خاطره بازی با یک سریال قدیمی / ناگفته های بازیگر خردسال سریال درخانه
سایر منابع:
سایر خبرها
خرید و فروش عتیقه و زیرخاکی در اینستاگرام
سرگیجه شدم و از هوش رفتم. وقتی چشمانم را باز کردم در بیمارستان بودم. آنجا بود که فهمیدم نسکافه مسموم بوده و من 2روز بیهوش بوده ام. در این مدت خانواده ام که نگرانم شده بودند به خانه ام آمده و متوجه ماجرا شده و مرا به بیمارستان برده بودند. پزشکان می گفتند که مسمومیت من آنقدر شدید بوده که اگر دیرتر به بیمارستان می رسیدم، حتما جانم را از دست داده بودم. از طرفی خانواده ام می گفتند وقتی وارد خانه ام شده ...
متقیان: قبل از پارالمپیک 6 بار تست دوپینگ دادم/ مرا با فرغون به مدرسه می بردند
. از سال های اول ابتدایی فهمیدم که دو پایم معلول است. سخت بود ولی خانواده ام نگذاشتند در خانه منزوی شوم. تا چهارم ابتدایی پدرم و برادرانم با فرغون مرا به مدرسه می بردند و نمی توانستند به خاطر شرایط مالی برایم ویلچر بخرند، چون در خانواده پر جمعیت بودیم و پدرم کارگر ساده بود. همه خانواده در موفقیت من تاثیر گذار بودند، به خصوص برادرانم و پدر و مادرم چون به ادامه تحصیل و ورزش تشویقم می کردند و می گفتند ...
زندگی و درآمد خوبی داشت، اما اعتقادش او را به دفاع از حرم کشاند
به کما رفته بود. من مطمئن بودم اگر حاج محمد سالم بود با من تماس می گرفت و صحبت می کرد. حتی خودم به بچه های سپاه پیشنهاد دادم با هزینه شخصی مرا به سوریه ببرید تا حاج محمد را ببینم، اما قبول نکردند. ما شب شهادت امام رضا (ع) با برنامه ریزی قبلی شهید در مسجد محله خودمان نذر داشتیم که شام بدهیم. حاج محمد هم در شب شهادت امام رضا (ع) به شهادت رسید و صبح روز شهادت امام رضا (ع) به ما خبر شهادت او را دادند ...
اعتقاد قلبیم باعث پیروزیم شد
: یک سال بعد از تولدم تب شدید داشتم مادرم مرا به مرکز بهداشت برد به خاطر اینکه به من واکسن فلج اطفال زدند دو پایم معلول شد. از سال های اول ابتدایی فهمیدم که دو پایم معلول است. سخت بود ولی خانواده ام نگذاشتند در خانه منزوی شوم. تا چهارم ابتدایی پدرم و برادرانم با فرغون مرا به مدرسه می بردند و نمی توانستند به خاطر شرایط مالی برایم ویلچر بخرند چون در خانواده پر جمعیت بودیم و پدرم کارگر ساده بود. همه ...
بدلکاری که با مرگ روبه رو شد
نجفی کارگردان و رئیس هیات مدیره خانه سینما با زنده یاد علیرضا فتحی در مجموعه سربداران همکاری داشته که در این باره به جام جم می گوید: آقای فتحی با سریال سربداران وارد این حرفه شد. خاطرم هست در یکی از قسمت های این سریال چند راهزن وجود داشتند که دو نفر از آنها بازیگر بودند که آقای شجاع نوری یکی از آنها را بازی کرد. اما از بین هشت نفری که بازیگران اصلی را همراهی می کردند یکی از آنها زنده یاد فتحی بود ...
روایتِ امید روحانی از پزشکی و رسیدن به بازیگری
در دوران ما تصور از هنر با دوره کنونی متفاوت بود این طور رشد می کردیم که هنر یک سرگرمی است که می توان آن را در کنار کار دیگر در پیش گرفت. پدرم دکتر داروساز بود و مادرم مدیر مدرسه! به خاطر همین فرهنگ در خانواده ما رخنه کرده بود. از کودکی کتاب می خواندم و از دوران کودکی مجله خریدن را یاد گرفتم. درس خوان بودم و به همین خاطر، به طباطت رفتم خیلی بچه بودم که کتاب های بزرگ ادبی را می خواندم. برای اینکه می ...
خانم بازیگر جوان از مرد عینکی خواستگاری کرد / ویدا جوان کیست ؟ + عکس
جای ایران زیباست. جزایر جنوب ایران را خیلی دوست دارم. تهران چطور؟ - با وجود این که هم خودم و هم پدرم اهل تهران هستیم، اما تهران به خاطر شلوغی و ترافیک و شکل غلط شهرسازی، شهر آزار دهنده ای شده. باغ های شمال شهر را نابود کردند و جای آنها برج ساختند. هر چقدر می گردم خاطرات کودکی ام را در محله های قدیمی پیدا کنم، نمی توانم. بچه نارمک بودم. خانه های کودکی که به یاد دارم خانه های ...
هنرنمایی بانوی نقاش میبدی با گچ و زغال روی درهای آهنی یک باغ
. چند روز قبل برای انجام مصاحبه سراغ این بانوی هنرمند رفتم ، چشمش که به من افتاد به اسم صدایم کرد ، متعجب شدم مرا از کجا می شناسد، وقتی خود را معرفی کرد ، متوجه شدم که سال های نه چندان دور با مادر خدا بیامرزش آشنا بودم و سلام و علیکی داشتیم . هاتفی اجازه تهیه عکس از خودش را نداد و فقط اصرار داشت که هنرش دیده شود ، وقتی فهمید خبرنگار ایرنا هستم گفت: امروز خدا کمکم کرد و به من نیرو ...
دام اینستاگرامی پسرجوان برای سرقت های سریالی
میلیون تومانی قرار بود از فروش عتیقه ها درصدی هم به من بدهد که روز حادثه به خانه ام آمد که با هم سر قرار برویم. در حالی که آماده می شدم او به آشپزخانه رفت و دو لیوان نسکافه درست کرد و یکی از لیوان ها را خودش خورد و لیوان دیگر را هم به من داد. لحظاتی بعد از اینکه نسکافه را نوشیدم سرم گیج شد و دیگر هیچ نفهمیدم تا اینکه وقتی به هوش آمدم روی تخت بیمارستان بودم و تازه متوجه شدم مهندس قلابی مرا بی ...
چریک پنجشیر شیفته شعر ایران/ افغانستانی بدون جنگ آرزوی شاه مسعود
کامل بخوانید در بسیاری از صفحات آن سطوری خواهید یافت که چریک پنجشیر از جنگ گریزان است و دلش برای صلح و طبیعت و زندگی عادی تنگ شده است: من از جنگ متنفرم! از آزار یک حیوان متنفرم چه رسد به بدرفتاری با یک انسان! تصورش را بکن! گمان می کنی روزی برسد که ما زندگی طبیعی داشته باشیم؟ آیا دوباره بچه های ما به مدرسه باز خواهند گشت؟ دوست داشتم که خانه ای کوچک در یکی از باشکوه ترین مناظرمان داشتیم و من صبح ها ...
مصطفی اسدبیگی و امیر تاجیک مهمان های برنامه شب نشینی هجده شهریور
حوزه عکاسی طبیعت شوم. وی تصریح کرد: ابتدا به عکاسی علاقه نداشتم ولی بعد جذب این حرفه شدم. بعد از دیپلم دوست داشتم استخدام اداره شوم به خاطر مشکل شنوایی این امکان فراهم نشد به همین دلیل به دانشگاه رفتم و در رشته حسابداری تحصیل کردم. دانشگاه تویسرکان یکی از مجهزترین سینمای جوانان را داشت، در کلاس های فیلمسازی آن شرکت کردم. در ابتدا نمی دانستم فیلمسازی رشته پردردسری است. وقتی با سختی های ...
عکس لو رفته از بی حجابی بازیگر زن در آرایشگاه
مانند سوپ و سالاد بخورم به جای فست فودها. اهل مسافرت هستید؟ من خیلی سفر را دوست دارم ولی الان کمتر می روم اما 4،5 سال پیش اگر دو روز هم کار نداشتم به مسافرت می رفتم به طوری که می توانم بگویم سفر مرا بسیار خوشحال می کند می توانم بگویم مکانش خیلی برایم اهمیت ندارد، اما در بین شهرها مشهد، شمال و شیراز را خیلی دوست دارم و همیشه پیشنهادهای کاری شهرستان را خیلی دوست داشتم. ...
وای حضرت زکریا! شما هستید؟
در کارنامه هنری اش همکاری با کارگردانان نامداری چون پیتر بروک، بهرام بیضایی، علی حاتمی، حمید سمندریان، آربی اوانسیان، مسعود کیمیایی، داوود میرباقری، فریدون جیرانی و امرالله احمدجو به چشم می خورد. وی درباره کودکی اش گفته است: من کودکی سختی داشتم چون در 12 سالگی باید نقش پدر خانواده را هم ایفا می کردم و تامین مخارج خانواده برعهده من بود و مجبور بودم کار کنم. من یک عمو به نام خیام داشتم که در بوفه ...
علت درگیری حامد امیری پرتابگر طلایی ایران در پارالمپیک 2020
ورزش را برای همیشه کنار بگذارم. فکرش را بکنید که چهارسال برای بازی های المپیک زحمت کشیده باشید اما دو، سه ماه مانده به مسابقات بگویند نمی توانی پرتاب کنی و باید دوره نقاهت چهارماهه را پشت سر بگذاری. در آن 45 روزی که به خاطر مصدومیت خانه نشین بودم مدام فکر می کردم که مصدومیت من در فاصله ناچیزی که تا پارالمپیک مانده چه حکمتی دارد. من شش ماه در ادوهای تیم ملی می ماندم و بیش از هر ورزشکار ...
چاپ یازدهم سه دیدار راهی بازار نشر شد
.... در سال 57 نوشتن کتاب کوچکی را درباره ایشان آغاز کردم به نام دیدار با مردی که از فراسوی باور ما می آید و هنوز تمام نکرده بودم که انقلاب به پیروزی رسید و کار را رها کردم. چند سال پیش حجت الاسلام زم، مرا به تجدید خاطره با این کتاب وادار کرد. وی همچنین گفته است: به هر حال امام را دوست داشتم و باور داشتم و هنوز هم دارم و در تاریخ ایران هیچ کسی را نمی شناسم که همتا و همپای امام(ره ...
بدون تعارف با بانوی طلایی پارالمپیک
به گزارش خبرنگار خبرگزاری صدا و سیما ، خانم ساره جوانمردی که امروز بیش از 50 مدال ارزشمند در جهان و آسیا دارد چند روز قبل طلای پارالمپیک توکیو را هم بر گردن آویخت، اما آنچه در کنار این مدال بازتاب فراوان داشت حرکت ارزشمند او در مراسم اختتامیه بود. کد ویدیو دانلود فیلم اصلی خانم جوانمردی در این خصوص و همچنین زندگی شخصی اش در بدون تعارف توضیحاتی داد که متن آن ...
محمد نصرتی در طرفداری: پنهانی از فوتبال خداحافظی کردم، تصادفی مربی شدم
می دانستم شغل سخت و پراسترسی است. یک روز خانه بودم. یکی از مربیان به نام آقای کمالوند که دو سه سال از او خبر نداشتم، تماس گرفت و گفت دارم می روم تیم شهرتان را بگیرم. من خودم متولد کرج و استان البرز هستم. تا آن موقع خیلی پیگیر لیگ های پایین تر نبودم. آن موقع یک تیم بود به نام اکسین البرز که بعدا به نام گل ریحان تغییر نام پیدا کرد. ایشان گفت می خواهد هدایت اکسین را بر عهده بگیرد. فقط می دانستم یکی ...
آهای کلمات، از جلو نظام!
همشهری آنلاین_شقایق عرفی نژاد: می گوید: کتاب هایی هم در نوبت چاپ دارد که امیدوار است بالاخره روزی منتشر شوند. او زاده ملایر است، اما سال های کودکی و نوجوانی را در خوزستان گذرانده است. بشکوه سال هاست ساکن محله شاهد است و اعتقاد دارد که تعداد مراکز فرهنگی در محله کم است. با او درباره شعر و کتاب هایش و زندگی در محله شاهد صحبت کردیم. از همان اول در محله شارق و در همین خانه ای که با او گفت ...
امید روحانی: پزشک نمونه شدم، خودم را بازیگر نمی دانم/ از ابتدا رانندگی دغدغه ام نبود
.... خیلی بچه بودم که کتاب های بزرگ ادبی را می خواندم. برای اینکه می گفتند از هنر نمی توان پول درآورد. برای درآمد به پزشکی رفتم و بعد برای علاقه ام به سراغ هنر رفتم. این منتقد سینما که مهمان برنامه شب نشینی تلویزیون بود، درباره شیوه نقد سینمایی ادامه داد: وقتی نقد می کنیم باید مجموعه ای از دانسته ها و دانش ها و حاصل یک زندگی فرهنگی پیش روی شما باشد و اثری را نقد کنید و نمی توان با از ...
ایرانگردی ترک موتور، ارمغان زندگی مشترک برای زوج ایرانی/ روحانی: خودم را بازیگر نمی دانم؛ دوست ندارم ...
. پدرم دکتر داروساز بود و مادرم مدیر مدرسه بود به خاطر همین فرهنگ در خانواده ما رخنه کرده بود. از بچگی کتاب می خواندم و از دوران کودکی مجله خریدن را یاد گرفتم. درس خوان بودم و به خاطر همین به طبابت رفتم خیلی بچه بودم که کتاب های بزرگ ادبی را می خواندم. برای اینکه می گفتند از هنر نمی توان پول در آورد برای درآمد به پزشکی رفتم و بعد برای علاقه ام به سراغ هنر رفتم. بازیگر سینما و تلویزیون تصریح ...
بعد از مصطفی همه خانواده جعفری مدافع حرم شدند!
می گرفتند. **: شما آن کسی که پشت خط بود را می شناختید؟ همسر شهید: از همان فاطمیون بودند دیگر؛ می شناختمشان. **: شک نکردید که فرد نامربوطی دارد از شما اطلاعات می گیرد؟ همسر شهید: خودم خیلی دل نگران بودم؛ چند روز قبلش می خواستم غذا بخورم ولی نمی توانستم؛ می خواستم بخوابم نمی توانستم؛ ولی خودم حال خودم را نمی فهمیدم که چرا اینطور شدم! ولی فردایش که با عمه ...
سرنوشت زورگیر خشن در زیر پل سیدخندان تهران
تیرهوایی شلیک کردم اما آنها فرار کردند. من هم راه افتادم به سمت اداره پلیس که شکایت کنم اما هنوز چند قدمی نرفته بودم که یک موتورسوار خودش را به من رساند و گفت دزد گوشیم تصادف کرده است. ظاهرا او شاهد حمله زورگیران به من و سرقت گوشی ام بود و حالا به دنبالم آمده بود تا خبر تصادف او را به من اعلام کند. پس از آن ترک موتور او نشستم و به محل تصادف که در همان نزدیکی پل سید خندان بود برگشتیم. ...
متهم: از قتل برادرم عذاب وجدان دارم
...: کاوه و برادرش رابطه خوبی با هم داشته و رفت و آمد زیادی داشتند. من بار ها دیده بودم برادر کاوه به قهوه خانه او می آید و ارتباط خوبی با هم دارند، اما نمی دانم روز حادثه چه اتفاقی افتاد که آن ها جرو بحث کردند؛ چون تا به حال با هم دعوا نکرده بودند. من اصلا فکر نمی کردم بخواهند چاقو بکشند. یک دفعه دیدم کاوه فریاد زد و برادرش هم وحشت زده او را نگاه می کرد. ما به سمت کاوه رفتیم و دیدیم چاقو خورده و ...
متهم: از قتل برادرم عذاب وجدان دارم
شدت ناراحتم. من اوضاع روحی بدی دارم و نمی دانم باید چه حرفی بزنم. هرچند پدر و مادرم مرا بخشیده اند، باور کنید من نمی توانم خودم را ببخشم. آن قدر عذاب وجدان دارم که برای خودم آرزوی مرگ می کنم. متهم در تشریح انگیزه قتل گفت: برادرم سال ها بود قهوه خانه داشت و من به قهوه خانه او رفت و آمد داشتم. دو روز قبل از این ماجرا به قهوه خانه او رفتم، اما به دوستان برادرم که در گوشه ای نشسته بودند ...
رستمی: مدیون خون شهدایی هستیم که با جان خودشان انقلاب را حفظ کردند
ماجرای مصدومیتش یک ماه مانده به پارالمپیک گفت: یک ماه مانده به پارالمپیک در جریان تمرین آسیب دیدگی شدید دست برایم پیش آمد و شرایط خیلی سختی بود چون همه منتظر رکورد زدن و طلا برای من بودند و این آسیب روحی هم به من زد؛ خیلی به هم ریخته بودم و همین توکل و توسل مرا نگه داشت تا به خودم مسلط باشم. من و دو نفر دیگر در این رشته را از ابتدا طلایی و روی مدال طلای ما حساب کرده بودند و این فکر کردن درباره آینده و ...
دلهره ای برای آب نبات های نماز جمعه
های تهران از نگاه خودم را دوست دارم روزی بنویسم، اما امروز حرفم آن نیست. آن سالها اغلب فارغ از اینکه امام جمعه کیست، رفتن به نمازجمعه دومین برنامه مهم آخر هفته هایمان بود؛ بعد از رفتن بر مزار شهدا در شب جمعه. نشستن روی آسفالت داغ در تابستان یا پیچیدن خود لای کاپشن و صبر کردن برای آخرین لحظات پهن کردن زیرانداز بر زمین خیس باران یا برف زده در زمستان خیابان طالقانی؛ برایمان یک عادت بود که اصلا ...
مرگ دزد موبایل مرد مسلح در سیدخندان / شلیک ها هوایی بود
سوار به من نزدیک شدند متوجه شدم که قصد سرقت گوشی مرا دارند. یکی از آنها از موتور پیاده شد و به سمت من آمد و چاقوی بزرگی را روی گردن من گذاشت و گوشی تلفن همراهم را خواست. برای حفظ جانم، گوشی تلفن همراهم را به وی دادم. مالباخته گفت: گوشی را که به سارق دادم او به سمت موتورسیکلت رفت. از آنجا که اطلاعات مهمی در گوشی ام داشتم بلافاصله اسلحه ام را بیرون آوردم و به سمت سارقان گرفته و با دستور ...
با آب و قرآن بدرقه اش کردم/ بعد از 6 سال پیکرش به وطن بازگشت
اعزام ساعت 10 آمد خانه مان، خانم و دو فرزندش نیز خانه ما بودند، من تا دم در با آب و قرآن بدرقه اش کردم، کمتر از نصف کوچه را رفته بود که دوباره برگشت سمت ما، به من گفت مادر آن دعایی که باید برایم بکنی را الان بکن. گفتم مادر من میدانم شما دعای شهادت را میخواهی، برو من تو را به حضرت زینب (س) سپردم. وی افزود: آقا مرتضی آن روز رفت و دیگر برنگشت تا امروز که خبر بازگشت پیکرش را به ما دادن. من ...
پرویز مظلومی: بابا آن 6 تای 52 واسه قبل انقلاب بوده و تاج به ما چه ؛ قهرمانی 1970 هم برای تاج بوده ، نه ...
تیم را شکل دادند که اصلاً کسی سراغی هم از آنها نمی گیرد. من بعد از انقلاب با مراغه چیان کاپیتان بودیم. این هیأت امنا پول می دادند به من به عنوان مسئول مالی تیم، من بین بچه ها تقسیم می کردم و رسید می دادم. مثلاً ما چنگیز را که از اصفهان آوردیم، یک خانه اجاره کرده بود در همین امیرآباد. من اجاره خانه اش را از این دوستان می گرفتم و برایش می آوردم یا بچه های دیگر. همه مثل هم بودیم. الان چه کسی می رود ...