عاشق خدمت به مجروحان جنگ بودم
سایر منابع:
سایر خبرها
از رنج فراق تا تازیانه های عزت آفرین از زبان آزادگان سمنانی
رسیدگی کنیم. آرزو کردم شهید شوم تا به اسارت نروم موسی سمنانی: بهمن 1366 در جنگ مجروح شدم و به استعلاجی رفتم. بعد از بهبودی، هفتم فروردین 1367 با دختر عمه ام نامزد کردم. قرار بود بعد از پایان خدمت عقد کنیم اما 20 روز بعد همزمان با اولین روز ماه رمضان اتفاقات بدی افتاد که عقد ما بسیار به تعویق بیفتد. شب 27 فروردین از ساعت 10 شب تا 2 بامداد نوبت کمین با من بود. آن زمان ...
چرا می گوئیم دفاع مقدس
زفاف نکرد و همسرش را با بکارت روانه خانه پدر نمود. آیا با این بینه ها حق نداریم چهره ویرانگر جنگ سربازان امام خمینی (ره) را به دفاع مقدس تعبیر کنیم؟ آری به عبث نبود که کسانی با ترک مدرسه سالها، دار خود را بردوش می کشیدند تا به منزلگه توحید برسند. همین روحیات تکرار ناشدنی بود که جنگ را به یک مکتب تبدیل نمود و از درون خون و خمپاره حیاتی دوباره به اسلام و ایران بخشیده شد. ...
یک ناشناس برایش کتاب می فرستاد
بیست و سه نفر روی پیشخوان کیوسک گذاشتم، نگهبان نبود با خط خرچنگ قورباغه ای روی پاکت نوشتم خدمت سرکار خانم روستا و رفتم. چند هفته بعد کتاب خودم را در پاکتی گذاشته و وارد راهرو شدم نگهبان با دیدنم لبخند زد، در حال گرفتن پاکت متوجه باندپیچی دستش شدم، گفت کار این پدر سوخته موتورخونه شوفاژه، راستی به خانم گفتم این بنده خدا که کتاب میاره، شما میخونید؟ گفتند کامل، گفتم می خواید ببینیدش و اشاره کرد به ...
ماجرای نوجوان معلولی که با گریه و اصرار به جبهه رفت و تخریبچی شد
ماه در می زند در تازه ترین قسمت خود میزبان چند رزمنده سابق بود که به روایت قصه حضور خود در جبهه های دفاع مقدس پرداختند. برنامه تلویزیونی ماه در می زند که به طراحی و کارگردانی مریم نوابی نژاد روی آنتن می رود، شنبه شب میزبان علی اکبر رحیمی بود که از سه سال بر اثر فلج اطفال دچار معلولیت شده و با وجود این معلولیت در جبهه های جنگ و در گردان تخریب حضور داشته است. ...
از تیرباران تا زیارت کربلا
سیدرسول عمادی از جمله آزادگان دفاع مقدس است که در دوران اسارات به همراه سایر آزادگان توفیق زیارت کربلا را داشته است. او در گفت وگو با ایسنا درباره چگونگی حضورش در جبهه و شیوه اسارتش روایت می کند: پیش از سال 1359 در خرمشهر بودم که جنگ آغاز شد. با آغاز جنگ تحمیلی همراه تعداد دیگری از همرزمانم در مسجد جامع خرمشهر فعالیت می کردیم.در آن زمان حدود 15 سال سن داشتم. حدودا نیمه های مهرماه سال 59 بود که ...
دفاع مقدس و تعهد مردان و زنان آذربایجانی
بر اینکه هیچگاه در سال های پس از دفاع مقدس از حضور خود در جبهه ها پشیمان نبوده است، اضافه می کند: اگر اکنون نیز کشور به دلیل تهاجم نظامی مورد تهدید قرار بگیرد، بدون تردید با همان روحیه و سرزندگی دوران جنگ ایران و عراق، در خط مقدم حاضر و از خاک و ناموس وطن دفاع می کنم. هرچند هشت سال دفاع مقدس و تحمیل جنگی تمار عیار از سوی استکبار به ملت ایران خسارت های بزرگ جانی، مادی و اقتصادی و اجتماعی داشت اما این دوران تاریخی یکی از موهبت های بزرگ معنوی برای ایران اسلامی بود که در آن آحاد مردم علیه دشمن متجاوز بسیج شده و اجازه ندادند ذره ای از خاک وطن از دست برود. منبع: ایرنا ...
مازندران؛ سرزمین هزار شمس/ شیرزنانی که عمرشان وقف جنگ شد
وابستگی را از دختران ربوده بود و آنها به یکباره بزرگ و مسئولیت پذیر شده بودند. خورشید شمس در این رابطه می گوید: تا پیش از زمان جنگ دختری بودم که در شب برای رفتن به اتاق دیگر خانه مان باید کسی مرا همراهی می کرد اما در روزهای جنگ، شخصیتی قوی در من شکل گرفته بود که در خانه پا به پای همه به ستاد پشتیبانی کمک می کردم و پس از آنکه همسرم عازم جنگ شد همراه او به مناطق جنگی رفتم. خورشید در گفتگو با ...
نیمه پنهان جنگ| وصیت نامه ای که دوازده سال مکتوم ماند/ گفته بودم 6 فرزندم را فدای امام کنم
انسجام در همه برنامه های مراسم شهر خالدآباد به چشم بخورد و پایگاه ما در دوران دفاع مقدس به عنوان ستاد مردمی و کمک رسانی به جبهه بود و کمک های مردمی را از روستاهای اطراف جمع آوری و مستقیماً ارسال می کردیم. دوازده سال وصیت دوست شهیدم را پیش خود نگهداری و در روز تشییع پیکرش رونمایی کردم فرجی خالدی در بازگویی خاطراتش می گوید: با شهید حسینی هماهنگ بودیم که اگر قرار به اعزام به جبهه ...
فردوس کاویانی: نقش های منفی را دوست ندارم/ بیشتر به دنبال نقش های مکمل بودم
این نمایش در مدرسه ما اجرا داشت و من هر روز آن را می دیدم به شکلی که آن را حفظ شده بودم و همان تئاتر را کارگردانی و اجرا کردم. کاویانی عنوان کرد: زمانی که کار تئاتر را تازه شروع کرده بودم یک نمایش آلمانی را به کارگردانی زنده یاد حمید سمندریان اجرا کردیم، بعد از آن به اداره تئاتر رفتم، به صورت قراردادی استخدام شدم و در آنجا ابتدا شروع به کار های پانتومیمی کردم. وی با اشاره به ...
رزمندگان حتی برای رفتن روی مین از هم سبقت می گرفتند
نخستین سال های پس از جنگ بود که ستاد حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس وزارت نفت با هدف های متعالی و بلند شکل گرفت. چند سال بعد در وزارتخانه ها و سازمان های دولتی نیز این ستاد تشکیل شد تا هر مجموعه ای بتواند به تفکیک، تأثیر و نقش خود را در دفاع مقدس توصیف و تبیین کند. با توجه به نقش آفرینی بسیار پررنگ اهالی صنعت نفت در هشت سال جنگ تحمیلی، این ستاد در وزارت نفت نیز تشکیل شد و زیر نظر ...
ماجرای شهیدی که خواب شهادتش را دیده بود / در حسرت 8 ثانیه از آن 8 سال
. ناگهان خمپاره ای به کوله اش اصابت کرد. نشست و به سجده افتاد و در آن حالت به شهادت رسید. برخی شب ها با حالت ناراحتی بلند می شوم و در حالی که پاسی از شب گذشته است به مزار شهدا می روم، زیرا حالم خوب شود. برخی روانشناسان می گویند که این حالت دیوانگی است و ما را موجی خطاب می کنند. خدا کند موجی بمانیم، زیرا برکت دارد. خدا کند که خدای سبحان هشت ثانیه از آن هشت سال را برای ما نگه داشته باشد. اکنون بیش از هر زمان دیگری آرزوی شهادت دارم و دعای ماندگار بنده همان است که از اول جنگ همه می خواندیم: اللهم ارزقنا شهاده فی سبیل الله . منبع: ایکنا انتهای پیام / ...
گفتگوی جذاب با امام جماعتی که شهید ردانی پور به او اقتدا می کرد
را سوال کنند. اتفاقا نماینده امام در اصفهان به دیدن امام رفته بود و این سوال را مطرح کرده بود و امام نیز فرموده بود، "فعلا جنگ در اولویت است". شهید ردانی پور در این باره می گفت: "اگر در این راه شهید شدم نعم المطلوب را به دست آورده ام و اگر شهید نشدم به کربلا و خدمت امام حسین(ع) می روم و می گویم این همه سال برای حضرت جنگیدم، حالا باید از خدا بخواهید به من کمک کند تا در کمترین ...
جوان ترین خلبان شهید دفاع مقدس را بشناسید
...، مقارن با پیروزی انقلاب اسلامی و تغییر روند مسیر آموزش های این دوره بود. چندی بعد، با شروع نقض تمامیت ارضی میهن اسلامی مان از سوی دشمن بعثی، شهید مقیمی و سایر همرزمان که در آن زمان در حال آموزش بودند، در راستای دفاع از کشور، پرواز های رزمی و جنگی خود را آغاز کردند. شرکت در عملیات البرز (140 فروندی) در نخستین روز از مهرماه سال 1359، افتخار دیگری بود که این شهید نیز به نوبه خود، در آن سهیم شد و ...
در گفت و گو با خبرگزاری حوزه مطرح شد: بیان خاطرات آیت الله سیفی مازندرانی از جبهه غرب و جنوب/ وقتی ...
در آن روزها قرآن جیبی برادرم را که زمان شهادت وی، برای من آورده بودند و آغشته به خون ایشان بود را به همراه داشتم؛ با همان کتاب ترجمه و تفسیر آیات را برای رزمندگان می گفتم و به تبلیغ هم در عین رزم می پرداختم. در بالای غار چندین جعبه تفنگ، گلوله و نارنجک تفنگی قرار داشت؛ این مهمات به طور ناگهانی منفجر شدند تا جایی که سقف غار شکاف برداشت و دود و آتش آن به داخل غار آمد؛ همه ...
دادستانی، دادستان
] روزی خدمت امام رسیدم و گفتم که ظاهراً قرار است دختران را هم به بهانه تساوی حقوق به سربازخانه ها ببرند و این امر اگر عملی شود خانواده های مسلمان را آسیب پذیر نموده و مشکلاتی را ایجاد خواهد کرد. امام فرمودند: "مگر مملکت صاحب ندارد که اینها هرکاری که خواستند انجام دهند؟ان شاءالله اقدام می کنیم و نمی گذاریم عملی شود". یکی دو روز بعد، امام در اعلامیه ای که برای عدم برگزاری مراسم عید نوروز در آن سال، صادر ...
اسرار مکتوم جنگ 8 ساله| علت نامگذاری عملیات فرمانده کل قوا / استراتژی شهید خرازی برای پیشروی رزمندگان در ...
به گزارش خبرگزاری تسنیم از اصفهان ، گرامیداشت یاد و خاطره سرداران و دلاوران رشید 8 سال دفاع مقدس و میراث گرانقدری است که ضرورت دارد آن را حفظ و حراست کرد. به فرموده مقام معظم رهبری اگر چنانچه امروز به جمع آوری و افزودن بر سرمایه خاطرات جنگ روی نیاورید، دشمن میدان را از شما خواهد گرفت. جنگ را کسانی که در آن حضور داشتند باید روایت کنند که اگر چنین نکردید دشمن آن را هر طور که بخواهد، روایت خواهد کرد ...
مشاور نظامی فرمانده کل قوا: حادثه هواپیمای اوکراینی به خاطر عدم یکپارچگی ما اتفاق افتاد
توانید انجام دهید. آفند و پدافند را گفتم محیا می کنم. جنگ نفتکش ها شروع شد. از سال 65 به بعد جنگ عوض شد. جنگ پادگان زدن تمام شد، جنگ اقتصادی شد یعنی اول تلمبه خانه و ایستگاه های تولید نفت را می زدند، مارون دو، کارش تولید نفت پالایشگاه.. را داشت یعنی نصف بنزین و گازوئیل و مازوت و سوخت از پالایشگاه. بود. آن زمان مثل الان پالایشگاه های مختلف نداشتیم و این محدود بود. پالایشگاه اصفهان پالایشگاه مادر بود ...
دنیای جنگزده ها؛آرزوهایی که جا ماند
خوزستان برمی گردیم وهمین موقتی بودن باعث می شد به فکر ایجاد زندگی کامل نباشیم اما بعد از سال ها کل خانواده به این نتیجه رسیدند که باید وضع موجود را بپذیرند و ماندگار شوند. محمود 12 ساله بود که جنگ شروع شد. اهل آبادان است و با عشق بزرگی نسبت به زادگاهش حرف می زند: بهترین خاطرات همه عمرم همان سال های زندگی در آبادان است اما وقتی جنگ شروع شد یکی یکی همسایه ها رفتند. پدر و مادر من اما گفتند ...
سیّدی از تبار کوهستان
اما هواپیما دوباره برگشت و اینبار مجروحین را به رگبار بست. تمام قد ایستادم و فریاد کشیدم. احساس می کردم که قلبم برای شکافتن سینه به تقلا افتاده اما هواپیما دور شده بود، مثل ارواح مطهر جوانانی که داشت در آن لحظه ی باشکوه از ما زمینی ها فاصله میگرفت و برای هشت سال دفاع مقدس تنهایمان میگذاشت. پایان جنگ همیشه تنم از این جا ماندن می لرزید، از اینکه اگر شهدا پرسیدند سید، تو که بعد ا ...
گفتگو با میرشکاری، نخستین زنی که در جنگ به اسارت در آمد
به سوسنگرد رفته بودیم، هلال احمر سوسنگرد اعلام کرد که همه دختران بیایند و یک دوره امدادگری آموزش ببینند که من هم رفتم و این دوره را فشرده از صبح تا شب گذراندم. کجا از بقیه جدا شدید؟ صبح ما را به بیمارستان جمهوری شهر العماره عراق بردند. من دیگر از آن ها جدا شدم و بعد از یک سال و خرده ای فهمیدم آن ها را همراه جنازه همسرم کجا بردند. بعد از یک سال چطور مطلع شدید؟ ...
ساعت صفر برای بی جاشدگان
فروشندگی لوازم خانگی در خرمشهر داشت گفت: نزدیک هشت سال در بروجرد مغازه خشکشویی داشتم. بعد از آن بنا به دلایلی از بروجرد به شاهین شهر اصفهان رفتم و فروشگاه لباس راه انداختم و 11 سال آنجا ماندم و به پیشنهاد دامادم و دخترم به شیراز آمدم و در این شهر به فروش لوازم خانگی روی آوردم و سه سال است که خانه نشین هستم. روزی که جنگ تحمیلی آغاز شد، حسین برای خریدن تنباکو از خرمشهر به برازجان بوشهر رفته ...
اسرار مکتوم جنگ 8 ساله| ناگفته هایی از امدادگری بانوان در بیمارستان ها / روایتی از امدادگری بانوان در ...
جنگ تحمیلی برخورد کردم و برای پرس و جو و با هدف خدمت بیشتر به مهاجرین به این بنیاد مراجعه کردم. وی ادامه داد: درآن موقع که 21 سال داشتم، در بدو ورود و پس از انجام مصاحبه از انگیزه من برای کمک رسانی استقبال شد و بلافاصله بعد از مصاحبه با آقای سیستانی به دلیل کمبود نیرو در این بنیاد جذب شدم و به خدمت رسانی پرداختم. بانوی مجاهد دوران دفاع مقدس با اشاره به احساس مسئولیت در قبال ...
فرار از طرح کاد و حضور در جبهه با شناسنامه دستکاری شده
روزهایی که طرح کاد داشتم معمولا با دوچرخه به درمانگاه روستای سامان که آن زمان پزشک بنگلادشی داشت، می رفتم. عموحسن پرسید اوغور بخیر؟ چرا پیاده و با عجله؟ گفتم: دوچرخه ام خراب شده و ناچار پیاده می روم. قرار ما با بچه ها داخل پایگاه بسیج یاتان بود که پدر و مادرمان متوجه نشوند؛ خلاصه قبل از اینکه کسی اطلاع پیدا کند با تویوتای پایگاه از روستا خارج شدیم و حدود یک ساعت بعد به پادگان سپاه ...
روایت هایی زنانه از روزهای حماسه
جهانی دوم سال های زیادی می گذرد اما پُرتکرارترین موضوع در سینما و ادبیات غرب، همین سوژه است و حتی با گذشت بیش از 60 سال از پایان آن، همچنان در کانون توجه هنرمندان قرار دارد. دفاع مقدس برای سینما و ادبیات فارسی چنین نقشی دارد و جدای از تمامی جنگ ها مایه معنوی آن به آثار هنری جان می دهد. حوزه ادبیات داستانی هر کشور سرشار از اتفاقات سربسته و روزهای نگویی است که در بطن زندگی مردم رخ داده است. ...
دوشادوش 4 برادرم در میدان های جنگ حضور داشتم
استفاده کنم تا شناسایی نشوم. شما اهل دزفول هستید. شهری که زمان جنگ تحمیلی بار ها و بار ها مورد موشکباران دشمن قرار گرفت. خواسته یا ناخواسته در بطن جنگ بودید. چه شد که یکی بعد از دیگری وارد میدان نبرد شدید؟ چهار برادرکه بعد از پدر مرد خانه مان شده بودند در همه امور پیشکسوت و الگوی من بودند. بعد از پیروزی انقلاب حاج محمدعلی و سیف الله از همان ابتدای فعالیت ضد انقلاب و کومله و مقابله با خلق ...
بانویی که همپای مردان از وطن دفاع کرد
از نخستین کسانی بودیم که در دوره های امدادگری و هلال احمر سپاه و بسیج شرکت کردیم و این آمادگی را داشتیم که هم در پشت جبهه و هم در خود جبهه شرکت کنیم . بانوی رزمنده دفاع مقدس ادامه می دهد: سال سوم دبیرستان یعنی زمان گرفتن دیپلم وقتی که دیدم جبهه ها نیاز دارند، در اردیبهشت ماه درسم را کنار گذاشتم زیرا برایم حضور در جبهه ها اهمیت بیش تری داشت تا درس که یک مسأله شخصی بود و همین امر باعث شد ...