سایر منابع:
سایر خبرها
جنجالِ عروسی که روی خواهر شوهرش اسید پاشید!
رویداد24 این حادثه در یکی از روزهای آبان ماه 95رخ داد. آن روز دختری جوان مهمان خانه برادرش بود که هدف اسیدپاشی قرار گرفت و به دلیل صدماتی که دیده بود در بیمارستان بستری شد. دختر جوان می گفت که اسیدپاشی از سوی همسر برادرش رخ داده است و برای مأموران پلیس توضیح داد: روز حادثه برادرم به سرکار رفت و من کنار برادرزاده ام روی زمین خوابیده بودم. چند دقیقه بعد فردی را بالای سر خودم دیدم که لباس کار برادرم ...
استرسی که نسل ما کشید جزء آمار جنگ به حساب نمی آید
ها چیزی نیست که به راحتی فراموش شود... چه می دانستم قرار است چه داغی بر دلم بنشیند! جنگی را که صدیقه قاسمعلی فکر می کرد چند هفته بعد یا نهایتاً چند ماه بعد تمام می شود نه تنها سال ها طول کشید، بلکه 13 جوان شهید از دور و اطرافیانش گرفت. آهی سوزان می کشد: شهید شدن پسر خواهرم از همه بیشتر من را سوزاند. سال 65 دخترم مریم را باردار بودم. یادم نمی آید چطوری خبر شهادت را شنیدم و ...
این داستان واقعی است؛ فرزند خواندگی به چه قیمت؟
رازداران طایفه شاهد ماجرا و توافق 2 خانواده باشند و از این طریق از آسیب های احتمالی جلوگیری شود. وی افزود: نبود این مکتوبات گاها سبب می شود، خواهر و برادر این کودک نیز در سال های آینده او را به عنوان عضو خانواده نپذیرند. او را مستحق دریافت ارث خانوادگی ندانند و نتوانند با او ارتباط برقرار کنند. بنابراین به منظور کاهش و رفع این تبعات مخرب فرزندخواندگی باید از مراجع مورد اعتبار قانونی انجام شده ...
خواهری که رؤیای برادر شهیدش را محقق کرد
جبهه های حق علیه باطل پیوست. درخشان پور تصریح کرد: مدت کمی پس از رفتن برادرم برای ما خبر مفقود الاثر شدن او را آوردند اما بعد از گذشت 9 سال از آغاز جنگ پیکر برادرم در جزیره مجنون شناسایی و به آغوش خانواده و شهر خود بازگشت. مدیر مرکز خانه فرشتگان شهید حسین درخشان پور در گچساران عنوان کرد: حال از آن جمع دونفره و رویای مهم من تنها مانده بودم ولی مصمم تر از قبل و با هدف اینکه ...
درد دل دردسرساز
...: از وقتی با دینا ازدواج کردم، حتی یک روز خوش هم با او نداشته ام. از همان روز اولی که تصمیم به ازدواج گرفتیم به دینا گفتم بعد از عروسی باید در باغ پدری ام زندگی کنیم. پدرم یک باغ بزرگ دارد که در آنجا چند واحد ساخته تا من، خواهر و برادرهایم بعد از عروسی همان جا زندگی کنیم. دینا هم مخالفتی نکرد و باهم ازدواج کردیم. اتفاقا دینا خیلی هم راضی بود و جهیزیه اش را با کلی ذوق و شوق در آنجا چید. با پدر و ...
ایستادگی زنان خرمشهر در جنگ | نگهبان ویرانه ها
جنگ 16سال بیشتر نداشت هیچ وقت فکرش را نمی کرد که بهترین روزهای عمرش در ویرانی و وحشت بمباران بگذرد. او که صادق آهنگران(همسرش) پای ثابت عملیات های کوچک و بزرگ جنگ بود، حالا از حال و روز زنان و کودکان اهوازی در 8سال دفاع مقدس می گوید که چگونه رنج جنگ را زندگی کردند. من در سال 1343 در شهر اهواز به دنیا آمدم. ما 9 فرزند بودیم، 8 دختر و یک پسر که من فرزند پنجم خانواده بودم. زمانی که جنگ شروع ...
فرزندان آیت الله خزعلی: انسیه معاون رئیسی، مهدی منتقد نظام و محمدحسین خواننده پاپ
سرنوشت فرزندان مرحوم آیت الله خزعلی سوژه گزارش یکی از روزنامه هاست. هم اکنون دختر آیت الله یعنی انسیه معاون رییس جمهوری در امور زنان و خانواده است. آیت الله خزعلی به شدت اصولگرا و عضو شورای نگهبان و مجلس خبرگان بود. به گزارش عصرایران، شرق نوشت: عصر برادران به پایان رسیده و عصر خواهران فرا رسیده. غروب آفتاب قدرت در خاندان لاریجانی ها هم زمان شده با رخ نمایاندنش به خاندان خزعلی. اگر آم ...
چطور کتابهایی که می خوانیم فراموش نکنیم؟/ جنگی که بود،جنگی که هست
جهاد در خانه ها آغاز شد.رمانی که در برنامه امشب راجع به آن گفتگو می کنیم درباره جهادی است که برای زن ها در خانه شروع می شود. سپس قربان زاده نویسنده رمان شهربانو درباره چگونگوی پیدایش این رمان گفت: شهربانو یک روایت مادرانه است، داستان مادری که درگیر زندگی جانبازی پسرش بعد از جنگ می شود. اینکه از کجا شروع شد شاید به این برمی گردد که در ادبیات جای خالی پیدا کنم که بتوانم حرفی بزنم. مراوداتی ...
مسابقه ما ملت امام حسینیم
سلام الله علیها عشق و علاقه او به برادر از هر تصوری فراتر بود. گویی با خود عهد کرده بود لحظه ای از حسین علیه السلام جدا نشود. شب عاشورا وقتی امام خبر از شهادت خود و یارانش داد زینب سلام الله علیها اختیار از دست داد و به گریه افتاد اما حضرت او را به صبر دعوت کرد. می دانست باید شجاع باشد، آخر او دختر علی مرتضی و خواهر عباس علمدار بود. شیرزنی که برای روزهای سخت تربیت ...
کاکا یوسف
الاثری یوسف بدهیم خیلی طاقت فرسا بود. – یا الله.یا خدا ...نمی دانستیم چه بگوییم!! وقتی که وارد حیاط خانه شدیم انگار همه مظرب و نگران منتظر خبر ما بودند و همه چشم براه و انتظار “... وقتی چهره ی نا امید ما را دیدند همه گریه ڪردند. همه ... مادر – برادر – همسر و بچه هایش... اما پدرم گریه نڪرد !! او چند قدم عقب رفت تنش لرزید – دستانش را به دیوار تکیه داد و مقاومتش شکست ...
روایت زندگی و شهادت امدادگر مخلص شهید محمد حسین زاده دشتی
به گزارش جهانی پرس از پایگاه اطلاع رسانی کمیته امداد، هفته دفاع مقدس یادآور کسانی است که به آسانی دست از جان شستند و چه بسا که جان عزیزترین داشته آدمی است. کسانی که برای میهن شان و باورهاشان در سنگرهایی که مرگ جولان می داد، مقابل گلوله ها لبخند زدند. می گویند هر چه به ذات حقیقی انسان اضافه شود، از ثروت گرفته تا مقام ها و القاب و... جان نیز سنگین تر می شود و دست شستن از آن دشوارتر؛ اما ...
فاطمه آمد ولی بابا نبود
صفایی دارد خانه ساده پدری شهید، انگار سال هاست ما را می شناسند، آن قدر گرم و صمیمی بودند که لحظاتی یادمان می رفت برای چه آمدیم منزل شهید! در حال احوالپرسی های متعارف بودیم که گفتند اذان می گویند نمازتان را بخوانید و بعدازآن به گفت وگو بپردازیم. اینجا صدای زندگی می آمد صدای فرزندان کوچک و خردسالی که برخی از آن ها یا به چهره یا به خصلت، شبیه شهید بودند، پدر شهید در حال معرفی آنان بود که ...
از لنگرود تا تل قرین؛ فرهادی که خدا دستچینش کرد
رفتند ما در خانه تنها می ماندیم و مشغول بازی می شدیم و با کمک هم درس می خواندیم، با روسری و چادر مادرم برای خودمان خط می کشیدیم و لی لی بازی می کردیم، فرهاد خیلی دوست داشت بازی های پسرانه انجام دهد اما ما چون سه تا دختر بودیم او هم مجبور می شد با ما در بازی های دخترانه همبازی شود. *فرهاد بسیار به حجاب سفارش می کرد فاطمه خوشه بر خواهر بزرگ هم مروری به خاطراتشان با برادر شهیدش ...
روزی که خوزستان پیشانی مقاومت ایران شد/پسرانی که یک شبه سربازشدند
دست می رفت را بگیرد تا برای کودکان کاری انجام دهد، بچه هایی که کنار دیوار از ترس می لرزیدند، درهای حیاطی که حالا سوراخ سوراخ شده و طوری باز بود انگار چند نفر با مشت و لگد بازش کرده باشند و غوغایی که در خیابان بود. وحشت ها، صدای آمبولانسی که از دور می آید همه و همه هنوز از پس سال ها زنده اند و آخرین صحنه آن تک روز مانده تا بازگشایی مدارس شاید لاشه مچاله از پر و خون بلبل خانه بود و صدای ...
من آزاده، مادر محمدحسینم! (+عکس)
واقعا ذهن تان همین قدر بسته و تعطیل و آن قدر درگیر تئوری توطئه است که بچگی خودتان را فراموش کرده اید یا بچه های دوروبرتان را از خواهر و برادر کوچک تر یا خواهرزاده و برادرزاده و بقیه نمی بینید؟ اگر به هر دلیلی حال و روز مادر خبرنگار را درک نمی کنید، واقعا حال بچه و دنیای او را هم درک نمی کنید؟ یعنی این قدر دنیای مجازی و جبهه گیری و ریسمان و آسمان بافتن درگیرتان کرده که درکتان تعطیل شده؟ ...
خدمات شیمیایی پدر شهید مدافع حرم در دوران جنگ!
عراق بودند؟ خواهر شهید: صحبت هایی که با ما می کرد می گفت مثلا دو سال خدمت کردم، بعد می گفتیم بابا شما که اینقدر خدمت کردی مدارکت را حداقل همراهت می گذاشتی که وقتی ما مدرسه می رویم، هزینه ای که از ما می گیرند را نگیرند. یا مریض می شویم یک دفترچه بیمه ای چیزی داشته باشیم. می گفت نه؛ من دلم سوخت، مدارکم را دادم به یکی از دوست هایم. صحبت هایی که می کرد می گفت مثلا دو سال انگار در جبهه بودند ...
روایت زندگی سه برادر شهید و صبوری پدر از زبان خواهری داغ دیده/ برادرانم با نگاه قرآنی قلوب مردم را فتح ...
سیزدهم فروردین سال 1365 در یک اقدام تروریستی در روستای کانی سور شهرستان بانه مورد سوءقصد گروهک های ضد انقلاب قرار گرفت و به شدت مجروح شد و یک روز بعد در بیمارستان سقز روح بلندش به ملکوت اعلی پیوست و نامش برای همیشه جادوانه شد. آری خالد هم رفت تا کنار طالب و مطلب آرام بگیرد، مردم برایش قبر را آماده کرده بودند و من هم دلم می خواست می مُردم و کنار برادرانم می رفتم. چشمم که به پدرم ...
خانواده های جنایتکار ایرانی در نیمسال 1400
شنبه 26 مرداد رخ داد. در قتل عام مرند یک دختر 14 ساله و پدر و نامادری اش به قتل رسیدند. قتل عام های خانوادگی این روز ها حسابی خبرساز شده است. از ابتدای فروردین سال 1400 خبر های عجیب و البته تکان دهنده جنایت های خانوادگی یکی پس از دیگری از راه رسید. قاتل قتل عام مرند به ضرب گلوله، قربانیان را از پا در آورد.صبح روز پانزدهم مرداد در خلیفه ترخان یکی از روستا های اطراف سنندج تراژدی ...
خاطرات دفاع مقدس به روایت کادر بهداشت و درمان یزد
بچه ها سربه سرش میگذاشتند و به او میگفتند شما خانه خودت میخواهی بروی در میزنی و این موجب تفریح بچه ها شده بود. *** حدود سال60، وقتی پاوه ازاد شد در زمان تعطیلی های دانشگاه بود بعد از شروع مجدد دانشگاه، یک ستاد امداد و درمان در دانشگاه بود در موقع عملیات به ما خبر میدادند و ما به منطقه اعزام میشدیم. یکسری دانشجوهای پزشکی مثل دکتر سراج وحیدی، دکتر دهقان که الان چشم ...
طالبان به هانیه توسلی رسید | ماجرای تجاوز به هانیه توسلی از زبان خودش
. خواهر بزرگ هانیه بنام هما مدتی در یک مجله منتقد بود و حالا کار ترجمه می کند ، خواهر دیگرش مهسا جراح مغز و اعصاب می باشد. یک خواهرش بنام هدیه در آمریکا زندگی می کند و خواهر کوچکش تحصیلکرده رشته طراحی شهری است. تابحال خواستگاری به آن شکل مرسوم نداشتم که بیایند خانه و چایی بریزم هنوز مجردم. شاید هیچ وقت بچه ای به دنیا نیاورم ، بچه داشتن کار بسیار سخت و پر ...
علی فداکار، از ایذه تا بیمارستان های اصفهان/ مهمانی که فرشته نجات همسایه شد
این ایثار او احترام بگذاریم. علی سوخت تا مادر و دختر نسوزند، در آن مهلکه آتش بی امان، تن به شعله ها زد. شد فرشته نجات خانه همسایه، یازده روز از آن روز آتشین آپارتمان شماره 67 منطقه چهارراه هلال احمر ایذه می گذرد، از همان روزی که علی شد مهمان خانه خاله، علی 15 ساله ای که آن غروب جهنمی فقط به نجات فکر کرد. حالا علی روی تخت بیمارستان بستری است، هنوز وضعیت جسمانی اش پایدار نیست ...
سوار برویلچر به استقبال شهادت رفت
31 شهریور در خانه منجزی ها عجیب ماندگار شد. سال ها پیش در آغازین روز های جنگ تحمیلی سربازان خانه منجزی ها یکی پس از دیگری راهی شدند و افتخار جانبازی در روز های مقاومت و ایثار را نصیب خود کردند و سال ها بعد در 31 شهریور 1397 رزمنده پیشکسوت و جانباز 70 درصد جبهه های نبرد، حاج حسین منجزی در مراسم رژه ارتش مورد حمله عوامل تروریستی قرار گرفت و همراه تنی چند از میهمانان مراسم به آرزویش رسید و شهید شد ...
آزیتا ترکاشوند: در شان خودم نمی دانم که با حاشیه مطرح شوم/تجربه فعالیت در حوزه ترک اعتیاد
دست آوریم، ولی همه به دنبال خط خوشبختی هستند و از نقطه ها غافل می شوند به همین دلیل به خط خوشبختی نمی رسند. وی بیان کرد: از یک خانواده نظامی و پر جمعیت هستم. 5 خواهر و 5 برادر هستیم و در جمع خانواده به ما خوش می گذرد. بزرگترین عضو خانواده 50 سال و کوچکترین عضو 21 سال دارد و الان همه بروجرد هستند. بازیگر معروف سینما و تلویزیون با بیانی طنز آمیز گفت: وقتی از صبح به خواهر و ...
تو به واژه عشق با تقدیم جان شیرینت شرافت بخشیدی
پرسپولیس و مربی تیم هنرمندان را با دست خودمان به خاک سپردیم. به یاد دارم که جواد هاشمی شعری برای او گفت که این شعر روی سنگ مزار او نوشته شده است. مدیرعامل باشگاه هنرمندان اظهار کرد: طی 20 سال گذشته ما 10 نفر از بهترین بچه هایمان را از دست داده ایم، اما در مورد ارشا فقط می توانم بگویم ارشا روزی که برای فوتبال آمد وقتی او را نگاه کردم اولین چیزی که در او دیدم شجاعت بود. وی با ...
تو به واژه عشق با تقدیم جان شیرینت شرافت بخشیدی
پرسپولیس و مربی تیم هنرمندان را با دست خودمان به خاک سپردیم. به یاد دارم که جواد هاشمی شعری برای او گفت که این شعر روی سنگ مزار او نوشته شده است. مدیرعامل باشگاه هنرمندان اظهار کرد: طی 20 سال گذشته ما 10 نفر از بهترین بچه هایمان را از دست داده ایم، اما در مورد ارشا فقط می توانم بگویم ارشا روزی که برای فوتبال آمد وقتی او را نگاه کردم اولین چیزی که در او دیدم شجاعت بود. وی با ...
گفت وگو با خانم دکتر طالب همسر جانباز شهید ناصر توبئی ها عروج از آغوش حاج قاسم تا باغ بهشت!
که دبیر هستند و یکی هم دختر خواهرم که بعید می دانم خانواده ایشان قبول کنند؛ چون سن و سال کمی دارند. ایشان هم برای این که قضیه منتفی شود می گوید مورد دختر خواهرتان را می پذیرم. با ایشان صحبت کنید و اصرار هم می کند که همین مورد خوب است. اگرشد که شد، اگر نه، کلا قضیه منتفی است. بنابر این در جلسه ای که با ایشان صحبت کردم به ایشان گفتم که قصد ادامه تحصیل دارم. ایشان گفتند اگر تنها بهانه ...
آنجلینا جولی در تهران | مصاحبه تصوری با آنجلینا جولی
جولی را می بینیم: سمیه سیاحی متولد 12 مهر 1364 در تهران، مدل است.دانش آموخته رشته گرافیک می باشد، به دلیل شباهت طبیعی خود به آنجلینا جولی بسیار مورد توجه قرار گرفته و حالا کار مدلینگ می کند و تجربه بازیگری هم دارد نام اصلی اش خدیجه سیاحی می باشد، اما بخاطر زندگی در فرانسه و حالا که ساکن کشور کانادا می باشد نام خارجی رامانا را برای خود انتخاب کرده است پدران ما بد نبود ...
روایتی از حضور پزشک هندی در جنگ تحمیلی/ صبح مدیر شبکه درمان بودم و شب، غسال شهدا+ عکس
را به کاروان رزمندگان و گاه شهدا رساندند، برخی هنوز پشت لبشان سبز نشده بود، اما جنم داشتند و مردانگی را می شد در چشم هایشان حس کرد. حالا هم همان چشم ها بر دیوار کوچه ها نظاره گر عابرانی است که فارغ از هیاهوی جهان، کوچه را گز می کنند تا به خانه هایشان برسند. داستان مردمانی که مردانه پای آرمان هایشان ایستادند، هم شیرین است و هم داستانی است پر آب چشم. سیاوش هایی که تن به آتش زدند تا عیار مردانگی مشخص ...
دولت دانمارک، مادر ایرانی را از فرزندش جدا کرد
.... اسماعیل، خواستگار افغانستانی حمیده که مدت ها در دانمارک زندگی می کرد، آمده بود تا زن دلخواه را با خود ببرد. حمیده، اما نمی خواست. او دلش با ایران بود، ولی چه می شد کرد که دلش با اسماعیل هم بود. این شد که بار و بنه سفر را بستند و هواپیما از ایران به سمت دانمارک، سرزمینی که جاذبه هایش ذهن ها را قلقلک می داد، پرواز کرد. سال 2015 بود که زوج جوان در سرزمین جدید ساکن شدند. زندگی خوب و ...