سایر منابع:
سایر خبرها
تبلیغ منشوری هافبک سابق تیم پرسپولیس | تبلیغات عجیب در اینستاگرام
بازیکن همراه شد و در نهایت حضور او را در جام جهانی در پی داشت، یک شیب نزولی بزرگ را در ادامه به دنبال داشت تا جایی که او در نهایت ناپدید شد و فوتبال را در 31 سالگی کنار گذاشت. چند پیشنهاد لیگ یکی داشتم و یک تیم لیگ دویی هم پیشنهاد داد که گفتم والا آنجا دیگر از همین هم که هستم به فنا می روم. الان وزنم کمی بالا رفته ولی زود کم می کنم. الان هم که کرونا آمده و مرا از همه چیز انداخت. فکر می کنم ...
قطارهای مراقب ویژه بهومیل هرابال بازنشر شد
دانه می داد، به پایین افتاد و از دنیا رفت. در بخشی از این کتاب می خوانیم: سه ماه پیش که عزم کردم در جست وجوی مرگ از اینجا بروم چقدر همه چیز فرق می کرد. دم باجه بلیت فروشی خم شدم – شب بود و دختر بلیت فروش موهایی قرمز رنگ داشت – و گفتم یه بلیت رفت، لطفاً! دختر بلیت فروش مرا به جا آورد و گفت: باشه، ولی آخه به کجا آقای هرما؟ گفتم: به هر جایی که برق چشمای شما اول روش بیفته. نقلی خندید: یعنی ...
شهروند سوئد شهید مدافع حرم شد
ها مغز های متفکر جنگ بودند که حضورشان به نیرو ها روحیه چند برابری می داد. از دست دادن آن ها را سخت و تلخ ترین خاطرات جنگ می دانست. برادرم همیشه آرزو داشت به دوستان شهیدش ملحق شود. از شما می خواست که برای شهادتش دعا کنید؟ هر مرتبه که حمید به سوریه می رفت، نامه برای خانم حضرت زینب (س) می نوشتم و به ایشان می گفتم: یا حضرت زینب (س) برادرم دوست دارد جهاد کند، من او را سالم به شما می دهم و ...
رمزگشایی پلیس از طرح ربودن دختر جوان
هیچ دوست و آشنایی به جز پدربزرگم نداشتم. مادرم مواظب بود تا دختری بی بندوبار نشوم که به من افتخار کند.او حتی وقتی با ناپدری ام ازدواج کرد اولین شرطش این بود که هر دوهفته یک بار به منزل ما بیاید تا مادرم زمان بیشتری را برای تربیت سالم من صرف کند. این همه سخت گیری مرا به شدت آزار می داد تا این که سال گذشته پدربزرگم نیز دار فانی را وداع گفت و من تنها ماندم. در این شرایط مادرم کارش ...
از شرط مرد قمار باز روی دختر نوجوانش تا اتهام به همسر جوانش
به گزارش مشهد فوری ، زن 27 ساله با بیان اینکه دیگر تحمل تهمت های ناروای همسرم را ندارم و زندگی وحشتناکی را گذرانده ام، به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت: پدر و مادرم تبعه کشور افغانستان هستند اما من در مشهد به دنیا آمدم و رشد کردم. یکی از خواهرانم مقیم کشور سوئد شد و 2 تن دیگر از آنان در تهران ازدواج کردند. به همین دلیل من که ته تغاری بودم خیلی مورد توجه اعضای خانواده ام قرار می گرفتم. وی ادامه داد: پدر ومادرم خیلی م ...
بازی ایران استرالیا مثل فیلم راکی بود/ مردم مرا با بنز کلانتری بلند کردند/ دیگر هرگز به ملبورن برنگشتم
بود که فقط مقابل استرالیا آبرویمان نرود. بیشتر در این باره صحبت می کردیم. آن شب راحت خوابیدید؟ اصلا به یاد ندارم که آن شب چقدر خوابیدم یا اصلاً چطور خوابم برد. معمولاً زمانی که استرس بالایی داشته باشید اتفاقات آن زمان را به یاد نمی آورید. چون تمام ذهن من در شب قبل از بازی معطوف به بازی بود. به همین خاطر اصلا یادم نمی آید که آن شب چطور خوابیدم و صبح چطور بیدار شدم. ولی اتفاقات ...
آزار دختر تهرانی در خانه ویلایی لویزان / حکم آرشام صادر شد + جزئیات
. وی گفت : مدتی قبل از طریق یکی از دوستانم با آرشام آشنا شدم و چند بار در غیاب خانواده اش به خانه او رفتم .چون پدر و مادرم معتاد بودند او از من حمایت می کرد .به همین خاطر به او اعتماد داشتم .قرار بود با هم ازدواج کنیم اما پس از چند ماه متوجه شدم او سابقه دار است .آرشام چند بار از کارت عابر بانکم پول برداشت کرده و مرا کتک زده بود. به همین خاطر رابطه ام را با او تمام کردم و به او گفتم قصد ...
تهامی: گفتم به زمین می آیم و تیم ملی را به جام جهانی می برم/ مربی استرالیا می دانست عامل بدبختی اش هستم
. بارها خواهش کردم فیلم های بازی ام را داشته باشم اما وجود ندارد. حالا همه چیز حرفه ای شده و اگر آن بازی این روزها برگزار می شد اتفاقات دیگری می افتاد. تهامی درباره ارتباط خود با دیگر بازیکنان در آن اردو گفت: به نظرم تنها بازیکن شهرستانی بودم که با همه خوب بودم. همه من را دوست داشتند و به من احترام می گذاشتند. 10 سال بازیکن تیم ملی بودم. از دوران علی پروین گرفته تا مقدماتی جام جهانی همه من ...
قتل الناز با چاقوی ضامن دار در تهران / زندگی چوپان قاتل در یک قدمی چوبه دار
کرد و همین مسأله باعث آشنایی ما شد و کم کم رابطه مان جدی شد. سه ماهی از آشنایی مان می گذشت در این مدت سه بار او را دیدم و بیشتر تلفنی و پیامکی ارتباط داشتیم. بعداً متوجه شدم الناز مطلقه است و یک بچه دارد، اما چون به او علاقه داشتم تصمیم به ازدواج گرفتم و ماجرا را هم به خانواده ام گفتم. بعد هم او را به عقد موقت خودم درآوردم. پس چرا او را کشتی؟ به خاطر عاشقی. او را واقعاً دوست ...
قتل زن تهرانی مقابل چشمان دخترش توسط دوست اینستاگرامی
ادامه داد: مدتی بعد برای دیدار لیلا راهی پایتخت شدم و از او خوشم آمد. می دانستم از شوهرش طلاق گرفته و فرزند دارد اما چون عاشق لیلا بودم تصمیم گرفتم با او ازدواج کنم. هرچند تفاوت سنی داشتیم اما ماجرا را به خانواده ام گفته بودم و تصمیمم برای ازدواج با لیلا جدی شده بود تا اینکه متوجه شدم او اصلا علاقه ای به من ندارد. اگر هم داشت احساس کردم که به خاطر پول است. چون من گوسفندان زیادی دارم، پس انداز خوبی ...
دستمزد باورنکردنی سرمربی پرحاشیه ترین تیم ملی تاریخ فوتبال ایران
دویدن های مداوم آنها را بگیریم اما میتوانیم متمرکز شویم و فوتبال خودمان را بازی کنیم. لازم نیست فقط بجنگید سعی کنید خوب فوتبال بازی کنید. دیروز که به دیدن ورزشگاه آمدیم همه شاد بودیم چون کیفیت چمن ورزشگاه ملبورن بهتر از ورزشگاه آزادی بود (لازم به ذکر است در آن دوره کیفیت چمن آزادی حقیقتا نامناسب بود) بیایید از این امکان لذت ببریم آن گونه که می دانید و از صمیم قلب داد، بازی کنید. استرالیایی ها هم ...
روایت دختر کارآفرینی که یک تنه وضعیت اقتصادی روستایش را تغییر داد/ دختران این روستا صاحب کسب و کارند
شروع می شد. زنگ می زدم و می گفتم چرا دست از سر کچل این باغ برنمی دارید؟ فکر میکردم درآمد روستا برای تامین مخارج زندگی کافی نیست هرچند در شهر پدرم درآمد کمی داشت اما ثابت بود واین از نظر من خوب بود. ولی خانواده ام مخالف بودند وهمان درآمد فصلی روستا را ترجیح می دادند. چالش های زیادی در مسیر کسب و کار خانوادگی مان وجود داشت کارگاه را که راه اندازی کردیم کم کم سختی های مسیر ...
شکایت زن از دوست شوهرش به اتهام تجاوز/ همسرم دیگر مرا به خانه راه نمی دهد
. من که به این مرد اعتماد داشتم، سوار ماشینش شدم، اما او حرف های نامربوطی زد و به من پیشنهاد داد تا با او رابطه برقرار کنم. من قبول نکردم و از او خواستم من را مقابل خانه مان از ماشین پیاده کند. این زن ادامه داد: وقتی به مقصد رسیدیم، من با کلید در خانه را باز کردم تا وارد شوم، اما هنوز همه وسایلی را که خریده بودم، داخل خانه نگذاشته بودم که یکباره مرد جوان را پشت سرم دیدم . او با یک قبضه کلت من ...
عکس تاسفبار عروسی شقایق دهقان و مهراب قاسم خانی ! / فریاد زشتی طلاق !
عقدمون و اسفند دود کردن، به همراه باجناق جان و پسرش که الان قد دیو شده... تابلوئه که داشتم اتاق جمع میکردم عکسای قدیمیو پیدا کردم، نه؟ راستش من با مهراب قبل از سریال پاورچین در یک مجموعه نصف و نیمه بععنوان نویسنده برای شبکه جام و جم کار کرده بودم اما خیلی صمیمی نبودیم و فقط در حد دو همکار بودیم. سر ساخت سریال پاورچین من بازیگر بودم و مهراب نویسنده. او پیشنهاد داد که چون ما قبلا ...
از خانواده شهدا بت نسازید! / ساجی، طنز زندگی من است
، تنگسیری و حاج قاسم سلیمانی برگزار شد. آن جا شخصا از حاج قاسم و سردار فدوی خواستم که علی را هم ببرند که به من گفتند شما سختی زیادی کشیده اید و این امر جایز نیست. همه این بزرگواران لحظه شهادت همسرم حضور داشتند و می دانستند که همسرم فداکاری کرده بود و شهید شد. فقط در روز های ابتدایی اندکی حساسیت آن هم یک یا دومورد مشاهده کردم که معمولا از این حساسیت ها و گارد ها همه جا هست، اما در مجموع بازخورد ...
جزئیات کشف حجاب پرستو صالحی در ترکیه+ عکس و فیلم
...> خیلی ها در طول سال بیکار هستند و تقسیم کار درست صورت نمی گیرد چون این حرفه ما بی رحم است، وقتی روی آنتن نیستی فراموش می شوی، وقتی پول نداری به لحاظ روحی اعصابت بهم می ریزد، وقتی مردم تو را فراموشت می کنند افسرده می شوی و مجموع اینها باعث می شود شما به عنوان یک هنرمند دیده شدن را دوست داشته باشی. وی افزود: من سالهاست خیلی کم کارم و این کم کاری در حوزه بازیگری باعث شد فراموش شوم و حتی در ...
حیله زن و شوهر برای گیر انداختن کارگرشان
برابر ادعای ایشان هستم. کلامم که به انتها رسید گفت: حقیقتا همین که شما ضامن متهم شدید برای من هم در صدق گفتار موکل تردید ایجاد شد،تا جایی که در جلسه ی تفهیم اتهام همان موقع که متهم شماره ی تماس شما را به عنوان ضامن اعلام کرد،به موکلینم گفتم چنانچه ایشان حاضر به کفالت*متهم شود لازم است برای اثبات وقوع جرم قبل از بازپرس مرا قانع کنید چون فلانی بیخود ضامن کسی نمی شود به همین دلیل هم دادسرا ...
احمدزاده:آقای پیروانی شما شهامت داشته باشید
، به این شکل می کنند. هافبک سابق پرسپولیس در پایان حرف هایش می گوید: دیگر این پرونده را دنبال نخواهم کرد. گفتم که فدای سر تک تک هواداران پرسپولیس. اما فقط انتظارم این بود که بی خود مرا روبروی هوادار قرار ندهند. بیایند واقعیت را بگویند و اصلا بگویند فلانی ما نمی خواهیم پولت را بدهیم و یا اینکه فقط اینقدر به تو می دهیم اما همه اتفاقات و حرف های آن جلسه را به شکل دیگری دنبال نکنند و امروز ...
روایت بادو از بروید هر کاری می خواهید بکنید
. و به آنها برای ادامه مبارزه اعتماد به نفس بدهم . میدانستم که ایرانی ها به شدت افراد احساسی هستند و براساس احساسشان تصمیم میگیرند . من مطمئن بودم تنها راه ممکن برای نتیجه گرفتن ایجاد آرامش در تیم است. از مترجم خواستم که کاملا آرام و متمرکز باشد و با دقت و وسواس کامل سخنان ام را ترجمه کند. سپس گذاشتم 5 دقیقه بگذرد و تیم آمادگی ذهنی لازم را پیدا کند. سپس گفتم: ببینید استرالیایی ها دارند به ...
اغفال دختر جوان در سایت همسریابی ؛ تجاوز و تهیه عکس و فیلم!
آمدم و به خاطر آوردم چرا آنجا هستم. وحشت زده از جا بلند شدم و نادر را دیدم. از دیدن او و فکر اینکه چه اتفاقی برایم افتاده به گریه افتادم و با خواهش و التماس خواستم تا اجازه بدهد بروم. نادر شانه هایش را بالا انداخت و گفت به سلامت. وسایلم را جمع کردم و با عجله از آپارتمانش خارج شدم. چند روز حال مساعدی نداشتم و وحشت زده بودم. تمام اعضای خانواده متوجه تغییر حالم شده بودند، اما جرئت نداشتم چیزی ...
“لیندا کیانی” لال شد/ ماجرا از چه قرار است؟
دوستم گفت هر جوابی در زندگی بخواهی به دست بیاوری باید فلسفه بخوانی! به همین دلیل با پشتکار بسیار فلسفه خواندم. در بخشی از برنامه کیانی درباره مادرش گفت: تمام زندگی من مادرم است. اگر بداخلاقی می کنم خودش می داند که با تمام وجودم خیلی دوستش دارم. رامبد جوان هم به همین بهانه پیامی به مادرش داد و گفت: هما خانوم خیلی مخلصم من هم شما را خیلی دوست دارم. تو یکی از مهمترین آدم های زندگی ام هستی. همانطور که پدرم، خواهرم، همسرم و نوردخت در زندگی ام مهم هستند. مادرم می خواهم بگویم، چاکرتم ...
انتشار خاطرات سینماگر دفاع مقدس/ برای چهلمین روز درگذشت رحیمی پور
به گزارش روابط عمومی موزه سینما، زنده یاد با بیان اینکه سال 1336 در اصفهان به دنیا آمده، گفت: از 6 سالگی سینما برایم جذابیت داشت و همانطور که همه را به سمت خودش جذب می کرد، من هم آن را خیلی دوست داشتم و به سمت آن کشیده شدم. وی ادامه با اشاره به اینکه از کودکی به سینما می رفته افزود: در اصفهان صبح های جمعه سوار دوچرخه دایی ام می شدم و به سینما می رفتم؛ سینماهای مایاک، نقش جهان، چهارباغ و ...
بهزاد خداویسی از "روزگار جوانی"، شاپور قریب و اصغر فرهادی گفت
. آقای پوراحمد به من گفت می خواهیم سریالی کار کنیم دوست داری در این کار بازی کنی؟ گفتم حتما. یک روز آقای پوراحمد زنگ زد و گفت امشب بیا خانه ما. رفتم و دیدم جهانبخش سلطانی هم آنجاست. او را به من معرفی کردند و من گفتم بله او را می شناسم. اسم همه کارهای تئاترشان را گفتم و آقای سلطانی به لهجه شیرین اصفهانی گفت آقا این خطرناکه! گفتم من همه تئاترهای شما را دیدم. تئاتر 5 ساعته ای که در دانشگاه شریف بازی می ...
کودایی: از سن کم مجبور شدم در کنار فوتبال کار کنم/ دلم شکست ولی حمایت مردم برایم خیلی ارزشمند بود
مردمم نشوم. گلر تیم ملی فوتبال بانوان گفت: من در کودکی سختی های زیادی کشیدم و مجبور بودم در کنار فوتبال دستم در جیب خودم باشم و حامی خانواده ام باشم. هفت خواهر و یک برادر هستیم و خانواده پرجمعیتی هستیم و از این نفرات فقط من وارد ورزش شدم. دوران سختی را پشت سر گذاشتم و همیشه مطمئن بودم نتیجه سختی هایم را می دیدم. من بعد از فوت پدرم شرایطم سخت تر شد و مادرم باید ما را تامین می کرد و وضع ...
شاهرخ بیانی: زندگی پاک کن داشت یکسال بازی در پرسپولیس را پاک می کردم
ملوان و در فینال جام حذفی بازی را در ضربات پنالتی باختیم. من همیشه پنالتی زن اول یا پنجم تیم بودم ولی آن روز به پرویزخان مظلومی گفتم من نمی زنم! اول قبول کرد و اسم 5 پنالتی زن دیگر را نوشت اما وقتی کار به پنالتی ششم کشیده شد مرا صدا زد و گفت شاهرخ تو بزن! گفتم اصلا امروز به دلم برات شده پنالتی ام خراب می شود ولی جواب داد اصلا برو به اوت بزن چون هیچ کس دیگر حاضر نیست بزند! من رفتم و ضربه ام به تیر ...
فرایند خلق شخصیت ارغوان ناخودآگاه بود/ گاف اثر نخست من به حساب نمی آید
، گفتگو کردیم: مسئله ای که سبب شد دنبال چنین سوژه ای بروید چه بود؟ گاف حاصل داستان پردازی من نیست. تلاش نکرده ام داستانی خلق کنم، بلکه به شخص در جریان آن قرار گرفتم و با شرایطی مواجه شدم که شرایط ویژه ای به نظر می رسید و ارزش نوشتن را داشت. همه چیز بر اساس مشاهده رخ داد. از نزدیک دیدم، لمس کردم و آن را نوشتم. تجربه زیسته شما در روند نوشتن این داستان چه نقشی داشت؟ از ...
چطور نوجوان ها کتابخوان می شوند؟
...: در اولین سال تدریسم گزاره نوجوان های امروز کتابخوان نیستند برایم به طور کامل باطل شد. نوجوان ها خیلی فراتر از حد تصور کتابخوان بودند. فقط مشکل اینجا بود که کتاب خوب به دست شان نمی رسید. به گزارش فکرشهر، مریم رحیمی پور - معلم و مروج کتاب نوجوان - در ادامه یادداشت خود در روزنامه فرهیختگان نوشت: در دنیای آنها همه چیز از مواد غذایی تا زندگی شخصی اینفلوئنسرها بی نهایت دردسترس بود ...
با بخشش به آرامش می رسیم
که دوباره برگشت منتهی این بار میله یا باتومی به دست داشت. برای دعوا برگشته بود؟ این طور به نظر می رسید و این اتفاق افتاد. من هم آن لحظه در حال کار بودم و با همان چنگکی که به دست داشتم وارد دعوا شدم. نمی خواستم به آن مرد ضربه یا آسیبی برسانم، اما نمی دانم چطور به او ضربه وارد شد که زخمی شد. حتما خیلی ترسیدی؟ بله، ترسیدم. منتهی من فرار نکردم و آن مرد را به بیمارستان رساندم ...