سایر خبرها
گفتگو با کم سن ترین قاتل سریالی / احسان فقط 15 سال دارد + عکس
لبخند می زنی؟ آن لحظه هیچ کدام از اعضای بدنم در اختیار خودم نبود. مادرت از این دو جنایت هولناک خبر داشت؟ نه! ولی به طور غیرمستقیم به او گفتم که پدرم را از روی زمین برمی دارم. ولی مادرم گفت: این حرف ها را نزن که بعد پشیمان می شوی. پول هایی که از کیف پدرت سرقت کردی چه شد؟ در کیف پدرم فقط 100 هزار تومان بود که با آن ها مقداری شیشه، کریستال و حشیش ...
کارآفرینی تنِ کتک خورده می خواهد| سرمایه اولیه، پول و پارتی نیست؛ مطمئن باشید!
منتقل می کنند. قصه امین 7 سال طول می کشد و پدرش رضایت تمام افراد را می گیرد. وقتی از زندان بیرون آمد با من تماس گرفت و گفت من الان از زندان بیرون آمدم. گفتم پدرت کمکت می کند، گفت کمک پدرم را نمی خواهم، پول های حرام پدرم باعث شد که من به اینجا برسم و دوباره نمی خواهم همان راه را بروم. من یک قران از پدرم کمک نمی گیرم، تو به من کار می دهی یا نه؟ حکم و نامه معرفی زندان هم دارم. در پیش خودمان مشغول به کار ...
زاهدی: فوتبال ایران برایم جذابیتی ندارد
سال داشتم از نظر خودم قابل تحسین بود، هرچند که ایرادهایی هم داشته ام. من از روند پیشرفتم راضی ام و تا اینجا مسیر خوبی را طی کرده ام. باید این را هم در نظر گرفت که از کجا شروع کردم و با درنظر گرفتن این موضوع، الان در جایگاه خوبی قرار دارم. من تلاش کردم که هیچ وقت درجا نزنم و دوست دارم روزبه روز پیشرفت کنم. در بین لیگ های معتبر اروپایی، دوست داری در لیگ کدام کشور بازی کنی؟ ...
بازداشت مادر به اتهام قتل نوزادش
بدهند اما گفتند خودمان نوزاد را دفن می کنیم. اما اینهایی که می گویی در گزارش بیمارستان نیست. من دروغ نمی گویم! فرزند دیگری هم داری؟ یک پسر 7 ساله دارم. 12 سال قبل در افغانستان ازدواج کردم و بعد به همراه شوهرم برای کار و زندگی به تهران آمدیم. اما بچه دار نمی شدیم و خدا بعد از 5 سال با نذر و نیاز و دوا و درمان به ما بچه داد. بعد از سال ها دوباره متوجه شدم باردارم و خوشحال بودم اما حالا پسر دومم را به خاطر یک سهل انگاری از دست داده ام و خیلی ناراحتم. ...
عامل قتل بر سر کتانی:3 میلیون از مقتول طلب داشتم
گذاشتند که پدرم مخالفت کرد. همین موضوع باعث اختلاف پدر و مادرم شد و در نهایت هم از هم جدا شدند. پس از حادثه به کجا فرار کردی؟ واقعیتش من یک خواهر 9 ساله دارم که پس از جدایی پدر و مادرم، همراه عمه ام در یکی از شهر های شمالی زندگی می کند. خیلی دلم برای خواهرم تنگ شده بود و از طرفی هم خیلی می ترسیدم که به خانه عمه ام در شمال رفتم و در این مدت هم آنجا بودم. چه شد که خودت را معرفی ...
نکنه دیگه نتونم محافظ حاج قاسم باشم؟
دست به شمار می رود. برای اینکه مخاطب امروزی و جوان های روزگار ما با شخصیت های کتاب ارتباط صمیمی و راحتی برقرار کنند، چه نکاتی را را در نوشتن این خاطرات مد نظر قرار دادید؟ شروع این بحران، به زمان جنگ خودمان برمی گردد. جالب این جاست که پس این همه سال آزمون و خطا، همچنان هم این مشکل وجود دارد. من در هر فرصتی که به دست می آورم از آن می گویم. بعضی مشکلات کلی است و بیشترش جزئی. یعنی مثلاً ...
انتظاری که آغاز و انجامش محرم بود/ همسرانه ای از مدافعان حرم
آقا عین الله ازدواج کردم. آشنایی ما به صورت یک ازدواج سنتی بود و حاصل آن امیررضا پسر چهارده ساله مان است. در خصوص بخش دوم سوالتان باید بگویم، لحظه به لحظه این 6 سال فقدان و هجران با سختی، آن به آن با نگرانی و دلواپسی، چشم انتظاری گذشت. عادت کرده بودم که کلید را پشت در خانه بگذارم که مبادا همسرم ساعتی بیاید و من خواب باشم. بیشتر مواقع ترجیح می دادم این سال ها بیشتر خواب باشم چون ...
مستند داستانی به وقتِ مردن و شیخ باران
. دوم فروردین شصت و چهار، نامه ای به فاطمه نوشت . دختر عزیزم فاطمه جان ، امروز بعد از سه روز پس از به دنیا آمدنت ، خبر تولدت را شنیدم . بسیار خوشحالم ... همان مطالبی که برای سولین نوشته ام برای تو هم هست . ... شاید اصلا نتوانم تو را ببینم . اما بی نهایت دوستت دارم . از همین جا حس ات می کنم . دستان نرم و نازت را در دست ام گرفته ام و می بوسم . شاید هنوز وقت مقتضی رفتنم نرسیده است ، اما اگر ...
اعتماد خانواده ام را ازدست داده ام...
اکنون که به ظاهر تب و هیاهو کنکور، انتخاب رشته و مشاوره های تحصیلی خوابیده است و خبری از بازار داغ کتاب ها و کلاس های کمک آموزشی و... نیست، به سراغ داوطلبان کنکور رفته ایم تا از آن ها تجربه شرکت در آزمون کنکور در این سال های کرونایی را بشنویم. دانش آموزانی که نمی دانیم در روند مطالعه برای قبولی در کنکور، آزمون های آزمایشی، تست زدن ها و شرایط تعطیلی مدارس به سبب شیوع کرونا و در تمام روزها و ساعت هایی که وقف این کار کرده اند، چه شرا ...
روایت یک مادر پرماجرا که استارتاپی شد
بردند و مادر من مسافر بود. همچنین مادرم باید سزارین می شدند ولی بچه طبیعی بدنیا آمده بود. به همین دلایل خواهر من سی پی می شود. بیماری که با عنوان عقب ماندگی ذهنی می شناسیم. من پنج سال و خرده ای منتظر یک خواهر بودم تا جمع مان را بزرگتر کند و حالا خواهری داشتم که حتی مادرم را هم از من گرفته بود. وقتی مادرم به ایران برگشت من وسط چادرها گم شده بودم. آمبولانس نزدیک هواپیما رفت تا مادرم را به ...
منابع آب خود را به یغما بردیم
این مناطق توسعه دادیم بنابراین نگاه آمایشی اصلا منطبق با منابع آب ما در توسعه صورت نگرفته است. در بحث سازگاری با کم آبی این اتفاقات در خلال 40 سال گذشته رخ داده است . به دلیل نادیده گرفتن آمایش سرزمین، توان اکولوژیک منطقه، عدم استفاده از تکنولوژی های نو و بهره وری پایین منابع آب خودمان را به یغما بردیم و یک سقوط آزاد در امنیت و پایداری کشور و سرزمین مان ایجاد کردیم. این برنامه سازگاری با کم آبی و ...
ضربه های روانی در زندگی زن و شوهر
.... هیچ وقت یادم نمی رود آن روزی که دکتر بهم گفت تومور دارم، هنوز معلوم نبود خوش خیم هست یا بدخیم، داشتم از اضطراب می مردم اما همسرم عین خیالش نبود. وقتی رسیدیم خانه، رفت تو اتاقش و چند ساعت بیرون نیامد، در حالی که من توی یک اتاق دیگر داشتم گریه می کردم. اصلا آن حمایتی که انتظار داشتم را از همسرم دریافت نکردم و بعد از آن ماجرا دیگر نمی توانم عصبی و ناراحت نباشم، احساس می کنم دارم با کسی زندگی می ...
من مونا هستم؛ 3 سال و 4 ماه و 19 روز دارم!
خدمت کنم اما خب بیشتر عمرم رفت. تازه خیلی از دردهایم دارد کم کم سر باز می کند. بماند که همه چیز زندگی ام از وقتی خانه پدرم بودم تا روزی که از خانه بیرون زدم، هر شب مثل هیولا جلوی چشمم رژه می رود. همه مصرف کننده ها همین طوری اند. ما وقتی پاک می شویم، هزار و یک دردسر داریم. عقده های مان سر باز می کند، زخم های مان تازه می شود و کلی خواسته داریم. وقتی مواد مصرف می کنیم، سرمان توی لاک خودمان است. فقط چشم ...
گفت وگو با خواهر شهید مهدی بخشی/ زخم ترکش صورت داداش مهدی را زیباتر کرده بود!
پایش را قطع کرده بودند. نبود مهدی خیلی برایش سنگین بود. با مادرم به معراج شهدا رفتیم و مادرم مهدی را شناخت. پدرمان یک سال پس از بازگشت پیکر مهدی از دنیا رفت. انگار تمام این مدت چشم انتظار مهدی بود و بعد که پیکر پسرش را دید از دنیا رفت. قبل از درگذشتش پدرم به مادرم می گوید مهدی آمده و گفته می خواهم ببرمت. یک هفته بعد هم پدرم از دنیا رفت. در آخر شعری برای برادرم سروده ام که برایتان می خوانم: آرزو دارم ...
خستگی ناپذیریِ مادری کارآفرین/ از نانوایی تا کارخانه داری
کارآفرین برجسته جنوبی در پایان افزود: اهداف زیادی دارم و هیچ وقت دوست ندارم بازنشسته شوم. دلم می خواهد تا وقتی زنده ام برای خانواده و جامعه ام تلاش کنم. دوست دارم یک سرزمین خوب داشته باشم. همه می توانند خوب زندگی کنند و برای خودشان دولت داشته باشند. دوست دارم زنان کشورم حس کنند که هر کدام شان یک دولت اند. نفس با رویکردی محتوامحور درباره مادران سرزمین مان ایران به تهیه کنندگی مقداد مومن نژاد، کارگردانی محمد پیوندی، اجرای فلورا سام در شب های ماه محرم و صفر هرشب ساعت 21:30 روی آنتن شبکه نسیم می رود. بازپخش این برنامه روز بعد در ساعات 1 بامداد، 9 و 15 خواهد بود. ...
محمد صادقی: نقشم در مانکن می توانست نابودم کند/ افرا هیچکس را قضاوت نمی کند
آید مخاطب خود بازیگر را در خاطر می آورد نه نقش هایی که بازی کرده است. البته آقای فروتن را خیلی زیاد دوست دارم و بیشتر از اینکه برایم الگوی بازیگری باشد برایم یک روانشناس است. قبل از مانکن و هم بازی شدن با هم این احساس را داشتم، اما بعد از آنجا بیشتر به این باور نزدیک شدم. سریال افرا به کارگردانی بهرنگ توفیقی و تهیه کنندگی محمد کامبیز دارابی هر شب از شبکه یک به روی آنتن می رود. در این سریال مهدی سلطانی، روزبه حصاری، پژمان بازغی، مینا وحید، سارا باقری، محمد صادقی و ... به ایفای نقش پرداختند. منبع: فارس انتهای پیام/ ...
فرصتی برای معرفی تصویرگران ایرانی
، از همان وقتی که فارغ التحصیل شدم. شاید تلاش اصولی نبوده، نمی دانم؛ اما جور نمی شد. چطور شد که موفق به همکاری با ناشرانی همچون علمی و فرهنگی یا خانه ادبیات شدید؟ فراخوان یک جایزه از سوی انتشارات علمی و فرهنگی من را به دنیای حرفه ای تصویرگری کشاند. آن زمان دست به برپایی یکسری مسابقات تصویرگری می زد که برای دو سال در آنها شرکت کردم. در پنجمین دوره جایزه نفر سوم شدم. بعدتر در کارگاهی ...
کتاب های جدید تابستان 1400، دوازده عنوان خواندنی و پرمفهموم
رمان وقتی کوزه شکست و قطاری به سوی خانه هانا پس از مرگ سعد از او منتشر شد. سال گذشته، ناشر عربی کتاب حاضر قراری حضوری برای من و سعد در نمایشگاه بغداد گذاشت، برای رأس ساعت شش عصر روز چهارشنبه در غرفه انتشارات سطور. اما سعد ساعتی بعد تماس گرفت و عذرخواهی کرد که ناچار است فردا صبح زود برای شرکت در جشنواره گلاویژ به سلیمانیه برود، و دیدار را به بعد موکول کرد. 9 آوریل 2018، او در سلیمانیه دچار حمله قلبی ...
جدال با مرگ از زبان یک کرونایی
. آدرس داروخانه شهید مصطفی را می دهند، راهی می شویم، بعد از کلی انتظار یکی از پرستارها حال نزارم و بی قراری های دخترم را که می بیند از من می خواهد روی تخت استراحت کنم، هنوز همسرم در صف دارو است، درد امانم را بریده، پرستار در میان جمع دوستانش در ایستگاه پرستاری، چشم از من بر نمی دارد. دکتر اورژانس را صدا می کند و با مشورتش برایم سرم و داروی مسکن تزریق می کند، کمی بعد سرم و ...