جدال خلبان پاراگلایدر با مرگ در سوادکوه
سایر منابع:
سایر خبرها
گفت وگو در میدان مین
.... خون زیادی از دست داده بودم ولی خودم را کشان کشان به کناره ای کشیدم. دیگر خونی در بدنم باقی نمانده بود و از هوش رفته بودم. نزدیک های صبح بود که به هوش آمدم به اطراف نگاه کردم دیدم چند نفر از بچه ها هم آنجا هستند گفتم: چرا به عقب بر نمی گردید، الان هوا روشن می شه؟ بچه ها گفتند: وسط میدان مین گیر افتادیم. به آن ها گفتم که پشت سر من بیایند با همان خونریزی شدید شروع به پاکسازی قسمتی از ...
داستان کوتاه/ قهرمان
زحمتی شده بپرم. نهایتش این بود که پاهایم کمی درد می گرفت یا پیچ می خورد، ولی به هر حال از آن مخمصه رها می شدم. پاهایم را به عقب و جلو تکان دادم و....... پریدم، اما چه پریدنی! پاهایم که به کف سیمانی حیاط رسید به سمت جلو لیز خورد و به پشت فرود آمدم. صدای گرومپ وحشتناکی که از برخورد تنم با کف حیاط بلند شد. چند نفر را به سمتم برگرداند. در یک لحظه راه نفسم بند آمد. هوا را فرو می دادم ولی ...
ما را به کاروانت کی می رسانی آقا؟
پرواز مشهد به سمت نجف را گیر آوردم. کوله ام را پر از وسایل و دارو کردم و راهی مشهد شدم. در حرم مطهر سجده شکر جانانه ای به جا آوردم، به خاطر برات کربلا و تماس همسرم که خبر خوش فرزنددار شدنمان را داد. از آقا خواستم توفیق خدمت به زائران امام حسین(ع) را نصیبم کند و کوله سنگینم را خالی برگردانم. آغاز سفر، از مشهد و شروع پیاده روی از موکب امام رضا(ع ) رقم خورد. پس از نماز شام خوردیم. قرار شد ...
کرونا در برابر عزم کادر درمان این بیمارستان برای نجات بخشی مبتلایان، یارای مقاومت ندارد
هوای خنک، درد در تمام جانم و در خانه پخش شد و عرقی که بی وقفه از من می بارید و تمام تشک را به لگن آب تبدیل کرد، همه خانواده سراسیمه و گیج از حال من بودن، بین رفت و آمدها و رسیدگی های شان، یکسره آب می خواستم و هر چقدر آب میخوردم، نمی دانم کجا می رفت و باز می خواستم و درحالی که آب توی گلویم پرید با جیغ گفتم نه کرونا ندارم آ.... من ندارم.... من بیمارستان نمیرم ها...اونجا بستری نمی شم، این همه آدم که ...
با طلایی پارالمپیک؛ از دلتنگی برای قویترین مردان تا خاطره جالب از توکیو و شگفت زدگی از اشراف رهبری
: ظاهرا بارندگی شدیدی هم روز مسابقه وجود داشت. آنقدر شدید بود که 200 گرم به وزن نیزه اضافه شده بود و شرایط واقعا سخت بود. نه خودم، نه فدراسیون و نه کمیته هیچکس فکرش را نمی کرد. اصلا در 5 سال گذشته چنین رکوردی را نزده بودم. فارس: در همان پرتاب اول همه رقیبانت را نا امید کردی. با حریفانم در ارتباط هستم و خیلی ناراحت شدند و حسرت می خوردند و برای مسابقات بعدی وعده دادند ...
چلسی می خواست نابودم کند؛ مورینیو را زدم!
هواداران شان حساب می کنند و حرف شان را به کرسی می نشانند. چلسی قهرمان اروپا بود و من یک داور بی پناه. شما باشید حرف کدام را باور می کنید؟. من در خانه ام زندانی شده بودم. بله، زندانی در خانه خودم و اجازه نداشتم حرف بزنم. نمی توانستم به دنیا بگویم که بی گناهم. نمی توانستم بخوابم و به خواندن روزنامه ها و مشاهده اخبار و شبکه های اجتماعی مشغول بودم. شاید درست نبود ولی می خواستم بدانم در مورد من ...
آخرین وداع مان نور شهادت را در صورت پسرم دیدم
در زندگی تان می بینید؟ بعد از شهادتش خوابش را ندیدم، اما اوایل دهه هشتاد که بعد از سرنگونی صدام راه کربلا باز شده بود به زیارت امام حسین (ع) رفتیم پسرم را در بین الحرمین با چشم خودم دیدم به من گفت مامان ناراحت نشو تو جلو برو من پشت سر تو هستم وقتی برگشتم پسرم نبود. وقتی خبر شهادت پسرتان را شنیدید عکس العمل تان چه بود؟ حاج آقا معلم بود وقتی خبر شهادت پسرم را شنید دو ...
از رونالدو خوشم نمی آمد، او را نفرین کرده بودم
سوئیس آمد و از رفتارش خوشم نیامده بود و اصلا نمی دانستم چه بازیکن مشهوری است. حتی یادم است که نفرینش کردم چون رفتاری گستاخانه با من داشت. بازی تمام شده بود و رونالدو در زمین مشغول ابراز احساسات به تماشاگران بود. مردم نیز ورزشگاه را ترک نمی کردند و من هم بسیار خسته بودم. از او خواستم به رختکن برود چون تا زمانی که درون زمین باشد، مردم نمی روند. رونالدو به من گفت که بروم با مربی صحبت کنم. به او گفتم اینجا سوئیس است و در ادامه هم چند جواب سربالا و گستاخانه داد که باعث شد عصبانی شوم. تا قبل از بازی منچستر و یانگ بویز از رونالدو خوشم نمی آمد ولی پس از رفتار اخیر او نظرم عوض شد. ...
دختر جوان: 17 سالگی اولین بار مواد مخدر کشیدم
...: کودکان روسپی، تلخ، اما واقعی *چقدر مواد می کشیدی؟ -خیلی، آنقدر که قیافه ام داد می زد معتاد هستم. *چند وقت بیرون خواب بودی؟ -شش ماهی در پارک و خیابان بودم. تا اینکه از این وضعیت خسته شدم و دست به خودکشی زدم. می خواستم خودم را خلاص کنم که موفق نشدم. *چه کسی تو را نجات داد؟ -وقتی قرص خوردم و مواد را کشیدم که بمیرم چند نفری در ...
"حاج گرینوف ها" هنوز هم در کمین نان و نشانند!
...! چند نفر از بجه محل ها که مرا می شناختند نزد فرمانده رفتند و گفتند سوابق فلانی را می دانی که چنان است و بهمان است ...؟ اما فرمانده گفت اشکال ندارد و این حرف و اعتماد بدجوری مرا نمک گیر جبهه ها کرد. گذشت و گذشت، و عملیات پشت عملیات... چند نفر از همان بجه محل ها را شب اول عملیات، در مواضع خودمان دیدم، اما دیگر آنها را ندیدم. بعداز عملیات که اوضاع آرام شد، دیدم برگشته اند ...
زندگی زن جوان با جسد شوهر
از خرید به خانه بازگشتم دیدم شوهرم فوت کرده است. ترسیدم و خواستم به پلیس خبر دهم که گفتم نکند مرگ او بر گردن من بیفتد. چند روزی با جسد او در آن خانه بودم و فقط گریه می کردم. کم کم جسد داشت بو می گرفت و هر لحظه احتمال می رفت همسایه ها متوجه مرگ او شوند. مقداری سیمان خریدم و روی جسد شوهرم ریختم. از ترسم چند هفته از خانه بیرون نرفتم. سرانجام روز جمعه مایع لوله بازکن را نوشیدم تا به زندگی ...
خودکشی زن راز مرگ شوهر را فاش کرد
بودم و روز حادثه تصمیم گرفتم محلول اسیدی بخورم و به زندگی ام پایان بدهم اما پس از آن پشیمان شدم و از همسایه ها کمک خواستم. با اظهارات این زن، این فرضیه که وی شوهرش را به قتل رسانده قوت یافته است. از این رو برای او قرار بازداشت صادر و جسد شوهرش نیز به پزشکی قانونی منتقل شده است تا علت مرگ او مشخص شود. ...
قصدم میانجیگری بود، نه قتل
. خواهش می کنم در این باره تحقیقات کنید. در منطقه شیخ بهایی، همه فکر می کردند حمید صفت پسر حاج آقاست. متهم در ادامه گفت: همه جا می گویند من بوکسور بوده ام و احتمالا با مشت به حاج آقا ضربه زده ام؛ اما اینطور نیست. من بعد از حادثه به زندان رفتم و در آنجا دچار اضافه وزن شدم. در مدتی که با وثیقه آزاد بودم، بوکس کار می کردم که هیچ ارتباطی با حادثه ندارد. در ادامه این جلسه، وکلای مدافع متهم به دفاع از او ...
خلبان ایرانی که غریبانه در بصره به خاک سپرده شد + تصاویر
نبود قوای کافی زمینی، دشمن به سرعت به سمت شمال خوزستان یعنی دزفول پیشروی کرد و هدفش تصرف شهرهای اندیمشک، دزفول، پایگاه هوایی این شهر و سایر تاسیسات نظامی و در نهایت، گلوگاه شمالی خوزستان بود. چون احتمال سقوط پایگاه به دست دشمن می رفت، دستور تخلیه و تخریب پایگاه وحدتی صادر شد. در این میان، باز امیدی پیدا شد و آن هم خود خلبانان و جنگنده هایشان بودند؛ 107 نفر از خلبانان پایگاه، از جمله شهید اصیل ادب، در ...
شهیدی که در حال تلاوت قرآن عروج کرد
. چند روز بعد که حالش بهتر می شود تعریف می کند: من آقا موسی رو در هاله ای از نور دیدم که به سمت بالا می رفت، تمام سعیمو کردم که به آقا موسی برسم؛ اما نشد. آقای محمدجواد قربانی نیز مدتی پس از این حادثه، در اثر جراحات به شهادت رسید. خبر شهادت وقتی خبر شهادت آقا موسی را آوردند من خانه نبودم. ساعت هفت صبح مانند همیشه برای کار از خانه بیرون رفتم، در ایستگاه اتوبوس متوجه زمزمه اطرافیان شدم؛ در ...
بیسیم چی حواس پرت و فرکانسی که شنود می شد/ ردپای سرباز جادوگر صدام در جنگ
گیری کن و بیا.(1) آیه ای که تکلیف همه را مشخص کرد سال 64 نزدیک عملیات والفجر 8، محسن جبهه بود. چند روز بعد محسن از جبهه برای مرخصی آمد، می خواست دوباره برگردد. بهش گفتم: منم میام. گفت: نه، یا من یا تو. مامان نمی تونه تحمل کنه که هر دوتامون جبهه باشیم. حالا که من مرخصی ام، باید برگردم، نمی تونم بمونم. من می رم. تو نیا. من هم دلم می خواست بروم. نتوانستیم همدیگر را قانع ...
گوشه ای خواندنی از سیره تربیتی شهدا
صحبت را باز کردم چرا من را انتخاب کردی؟ من زن کسی می شم که مهریه م رو شهادت قرار بده. گفتم تیر خلاص را زده ام. الان راهش را می گیرد و می رود دنبال کارش. اما محکم جلویم ایستاد و دوباره گفت به جدم من شهید می شم. داشت از تعجب خشکم می زد. بعد عقد تازه فهمیدم فعالیت سیاسی دارد؛ آن هم چه فعالیتی. از فکرهایی که درباره اش کرده بودم، خنده ام گرفت. می خواستم بسازمش. * مادر ...
اتهام قتل عمد حمید صفت در نظریه کمیسیون 11 نفری پزشکی قانونی
در این چند سال زندگی ام نه عصبانی شدم و نه خشم گرفتم. اما آن روز فقط به حاج آقا گفتم چرا مادرم را زدی ؟که او گفت اگر لازم باشد باز هم او را کتک میزنم .من انتظار شنیدن این جمله را از او نداشتم و این موضوع مرا عصبانی تر کرد .اودرباره اینکه چرا قرص می خورد با من حرفی نزده و من هم از او سوالی در این باره نکرده بودم. وی ادامه داد: هر رایی برایم صادر شود منم مطیع آن هستم .اما تقاضا دارم رای ...
واکنش جذاب نویدکیا به پیشنهاد سرخابی ها؛ گفتم اگر بپذیری کار شاقی نکرده ای/ فکر نمی کردم دارای چنین ...
ارتباط و برخورد محترمانه و بهتری با هم داشته باشند. من از دیدن این وضعیت خیلی ناراحتم. وقتی بچه بودم تنش بین ذوب آهن و سپاهان وجود داشت؛ اما چند بازی دوستانه تنش ها را کمتر کرد. چه ایرادی دارد ما با پرسپولیس بازی دوستانه کنیم تا این فضا را بهتر کنیم؟ روزهای اولی که سرمربی شدم خیلی تلاش کردم به همه احترام بگذارم و آراتمشم را حفظ کنم. روزهای اول سخت بود اما خوشحالم که حالا ثابت شده با این روحیات هم می ...
اخبار حوادث امروز (27 شهریور 1400) از اسرار بریدن سر عرفان درخشان پسر 11 ساله در پارس آباد تا آخرین ...
مشرق نیوز رئیس پلیس پیشگیری پایتخت درباره جزئیات حمله به سردبیر سایت مشرق نیوز توسط سلاح سرد توضیحاتی داد. روایت ترسناک احمد حسنوند، خلبان پاراگلایدر سقوط کرده در جنگل سوادکوه از 2 شبانه روز جدال با مرگ + عکس امید چندانی به زنده ماندن نداشتم و در لحظات آخر چند پیام صوتی برای همسرم ضبط کردم و حلالیت طلبیدم. این بخشی از حرف های شنیدنی خلبان پاراگلایدری است که چند ...
آخرین دفاع حمید صفت در دادگاه: بی گناهم
از درگیری و مرگ او بر می گردد. من قبل از آن از بیماری او مطلع نبودم. اگر چه دیده بودم که قند خونش را چک می کرد، اما او هیچ پرهیز غذایی نداشت و دو روز قبل از درگیری که برایم تولد گرفته بود از کیک تولدم خورد. * در شب تولدم با حاج آقا عکس گرفتیم او عکس بزرگ من را پشت سرمان به دیوار نصب کرده بود. این موضوع نشان می دهد او با من مشکلی نداشت. کسی که با یک نفر مشکل داشته باشد عکس او را به دیوار ...
گواردیولا حاضر به عذرخواهی از هواداران منچسترسیتی نشد
حرفی که زدم عذرخواهی نمی کنم، چون چیز بدی نگفتم. در حقیقت حتی غافلگیر شدم وقتی شنیدم که بعضی ها ناراحت شده اند. سرمربی سابق بارسلونا و بایرن مونیخ ادامه داد: این اولین بار نیست که من در دوران مربیگری ام چنین حرفی می زنم. در بارسلونا و بایرن هم زمانی که ما در لیگ قهرمانان یک بازی سخت داشتیم و می دانستم که زمان سه روزه برای آماده شدن تیم کافی نیست، از هواداران می خواستم که تیم مان را ...
چابهار و اراده ای برای ختم حاشیه نشینی به نفع مردم
خود ریخته و می نوشیدند، اصلا دیدن چنین صحنه ای واقعا برای هر انسانی باعث رنجش خاطر می شود. تنها به آنجا رفته بودم و خواستم از این وضعیت نابسامان فیلم و مصاحبه بگیرم اما کسی نبود که گوشی تلفنم را که یک میکروفن سیمی هم به آن وصل کرده بودم بگیرد و سه پایه یا منوپَدی هم نداشتم اما در همین حین جوانی را دیدم و از او خواستم فقط چند لحظه گوشی تلفن را که روی حالت فیلمبرداری گذاشته بودم را طوری ...
گفتگو با قاتل تیرانداز در پرند / بابک به قتل اعتراف نکرد + عکس
... چرا فراری کردی؟ زمانی که متوجه شدم در این تیراندازی یک نفر فوت کرده و من مظنون پرونده هستم، مجبور به فرار شدم. سابقه داری؟ خیلی. حدود 11 سال از عمرم را در زندان سپری کرده ام. یک مدت به خاطر مهریه و اختلافاتی که با همسر اولم داشتم به زندان افتادم. چند سالی هم به خاطر ورشکستگی و بدهی که بالا آورده بودم. یک مدت هم به خاطر تیراندازی بر سر ملک و زمین کشاورزی در یک درگیری طایفه ای بود به حبس افتادم. پایت چرا شکسته؟ در یک حادثه شکست. اخبار وبگردی را در اینجا بخوانید: ...
عاشقانه های حمیده و منصور / ماجرای خواستگاری شهید ستاری از همسرش همسر شهید ستاری پس از گذشت سالها از ...
یک چلو گوشتی دور هم بخوریم. وقتی داشت می رفت پرسید کی خونه است؟ گفتم: همه رفتند فقط سورنا خونه است. منصوررفت سورنا را که خواب بود بوسید و قتی از پله ها آمد پایین دیدم چشمانش قرمز شده و با دست به هم می مالد، متوجه شدم گریه کرده و بعد آمد سمت من؛ یک ساک کوچکی داشت، که وسایل شخصی اش را داخل آن می گذاشت، آن ساک و اسلحه اش را به من داد و گفت در جایی مطمئن بگذار... مراقب خودت و بچه ها باش ...
ازدواج با زن روستایی پس از فرار از صحنه قتل
ورشکست شدم و به زندان افتادم. وقتی آزاد شدم پرویز پیشنهاد داد با او کار کنم که قبول کردم و با هم کار می کردیم تا اینکه با هم اختلاف پیدا کردیم. چرا اختلاف؟ چند ماه قبل از حادثه پرویز کم کم مرا کنار گذاشت و کار به من نمی سپرد. من همه کار های او و خرید های پروژه را انجام می دادم و وقتی دیگر به من کار نسپرد از او خواستم طلبم را بدهد که امروز و فردا می کرد و با هم اختلاف پیدا کردیم ...
تجلیل از عزیزان از دست رفته: چگونه یاد پسرم را به آینده منتقل می کنم؟
...، بسته بندی کرده بودم. او فقط پانزده سال داشت – یک باخت غیرقابل تحمل. من روز ها را صرف شستن و خشک کردن و تا کردن پیراهن های او به شکل مربع های کوچک کوچک می کردم. دخترم لیزی مرا تماشا کرد که آن ها را داخل صندوق امید چوبی مادربزرگم گذاشتم. گفتم: “وقتی به دانشگاه می روی، من از پیراهن های برندان برایت لحاف می سازم. ” “و یکی برای زک نیز. “ من بلد نبودم لحاف درست کنم. من قبلاً ...
گوهر خیراندیش: ارتفاع پست برای من سکوی پرتاب بود
ترکی تعریف کنم و به آقای مهرجویی گفتم من می توانم با لحجه شیرازی صحبت کنم و او پذیرفت. درباره نقش و لجه شیرازی از آدم های مختلف و حتی مادرم هم پرسیده بودم. شعرهایی شیرازی محلی می خواندم و داریوش مهرجویی قبول کرد. یادم می آید زمان فیلمبرداری همینکه شروع به خواندن کردم ، داریوش مهرجویی و تورج منصوری خنده شان گرفت و بیرون رفتند و یک لحظه متوجه شدم هیچ کسی پشت دوربین نیست. وی درباره فیلم ...