سایر منابع:
سایر خبرها
قسمت 7/ ترتیب مقدمات کودتا در اصفهان، 26 مرداد 1332
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : سرویس تاریخ انتخاب ؛ پاسبان ایستگاه عوارضی دروازه اصفهان آهسته و آرام، با قیافه ی خسته و گرفته پیش می آمد و من در این فکر بودم که اگر مرا شناخت چه کنم؟ چون جای گریز یا تهدید و تطمیع نبود در یک لحظه ی کوتاه چندین فکر مختلف به مغزم راه یافت. غرق در افکار گوناگون و در صدد اتخاذ تصمیم بودم که صدای بمِ پاسبان مرا به خود آورد وقتی متوجه او شدم رویش را تا مقابل صورت من در کنار شیشه در اتومبیل خم کرد و مدتی در قیافه ی من خیره شد و زیر لب پرسید: از تهران می آیید؟ گفتم: بله بعد دو قدمی به عقب برداش ...
ایده کلنل از گوش های یک راننده تاکسی آمد
داستان یک کهنه سرباز حدودا 80 ساله را روایت می کند که در خاطرات زمان جنگ اسیر شده است و نمی تواند لباس های جنگ و تفنگش را از خود جدا کند سپس از یک روز به بعد گوش هایش برعکس کار می کنند و صداهایی را که 40 سال پیش در جنگ شنیده بود، دوباره پخش می کنند. کاردگر در پاسخ به این پرسش که چرا تصمیم گرفته است انیمیشن کلنل را بدون زمان و مکان بسازد، تصریح کرد: جنگ به طور کلی موضوعی ست نابود کننده و ...
هیچ فشاری نمی توانست عزاداری محرم اسرا را تعطیل کند
ترسیدند و متوجه شدند که من زنده هستم. یکی از آن ها به دیگری که اسمش رحیم بود گفت تیر خلاص بزن! اما رحیم مانع شد و مرا به پشت ماشین حمل جنازه انداخت که باز از هوش رفتم. بعد از اسارت به کجا منتقل شدید؟ بعد از اینکه به هوش آمدم، دیدم روی تخت بیمارستان هستم. کمی که به اطرافم نگاه کردم متوجه شدم به اسارت درآمده ام و در بیمارستانی در بغداد بستری شده ام. بعد از سه روز به همراه سایر اسرا ما را ...
شلیک به زن صیغه ای!
استنادات و مدارک موجود از یک راز پنهان خبر می داد. ساعتی بعد محمدرضا مقابل کارآگاهان ورزیده اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی نشست و در پاسخ به سوالات کارآگاهان باز هم ادعا های گذشته خود را تکرار کرد و گفت: من متاهل هستم، اما از مدتی قبل الهام را به عقد موقت خودم درآوردم و هفته ای دو روز نزد او می رفتم، اما او سه شنبه هفته قبل از خانه خارج شده و دیگر بازنگشته است. در این هنگام ...
امباپه: لوشامپیونه بهترین لیگ دنیا نیست/ خودم را یک ستاره می دانم
دارد و صرفا برای خوشگذرانی و لذت بردن بازی نمی کند، گفت: یک تیم فوتبال، یک دورهمی رفاقتی نیست. درست مانند یک نانوا که با دیگر نانواها دورهمی تشکیل نمی دهد. پس شما هم مجبور نیستید که هر شب با هم تیمی های تان شام صرف کنید. امباپه افزود: من به فوتبال به عنوان یک سرگرمی نگاه نمی کنم. از زمانی که کم سن و سال بودم، همیشه در رختکن ها به صحبت های مربیان درباره مسائل تاکتیکی گوش می کردم و با نقطه ...
حبیب: هواپیمای روسی مانع شهادتم شد! + عکس
کنم 5 بار به سوریه رفتم. آخرین اعزام هم سال 96 بود. **: چرا شد آخرین اعزام؟ چرا ارتباطتان قطع شد؟ عطوی: یک مدت سر قضیه مجروحیتم، از بیمارستان که مرخص شدم، فقط در ماشین و پشت فرمان بودم و اصلا نمی توانستم از ماشین پیاده شوم، بدوم یا چیزی جا به جا کنم، فقط پشت ماشین بودم؛ آن هم به سختی؛ برای این که برنگردم ایران، بعد از اینکه از لبنان آمدم سوریه به سختی کارم را انجام می دادم ...
از داخل ایران احمد مسعود را تخریب می کنند/ فشار می آورند که با طالبان صلح کند/ چرا الان یکدفعه عکسهای ...
. من با همه شما بودم، من که رایزن فرهنگی بودم در دوره آن جا، من که پیاده از کریدور راه آهن تا مرز چین رفتم، از همه شما بهتر افغانستان را می شناسم. از خود افغانی ها هم بهتر می شناسم افغانستان را. دو بار آن جا مجروح شدم. از آن طرف هم که شاعر بسیجی جانبازم، این هم عصاهایم است، با مرتضی آوینی کار کردم. من که معتدم شما هستم، از آن طرف هم رفیق احمد مسعود هستم. چرا یک زنگ به من نزدید که ببینیم ...
عراق از قبل تصمیم خود را برای جنگ گرفته بود/ انگیزه ای برای کشف حقیقت
در ابتدای این نشست حجت الاسلام والمسلمین دعایی؛ مدیرمسئول موسسه اطلاعات و اولین سفیر ایران در عراق پس از پیروزی انقلاب اسلامی، درباره چگونگی شکل گیری این کتاب گفت: انگیزه اصلی نگارش کتاب نقد تحریف مدرن، امام خمینی، جنگ عراق و ایران به این نکته برمی گردد که من پس از انقلاب اسلامی به دستور امام خمینی به عنوان سفیر ایران به عراق رفتم و تا پایان اسفند ماه 1358 آنجا بودم و بعد فراخوانده شدم تا ...
گفت و گو داغ با اشکان خطیبی پر حاشیه و ازدواج دومش
درس می خواند. در چند رشته متفاوت تحصیل کرده. در ایران جزء حسابداران خبره بود و یک شرکت راه و ساختمان داشت.بعدتر تحصیلاتش را خارج از ایران در چند حوزه مختلف دنبال کرد؛ ازجمله روان شناسی بالینی و جامعه شناسی. من غیر از چهار سال که مجبور بودم، باقی زندگی ام را در ایران گذراندم و گاهی حدود شش ماه یا یک سال خارج از ایران به سر می بردم. در کالج دوره بازیگری معاصر را گذراندم و همان جا هم یک ورک ...
ساعت هایی که با دل زائران کوک می شوند/ ساعتی با 126 سال قدمت در حرم رضوی + عکس
ساعت سازی بودم تا اینکه در کارم خبره شدم. او آن زمان از کارکنان بخش دفاتر امانات حرم مطهر حضرت رضا (ع) بود، اما این تلاش و علاقه وافرش موجب شد تا همکار محمدعلی عنبرانی، چهارمین ساعت ساز رسمی آستان قدس رضوی شود. وحیدی ادامه می دهد: سال 1382 پس از هفت سال خدمت در دفاتر امانات، به دفتر تعمیر و نگهداری ساعت های حرم مطهر منتقل شدم. اولین ساعتی که تعمیر کردم، یک ساعت رومیزی آلمانی ...
اشک ها و لبخندهای یک امدادگر در بحبوحه جنگ/ دوی ماراتن برای فرار از اسارت!
مجروح را پانسمان کردم و او را به همراه یک امدادگر به عقب فرستادم. خودم به همراه نیرو ها جلو رفتم. ناگهان متوجه شدم تنها هستم و هیچ کدام از نیرو ها اطرافم نیستند. برای اینکه در تیررس عراقی ها نباشم داخل یک نهر آب پریدم و در آنجا کِز کردم. اسلحه نداشتم. نمی دانستم چه کار کنم. عراقی ها نزدیک بودند. بعد از چند روز، صدای تیر کلاشینکف را تشخیص می دادم. نیرو های خودمان، ژ 3 داشتند و عراقی ها ...
کمک های بی دربغ مادر وهمسری خودساخته
استودیو شد. او درباره دوران آشنایی اش با مرضیه سهرابی گفت: ما شش ماه باهم همکار بودیم؛ من به او علاقمند شده بودم اما چون جنگ شروع شده بود و من باید برای سربازی به خط اعزام می شدم، به او چیزی نگفتم؛ چند وقت بعد من مجروح شدم و برگشتم؛ فصل سیب چینی در آذربایجان بود و آن ها هم در منزل شان تلویزیون داشتند؛ به این بهانه با هم به خانه شان رفتیم؛ این گونه پای من به آن جا باز شد و در نهایت از ایشان خواستگاری ...
قسمت 6/ نقشه ی عملی کودتای وطنی!/ طرح ریزی برای انهدام مخازن نفت و بنزین ایستگاه راه آهن
خداحافظی کردم و درست در ساعت یک ونیم بعد از نیمه شب [بامداد دوشنبه 26 مرداد 1332] به تنهایی با اتومبیل شورلت خودم و جواز عبوری که مربوط به چند روز قبل بود و تاریخ آن را عوض کرده بودم عازم اصفهان شدم. خیابان های تهران و جاده ی حضرت عبدالعظیم نمی دانم چگونه و با چه سرعتی طی شد. نزدیک قهوه خانه ی حسن آباد گرسنگی فوق العاده احساس کردم. مقابل قهوه خانه توقف نمودم. همه حتی قهوه چی در خواب بودند ...
قهرمان پارالمپیک استرالیا: ارزشش را داشت پاهایم را در افغانستان از دست بدهم؟
وحشتناک او را زنده کرده است. او در صحبت هایی گفت: آیا از دست دادن پاهایم ارزش داشت؟ تا قبل از هفته گذشته من مشکلی نداشتم و می گفتم بله ولی الان چه؟ وقتی اخبار افغانستان را شنیدم ابتدا اذیت و عصبانی شدم. ما 300 هزار افغان را آموزش دادیم و تجهیز کردیم و به نظر می رسد که آن ها فقط سلاح های خود را به طالبان تحویل داده اند. قهرمان دوره قبل المپیک و 10 دوره جهانی در پایان گفت برای خیلی از کسانی که در افغانستان جان شان را از دست دادند و مجروح شدند ناراحت است چرا که در نهایت تلاش آن ها صفر شد و هیچ ارزشی نداشت. ...
اضهارات سید حسین حسینی بعد از تمدید قراردادش
اینستاگرام منتشر کرد، گفت: این پست به خاطر سوتفاهم و دلخوری بود. دیشب به جمع بندی رسیدم که از باشگاه بروم اما بعد از انتشار پست فرزاد مجیدی با من تماس گرفت و گفت به خاطر من این پست را پاک کن تا ببینیم فردا چه می شود. امروز هم منتظر باشگاه استقلال بودم و خودم به این باشگاه آمدم تا قراردادم را تمدید کنم. چهار ساعت پشت در باشگاه ماندم تا قراردادم تمدید شود. دوست نداشتم از استقلال جدا شوم. این باشگاه ...
می توان با منش دفاع مقدس به عرصه سیاست ورود کرد
سرویس : کهگیلویه و بویر احمد - زمان : شناسه خبر : 1087481 به گزارش خبرنگار خبرگزاری شبستان از یاسوج، سید ناصر حسینی پور امروز در گفت و گو با خبرنگاران ضمن روایت دوران اسارت خود، اظهار کرد: تیرماه 67 در حالی که از دو پا مجروح بودم در 16 سالگی اسیر نیروهای عراقی شدم و تنها بازمانده گروه 120 نفره ای بودم که زنده به دست عراقی ها افتادم و پس از اینکه پای راستم قطع شد به اردوگاه تکریت منتقل ...
روز پزشک و روایت خواندنی از روزهای تلخ کرونایی/ جای خالی حمایت از خانواده های کادر درمان
کردید؟ کرمانپور: اولین بار که علاقمند به رشته پزشکی شدم عملیات کربلای 5 بود که مجروح شدم و من را به اورژانس عملیاتی در خط مقدم آوردند، آنجا نحوه برخورد پزشکان را با همرزمانم را که دیدم از همان زمان علاقه مند شدم که این هدف را دنبال کنم که بتوانم به دیگران کمک کنم و خدا کمک کرد و بعد از جنگ در رشته پزشکی ادامه تحصیل دادم. فارس: بهترین حسی که در دوران کاری داشتید چه زمانی بوده ...
طلاق زوج جوانی که در کافه با هم آشنا شده بودند
. به عنوان مثال، او خود را صاحب یک مغازه فرش فروشی جا زده بود اما بعد مشخص شد آنجا مال پدرش است و حتی او مخالفت خانواده اش را هم با ازدواج ما پنهان کرده بود. میثم رو به مائده کرد و گفت: من به تو دروغ نگفتم من واقعاً می خواستم یک زندگی رؤیایی برای تو و خودم بسازم اما شرایط اجازه نداد. من مقصر نیستم تو خودت می بینی که من شغل دائمی ندارم. قرار بود پدرم آن فرش فروشی را به من بدهد ولی الان می گوید ...
جناب علیزاده، دو گوش برای شنیدن شما کم است
بینم وقتی این بمب می افتد و خرابی پیش می آید بعد از آن چه اتفاقی می افتد. نی نوا یعنی همین. خیلی ها می گویند که نی نوا قطعه ی مذهبی است. این را جدا نمی کنم. خودم بزرگ شده ی محله ی مذهبی و مسجد و جنوب تهران هستم. وقتی واژه ی نی نوا را آن موقع شنیدم هنوز نمی دانستم که نی نوا یعنی کربلا. بعد که فهمیدم خوشحال شدم چون چند چیز هست که همیشه به من گفته اند. مادرم به من می گفت چون تو روز عاشورا ...
حبیب: هواپیمای روسی مانع شهادتم شد!
...، من خودم شخصا شهادتین را گفتم و گفتم تمام است. توی دلم خوشحال بودم که دارم شهید می شوم، چون چند روز اولی که وارد سوریه شدیم با چند تا از بچه های لبنان و سوریه رفیق شدیم، با هم یک عهدی بستیم. 7 نفر بودیم؛ گفتیم هر کسی شهید شد مدیون است که آن یکی را شفاعت نکند و نخواهد از خدا که این را هم شهید کند. آن 6 نفر شهید شدند، من هم گفتم آنجا شهید می شوم. **: آن 6 نفر قبل از شما شهید شدند؟ ...
آموخته های یک فرمانده از دفاع مقدس
مشترک عملیات که آقای عزیز جعفری فرمانده اش بود رفتم و مسئول آمادگی رزمی اش شدم. خلاصه بعد از 3، 4 سال که درسم تمام شد، بچه ها را به تهران آوردم و به عنوان بازرس به نیروی زمینی که با آقای جاهد کار می کردم. از دفاع مقدس چه آموختم؟ در مجموع، آموخته های ما، یعنی هر چیزی که الآن از مدیریت، مسائل نظامی، تاکتیک و تکنیک، علم نظامی و هر تحصیلاتی که داریم، از جنگ است. وقتی من وارد جنگ ...
پرهیز از دورهمی، توصیه بیماران کرونایی گناوه
زمان شیوع ویروس کرونا اعتقادی به استفاده از ماسک نداشتم و در اماکن و مجالس بدون ماسک حضور می یافتم، اما اکنون به این باور رسیدم که ماسک چقدر در برابر سرایت این بیماری به فرد پیشگیری می کند. وی افزود: اگر به این باور رسیده بودم که باید ماسک را از روی صورتم برندارم اکنون تاحد مرگ پیش نمی رفتم و گرفتار این بیماری منحوس و وحشی نمی شدم. این بیمار اظهارداشت: علاوه بر خودم، همه ...
یادی از شهید حسن ر کنی جانشین فرمانده گردان لشکر 5 نصر
... بعد از آزادسازی خرمشهر عزمش را جزم کرد تا هرطور شده رضایت خانواده را برای رفتن جلب کند، این گونه بود که سر انجام عازم جبهه های جنوب شد. در دو نوبت حضورش یک بار بر اثر اصابت گلوله به پا مجروح شد، اما او شهادت می خواست. وقتی از عملیات تنگه چزابه برگشت گریه کرد و گفت: نمی دانم چرا سعادت پیدا نکردم همراه دوستانم شهید شوم. تابستان 62 وقتی شنید بناست عملیات والفجر 3 انجام شود، تمام ...
خاطرات 100 ماه اسارت یک آزاده
ناجی می داند که باعث شد تا آزادگان از این دوران سخت به سلامت عبور کنند. این آزاده و نویسنده دفاع مقدس از شرایطی که بر آزادگان حاکم بود و از روز های بازگشت به کشور می گوید که در ادامه می خوانید. شما در چند سالگی به اسارت دشمن درآمدید؟ من 19 ساله بودم که اسیر شدم. آن زمان تعطیلی دانشگاه ها در کشور مطرح شده بود و سال اول این تعطیلی به زمان تحصیل من در دانشگاه خورد. از جبهه آبادان ...
ناگفته های سپیده خداوردی از 5 سال همراهی استاد شجریان
واکنش هایی با انرژی مثبت بود و باعث شد از خوشحالی نفس در سینه من حبس شود. خداوردی با اشاره به علاقه مندی های ورزشی اش ادامه داد: اگر وقت داشتم ورزش را پیش می گرفتم و شناگر خوبی می شدم. وی اظهار داشت: بعضی مواقع جدای از تلاش برخی استعدادها در خون آدمیزاد است. من در بچگی آدم غدی بودم و خواسته هایم را عنوان نمی کردم و دوست داشتم خودم با تلاش زیاد آن ها را به دست بیاورم. حتی اگر خانواده ام ...
آشنایی با مداح شهید ایوب رضایی؛ شهیدی که امام حسین (ع) او را فراخواند+فیلم
زمان اسارت، هیچ گاه یاد و خاطره ایام محرم و روز عاشورا را فراموش نکرده و با وجود خفقان ها و مشکلات فروانی که بعثی ها در برابر آنها قرار می داده اند، با شرایط و اقدامات ویژه عزاداری می کردند. اکنون همزمان با ایام ماه محرم تصمیم داریم مطالبی در خصوص زندگی شهدای مداح دفاع مقدس منتشر کنیم. متن این گزارش را بخوانید: * شهید ایوب رضایی بصیر؛ از عشق به امام خمینی(ره) تا تلاش برای ...