداخت و از اولیای دم خواست تا با توجه به شرایط روحی و روانی متهم از قصاص گذشت کنند. در پایان جلسه قضات وارد شور شدند تا رأی صادر کنند. ...
دخترانِ سوخته ی درودزن، حالا بزرگ شده اند
سوخته و انگشتانم قطع شده، سکته مغزی کرد و فوت شد. مادرم که هر روز در بیمارستان از من مراقبت می کرد، همان روز فقط یک ساعت به مراسم ختم مادر بزرگم رفت، من هم در بیمارستان بودم و بعد از اینکه مادرم رفت صورتم را در شیشه اتاق دیدم و بیهوش شدم. دست هایم را دیدم که از شدت سوختگی فقط استخون هایش مانده و سیاه شده است. به مادرم گفتم دست هایم خوب می شود، گفت حتما خوب می شود. بعد از آن استخوان های ...
ماجرای سفر فرمان آرا از لندن تا لس آنجلس | قرارمان کارگردانی بود، نه بازیگری
تازه متوجه شدم که لندن مدرسه سینمایی ندارد و نخستین مدرسه ای که می شد در آن سینما یاد گرفت، در سال 1962 تأسیس شد، درحالی که من در سال 1958 آنجا بودم. من به مدرسه ای رفتم تا هنرپیشگی یاد بگیرم چون همانطور که گفتم مدرسه ای که سینماگری و کارگردانی یاد بدهد هنوز تأسیس نشده بود. پدرم هم شرط کرده بود که فقط به اجازه خواندن کارگردانی می گذارد که به لندن بروم. من به سینما می رفتم و تا هر موقع که ...
بازداشت مرد اهل پرتغال در ایران با اتهامی زشت + گفتگو در زندان
هم داری؟ در حد دیپلم درس خواندم و بعد مشغول کار شدم. چه شد که به ایران برگشتی و دست به کار خلاف زدی؟ نوجوان که بودم مدتی برای زندگی به ایران برگشتیم.مقداری سرمایه داشتم و مشغول کار ساخت و ساز شدم اما چون جوان و بی تجربه بودم،وسوسه شدم که از توریست های خارجی سرقت کنم.من زبان بلد بودم و می توانستم اعتماد آنها را جلب کنم. شیوه سرقتت چه بود؟ به ...
وقتی خدا، پارتی یک کودک کار می شود
ام را روی دوشم انداخته بودم و داخل رفتم؛ از بین 18 نفر یک نفر انتخاب می شد که من انتخاب شدم. احساس کردم خدا آن لحظه به من نگاه کرد. پس به آرزوی تان رسیدید و مسیر زندگی تان تغییر کرد. اعتراف می کنم در گذشته به دنبال دزدی، قلیان و... رفته بودم، چون آدمی بی هدف بودم که کار می کردم، کودک کار بودم و باربری می کردم. کل محله شماره مرا داشتند و برای توزیع تراکت به من زنگ می زدند تا این که ...
قصابیان یک اثر طنز تلخ می سازد
...: متولد قوچان هستم و شهرم را خیلی دوست دارم چون ریشه انسان خیلی مهم است. تا هفت سالگی قوچان بودم که در سال 54 سیلی وحشتناک همه شهر را خراب کرد و یکی از معدود خانه هایی که خراب نشد خانه ما بود. ما بچه ها هم با دست و همه چیز باغچه را می کندیم و گِل های آن را روی فرش میریختیم تا به بهبود اوضاع کمکی کرده باشیم. پدرم از پشت بام وضعیت شهر را تشریح می کرد. بعد از آن سیل با کامیون شوهرخاله ام به مشهد ...
کارون غمگین است کجایی باشو ؟
... می آید با تبسمی که اصرار دارد ملیح، آشتی جو و دلپذیر باشد. می آید، می رسد، دستم را در دست می گیرد، بغلم می کند. مغفرت در گوشم زمزمه می کند. ولی نمی داند سایه مرا در آغوش گرفته است. چون او خود خود مرا پاک کرده است. آیا کسی نبود پیش ترها به او بگوید درختی که به تو سایه می دهد، قطع نکن. آیا کس دیگری نبود به او بگوید، این درخت کهنه نمی تواند خم شود، می شکند. او مرا شکست و حالا آمده است تا بگوید اشتباه کردم، یک سوءتفاهم بود یعنی این مدت بلند بالا سوءتفاهم؟ یعنی همه این مدت که ص ...
ناگفته های مریم سعادت؛ از ویژگی های اخلاقی کودکی اش تا خاطراتی از زی زی گولو
...؛ بچه بسیار شاد و سرزنده ای نبودم چون خیلی از نظر جسمی ضعیف بودم و پدر و مادرم آنقدر نگران سلامت من بودند که زیاد در بازی ها شرکت نمیکردم. اگر چیزی را دوست نداشتم به دیگران نمی گفتم تا برنامه بقیه را بهم نریزم. وی گفت: به شدت موذی بودم. مثلا اگر از بچه ای حرصم می گرفت جوری که هیچ کس نفهمد تلافی می کردم. اگر بچه ای با خانواده به خانه ما می آمد و خودش را لوس می کرد آن مراسم را به کام ...
سحرناز مرا متهم به خیانت کرد / با زنان دیگر بودن برایم عادی شد
با من در مدت کوتاهی بعد از من با مرد دیگری ازدواج کرد و فرزندانم را نزد مادربزرگشان فرستاد. دیگر هر کدام در زندگی خود غرق شدیم به طوری که فرزندانمان را فراموش کردیم. تا این که چند ماه قبل متوجه شدم دخترم با پسران زیادی رابطه نامشروع دارد و معتاد شده است. هر چه تلاش کردم نتوانستم او را به سوی خودم جذب کنم. حتی از طریق دختر خاله اش فهمیدم با مادرش نیز رابطه ای ندارد و او را کتک زده است. حالا هم نه تنها ، آشکارا سیگار می کشد بلکه مدام چرت می زند و برخی شب ها نیز به خانه نمی آید. حالا مانده ام که... اخبار وبگردی را در اینجا بخوانید: ...
به بهانه روز خانواده ؛شاید طلاق آخرین چاره نباشد...
...> پدر و مادر عزیز ترین از جانم یادتان باشد هیچ کس جز یک کودک جدا مانده از کانون خانواده مرا درک نخواهد کرد. نه شما، نه قاضی، نه مشاور، نه دفتر دار و نه پدر بزرگ و مادر بزرگ و عمو و عمه و دایی و ... دیگر از بی تفاوتی دنیا و چرخش شبانه روزی اش خسته شده ام و می خواهم مثل آن خواننده فریاد بزنم: وایستا دنیا من می خوام پیاده شم از روزمرگی هایی زمانه دلتگم. روزمرگی هایی تلخ و خاکستری که کودکی ...
مردی که به خاطر سروصدا آدم کشت
جوان روی زمین افتاد، از ترسم به خانه خواهرم فرار کردم، اما روز بعد بازداشت شدم. وی ادامه داد: من از کودکی به بیماری اعصاب و روان مبتلا بودم و به همین دلیل از خدمت سربازی معاف شدم. باور کنید هنگامی که چاقو کشیدم قصد کشتن او را نداشتم. من متوجه نبودم چه کاری انجام می دهم. سپس وکیل متهم به دفاع پرداخت و از اولیای دم خواست تا با توجه به شرایط روحی و روانی متهم از قصاص گذشت کنند. در پایان جلسه قضات وارد شور شدند تا رأی صادر کنند. ...
دلم ماند پیش آخرین وداعی که با هم داشتیم
را برای ما آوردند. 9 سال بعد یک بغل استخوان تحویل گرفتیم. سال هایی که پیکر برادرتان مفقود بود پدر و مادر چطور با دلتنگی فرزندشان کنار آمدند؟ یادم است مادرم شب ها نمی خوابید و گریه می کرد. اگر کوچک ترین یادی از برادرم می شد اشک می ریخت. دو سال خدمت سربازی که در جبهه بودم، برادر دیگرم می گفت داداش من از گریه مامان خسته شدم. او اکثر شب ها گریه می کند و دلش تنگ می شود. من این بار به جبهه ...
ترس مرد خیانتکار مشهدی از لو رفتن فیلم های غیر اخلاقی اش / او 52 ساله است
کارشناس اجتماعی کلانتری شفای مشهد گفت: 22ساله بودم که مادرم به خواستگاری فرزانه رفت. او یکی از بستگان دور پدرم بود و من هیچ گونه شناختی از او نداشتم. با این حال پای سفره عقد نشستم و زندگی مشترکمان را شروع کردیم. در طول این سال ها همسرم درگیر خانه داری و رسیدگی به سه فرزندم بود به گونه ای که من همواره در حاشیه این زندگی قرار داشتم. وقتی فرزندانم سر و سامان گرفتند همسرم با نوه هایم سرگرم شد و توجهی به من ...
گفتند: فیلمنامه آقا!
علو در سال 1333 با نصرت الله محتشم ازدواج کرد؛ پیوندی که پنج سال دوام داشت و در سال 1338 به جدایی انجامید تا اینکه سال 1344 با یک مهندس شرکت نفت ازدواج دوباره ای داشت.ژاله علو که به نسل طلایی دوبلورهای ایران تعلق دارد، در سینما و تلویزیون گویندگی های بسیار کرده است وبه جای تعداد زیادی از ستارگان مشهور سینما صحبت کرده است.ورود علو به سینما با اسماعیل کوشان رقم خورد. کوشان آن زمان میترا فیلم را راه اندازی کرده بود. توفان زندگی نخستین فیلمی است که با آن، حضور مقابل دوربین سینما را تجربه کرد و بعدها با کارگردانانی همچون هوشنگ کاووسی و علی کسمایی ک ...
انکار زن جوان در اسید پاشی به شوهر
بالای سرم ایستاده است و بعد هم با عجله فرار کرد. تمام صورتم می سوخت و به سختی خودم را به خانه یکی از ساکنان ساختمان که دکتر بود رساندم و بی هوش شدم. بعد از چند روز بستری بودن در بیمارستان گفتند چشم چپم نابینا شده و بعد هم مرخص شدم و به خانه برگشتم اما از همسرم خبری نبود. مرد جوان گفت: نمی دانم چرا همسرم این کار را با من کرد. من هرگز به او خیانت نکرده بودم حتی بعد از اسیدپاشی به خاطر علاقه ...
"نادر مردای"، قهرمان وزنه برداری مسابقات "پاراالمپیک"
اگر پدرم این جمله را در لحظه ای سرنوشت ساز زندگی ام نمی گفت، مسیر من عوض می شد، من آن زمان عصبانی بودم ضربه خورده و آسیب روحی دیده بودم و دیگر نمی خواستم پا به داخل هیچ ورزشگاهی بگذارم اما نصیحت پدرم آب روی آتش شد . پیشنهاد دایی ام مرا به سالن ورزشی کشاند مرد طلایی پارالمپیک، حضورش درعرصه ورزش را مدیون دایی اش می داند و در این باره می گوید: گاهی کلامی، نصیحتی، پیشنهادی از یک ...
شلاق و تبعید مجازات آزار دختر دانشجو
به بهانه ای مرا به خانه اش برد اما آنجا به من تعرض کرد. من که از این اتفاق خیلی ناراحت بودم به او اعتراض کردم اما جمشید نه تنها از من دلجویی نکرد بلکه با من درگیر شد و گوشی تلفن همراهم را به دیوار کوبید و شکست بعد هم کارت عابربانکم و رمز آن را به زور از من گرفت و از کارتم پول برداشت کرد. حالا آمده ام تا از او شکایت کنم. با شکایت دختر جوان وی به پزشکی قانونی معرفی و جمشید نیز بازداشت شد ...
سازمان یافته ترین سرقت از طلافروشی در تهران / مرد طلافروش در صندوق عقب زندانی بود + عکس
هم بودیم که ناگهان 3 مرد که ماسک بهداشتی روی صورت داشتند به سمت من حمله کردند و سپس با شوکر مرا هدف قرار دادند و در ادامه با زور مرا به صندلی عقب خودرویم برده و دستانم را بستند و در حالی که سرم را به زیر صندلی برده بودند خودرو شروع به حرکت کرد. مرد طلافروش ادامه داد: بعد از دقایقی وقتی سرم را کمی بالا آوردم متوجه شدم آنها از پل جوادیه عبور کردند و سپس در مقابل مغازه طلافروشی ام خودرو ...
زندگی لاکچری متین ستوده + عکس
....خودش می گوید بعد از شروع دوباره ، از هیچ حمایت و واسطه ای بدلی عوض شدن تمام عوامل و رفقای پدرم بهره نبردم و تنها سرمایه هایم خدا و تلاش خودم بود سال 1388 که 24 ساله شد با سریال عملیات 125 به تلویزیون بازگشت و با فیلم خانه دیگری در سال 94 وارد پرده سینما شد.با سریال یادآوری در سال 1392 که از آن بعنوان نقطه عطف زندگی هنری اش یاد می کند شناخته شد خصوصیت اخلاقی متین ستوده ...