ویدئو/ نفرت شدید شیلا خداداد از شاخ های اینستاگرامی
سایر منابع:
سایر خبرها
خاطراتی از تخریبچی جنگ در من زینب تو هستم
.... در بخشی از کتاب آمده است: کیفم را برداشتم و بدو بدو و از پله ها پایین رفتم. درست به موقع رسیدم، سعیدم را جلوی چشمم بیرون آوردند. حس عجیب در من شعله کشید. شدم همان خواهری که آرزو داشت توی عروسی برادرش شادی کند. دست و پایم می لرزید. با عجله نقل ها را از کیفم درآوردم. سعید را هم دیدم، خودِ خودش بود، همان طور شاخ شمشاد، ماه داماد و رعنا. تصدقش رفتم. از این احساس گر گرفتم ...
روایت ترسناک احمد حسنوند، خلبان پاراگلایدر سقوط کرده در جنگل سوادکوه از 2 شبانه روز جدال با مرگ + عکس
2هزار و 300متر بود. تصمیم گرفتم خودم پرواز کنم اما به هنرجویانم اجازه ندادم. حادثه در میان ابرها او فکر می کرد همه چیز طبق برنامه پیش می رود اما درحالی که بین ابرها بود یکباره شرایط دگرگون شد: درحالی که چند شکلات و چند تکه بیسکوییت در جیبم بود پرواز کردم. حدود 5دقیقه براساس مسیریاب روی ابرها پرواز کردم و هیچ مشکلی وجود نداشت. بعد وارد ابرها شدم. دیدم ابرها بارشی هستند. باران ...
میلاد کی مرام در سفر لاکچری +عکس
...> وقتی در رستوران کار می کردم یک شب خانم گلاب آدینه که آن زمان در تدارک یک سریال بنام خواستگاران برای شبکه یک بود آمده بودند شام بخرند با او در مورد علاقه ام به بازیگری حرف زدم و ایشان هم قبول کردن بروم و تست بدم، رفتم تست دادم به جای یک نقش اما 21 نقش در این سریال ایپزودیک سال 86 بازی کردم که دریچه جدیدی در زندگی من بود کی مرام سال 87 سریال شب هزار و یکم را بازی کرد و سال 89 با فیلم کوچه ملی وارد سینما شد تا اینکه سال 1392 با فیلم خط ویژه مورد توجه قرار گرفت اما بیشتر شهرت کی مرام با سریال نابرده رنج سال 90 و سریال بچه های نسبتا بد سال 92 شروع شد. ...
مهمترین چیزی که از مادرت آموختی چه بود؟
...> زندگی عادلانه نیست به نظر من هر کودکی دست کم یک بار در زندگی اش رو به مادرش خواهد کرد و خواهد گفت:"ولی این اصلا عادلانه نیست. " مادر من در این جور مواقع خیلی سریع پاسخ می داد:"زندگی عادلانه نیست. " وقتی کودک بودم و بخصوص در نوجوانی این پاسخ مادرم من را عصبی می کرد، اما هرچه بزرگ تر شدم و تجربه بیشتری کسب کردم بیشتر به ارزش این گفته پی بردم. به نظرم خوب است که همیشه به یاد داشته باشیم که ...
عاشقانه های حمیده و منصور / ماجرای خواستگاری شهید ستاری از همسرش همسر شهید ستاری پس از گذشت سالها از ...
کنیم یک ماموریت 6 ماهه رفتند و اگر یکسال گذشت فکر می کنیم یک ماموریت یکساله رفتند. برای ما مهم این است که شما خودتان را برای ما نگه دارید و به فکر خودتان باشید. و یک مثال قشنگی هم زد که مرا خیلی آرام کرد و گفت: مادر، تمام ما آدم ها مثل عروسک های خیمه شب بازی هستیم که نخش دست خداست و هر وقت بخواد می خندیم، هر وقت بخواد گریه می کنیم و همه ما مطیع اراده او هستیم. این بچه با این سن و سال کمش به قدری ...
روایت نیمه تاریک روابط خانوادگی در ناتمام
دنیای سراسر تعلیق رمان ناتمام دعوت می کند. این رمان که در سال 2014 منتشر شد، داستان خانواده چهارنفره برامفمن را روایت می کند که در یک مزرعه کنار هم زندگی به ظاهر آرامی دارند. پدر این خانواده، ارل، در دوران جوانی رویای مهندس شدن را در سر داشته و مادر خانواده، مارتا، رویای ترمیم کتابهای نایاب را. اما با باز شدن پای یک بچه به این رابطه، قطار آرزوهای این زوج از ریل خارج شده و اسباب بروز یک تراژدی تلخ ...
رؤیای داغی که سرد شد
مادر را نگاه می کند و لابد دارد توی سرش خیال می بافد. تابستان دیگر نفس های آخر را می کشد و هوس بازی روی شن های داغ ساحل را باید با خود به سال دیگر برد. امسال اوقات فراغت بیشتر کودکان در چهاردیواری خانه ها گذشت و حالا که بوی مهر می آید، هنوز داغ تابستانی دلچسب به دلشان مانده است. بچه تمام مدت تابستان تبلت دستش بود و بازی می کرد. اواخر دیگر حوصله بازی کردن هم ندارد. از پای ...
دُکون ننه طلا
بهارخواب گذاشت و به سمت در رفت. هنوز قفل زنگ زده و قدیمی در را کامل باز نکرده بود، که بچه ها در را هل داده و به داخل آمدند. رخسارِ سبزه رنگشان، تیره تر از همیشه بود و قطره های عرق مانند شبنم روی صورتشان می درخشید. - باز چه غلطی کِردین که ایطوری در می رین؟! ها؟ مِی پِی شما نیسُم؟! بچه ها در حالی که قفسه سینه شان به شدت بالا و پایین می شد، به مادر زل زده بودند. ناگهان، وحشت زده به ...
ماجرای مجاهد افغان و کرینکوف روسی! + عکس
می کنیم. ایشان خانم دوم من است. **: از آن خانمتان که جدا نشدید؟ عموی شهید: چرا، جدا شدم! **: بچه ها هم آنجا هستند؟ عموی شهید: یک دخترم اصفهان است، باقی شان در مشهد هستند. **: چه سالی با حاج خانم (مادر شهید) ازدواج کردید؟ عموی شهید: سال 93. **: پس شما فرزندانتان را داشتید که با حاج آقا ازدواج کردید؟ مادر شهید: بله. عموی شهید: ایشان هم 5 تا پسر ...
یادداشتی از دکتر قاسم عمرانی پزشک عمومی بیمارستان خلیج فارس بوشهر در سوگ عبدالرحیم رهسپار
از ته ماشین به سمت راننده جهید، پول رو ازش گرفت و در جیب من چپاند و گفت: تو رو خدا آقای راننده گناه داره دانش آموز ازش نگیر!! آخرین جمله و آخرین دیدارمان بود! گرچه نمی دانم منظورش از دکتر پزشک بود یا نه و با وجود اینکه دیپلم ریاضی گرفتم سال 75 در رشته پزشکی پذیرفته شدم. از آن سال تاکنون یعنی به مدت یک ربع قرن گوشه ذهنم بود که یک روز بروم مقابلش دو زانو بنشینم و هر دو دستش را بوسه ...
چرا نوجوانان شیفته سوپراستارها می شوند؟ ما نباشیم اما گلزار باشد
والدین در دوره کودکی بچه هاست، این که بچه، دوره کودکیِ خوب و شیرینی را تجربه کند. کودکی خوب و شیرین، نه با پول و امکانات که بیش از همه چیز، با محبت و حوصله و وقت گذاشتنِ پدر و مادر برای بچه رقم می خورد. به هر صورت اما طرفداری یا به اصطلاح خارجی اش فن یک سلبریتی بودن اتفاق تازه ای نیست. همیشه بوده اند کسانی که علاقه بسیار زیادی به یک سوپراستار یا ورزشکار داشتند. اما معمولا بیشتر این طرفدارها را ...
گفت و گو با مادرشهید مدافع حرم علوی، محمد حسین خفانی ماجرای شهید مدافع حرم علوی که معجزه می کند
، بنده ارتباطم را با خانواده شوهرم قطع نکرده بودم و فرزندم هم رفت و آمد داشت. یک روز که به خرمشهر رفته بود، بعد از چند روز به من زنگ زد و گفت که مادر، من در شهر نجف عراق هستم و تصمیم دارم بجنگم. اسمم را در گروه عراقی جیش المهدی ثبت نام کرده ام و جزو نیروهای مقتدا صدر شده ام. قصد دارم در عراق با دشمنان آمریکایی جنگ کنم. شهادت حق است و بزرگترین آرزوی زندگی من شهادت در راه اسلام است و اگر ...
چوبکاری، هنری آمیخته با عشق!
وسایل هنری و تزیینی، مثل گیتار و منبت ادامه یافت. وی می افزاید: سال 95 از کمیته امداد 15 میلیون وام گرفتم و به صورت قسطی دستگاه های مورد نیاز را تهیه و کارگاه خود را راه اندازی کردم، در سال 96 و 98 به عنوان تنها بانوی نجار کارآفرین معرفی شدم و برای 25 نفر به صورت مستقیم با پرداخت حق بیمه آنها اشتغال زایی کردم. قربانی در جواب این سوال که محصولات خود را چطور می فروشید، می گوید: ...
به امید دیدار
. - ببخشید. این نامه ها مال شماست. یک هفته است اومده. چندبار اومدیم درِ خونه تون، نبودین. بفرمایید. خدمت شما. اما نامه ها را نداد. دستش را کشید و گفت: فقط فرستنده ی نامه مشخص نیست. نامه را گرفتم، تشکر کردم و از پست خانه بیرون آمدم. باران قطره قطره روی نامه می ریخت. شالم را رویش نگه داشتم تا خیس نشود. چتر قرمزم را در خانه جا گذاشته بودم. زیر سایبان مغازه ها در پیاده رو رفتم. در راه، بی ...
پرلایک ترین توئیت های سه شنبه 23شهریور+تصاویر
- مسعود ضمن انتشار تصویر زیر، در توئیتی با 8982 لایک نوشته است: خوشبختی یعنی با پدرت همسفر باشی 4- Marya ، در انتقاد به ممنوعیت دادن کارنامه فرزند به مادر، در توئیتی با 6464 لایک نوشته است: کارنامه چیه، من رفتم بیمارستان بچه رو زاییدم، موقع ترخیص بچه رو بهم تحویل نمیدادن میگفتن حتماً باید پدرش بیاد. و این شد که تصمیم گرفتم دیگه بچه ای نزام که خودم حقی نسبت بهش ندارم. حالا هی ...
تبعات سنگین عدم ارائه کارنامه دانش آموزان به مادران
های اجتماعی همراه شد. برخی از هنرمندان هم اعتراض خود را به این طرح در فضای مجازی نشان دادند. بیشتر بخوانید: واکنش آموزش و پرورش به ندادن کارنامه دانش آموز به مادر برخی از مادران با ابراز نگرانی و گله مندی در واکنش به این خبر در شبکه های اجتماعی نوشتند: با این رفتارا ها باعث می شوند بچه هایمان به خودمان هم احترام نگذارند. مادر دیگری هم در اعتراض به این موضوع نوشت: همه کار های ...
نصیری: دیوار من و حسین خانی در کشتی کوتاه است
که به واسطه آن امروز در شرایط مناسبی باشم. خدا تیم ایران مال را خیر بدهد که در این چند سال تیم داری کرد و نسبتا قراردادهای خوبی با کشتی گیران بست، اما در دو سال، پول بچه ها را تکه تکه داد و نمی شد با آن کاری انجام داد. با واریزی 5 تومان و 10 تومان نمی شود کار خاصی انجام داد. نصیری که چندی پیش از تیم ملی خداحافظی کرد، در رابطه با اینکه آیا قصد بازگشت دوباره ندارد، گفت: واقعیت نه، خیلی ...
واقعی بودن خیانت ها در فیلمنامه "گاندو" مرا شوکه کرده بود
توانم تأثیرگذار باشم و چقدر می توانم به پدر و مادر این بچه ها کمک کنم به خاطر همین این نقش را قبول کردم. بازیگر سینما و تلویزیون که اخیراً پدرش را به دلیل ابتلا به کرونا از دست داده است در این باره افزود: در دوران فوت پدرم حال بدی داشتم، بعد از فوت پدرم بزرگ شدم و یک سارای دیگر شدم. آدم با غم از دست دادن عزیزانش پیر می شود. زمانی که پدرم در بیمارستان بستری بود فقط به من نگاه می کرد و با من ...
دست اندازی به نام تحصیل!
رفتم کلی غر می زد. با این حال من لیسانسم را گرفتم. این بار به یونس گفتم می خواهم در مقطع فوق لیسانس هم ادامه تحصیل بدهم. اما او مخالفت کرد. مدتی گذشت. با خودم گفتم بعد از گذشت مدتی راضی می شود و من می توانم درسم را ادامه بدهم. تا این که پسرمان به دنیا آمد. من هم درگیر بچه داری شدم و دیگر نتوانستم به ادامه تحصیلم فکر کنم. برای همین چند سالی از درس خواندن محروم شدم. ولی همیشه آرزویم این بود که تا مدرک ...
بازگشت به زندگی پای چوبه دار
تمام شود. نمی خواستم او را بکشم و برای این که بترسد، چاقو را از جیبم بیرون آوردم که ناخواسته چاقو به ریه او اصابت کرد. هفت سال از بهترین سال های عمرم را در زندان گذراندم. در این سال ها همیشه کابوس اعدام با من همراه بود. مادر حسام به خاطر گریه های مادرم، مرا بخشید و مدیون او هستم. در این سال ها به اندازه کافی تنبیه شدم و حالا درخواست دارم قضات هم مرا ببخشند و در مجازاتم تخفیف بدهند. پس از دفاعیات متهم، قضات برای صدور رای وارد شور شدند. ...
فرانک، 62 سال در زندان تهران می ماند/ عروس خانواده فوتبالیست سرشناس بودم
. من هم قبول کردم و آلوده این کار شدم. فرزند داری؟ یک پسر دارم که الان 18 ساله شده. با مادرم زندگی می کند. مادرم در این سال ها از او خیلی مراقبت کرد. ما خانواده آبروداری بودیم. پدر و مادرم در این سال ها پیر شدند. به خواب شب هم نمی دیدند که یک روز فرزندشان آن هم فرزند دختر به منجلاب خلاف کشیده شود. راستش خودم هم باورم نمی شد. اولین قدم اشتباه را که برداری، در قدم های بعدی پایت سر ...
سرهنگیان: تا پایان هفته سرمربی تیم معرفی می شود
به گزارش وب سایت دی اسپورت؛ اسماعیل سرهنگیان قائم مقام باشگاه آبی پوشان خوزستان در خصوص پست جدیدش در باشگاه آبی پوشان خوزستان اظهار داشت: من پس از یک فصل حضور در تیم قشقایی از این تیم جدا شدم که پس از جدایی طی توافقی که با آقای مهدی علیزاده داشتم به عنوان قائم مقام به باشگاه آبی پوشان خوزستان ملحق شدم. سرهنگیان ادامه داد: از روز گذشته تیم را تحویل گرفتم و انشا الله طبق برنامه ریزی هایی ...
گفت وگویی خواندنی با کاپیتان" فرزاد فرجام خواه"
خیلی خسته ای حتما باید بروی. گفتم حمیدجان من همینجا استراحت می کنم. هر چه کردم قبول نکرد. بحث بالا گرفت. گفت به خدا می برمت. یقه من را گرفت و کشان کشان برد. گفت اصلا بیا بیرون کارت دارم. در عرض پنج ثانیه که تنها ده متر از اتاقمان دور شدیم، صدای انفجار مهیبی آمد. پرت شدم هوا و روی کف آشیانه افتادم. اما دیگر اثری از اتاق ما نبود. موشک به وسط اتاق برخورد کرده بود. تمام بچه ها درجا سوختند و شهید شدند ...
قهرمانِ دو مداله با آرزویی جالب توجه
رقیب بودیم من اول شدم و برزیل و ایتالیا دوم و سوم شدند و کرواسی هم چهارم. پرتاب دیسک هم رقابت سخت بود.من 5 سال تمام در اردو و مسابقات بودم و برای هدفی که داشتم تلاش کردم و به دو مدال هم رسیدم، اما شاید مدال دومم برای مسئولین بی ارزش باشد. چرا؟ ببینید طبق مصوبه ای که وجود دارد هر ورزشکاری که به دو مدال برسد، پاداش مدال دومش 10 درصد مدال اول خواهد بود. به نظر من این کار نادیده ...
ایستاده بر قله موفقیت/قهرمانی که معلولیت را به زانو درآورده است
رها نکنم و در این رشته موفقیت هایی را برای کشورم کسب کنم. فکر می کردید در مسابقات پارالمپیکی مدال طلا کسب کنید؟ چند ماه قبل از مسابقات دچار آسیب شدم و تصمیم گرفتم در این مسابقات شرکت نکنم ولی با من صحبت کردند و گفتند که سه سال زحمت کشیدی باید در این مسابقات شرکت و باز هم مثل همیشه افتخار کسب کنید. بر همین اساس خود را برای مسابقات آماده کردم و با توکل بر خدا توانستم مدال طلا را ...
ماجرای دست دادن هیتلر با دختر یهودی چه بود؟
قلم | qalamna.ir : هانی بگ پس از جنگ به انگلستان رفت و در حال حاضر در گویسبورو زندگی می کند فرادید | هانی بگ در زمان هجوم نازی ها به برلین و دستگیری اعضای خانواده اش در سال 1943، یک بچه مدرسه ای بود. بخت با او یار بود که در اردوگاه های نازی ها نیفتاد و بعدها رو در رو با هیتلر دیدار کرد. داستان نجات هانی بگ را در ادامه بخوانید. فرادید به نقل از بی بی سی انگلیسی ...
شهیدی که چشم برزخی داشت
عبور از سالن بودم که یک دفعه صدایم کرد: مادر! بیا اینجا. وارد اتاق شدم. خودش بود؛ محمّدحسین من! امّا به خاطر مجروح شدن، هر دو چشمش را بسته بودند! بعد از کمی صحبت گفتم: مادر! چطور مرا دیدی؟! مگر چشمانت بسته نبود؟ امّا هر چه اصرار کردم، بحث را عوض کرد! 3⃣برادر شهید: برای پنجمین بار که مجروح و شیمیایی شد سال 62 بود. او را به بیمارستان شهید لبّافی نژاد تهران آوردند. من ...
نجات از چوبه دار بعد از 7 سال
.... روزی که پای چوبه دار رفتم زندگی برایم تمام شده بود. شب خیلی سختی را گذراندم. مادرم از من بدتر بود. او شب را تا صبح پشت در زندان گذراند تا شاید بتواند خانواده فرهاد را ببیند و از آنها رضایت بگیرد. مادرم در این هفت سال به اندازه 70 سال پیر شده است. من هرگز خودم را به خاطر رنجی که به مادرم دادم نمی بخشم. من فقط می خواهم دوباره به مادرم خدمت کنم. مادر فرهاد به خاطر گریه های مادرم مرا بخشید و من ...
دانستنی هایی جالب درباره پروانه ها که تا کنون نشنیده اید
کرده ایم. کتاب جاناتان مرغ دریایی و نامه های عاشقانه به همسرم را خیلی دوست دارم. قرار است دوباره برنامه ای بریزیم که مجبور شویم روزی حداقل 5 صفحه کتاب بخوانیم که به شناختمان و به نگاهمان کمک می کند. بازیگر سینما و تلویزیون در خصوص آزیتا حاجیان بیان کرد: علاوه بر اینکه 3 سال از خانم حاجیان بازیگری را یاد گرفتم، درس زندگی از او گرفتم. بانوی بسیار توانمندی است. یکی از اصول بازیگری این است ...
سینمای ما قهرمان ندارد/ احمدرضا درویش پای من ایستاد
گروه فرهنگی : سعید راد بازیگر سینما در ادامه گفتگوهای شفاهی به ارایه توضیحاتی پرداخت. به گزارش بولتن نیوز به نقل از مهر، وی با بیان اینکه متولد محله سنگلج است، گفت: زمانی که 5 ساله بودم پیش عموها، پدربزرگ و مادر بزرگم بودم و با آنها از سنگلج به شمیران آمدیم؛ درواقع من بچه شمیران هستم. وی درباره حضورش در فیلم صادق کرده ساخته ناصر تقوایی بیان کرد: تهیه کننده این فیلم موافق ...