واکنش شاهین صمدپور به ویدیوی تبلیغ غذا توسط شهریاری
سایر منابع:
سایر خبرها
سرنوشت شوم زن جوانی که با مصرف قرص لاغری مجبور به خیانت شد
طوری که در مدت چندماه به شدت کاهش وزن پیدا کرده است. من هم که از این موضوع رنج می بردم از او خواستم به من هم کمک کند تا زودتر به اندامی متناسب برسم. او هم تعدادی از قرص ها را به من داد و من با مصرف آن ها 5 کیلوگرم در یک ماه کاهش وزن پیدا کردم چرا که نمی توانستم غذا بخورم و خورد و خوراکم به شدت کاهش یافته بود. در همین حال ماجرای مصرف کپسول ها را از شوهرم پنهان کردم و به او می گفتم رژیم ...
نگرانی همسر شهید برای دخترش نازنین زهرا + عکس
داستان عجیب و غریبی دارد. شیرازی هستند و پیکرشان افتاد دست داعش؛ داعشی ها گفته بودند باید پول بدهید تا پیکر را بدهیم. همسرشان رفتند پیش آقا گفتند که همچین خبری به من داده اند که پیکر را می خواهند بدهند و پول بدهند به داعش در ازایش. من راضی نیستم این کار انجام بشود که پول بدهید و کمکی بشود به آنها؛ من اصلا پیکر شوهرم را نمی خواهم! خود آقا هم خیلی تحت تاثیر این صحبت قرار گرفته بودند. اسمشان که آمد من یاد ...
انحصارگرایی چه بلایی بر سر کسب و کارهای فضای مجازی می آورد؟
کاربران در این باره می نویسند که کالای مورد نظر خود را در فروشگاه دیگری با قیمت پایین تر از دیجی کالا پیدا کردند اما پس از چند روز موجودی آن فروشگاه صفر شده وقتی پیگیر شدند متوجه شدند دیجی کالا تمام موجودی انبار آن فروشگاه را خریده است. مثلا کاربری به نام کوش توئیت کرده است: یک دمبل می خواستم بخرم تو دیجی کالا 580 تومن بود گوگل کردم همون رو سایت ایمالز آورد 240 تومن توی فروشگاه، زنگ ...
برای لبخندهای مهران غفوریان؛ بمانید برای ما
علاوه بر کاربلدی در ایفای نقش های طنز، خیلی خوب می تواند کار های جدی را هم بازی کند، با خودمان زمزمه می کنیم: انصافا این یکی با بقیه شون فرق داره، جنس هنرش خیلی نابه، اگر هم می خوای اسمشو داخل این لیست بذاری حداقل اونو تو پرانتز بذاری تا اگه یکی این لیست رو خوند متوجه خاص بودن این اسم بشه با این تفسیر وقتی درباره مهران غفوریان حرف می زنیم باید بدانیم که او یک شخصیت منحصربفرد در حوزه ...
از همسایگی با حافظ شیرازی تا دوندگی در مانتودوزی + عکس
آقامرتضی که همه من را می شناختند، در یک منطقه ای که بودیم به یک بنگاه معاملات ملکی رفتم (این را هر جایی هم بازگو نکردم) واقعا برای خود من یک مقدار سخت بود. بنگاه که رفتم حتی آن آقای بنگاهی به من گفت تو حتی نمی خواهد پول پیش خانه بدهی، من خودم خانه دارم، می خواهم همین طوری بهت بدهم برو آنجا زندگی کن. خب این در ازای این، یک خواسته ای البته دارد که این پیشنهاد را به من می دهد، به شدت ناراحت شدم و از داخل ...
وقتی ادل با غم عشق نوجوانی اش، می ترکاند
از آن برای مدت 6 ماه چیزی ننوشتم، چون فکر می کردم که خوب همه آنچه را که می خواستم گفتم. ادل می گوید که وقتی شروع به کار روی بقیه آلبوم کرده، موسیقی برای او به روشی تبدیل شد تا به وسیله آن بتواند مسائلی را برای زمانی که پسرش آنجلو بزرگتر شد، توضیح دهد. . هیراد شفیعی در روزیاتو نوشت: فهرست ترانه های ادل که اکثرشان را خودش به تنهایی یا با مشارکت فردی دیگر می نویسد تنها متشکل از ترانه های ...
آیا رفتار صدا و سیما در مقابل سرمایه انسانی اش تغییر می کند؟
.... به تازگی ویدیویی از محمود شهریاری منتشر شده که به تبلیغ یک غذا می پردازد و به اصطلاح فود بلاگر شده است. شهریاری سابقه مجری گری در چند برنامه های تلویزیونی از جمله در شبکه تهران صدا و سیما را به همراه کاظم احمدزاده دارد. او همچنین برنامه زنده رود شبکه اصفهان را نیز اجرا کرده است. از دیگر کارهای محمود شهریاری به بازیگری در سریال مرد دو هزار چهره به عنوان افتخاری و کار در رادیو می توان ...
شطرنج باز داستان جنگ
دارم که احساس کنم نیاز به گفتنشان داریم. نمی خواهم فقط حرف بزنم. به نظرتان پست اینستاگرامی ماندگار می شود؟ مهم این است که تو در لحظه حرفت را بزنی. شما اگر کتاب هم بنویسید ممکن است کل خواننده هایش به 5 هزار نفر نرسند، تازه همان ها هم کتاب را به خوبی و کامل نمی خوانند، ولی یک پست اینستاگرام را 30 هزار نفر می خوانند. شما می توانی حرف همان کتاب را به صورت فشرده در یک پست ...
هشدار به کاستی ها با ابزار ادبیات
زنده نمی ماند. بنابراین تعجب نکنید اگر در مطالعه این کتاب با جزئیات واقعی بسیاری درباره این حرفه روبه رو شدید. این کتاب به تازگی موفق به کسب لوح افتخار سی و هفتمین دوره کنگره بین المللی ادبیات کودکان و نوجوانان (IBBY) شده، جایزه ای که مراسم آن به شکلی محدود در پایتخت روسیه برگزار شده و کسب افتخاری دیگر برای ادبیات داستانی فارسی را رقم زده است. البته این کتاب پیشتر به عنوان کتاب سال شورای کتاب و کانون ...
ملاقات بی تشریفات با رئیس جمهور; بانویی که قاصد مردم سروستان شد
بودم را به او دادم. در چشمانش برق ذوق و امید را دیدم. با خنده گفتم: حاج خانم حماسه آفریدی، باورم نمی شود که آن روز چطور خودت را به آنجا رساندی و توانستی با رئیس جمهور رو در رو حرف بزنی. گفت من خواستم و شد. حس کردم وظیفه ام هست که از مردم شهرم دفاع کنم و ساکت نباشم و خدا هم کمک کرد هر کاری که بدون منت و ریا باشد، خدا کمک خواهد کرد. انتهای پیام/ ...
حسین غول به قصاص محکوم شد/ دارنده 5 مدال طلای پاورلیفتینگ در یک قدمی چوبه دار
شنیدم فراز کشته شده می خواستم از کشور فرار کنم؛ اما عذاب وجدان داشتم. من در روزهایی که فراری بودم هیچ پولی نداشتم و از گرسنگی بیسکویت می خوردم. یک اتاق اجاره کرده بودم و زندگی مخفیانه ای داشتم که دستگیر شدم. به دنبال اظهارات این متهم، پدر و پسرعموی قربانی نیز بعد از ترخیص از بیمارستان به اتهام شرکت در نزاع بازداشت شدند. در نهایت حسین 37ساله به اتهام مباشرت در قتل عمد، ایراد صدمات منتهی به ...
کدام مواد غذایی لاغر کننده هستند؟
...، که فقط شامل بادام زمینی و نمک باشه. بسته هایی که شامل روغن و قند فراوون هستن؛ در این لیست جایی ندارن. پس یا اون رو از یه جای مطمئن تهیه کنین، یا خودتون درستش کنین! در انتها اینو بگم که درسته خوردن این مواد غذای لاغر کننده، به سوختن چربی های شکم شما کمک می کنه، اما با ورزش کردن تأثیرشون دوچندان می شه. حذف مواد قندی و سدیمی و افزودن این مواد غذایی لاغر کننده، به همراه ...
خانه ای عطراگین از خاطرات 3 شهید
چندان قدرت تکلم نداشت و من می خواستم با مهمانان صحبت کند. یکباره برگشت و رو به من گفت که در را باز کن، با تعجب گفتم؛ آخه هوا سرد است، گفت تو در را باز کن، برادران شهیدت آمده اند. نگذار پشت در بمانند. بلند شدم و در را باز کردم. پدر این لحظه به وجد آمدند و زیر لب ذکر و دعا خواند. عطر عجیبی فضای خانه را پرکرد. همه ما به گریه افتادیم. او با خوشحالی گفت؛ پسرانم آمده اند تا روز عید کنارمان باشند. پدر ...
حاج عباس با طایفه اش یک تیپ تشکیل داده بود!
را از خط بیاورند. وقتی حاج عباس را آوردند ایشان بالا سر پیکر برادرش رفت، صورتش را بوسید و مقداری با او درد دل کرد و بعد بیرون آمد و رو به نیرو ها گفت بلند شوید! جنگ که تمام نشده است. شروع کرد به همه روحیه دادن. با اینکه فشار روحی زیادی روی حاج عباس بود ولی حفظ روحیه اش خیلی عجیب بود. من از اول جنگ با ایشان بودم و پس از شهادت محمود، وابستگی ما بیشتر هم شد. من تا آخر جنگ همواره با حاجی بودم. من سال ...
در ایران چیزی از اسارت نگویید!
سال اسارت عمویش را منتشر کرد، تا این که در سال 1396 به پیشنهاد برادرش مصمم به تکمیل، بازنویسی و انتشار آن ها شد. ازاین رو مجدداً طی 30 جلسه دو ساعته و در مدت چهار ماه مطالب را تکمیل و در قالب کتاب منتشر کرد. رفتار دژبان های عراقی و شکنجه هایشان را که می دیدیم بازگشت به وطن برایمان مثل رؤیا و خواب بود تا اینکه خبر پذیرش قطعنامه را شنیدیم. با هم اتاقی هایم حرف می زدم و آن ها هم امیدوار ...
روایت یکی از قربانیان ماجرای تیراندازی در اصفهان
خوب شود و از نظر روحی کاملاً به هم ریخته ای . _ بعد از این حادثه چه مشکلاتی پیدا کرده ای؟ _ من هنوز هم می ترسم، قبلاً تنها در خانه می ماندم الان نه فقط در کوچه و خیابان می ترسم که حتی داخل خانه هم می ترسم، نمی توانم هیچ جایی تنها باشم . _ مادر بهار که حال دخترش را می بیند شروع به صحبت می کند و می گوید: وقتی این اتفاق افتاد من بیرون از خانه بودم که دوستش تماس گرفت و ...
نیش فقری که احساس نمی شود
رگ ترین خانه و داشتن بیش از 3 دست لباس می شود کمدی پر از لباس! سیما دختری زیبارو است که رسیدن به آرزوهایش را درازدواج با مردی 28 سال بزرگ تر از خودش دیده است، ازدواجی که با مخالفت شدید خانواده ها روبه رو بود اما حالا او ازنظر خودش خوشبخت ترین دختر روی زمین است. تابستان 99 بود که از یک مانتو خوشم آمده بود اما پدرم می گفت 88 هزار تومان پول خیلی زیادی است، تصمیم گرفتم که سرکار بروم و ...
فاطمه ، ورزشکار معلولی که بارها شکست اما...
یکی از آشنایان با ورزش دو و میدانی جانبازان و معلولان آشنا شدم. پیش از این، فکر نمی کردم ورزش محیطی است که می توانم در آن موفق شوم و فکر می کردم برای موفقیت در این عرصه باید پارتی داشت اما وقتی با ورزش آشنا شدم، خانواده ام که از من حمایت کردند و اشتیاق زیادی نشان دادند. آن ها هیچ وقت به من نگفتند چون تو معلول هستی نباید از خانه بیرون بروی، بلکه همین چند وقت پیش که از نظر روحی در شرایط خوبی نبودم ...
ستار گان ناجا
اعلامیه و نوار کاست های امام خمینی را پخش می کردند و همیشه هم در تظاهرات مردمی علیه رژیم پهلوی حضور داشت. بعد از انقلاب هم یکی از برنامه هایی که در محله برگزار می نمود، تعزیه خوانی خیابانی بود و خود نقش حضرت علی اکبر(ع) را بازی می کرد و خیلی وقت ها هم در هیئت ها مداحی می کرد. جواد از ابتدای جنگ در جبهه های نبرد حضور یافت. بعد از جنگ فرمانده نیروی انتظامی قم، کرج، و مناطق 2 و 10 تهران شد ...
گلاب من ماخام برم ناخون بکارم
... سر سفره که نشستیم نگاهی به ظرف غذایش انداخت... - حالا من چیطو چی ی ی بخورم گلاب؟ - ینی چی چطور غذا بخوری بی بی؟ مث همیشه دیگه. - دختر میه تو نیدونی من عادت درم با دَس چی می خورم؟ حالا با ای ناخونا میشه چی بخوری؟ - گفتم که بی بی باید کم کم عادت کنی، اگه نمی تونی با قاشق بخور... - قاشوق بخوره تو سرُت دختر، درم اَ گشنگی ضَف می کنم، تو خو ...
پرلایک ترین توئیت های روز: من بعد از مرگ هم با آی فیلم زنده ام (+تصویر توییت ها)
نوشته است: اگر بگم 42 سالمه و مجردم همین چندتا فیو رو هم نمی زنید؟ کاربری به نام Hossein در توئیتی با 5907 لایک نوشته است: از بچگی به ما یاد داده بودن که موفقیت هات رو دست بگیری،نشانه تواضعه. دانشگاه رفتم، شاگرد اول بودم، اپلای کردم، فاند گرفتم، همه و همه رو دست کم گرفتم و سر هیچکدوم خوشحالی نکردم و ذوق نداشتم که یه وقت مغرور نباشم. بقیه که سر یه دستاوردی تبریک میگفتن، میگفتم نه بابا ...
گفتند برو خارج تا به تیم ملی دعوت شوی اما...
. اینکه دعوت نشدم فکرم را درگیر کرد و فقط می خواستم خودم را به مردم نشان دهم. نشد که بشود. اما انشاالله تمرینات ریکاوری را انجام می دهم و برای تیم ملی دوباره تلاش می کنم و انشاالله که خوب شوم. زمان سپاهان خدا را شکر خوب بازی می کردم اما سرمربی می گفت که باید خارج از کشور فوتبال بازی کنی. من آمدم خارج از کشور. اما دو سه سال که پرتغال و قطر بودم حقم را تیم ملی می دیدم. می دانستم که می توانم در تیم ملی ...
پرلایک ترین توئیت های روز: بچه م به ادویه ها گفت دوستای نمک (+تصویر توییت ها)
تهدید ازش گوشی رو گرفتن ی نگاهی به گوشی که همش پر از ترک و شکستگیه انداختن و گفتن پول چقد داری گفته کارت دارم گفتن کارتت چقدر موجودی داره گفته 80 تومن گوشی رو دادن بهش و گفتن مراقب خودت باش! شاهرخ استخری بازیگر سینما و تلویزیون در توئیتی با 6213 لایک نوشت: بدم میاد غذا بمونه وگرنه هیکلم بهتر بود کاربری به نام ژولِیت در توئیتی با 5449 لایک نوشته است: کلاسمون کاربری به ...
نگاهی به دو فیلم تئاتر ماضی استمراری و هم هوایی ؛ زندگی به روایت زنان
خانه جدید مادر از دست می رود و جز گذشته هیچ در خاطر نمی آورد؛ گذشته ای که گویا خیال گذشتن ندارد و همچنان -حتی تا آینده- بر سر این خانواده سایه افکنده، وگرنه چرا بچه هایی که تا دیروز آن قدر با هم خوش و خرم بودند -آزاده به عادل می گوید بعد از آقامون عابدزاده، تو امید مایی!- امروز سال تا سال نه تنها سراغی از هم نمی گیرند که وظیفه نگهداری از مادرشان را هم نمی پذیرند؟! دوم. هنگامی در آثاری که ...
مروری بر پرونده قتل غزاله؛ سرانجام جنایت عشقی در نوجوانی
فقط می خواستم او را از خانه دور کنم. بعد کیسه را به نزدیکی سطل زباله اطراف پارک ملت بردم. قاضی گفت: چرا با اورژانس تماس نگرفتی؟چرا جسد را به چندین متر آن طرف تر از خانه بردی؟ متهم گفت: به فکرم نرسید با اورژانس تماس بگیرم. من بعد متوجه شدم که باید با اورژانس تماس می گرفتم و جسم غزاله را هم از ترس به کمی دورتر بردم. من اصلا متوجه کارهایم نبودم. قاضی گفت: لکه های خون روی دیوار، کاغذ دیواری ...
گفت وگو با خانواده سردار شهید عبدالکریم روزبه سردار بی ادعا
. سال 64 خواستگاری انجام شد و اواخر 65 عقد کردیم. خطبه عقد ما را امام جمعه شهر، آقای ارسنجانی خواندند. ایشان همسرم را می شناخت، چون همسرم هم مدتی پاسدار ایشان بودند. وقتی برای عقد نزد ایشان رفتیم گفتند: آقای روزبه خیلی پسر خوب و باوقاری است و از هر لحاظ صلاحیت ازدواج با شما را دارد. اما چون کم سن و سال بودم، با من صحبت کرد که ببیند راضی هستم یا نه. وقتی متوجه رضایت من شد، رو به آقای روزبه کرد ...
ماجرای عبور فانتوم ایرانی از روی ناوآمریکایی
هواپیمایشان شوند، به احترام من که فرمانده پایگاه بودم، همان طور بیرون هواپیما ایستاده بودند و سوار نمی شدند. من به سمت شان رفتم و دیدم همین خلبان که اسمش را فراموش کرده ام، ریش اش را مرتب تر از همه زده است. رو به صف خلبان ها گفتم به نمایندگی از همه شما، با ایشان مصافحه می کنم. (می خندد) بعد دست دادم و رویش را بوسیدم. این ، آخرین دست دادن و بوسه اش بود که این خلبان گرفت و رفت و برنگشت. در چنین رژه ...
گفت و گو با رزمنده دفاع مقدس و جانباز بدون درصد علی آرونی (بخش نخست) من شیمیایی نیستم!
ور ادامه پیدا کرد؟ - سال 59 که جنگ شروع شد، من خیلی علاقه داشتم که به جبهه بروم. از مدارس اعزام می کردند اما شرایط سنی 15 سال بود که من این سن را نداشتم. خیلی در تکاپو بودم که به جبهه بروم اما به من می گفتند که تو نمی توانی. اگر اشتباه نکنم در سال 64 که 15 ساله شدم، به من اجازه دادند که به جبهه بروم. فاش نیوز: چطور شد که توانستید به جبهه بروید؟ نظر خانواده و پدرتان چه ب ...
قصه های یک شبکه جادویی
پایانی سال 98 داشتند تا عید 99 از من دعوت به کار کردند و به صورت مجازی مشغول تکمیل طرح این پروژه شدیم. در ادامه هر چه جلوتر رفتیم من متوجه شدم که گروه تهیه و تولید با گروه های دیگری که با آنها کار کرده بودم، خیلی متفاوت اند. این تفاوت از چه نظر بود؟ از این بابت که این گروه کاملا دغدغه منداند و حاضر بودند تا همه جوره هزینه کنند تا به هر شکی این کار اتفاق بیفتد و آن طور که باید، بشود. من ...
کارآفرینی با ساخت عروسک در خانه های روستای گوندوک
، به برنامه های کارآفرینی که تلویزیون پخش می کرد علاقه داشت و در دلش صاحب آن کسب وکار را تحسین می کرد. مدتی عروسک خریداری می کردم و به همراه خانواده خودم در نمایشگاه ها به فروش می رساندم. از آنجا که درآمد خوبی داشت به عنوان یک ایده کاری به آن نگاه کردم تا بتوانم زنان روستا را نیز شاغل کنم. با دست خالی شروع کردم زمانی که ایده راه اندازی کار عروسک سازی به ذهنش می رسد، هیچ سرمایه ...