دختر تهرانی با سیم سارژ مادرش خفه کرد / دختر نوجوان از قصاص معاف شد
سایر منابع:
سایر خبرها
اعترافات تلخ دختر 14 ساله؛ مادرم را با سیم شارژر کشتم!
فرادید | تینا، دختر 14 ساله ای که یک سال است به اتهام قتل مادرش در زندان به سر می برد، با حکم قضایی از قصاص معاف شد. اما این حکم با اعتراض اولیای دم مواجه شد که به همین دلیل پرونده برای بررسی دوباره به دیوان عالی کشور فرستاده شد. به گزارش فرادید؛ ظهر روز 14 شهریور سال 99، تینای 14 ساله در تماسی با اورژانس خبر مرگ مادرش را داد. پس از حضور امدادگران، ماموران پلیس هم در جریان قتل قرار ...
پسر 17ساله مادرش را کشت / اعترافات تکان دهنده پسر نوجوان درباره قتل
مأموران پلیس وارد آپارتمان شدند پسر نوجوانی به نام فرزاد 17ساله در را باز کرد و گفت: من مادرم را کشته ام سپس مأموران را به سمت آشپزخانه برد و جسد مادرش را که به پهلو روی زمین افتاده بود، نشان داد. پسر نوجوان که گریه می کرد، گفت: نفهمیدم چه کار کردم حالم خوب نبود انگار دچار توهم شده بودم. مادرم در آشپزخانه سرگرم آشپزی بود که یک دفعه به طرفش رفتم. یک دستمال قرمز رنگ برداشتم و از پشت دور ...
یونیفرم سپاه لباس دامادی پدرم در مراسم عقدش بود
جنینی یکماهه و نیمه بودم که پدرم شهید شد. مادرم خانه دار بود و همیشه می گوید هر چه دارم از همسرم است. پدرم دنبال خانم سیده برای ازدواجش بود که معلمشان واسطه ازدواج شدند. پدرم نسبت به اطرافیان خیلی احساس مسئولیت می کردند مانند اسمشان همیشه به معنای واقعی کظم غیظ داشت. موقعی که از جبهه می آمد به خانواده اش رسیدگی می کرد و مشکلات همرزمانش را برطرف می کرد. از زمان انقلاب در فعالیت های انقلاب بودند و در ...
حرف های مادر پزشکی که بر اثر کار زیاد درگذشت
72 ساعت مداوم شب ها در بیمارستان بود. قبل از آن شیفت سنگین هم یک هفته فشار کاری بسیار سنگین داشت به طوری که نه استراحت کافی داشت و نه حتی می توانست غذای مناسبی بخورد. مادر افزود: دخترم این شب های آخر بعد از چند شب شیفت مداوم به خانه می آمد و حتی فرصت شام خوردن هم نداشت و در اتاق شروع به ارتباط گرفتن با بیمارانش می کرد و پیگیر کارهای بیمارستان می شد. بار آخر صبح زود به بیمارستان رفت و بر اثر فشار کاری زیاد، درست مقابل بیمارستان سکته قلبی کرد و درگذشت. آن روز فکرش را هم نمی کردم آخرین باری است که دخترم از خانه خارج می شود و دیگر برنمی گردد. اما انسیه رفت و.... انتهای پیام ...
روایت یک مادر پرماجرا که استارتاپی شد
! در دبیرستان حدود یک سال و نیم افسردگی شدید داشتم. از آن مدلی که فکر می کردم هیچکس در دنیا دوستم ندارد و این صحبت های نوجوانی. دکتر درمانگرم می گفت من خیلی زودتر از حد مجاز به بلوغ فکری رسیده ام و بلوغ احساسی ندارم. چون کودکی نکرده بودم. من عروسک هایم را خیلی زود گذاشتم کنار. در همان پنج سالگی کودکی برایم تمام شد و شدم یک بچه بزرگ. در یازده سالگی پلومرغ با ته دیگ زعفرانی می پختم. مادرم ...
شب را باورنکن عاقبت انتظارات بالای خانواده ها را نشان می دهد
خواهر بزرگترش که رتبه تک رقمی داشته است، رتبه بالایی در کنکور به دست بیاورد. در حالی که او می خواهد گاهی بیرون برود و تفریح کند. خانواده اش دربرابر وی ایستادگی می کنند و از او می خواهند در خانه بماند. در بخشی از کتاب آمده است: باز هم قهر کرد و زودتر از من به سمت کلاس رفت. چند تا نفس عمیق کشیدم و به سمت کلاس رفتم. من کم نیاورده ام، یعنی نباید کم بیاورم. حتماً من هم پدر و مادرم ...
شب را باورنکن عاقبت انتظارات بالای خانواده ها را نشان می دهد
خواهر بزرگترش که رتبه تک رقمی داشته است، رتبه بالایی در کنکور به دست بیاورد. در حالی که او می خواهد گاهی بیرون برود و تفریح کند. خانواده اش دربرابر وی ایستادگی می کنند و از او می خواهند در خانه بماند. در بخشی از کتاب آمده است: باز هم قهر کرد و زودتر از من به سمت کلاس رفت. چند تا نفس عمیق کشیدم و به سمت کلاس رفتم. من کم نیاورده ام، یعنی نباید کم بیاورم. حتماً من هم پدر و مادرم ...
کورسوی چراغ کاربافی در دستان بانوی کهنسال میبدی
دادم و هر روز صبح و بعد از ظهر برای کاربافی به کاروانسرا می رفتم. کریم فخری دارای هفت فرزند است و از میان چهار دخترش ، تنها یک نفر به مدت 6 ماه است که کاربافی را از مادرش یاد گرفته و در انجام کار به او کمک می کند. به گفته دختر فاطمه کریم فخری، مادرش در کاروانسرا به بانوان دیگر هم کاربافی را یاد می داد و با این وجود از 2 سال پیش تا کنون برای کاربافی در کاروانسرا مکانی ندارد و ...
علیجان نرفت؛ علیخان رفت + عکس
قنبری . **: پدرتان چند سالشان است؟ خواهر شهید: حدودا 52 ساله اند ، مادرم هم 50 ساله است. **: بزرگترین برادرتان آقا علیجان چه سالی به دنیا آمدند؟ مادر شهید: افغانستان آن وقت ها سال تولد و اینها مطرح نبود. **: ثبت نمی کردند؟ خود آقا علیخان چطور؟ خواهر شهید: تاریخ شهادتشان سال 1395 است؛ روز دوم از ماه دوم. **: 95/2/2 شهادت ...
#یافتن_لایلا چاپ شد/ قصه دختر بدسرپرست آمریکایی
به گزارش قم پرس رمان #یافتن_لایلا نوشته مگ اِلیسن به تازگی با ترجمه هادی امینی توسط انتشارات چترنگ منتشر و راهی بازار نشر شده است. مگ الیسن نویسنده آمریکایی این کتاب متولد 1982 است و 5 کتاب در کارنامه دارد که #یافتن_لایلا سال 2020 منتشر شده است. داستان این رمان درباره دختر بدسرپرستی به نام لایلاست که همراه با مادر و برادر خود در یک خانه نیمه مخروبه زندگی می کند. مادر لایلا معتاد است و ...
درخواست مادربزرگ برای اعدام نوه اش
شدم مادرم هنوز خواب بود. نزدیک ظهر بیدار شد و به آشپزخانه رفت تا آب بخورد که روی زمین افتاد و بیهوش شد. در حالی که صحبت های دختر 14 ساله با تناقض هایی همراه بود پدر وی گفت: من و همسرم حدود 20 سال قبل ازدواج کردیم. اما سال هاست که با هم اختلاف داریم و فقط به خاطر دخترمان کنار هم زندگی می کردیم. تا اینکه حدود دو هفته قبل با همسرم درگیر شدم و این بار خانه را ترک کردم و به خانه مادرم رفتم. مرجان ...
تردید در رشد عقلی متهم
واقعیت همخوانی نداشت و آثار خراش و درگیری روی دستان دختر نوجوان وجود داشت. بعد از 240 دقیقه تحقیق، تینا لب به اعتراف گشود و گفت: مادر و پدرم به دلیل اختلاف هایی که داشتند مدام با هم دعوا می کردند و من از این وضع قهر و آشتی ها خسته شده بودم. 20 روز قبل همراه پدرم به خانه مادربزرگ پدری ام رفتیم تا شاید شرایط زندگی مان بهتر شود. دو روز قبل از جنایت به خانه بازگشتم من و مادرم با هم درگیر ...
داستان غم انگیز دختر حشیش فروش
بازگشتم اما درگیری های من و نامادری ام بیشتر از گذشته ادامه یافت و همین موضوع به کشمکش های خانوادگی انجامید. در همین روزها پدرم که مهریه ام را از رامین گرفته بود، یک روز پس از آن که با نامادری ام درگیر شدم با بی رحمی تمام مرا از خانه اش بیرون انداخت. در حالی که آواره خیابان ها بودم نزد یکی از دوستانم رفتم که با مادرش زندگی می کرد ولی یک هفته بعد در حالی خانه دوستم را ترک کردم که در یک فروشگاه لباس ...
ماجرای عاشقانه مدافع حرم با دختر افغانستانی! + عکس
.... داداشم خبر را می دانست. از سپاه هم زنگ زده بودند که ما امروز بعد از ظهر می آییم خانه تان. داداشم و زن داداش و فامیل هایمان هم اینجا جمع شده بودند. **: آمدن آنها یک مقداری شما را نگران کرد؟ مادر شهید: هر روز می آمدند، چون من نگران بودم و همه اش گریه می کردم. خواهر شهید: بعد از ظهر همه با هم آمدند. خاله ها و دایی هایم هم، همه آمده بودند. حتی دایی مادرم هم آمده ...
برادرکشی در حیاط خانه پدری
پایان دادند. بیشتر بخوانید نوه ام باید اعدام شود دختر 14 ساله که به خاطر اعتراض های مادرش به وقت گذرانی زیاد او درفضای مجازی وی را خفه کرده بود، در حالی به پرداخت دیه و حبس در کانون محکوم شده که مادربزرگش به این رأی اعتراض کرده و او را مستحق اعدام می داند. بیشتر بخوانید توصیه پلیسی: هشدار پلیس در زمان پرداخت خرید های اینترنتی کاربران باید در ...
داستان زندگی این زن و یکی از عاشقان دشتستان/ گفت و گو با کبری (لیلا) عطارزاده برازجانی ، همسر مرحوم ...
دعوایش می کردم به من نهیب می زد که نکن این کار را؛ من با تو تند شدم ولی تو هرمیداس را تنبیه نکن و سعی کن با صحبت و حرف زدن بتوانی از کار اشتباهش منعش کنی. روی تربیت خیلی حساس بود؛ بیرون از خانه مهربان بود و داخل خانه، دیسیپلین خاصی داشت؛ مثلا زمانی که من با همسرم عقد بودم، یک بار نمی دانم چه پیش آمد که با مادرم تند صحبت کردم، بلافاصله با این که جلوی همسرم بود، با من برخورد کرد که نباید با مادرت ...
قتل مادر به دست دختر نوجوان
. نزدیک ظهر بیدار شد و به آشپزخانه رفت تا آب بخورد که روی زمین افتاد و از هوش رفت. در حالی که صحبت های دختر 14 ساله با تناقض هایی همراه بود، پدر او گفت: من و همسرم حدود 20 سال قبل ازدواج کردیم؛ اما سال هاست که با هم اختلاف داریم و فقط به خاطر دخترمان کنار هم زندگی می کردیم. تا اینکه حدود دو هفته قبل با همسرم درگیر شدم و این بار خانه را ترک کردم و به منزل مادرم رفتم. تینا هم همراه من به ...
هندوها برای حاج قاسم شعر می سرایند و این شخصیت جهانی را می شناسند
در هند بودم، پدر نرگس را دیدم که کتاب حاج قاسم را همراه خود دارد و وقتی درباره کتاب پرسیدم، گفت: این کتاب را از ایران آورده و تمام خاطرات و داستان هایش درباره حاج قاسم است. وقتی درباره دلیل مطالعه این کتاب پرسیدم، گفت: دختر بزرگم نرگس، هر شب من را وادار می کند یک قصه از حاج قاسم برایش بگویم و لالایی اش قصه های حاج قاسم شده است. هر شب تمام کتاب ها را زیر و رو می کنم تا یک قصه از حاج قاسم بگویم و ...
بریدن سر دایی به سبک داعشی ها توسط مرد تهرانی!
رویداد24 رسیدگی به این پرونده از شامگاه پانزدهم فروردین ماه سال 98 آغاز شد. زن میانسال و همسرش که از عید دیدنی به خانه برگشته بودند با کلانتری یاخچی آباد تماس گرفت و از قتل برادر 45 ساله است به نام بهزاد خبر داد. این زن در حالی شوکه بود به ماموران گفت: برادرم در اطراف اسلامشهر نگهبان است .چند سالی است زندگی اش از هم پاشیده و بیشتر اوقات به خانه من و همسرم می آیند .امروز من به همراه ...
قتل دایی به خاطر کابوس خیانت
جسد را به پزشکی قانونی منتقل کردند. مأموران در نخستین گام از تحقیقات به بازجویی از خواهرزاده 40 ساله قربانی به نام حسن پرداختند. او در بازجویی ها عنوان کرد که من و همسر و 3 فرزندم در خانه پدرم زندگی می کنیم و دایی ام هم بیشتر اوقات به خانه مادرم می آید اما من از ماجرای قتل او خبری ندارم. این در حالی بود که مأموران به رفتار خواهرزاده مقتول مشکوک شده بودند. در ادامه تحقیقات تیم ...
اعترافات نوجوان 15ساله درباره دو قتل هولناک
و دیگر از او خبری ندارد! اما این اظهارات که همراه با استرس خاصی بیان می شد، کارآگاهان را قانع نکرد و آن ها برای شناسایی مخفیگاه نوجوان فراری به شگردهای اطلاعاتی متوسل شدند. در همین حال بود که ناگهان تبادل و هماهنگی های قضایی و امنیتی، ماجرا را به گونه دیگری رقم زد. نوجوان 15 ساله تحت تعقیب که قرار بود برای رد گم کنی و فریب نیروهای انتظامی در یک مرکز ترک اعتیاد بستری شود با ...
این دختر با چاقو پدرش را سلاخی کرد! + عکس
پدرکشی در کرج اتفاق افتاد. دختر او به عنوان قتل پدرکشی دستگیر شد. متهم پدرکشی به قتل اعتراف کرد. پدرکشی با ضربات چاقو رخ داد. این دختر پس از پدرکشی صحنه قتل را تغییر داد. پدرکشی سر سفره با عصبانیت از پدر اتفاق افتاد. عصر دیروز ماموران پلیس کرج در جریان مرگ مشکوک مرد میانسالی با ضربه های چاقو در خانه اش در کمالشهر قرار گرفتند. تیم جنایی همراه بازپرس ویژه قتل کرج در محل حاضر شد. با بررسی ...
رابطه دختر معلول با پسر عطرفروش به سیاهی کشیده شد
کودکی خردسال بودم عروسکم را به آغوش گرفتم و با دختر همسایه در حیاط منزل مان مشغول بازی شدم، در همین هنگام دایی بزرگم وارد شد و به سراغ مادرم رفت. چند دقیقه بعد جیغ و فریاد مادرم به هوا برخاست و من از ترس عروسکم را محکم به آغوش گرفتم. در یک لحظه همه فامیل و همسایگان به خانه ما آمدند و مادرم را دلداری می دادند. ساعتی بعد مادرم اشک ریزان مرا به داخل اتاق برد و پیراهن صورتی گلدارم ...
اعتراض اولیای دم به حکم قاتل مادر
خونسرد از خودش دفاع می کرد، ادامه داد و گفت: بیشتر وقت ها در خانه تنها بودم و تمایلی نداشتم با پدر و مادرم صحبت کنم. نصیحت های تکراری مادرم نیز خیلی مرا کلافه کرده بود به همین خاطر آن روز وقتی او دوباره شروع به نصیحت و صحبت کرد عصبانی شدم و در آن درگیری سیم شارژر را دور گردنش انداختم و.... در پایان هیئت قضایی بعد از دفاعیات متهم و با توجه به مدارک موجود در پرونده دختر نوجوان را با توجه به ...
کاش می توانستم پسرم را نجات دهم
را بگیرم. قتل و تجاوز پدر اهورا در گفت وگو با شهروند ادامه می دهد: از همسایه های آنان تحقیق کردم و متوجه شدم که هر دو مواد مصرف می کنند. حتی افراد غریبه هم به آن خانه رفت وآمد می کنند. به حضانت پسرم نزدیک می شدم که آن اتفاق افتاد. آن روز یعنی 22 مهر سال 96 من در رشت نبودم. با من تماس گرفتند و گفتند که اهورا در بیمارستان است. بلافاصله خودم را به بیمارستان رساندم. به من گفتند که بچه ...
گفتگو با نرگس شفائی کارآفرین برتر حوزه زنان در کشور | از نانوایی تا نان آوری
داده بود. من فرزند بزرگ خانواده بودم و باید کاری می کردم. در جوانی تصمیم گیرنده خانواده ام شده بودم او راهی جز ادامه مسیر و به دست گرفتن جریان اقتصادی خانواده نداشت. آدم مسئولیت پذیری بود. به همین دلیل، در مدت کمی وارد بازار کار شد، زیرا پدرش بیمه حمایتی برای از کارافتادگی نداشت و مادرش خانه دار بود. با اینکه سن کمی داشتم، تصمیم گیرنده خانه شده بودم و باید کاری را انتخاب می کردم ...
جوان 28 ساله: منشی شرکت را صیغه کردم ولی ....
نگاهی غضب آلود داشته باشد تا از ترس به امر و نهی هایش پاسخ مثبت بدهیم. حتی پدرم جرئت نمی کرد با او مخالفت کند. در واقع مادرسالاری عجیبی در خانه حکمفرما بود، تا این که من در سال آخر دبیرستان عاشق دختر همسایه شدم. اگرچه هیچ وقت نتوانستم عشقم را به او ابراز کنم اما از نگاه های پروانه می فهمیدم که او نیز به من علاقه مند است. خلاصه در حالی که عاشق بودم، وارد دانشگاه شدم و در رشته مهندسی راه و ...
یافتن لایلا در کتاب فروشی های ایران
رمان اِلیسن می خوانیم: تا مدرسه رفتم و همه تکالیفم را برای هریک از معلم ها برچسب زدم و یادداشتی اضافه کردم که آن ها را در صندوق هایشان بگذارند. مدرسه بسته بود؛ ولی بسته ها را پشت نرده های پنجره دفتر گذاشتم. دوشنبه که مدرسه را باز کنند، آن ها را خواهند دید؛ به اضافه اینکه نخواهند فهمید من کی آنجا بودم. آن ها را تا کردم و محکم بین نرده و شیشه گیر انداختم. بعد چند سنگ پیدا کردم و با احتیاط روی کاغذها ...