سایر منابع:
سایر خبرها
صابر خراسانی: در شعرخوانی گوینده بودم و در اجرا شنونده
کردم از همین مدل الگوبرداری کنم. وی با بیان اینکه اکثرا به من می گویند چرا این قدر خودت هستی اضافه کرد: نمی توانم بازی کنم، من بازیگر نیستم. احساس دارم، انسانم، با گریه مردم، گریه می کنم و با ذوق شان خوشحال می شوم. آدم احساسی هستم و سعی کرده ام در اجرا خودم باشم. خراسانی همچنین اضافه کرد: من یک شعرخوان آئینی هستم و علاقه عجیبی به امام رضا (ع) دارم. من سال ها تولیدکننده پوشاک ...
هشت نسل خادم امام هشتم(ع) هستیم
راضی هستم ولی اگر می خواهی بیشتر راضی باشم، شب اول قبر، بیا بالاسر قبر من آنجا دو رکعت نماز بخوان. گفتم: حاج آقا نمی توانم. گفت: نمی خواهی از تو راضی باشم؟ ساعت حدود هشت شب بود که از مراسم تدفین پدرم به منزل برگشتیم و فامیل همه در خانه ما جمع بودند که به همسرم گفتم: من ساعت 11 شب طبق وصیت پدرم باید به حرم بروم، او هم با من همراه شد و به حرم رفتیم. دو تا از وصیت های پدر خود را انجام ...
ماجرای عجیب ازدواج “نیکبخت واحدی”
99 ازدواج کردیم. تو فوق العاده ترین آدم زندگی من هستی که عاشقانه برات ارزش قائلم، محبت تو راز شادی زندگی ماست. مرسی که همیشه هوامو داری ... تو باعث میشی من به خودم و زندگیم افتخار کنم، هرکاری که میکنی برای من دنیایی ارزش داره دوستت دارم ... من عاشق بچم و دوست دارم فرزندان زیادی داشته باشم، مخارجش هم مهم نیست، معتقدم بچه خودش روزی اش را می آورد. علیرضا ...
آیا آرمان عبدالعالی اعدام می شود؟ | سرانجام پرونده جنجالی قتل غزاله شکور
از کشور درس بخواند و برای این کار آماده می شد، وقتی این حادثه رخ داد، چون من هنوز باور نداشتم دخترم مرده باشد، وقتی از دانشگاه با من تماس گرفتند و گفتند که مرخصی تحصیلی غزاله تمام شده من موضوع را تعریف کردم و گفتم باور ندارم دخترم مرده باشد، آنها هم دل شان سوخت و یک ترم دیگر مرخصی غزاله را تمدید کردند، در واقع به خاطر همدردی با من این کار را کردند. بعد از حادثه من روزهای سختی را گذراندم تا وقتی ...
جزییات هولناک مرگ مبهم دختر 16 ساله در سنندج / پدر مژده: با ازدواج مژده و متین مخالف بودم
...؛ آغشته به زهر کرد؛ آن هم زهری کشنده. ساعت 1بامداد بود که به پدرش خبر دادند؛ دخترت خودکشی کرده است. وقتی خانواده اش به بیمارستان کوثر سنندج رسیدند؛ این دختر دچار مرگ مغزی شده بود. حالا نزدیک به یک ماه است که از مرگ مشکوک او می گذرد. مرگی مشکوک که رازی دیگر را برملا کرد. شروع غمی بزرگ پدر مژده، غمگین و با قلبی شکسته از یادآوری اتفاق تلخی که برای دخترش افتاده؛ زبان ...
زندگینامه حضرت سکینه سلام الله علیها
ظاهر شد که از آن زیباتر ندیده بودم. بر آن قصر دری بود از یاقوت سرخ که بالای آن لؤلؤ به چشم می خورد و روی درب پرده ای قرار داشت. پرده را بالا زدم و این جمله را روی آن نوشته شده یافتم: شیعه علی همان رستگارانند! به جبرئیل گفتم: این قصر از آنِ کیست؟ او گفت: ای محمّد! متعلّق به علی، وصی و پسر عمویت! مردم در روز قیامت پابرهنه و عریان محشور می شوند، جز شیعیان علی. [6]صبر حضرت سکینه حضرت سکینه سلام ...
حرف های خواستگار فائزه؛ دختری که می گویند خودسوزی کرده
اصلا اجازه نداشت از خانه بیرون برود. دختری که پدرش آن قدر محدودش می کرد که حتی اجازه نمی داد درس بخواند . تایید مرگ دختر جوان بر اثر سوختگی در کردستان/ پدر، دختر 22ساله اش را آتش زده؟ به من گفتند دخترم با روسری خودش را خفه کرده، اما خودم جای طناب را روی گردنش دیدم این پسر حالا و از این پس در زندگی اش چیزی نمی خواهد جز اینکه شاهد عدالت باشد: هر وقت در زندگی با مانعی روبه رو می ...
آرمان فردا قصاص نمی شود / با توقف اجرای حکم قاتل غراله از قرنطینه به بند منتقل شد
به دفاع از کیفرخواست پرداخت و گفت با وجود اینکه جسد مقتول کشف نشده اما همه شواهد و مدارک ازجمله اعترافات اولیه متهم علیه آرمان است و دادسرا او را در این پرونده گناهکار می داند. در ادامه نوبت به اولیای دم رسید تا شکایت شان را مطرح کنند. مادر غزاله در چند جمله گفت: بعد از مفقود شدن دخترم همه جا را برای پیدا کردنش جست وجو کردم. خانه به خانه دنبال دخترم بودم اما نتوانستم او را پیدا کنم. نمی دانید در ...
اما و اگرهای آمدنِ "87 متر" به تلویزیون! / کیانوش عیاری چراغ سبز را روشن کرد
خانه ای را از فروشنده ای به نام فرج ناصری خریداری می کنند. اما روز اسباب کشی متوجه می شوند که خانه به فرد دیگری به نام رجب خلیلی فروخته شده است. رجب به همراه پسر، همسر و دو دخترش صبح زودتر از پوردورانی ها به خانه رسیده اند و وسایل شان را در خانه گذاشته اند اما با رسیدن خانواده پوردورانی، ماجرای کلاهبرداری مشخص می شود. این خلاصه داستان سریال شبکه یک سیما است که لوکیشن های متعددی را به خود ...
ببینم نبضتان می زند؟
ترکیبش خورد و بعد سرش را به آرامی پایین آورد. این همه یعنی چشم! چیزهایی می گفت که هیچگاه به آنها فکر نکرده بودم؛ اینکه کسی در حسرت دیدار به سوزد. طنزی پیرامونم در جریان بود که بویی از تمسخر و استهزا داشت. بلافاصله گفتم: می شود این تعارف ها را کنار بگذارید؟ از من چه می خواهید؟ داستانی، شعری همراه دارید؟ پیش از این که جوابم را بدهد دست در کیفش کرد و بسته در آورد. هر چه بود حجمی مشخصی نداشت ...
شیر شهید پنجشیر
بازخواهند گشت؟ دوست داشتم خانه ای کوچک در یکی از باشکوه ترین مناظرمان داشتیم و من صبح ها عازم کار می شدم و بعدازظهرها پیش تو بر می گشتم. پری به من بگو که روزی آرزوی من برآورده خواهد شد. ... چهار ماهه باردار بودم. به من گفت: اگر گردنه ها پربرف باشد، ممکن است نتوانم به موقع برگردم. در آن صورت اگر فرزندمان پسر باشد دوست دارم اسمش را احمد بگذاریم و اگر دختر بود عایشه... ... احمد را که خیلی محکم ...
اگر این هشت ویژگی را دارید پس والدینی سمی محسوب می شوید
... والدین سمی برخی کمال طلب هستند و دوست دارند بچه هایشان مثل یک ربات درست همان کارهایی که خودشان می خواهند را انجام دهند. سر بچه شان منت می گذارند و انتظار دارند بچه شان عقده ها و ارزوهای آنها را جبران و برآورده کند. مثلا مادر با عصبانیت به بچه اش می گوید که پاشو درست را بخون، چقدر تنبلی می کنی ، ما صبح تا شب کار نمی کنیم که تو اینجوری رفتار کنی! این والدین مدام می ...
زنگ واکسیناسیون
بدهکار نیست. از آمپول می ترسد و اجازه تزریق واکسن را به هیچ کسی نمی دهد. مادرش، اما اصرار دارد. به مسؤولان مرکز می گوید: برای من هم واکسن تزریق کنید تا دخترم هم واکسن بزند. می گوید که هنوز واکسنی تزریق نکرده و حالا زمان خوبی است که هم خودش و هم دخترش واکسن بزنند. مسؤول واکسیناسیون موافقت می کند و با این که نباید برای والدین و در مرکزش واکسنی تزریق کند مشخصات مادر را وارد سیستم می کند. گریه های دختر بند می آید زمانی که سوزن تیز درون بازوی مادر می شود. به این ترتیب دختر هم رضا می دهد به تزریق و چند دقیقه بعد هر دو در حالی که نیش تیز آمپول بازوی شان را خراش داده است از مرکز خارج می شوند. ...
نجات کودک 5 ساله از یک قدمی مرگ با فداکاری یک دهه نودی
حادثه 24 - شجاعت سن و سال نمی شناسد، می توان یک دهه نودی شجاع باشی که با وجود 7 سال سن داخل آب بروی و کودکی را از مرگ نجات بدهی و به یک قهرمانی تبدیل شوی که همه تو را دوست دارند. شجاعت سن وسال نمی شناسد. یکی می شود علی لندی، نوجوان 15ساله ایذه ای که جانش را کف دستش گرفت و دو زن میانسال را از دل آتش بیرون کشید، اما خودش با 91درصد سوختگی و دو هفته مبارزه نفسگیر با مرگ، سرانجام به آسمان ...
گفت و گو با ادیب و جانباز دفاع مقدس، دکتر محمدباقر نجف زاده بارفروش (قسمت اول) دفاع مقدس، شورآفرین ...
کمک می کردند؛ به طوری که اگر نیازمندی نیاز به پزشک داشت، پدرم با پرداخت نصف هزینه ای که به دوست پزشک خود(دکتر جواد شیرازیان که هنوز هم در تجریش مطب دارد) می داد، به صورت رایگان نیازمندان را مداوا می کرد. فاش نیوز: استاد به لحاظ شخصیتی چگونه کودکی بودید؟ - کودکی شلوغ اما منفی نبودم. به طوری که پدرم خودش مرا به روستا تبعید کرد. در آنجا با دخترها و پسرهای هم سن و سال خودم به مکتب ...
چشم و چراغ ادبیات
سرخ که نام یکی از شعرهای شفیعی کدکنی است. بخوان به نام گل سرخ، در صحاری شب، که باغ ها همه بیدار و بارور گردند بخوان، دوباره بخوان، تا کبوتران سپید به آشیانه خونین دوباره برگردند.... پیش از برگزاری برنامه رایزنی ها با استاد از طریق دوست ایشان مهندس همایون حاجی خانی انجام شده بود. یک هفته پیش از برگزاری مراسم نشسته بودم در قطار مشهد ...
نوابی نژاد: از دورهمی جدا شدم، چون حوصله شاه بازی مهران مدیری را نداشتم/ سال 92 با خودم گفتم حرفم یک ...
مخاطبان شده بود و مخاطب با روایت های دم دستی اغنا نمی شد، من برنامه را دیدم و فقط لبخند زدم. از برنامه یکی دوساعتی گذشت بود که دیدم موبایلم مرتب زنگ می خورد. در ابتدا توجهی نکردم، بعدا که تلفن ها را جواب دادم، آقایان محمد پیوندی و احسان علیخانی فقط یک جمله می گفتند:"جان هرکسی که دوست داری بیا که خراب کردیم، معذرت می خواهیم، فکر می کردیم می شود اما نشد. "بهرحال، سال 90 دوباره با ماه عسل همکاری ...
راز مبهم پیامک های پسر نوجوان قبل از قتل
هنگام قاضی گفت: حالا که بهنام فراری است و پلیس ردی از او به دست نیاورده قتل را گردن او می اندازی؟ متهم پاسخ داد: من از اول هم به قتل اعتراف نکرده بودم. من در این ماجرا بی گناه هستم و هیچ دشمنی ای با محمدحسین نداشتم. من با او دوست بودم. او در پاسخ به این سؤال که چرا تلاش نکرد جلوی بهنام را بگیرد گفت: این اتفاق آن قدر سریع افتاد که من اصلا نتوانستم از خودم عکس العملی نشان دهم. ضمن اینکه ...
تبریک روز جهانی دختر 2021 + اس ام اس، عکس، پیام و متن جدید 1400
خواهم گرفت که تلخی تمام نداشتن هایت را جبران کنم روزت مبارک نفسِ لحظه های زندگی ام! دختر عزیزم! زیباترینم! روزی که تو را در درونم حس کردم، حس گرمی تمام رگ هایم را پر کرد! گویا دوباره عاشق شده بودم دختر کوچولوی من ... دنیای من... تو وصل بودی به بهشت و من وصل شدم به تو و بهشت اینگونه کشیده شد به زیر پاهایم قشنگ ترین اتفاق ...
اس ام اس و پیام تبریک روز جهانی دختر
شما کاربران گرامی گردآوری کرده ایم که در ادامه تقدیم حضورتان می شود: تقدیم به بهترین دختر دنیا و امید حیات من با آرزوی بهترین و برترین ها برای فرشته زندگی ام دخترم روزت مبارک دخترم! زمستانم با تو بهار است تو امید فردا های منی محرم راز منی، تک گل باغِ منی دردانه منی و من از دوست داشتنت کوتاه نمی آیم روزت مبارک هستی مادر دخترم ...
روایت دختر وزنه بردار ایران از تاریخ سازی در جده/ تقدیم مدال به خواهر دوقلو
...: هیچ استرسی نداشتم و اتفاقا خوشحال بودم تا هر چه زودتر مسابقه شروع شود و شش حرکتم را درست انجام بدهم. دختر وزنه بردار ایران در مورد اینکه خواهرش غزل موفق به کسب مدال نشد، تصریح کرد: رقابت در دسته 55 کیلوگرم هم سنگین بود و خواهرم تلاش خود را کرد. الان هم به من می گوید مدالت برای من باشد و من هم می گویم مال تو باشد (با خنده). من خواهرم را خیلی دوست دارم و خیلی دلم می خواست که او هم ...
شش دانگ این خیابان به نام بچه هاست
در کوچه بازی می کنند، ولی در محیطی مثل اینجا خیالم راحت تر است. نرگس و محسن بازی هایی را که انجام داده اند، فهرست می کنند. نرگس توپ بازی و لی لی و طناب بازی کرده و محسن هم بازی با توپ را دوست داشته است. نرگس می گوید: توپ بازی و لی لی را بلد بودم، اما طناب بازی را الان یاد گرفتم. محسن هم همین طور. هردو هم ترجیح می دهند به جای خانه در پارک بازی کنند. شکریه و شفیعه را هم در گوشه ای می ...
عکس گوگولی از شقایق دهقان + همیشه خندان
پلیس را بسیار دوست دارم به این دلیل که همه چیزش بجا و اندازه بود قبلا سوسک که می دیدم می ایستادم، جیغ می زدم و می گفتم آی سوسک تا مهراب بیاید و آن را بکشد، ولی الان دم پایی را برمی دارم و سوسک را می کشم. فوتبال نگاه نمی کنم، چون اصلا روحیه رقابت طلبی ندارم، با اینکه فوتبال تماشا نمی کنم اما کسانی که فوتبال نگاه می کنند را خیلی دوست دارم بعضی از اطرافیانم مثل خواهرم ...
عشقی که در پیری سر به آستان زندگی می کشد/ لزوم تغییر نگرش عمومی نسبت به ازدواج سالمندان
غریبگی می کنی؟ بعد با خنده ای که او را به دخترکان نوجوان شبیه می کرد، گوشه لچک محلی اش را سمت صورتش گرفت و گفت: میخوام یک رازی رو برات بگم. من حدود یک ساله که ازدواج کردم! از تعجب چشانم گرد شد و منتظر شنیدن سرگذشت هانیه شدم و او گفت: چون نگران قضاوت مردم بودم، به کسی چیزی نگفتم و فقط دخترم، قضیه را می داند. پس از آن دستانم را به گرمی فشرد و ادامه داد: البته تو هم مثل دخترم هستی. ...
جستار/ چندلایه کیک خامه ای بشنو
. بله، باید پذیرفت که قصه گویی یک هنر است. انجام آن مهارت می خواهد و باید حرفه ای باشی تا بتوانی از پس همهٔ نکات ریزودرشت آن بربیایی. خوب یادم هست وقتی برای اولین بار-حدود ده سال پیش- روی صحنه قصه گفتم آن قدر تحت تأثیر فضای قصه ام قرارگرفته بودم که کم مانده بود خودم روی صحنه گریه کنم. بله، خنده دار است، این که قصه گو یادش برود دارد چه می کند و تا کجا پیش برود. این که حواسش باشد کنترل ...
عملیات افسانه ای زدن کرکوک چگونه رقم خورد؟/خاطره خلبان F14 از مرگ
رستش می کنم. با هم جلوی در اتاق هشیار رفتیم. به دوستم گفتم تو بیرون بمان و در زدم و خودم رفتم داخل. چه قدر هم هشیار از دیدنم خوشحال شد. گفت کجا بودی؟ گفتم دوره رزم مشترک بودم که تمام شده و برگشته ام. گفت بیا یک چای بخور! آن موقع یک سرهنگ، یک ستوان را به چای دعوت نمی کرد! آن هم رئیس عملیات که چهار گردان زیر نظرش بودند. من فرمانده گردان خودمان را هم سخت می توانستیم ببینیم. مگر این که خیلی دوست بودی ...
مداحی امام حسین (ع) قدم به قدم رضا را تا شهادت بالا برد
بود که در پدافند با اصابت ترکش خمپاره در شلمچه به شهادت رسید. من در مسجد بودم که بچه ها آمدند و خبر شهادت رضا را به من دادند. آن زمان ما آمادگی داشتیم. عمویم به پدر، دایی ها و برادرهایم خبر شهادت را داد و در نهایت به مادر اطلاع دادیم. ابتدا گریه کرد، اما بعد گفت رضا را در راه خدا تقدیم کردیم. در کجا تدفین شد؟ احد مقیمی دوست صمیمی رضا بود که زودتر از رضا شهید شد. خیلی با هم ...
وقتی عشق به امام رضا(ع) به شهادت می انجامد
جنگ فرار می کنند؛ ارتشی ها مانند آتش نشان ها به دل خطر می زدند. ما سال 51 با هم ازدواج کردیم و حاصل این ازدواج، دو پسر و یک دختر است. احمد متولد سال 51 است، لیلا متولد 53 و رضا 60. او نام خودش را روی پسر سومم گذاشت و هر چه گفتم نامش را علی بگذار قبول نکرد و گفت می خواهم نام خودم را بگذارم. عبدالرضا و ارادت به امام مهربانی ها مادر شهید چند بار صاحب فرزند شده بود؛ اما هر بار ...
جلسه صلح و سازش برای پرونده آرمان
. کسی حرف ما را نشنید. همه اینها به درد ما اضافه کرد. داغ دخترم یک طرف، این رفتارها هم یک طرف. ناهید شکور، مادری است که هشت سال تمام رنج دوری از دخترش را تحمل کرده است. اشک می ریزد و می گوید: آرمان اگر غزاله را دوست داشت چرا یک بار با ما همکاری نکرد. شما که نمی دانید ما چقدر عذاب کشیدیم. الان فقط من و شوهرم عزادار نیستیم. خواهرم، بچه خواهرم و تمام خانواده مان عزادار است. پدرم کمرش خم شده ...
دستور نسل کشی اهل تهران توسط علی محمد باب/ درایت ناصرالدین شاه و امیرکبیر در کور کردن چشم فتنه/ برخلاف ...
درباره سفر اولی که همراه با سید جمال می رود مسکو می گوید من در طول سفر ندیدم که سید نماز بخواند. حتی مواردی هم دیده که مشروب می خورده. من خودم عکس دوست دختر فرانسوی سید را هم دیدم. متاسفانه مجلس چنبره زده روی این اسناد و نمی گذارد منتشر شود. علاوه بر این، آقا خان کرمانی و شیخ احمد روحی، دو داماد صبح ازل(رهبر بابی ازلی ها) در دستگاه سید جمال و از مقربین او بودند. در واقع ...