سایر منابع:
سایر خبرها
کنگره 3000 شهید استان ایلام| گفت وگوی تسنیم با تنها بازمانده خانواده 10 شهید ایلامی/ روایتی تلخ از ...
روز حتی برادرم احمد را هم نشناختم. آن روز انگار همان روزی بود که بمب به خانه ما اصابت کرد و خانواده شهید شدند، خیلی سخت بود بعد از گذشت نزدیک به دو سال متوجه بشی که 10 نفر از عزیزانت را از دست داده ای، اومدیم خانه خیلی از فامیل و بچه های صالح آباد هم آمده بودند و مرا سر مزار خانواده بردند، و وقتی قبر 10 نفر خانواده ام را کنار هم دیدم، در دنیای بچگی خودم داشتم دیوانه می شدم. ...
آن هایی که در سینما سر کارم گذاشتند/ به کیانوش عیاری باختم!
را که سال ها با او بودم، داری از من می گیری و چیزی را که سال ها به دنبالش بودم، داری بهم می دهی). اما هدفم من بازی نبود. نوشتن و خیلی چیزهای دیگر مثل تدوین بود. پدر و فرزند ناصر شهریاری سرانجام 15 مرداد ماه مادرم به کرمانشاه پیش برادرم که پزشک بود، رفت. فکر نمی کردم که این آخرین دیدار من و مادرم باشد. بالاخره 19 مرداد 1380 روز کلید زدن اپیزود فاصله که قبلاً ...
تصاویر به اشتراک گذاشته شده از بی نقص ترین غذاهایی که مردم تاکنون پخته اند
... در ادامه می توانید نظر هلن بست شاو ، خالق Fuss Free Flavours در مورد ارتباط بین زیبایی شناسی و غذا خوردن مطالعه کنید. Fuss Free Flavours یک وبلاگ غذایی جامع حول محور وعده های غذایی قابل دسترس و مقرون به صرفه برای افراد پرمشغله ای است که نمی خواهند طعم را فدای چیز دیگری کنند. مادرم این درخت آناناسی فوق العاده رو درست کرده. کروسان شکلاتی دستپخت من این کوکی های ...
روایت هادی عامل از گزارش کشتی در سریال پایتخت!
، هدفی را مشخص کنیم و به سمت آن تیر بیاندازیم. از 7 سالگی با بچه ها کشتی می گرفتیم. 14 ساله بودم که دستم شکست. با این حال کشتی را ادامه دادم. در نوزده سالگی و براثر همان شکستگی، انگشت هایم از کار افتاد. در نهایت برای عمل جراحی دستم به آلمان رفتم. بعدها داور شدم و مربیگری کردم. کریم محمدیان پدر کشتی خراسان بود. حمید توکل و عسگر ناجی مربیان کشتی در خراسان بودند. از آن زمان با این بزرگان آشنا ...
ناگفته هایی از زندگی شهید رضایی نژاد و ارتباطشان با شهید فخری زاده
های ما، حداقل میزبان یک خانواده جنگ زده بودند. من به یاد دارم که آن آدم ها غریبه بودند و در خانه های ما ساکن شدند و من با بچه هایشان هم بازی بودم. زندگی با مردم جنگ زده چطور می گذشت؟ خب، دنیای بچگی شیرین و لذت بخش است. زمانی این شرایط سخت را درک کردم که در سال آخر جنگ، آبدانان مورد حمله موشک ها قرار گرفت. به هر حال، سایه جنگ روی سر ما بود، امّا در آن سن تلخ نمی گذشت. هیجان و ...
از دویدن خوشم نمی آمد!
زد تا با پدر و مادرم حرف بزند. او می خواست آن ها را راضی کند که من به مسابقات دو و میدانی بروم. می گفت دختر شما استعداد خوبی است. اصلا نمی خواهد هر هفته بیاید، یک روز در هفته هم بیاید کافی است. بعد از یک سال من کم کم به مسابقات رفتم و مدال گرفتم. آنجا بود که علاقه ام به دو و میدانی بیشتر شد و در این رشته ماندم. با خانم ارغنده در تماس هستید؟ بله. البته زیاد وقت نمی شود با هم حرف ...
عکس های لو رفته ازدواج مهراب قاسمخانی با مارال فرجاد + فیلم علت طلاق شقایق دهقان
من قبل از اینکه خودم بفهمم، پرسپولیسی شدم. چون پدر و مادرم اسمم را به خاطر مهراب شاهرخی انتخاب کردند. همه فکر می کنند اسمم برگرفته از شاهنامه است در صورتی که پدر و مادرم کاملا فوتبالی و استادیومی بودند، بنابراین چاره ای جز پرسپولیسی شدن نداشتم فیلم و تئاتر من تئاتر را دوست ندارم در سلیقه من نیست فیلم های خارجی زیاد می بینم فیلم های ایرانی شاید ...
می خواستند زیر پایمان را بکشند
را باز و به عبارتی خرابش می کردم، حتی سابقه خراب کردن تلفن همراه خاله ام را هم دارم. محمدرضا در ادامه با بیان اینکه بعد از ورود به مدرسه متوجه علاقه خاصش به رشته ریاضی شده است، می گوید: طی سال های تحصیل در مدرسه اغلب جزو 5 نفر برتر کلاس بودم و کمی بعد با پذیرش در مدرسه نمونه دولتی در حالی که هدف بیشتر دانش آموزان آن کسب رتبه های برتر و قرار گرفتن در جایگاهی مناسب برای موفقیت در مسیر پرپیچ و خم ...
کامبیز دیرباز: خاطر استقلالی ها دربی را از نزدیک نمی بینم!
این بازیگر توانمند رفتیم تا با او صحبت کنیم. گپ و گفت فوتبالی ما با کامبیز دیرباز را در ادامه می خوانید. اوضاع تیم محبوبتان در فصل جدید چطور است؟ خب بعد از بازی مقابل الهلال و آن شکست تلخ، طبیعی بود که پرسپولیس تا مدتی به لحاظ روحی دچار افت شود و به نظرم چند نتیجه ضعیف هم به همین خاطر بود. ضمن اینکه تیم ما آنقدر در این سال ها خوب بوده که ما حتی طاقت یک شکست هم نداشتیم ولی ...
ناگفته های گفتنی
ماه پس از دریافت این درجه در سال 1973، همزمان با آغاز سال تحصیلی، همه چیز را رها کردم و به لبنان بازگشتم. با این کار، باز هم قدم به جهان ناشناخته ای گذاشتم. من با اینکه از سال 1967 عضو جنبش فتح بودم اما این موضوع در ذهنم نبود که در بازگشت به لبنان مشغول فعالیت در این جنبش شوم. هیچ تضمینی هم برای هیچ شغلی یا زندگی خود نداشتم. به عبارتی این بار هم به سوی جهانی ناشناخته گام برداشته بودم. همچنین است ...
2 شرط برای بخشش قاتل
قاتل پسرم باید تعهد بدهد که بعد از آزادی در اطراف محل سکونت ما آفتابی نشود و خودش و خانواده اش از محله ما بروند و از این پس هرگز به سراغ ما نیایند. اینها شروط پدر مقتول برای بخشش قاتلی است که 6سال قبل و در جریان یک درگیری جان پسر او را گرفت.به گزارش همشهری، این جنایت 24اسفند سال 94در پارک شب بو در حوالی لویزان رخ داد. آن روز به مأموران کلانتری 102 پاسداران گزارش شد که مردی 45ساله در جریان ...
مقصران اصلی را معرفی کنید
. او چهار سال از مهشاد کوچک تر بود. چون پدر و مادرشان سر کار می رفتند، این دو خواهر با هم بزرگ شدند. مهگل حالا بزرگ ترین تکیه گاهش را از دست داده است. مگر می شود آرام بگیرد. هیچکس به اندازه مهگل حالش بد نیست. زندگی ما در آن روز تلخ یعنی 21 هفته پیش نابود شد. دلتنگی در صدایش موج می زند. دلتنگ عروسی که هیچ وقت نتوانست زندگی مشترکش با او را تجربه کند: مهشاد عاشق کارش بود. دلسوزانه کار می کرد ...
ناگفته های تلخ همسر یک جانباز 60 درصد
دوست نداشتم. فقط، چون جانباز بودند به خواستگاری شان جواب مثبت دادم و 12 فروردین 68 عقد کردیم و سال 1370 در حالی که سال چهارم دبیرستان بودم، زندگی مشترکمان را آغاز کردیم. ثمره زندگی مان هم سه فرزند دختر است. در چه سالی همسرتان جانباز شدند؟ محمد سال 1365 دو بار به جبهه اعزام شد که در اعزام دوم در عملیات کربلای 5 مجروح شد. این را هم بگویم که یک سال بعد از آن در 23 مرداد 1366 ...
چهار زن با یک برچسب؛ اچ آی وی مثبت
یک دکتر می رفت. تا مدت ها کسی نمی توانست بیماری او را تشخیص دهد. هر روز یک داروی جدید مصرف می کرد، اما دردهایش کم نشده بود. این روزها را وقتی سپری می کرد که همسرش در زندان بود. یک روز وقتی به مطب پزشکی رفتم، از من پرسید همسرت اعتیاد دارد؟ من که تعجب کرده بودم، پرسیدم اعتیاد همسرم چه ارتباطی با بیماری من دارد؟ اما خانم دکتر گفت بی ربط نیست. او برایم یکسری آزمایش نوشت و به من گفت باید ...
کارگاهی با کارکنان کم توان ذهنی
با ابزاری ساده و ابتدایی ساخته بودند، به پدر یکی از دوستان شان سپردند تا در مغازه اش بفروشد. برادران مهربانی تصور نمی کردند محصول دست ساز آنها مورد توجه مشتریان قرار بگیرد، ولی این اتفاق افتاد و سفارشات ساخت فوتبال دستی هر روز بیشتر می شد. مهربانی دوره سربازی اش را در دوران دفاع مقدس و در مناطق جنگی گذراند و مشغله های دوران سربازی او باعث شد برادرش سفارشات محصول آنها را به تنهایی انجام دهد. ...
جوان تهرانی پای چوبه دار جان دوباره گرفت
پایپ خالی در دست داشت که آن را شکستم و با هم درگیر شدیم. او چاقویی در پارک جاساز کرده بود که با آن به من حمله کرد و من چاقو را از او گرفتم و او را هدف قرار دادم. مهدی که از کار خود پشیمان بود افزود: من قصد کشتن نداشتم و فکر نمی کردم ضربه چاقویم باعث قتل شود.آن روز مشروب خورده و مست بودم برای همین در حال خودم نبودم. در حالی که دادگاه ادعای متهم را مبنی بر اینکه در حال خود ...
روانشناسی شوهر رفیق باز، چه باید کرد؟
... اما مزیت های داشتن دوست خوب بر هیچ کسی پوشیده نیست اما جایگاه همین دوستی و رفاقت باید در زندگی مشترک زوجین تعریف شود به گونه ای که مسلط بر زندگی نشده و زندگی را تحت الشعاع خویش قرار ندهد، برخی از مردها به جهت آزادی ای که دارند، رفیق باز هستند. هر کسی را به منزل می آورند و براساس غفلتی که دارند یک زمان به خودشان می آیند که در دام فساد گرفتار شده اند. به قماربازی یا استعمال مواد مخدر یا ...
زن جوان از خودرو بیرون پرید تا اسیر شیطان نشود
کردم و از مادرم نیز کمک مالی می گرفتم . در این میان، یکی از دوستان دوران مدرسه ام به خانه من رفت و آمد زیادی داشت. از روزی که با آلاله در کلاس سوم ابتدایی دوست شدم این رفاقت درحالی تا به امروز ادامه یافت که او را مانند خواهر خودم می پنداشتم و از پیدا و پنهان زندگی هم باخبر بودیم. او نیز فرزند طلاق بود و چند ماه قبل از من از همسرش طلاق گرفته بود . من و آلاله سرنوشت مشابهی داشتیم با این ...
نقشه شوم آدم ربایی دختر جوان با یک تماس پلیس مشهد خراب شد
شب ها را نیز در آغوش مادرم می خوابیدم و او شبانه روز از من مراقبت می کرد. حتی در کلاس های دانشگاه هم در کنار من حضور داشت یا در بیرون کلاس درس منتظرم می ماند. او برایم حساب بانکی باز کرده بود ولی من اختیاری برای واریز یا برداشت از آن حساب نداشتم حتی گواهی نامه من نیز در کیف مادرم بود و... دختر جوان در حالی که اشک هایش را پاک می کرد ، ادامه داد: در این شرایط، پنهانی وارد فضای مجازی شدم ...
توطئه مادر برای تصاحب ارثیه دختر
خرداد سال جاری با انتقال دختر دو و نیم ساله ای به بیمارستانی در شرق تهران آغاز شد. این دختربچه با تشخیص پزشکان بلافاصله مورد عمل جراحی قرار گرفت و کادر درمانی بیمارستان اظهار داشتند وی مورد آزار و اذیت قرار گرفته است. پدر این کودک در توضیح ماجرا اظهار کرد: سرکار بودم که همسرم با من تماس گرفت و گفت داماد خواهرم به خانه مان آمده و با اصرار نوشیدنی به همسرم داده که او بی هوش شده و پس از بیدار ...
روایتی از 2 بیمار مبتلا به اچ آی وی و روزگاری که می گذرانند | بازگشت به زندگی
اچ آی وی مثبت است. بیشتر از دو دهه دست وپنجه نرم کردن با بیماری ایدز آن هم در ایران اگر عجیب نباشد، خیلی خاص است. سکوت می کنم تا او حرفش را ادامه دهد: دقیقا 21 سال و دو ماه و 8 روز قبل وارد زندان شدم. 6 ماه قبل ترش ازدواج کرده بودم. تازه همسرم خبر بارداری اش را داده بود که من وارد زندان شدم. آن روز ها تزریق می کردم که یک شب در حین تزریق مواد توسط پلیس دستگیر شدم. ابتدای ورود به زندان به ...
پول ترک اعتیاد را ندارم!
پرسیدم مادرشان با خودت زندگی می کند یا مجردی زندگی می کنی؟ جواب داد، تا همین یکی دو ماه پیش با همسرم در همین سرپناه زندگی می کردیم اما بهزیستی آمد و او را با خودش برد. من را هم می خواستند ببرند که با آن ها نرفتم. دلیلش را که جویا شدم گفت دوست نداشتم به کمپی برم که دولتی است. آنجا فقط امثال ما را جمع می کنند که داخل شهر کسی ما را نبیند. کمپ ترک اعتیاد باید واقعاً موجب دوری از مواد و ترک ...
ماجرای ازدواج اردشیر زاهدی و شهناز پهلوی
بیرون می رفتم با اشخاص، وقتی که به ایران آمدم این همیشه در ذهن من بود، به همین دلیل در ایام عید، چون وجدانا ناراحت بودم و نمی خواستم برای تحویل سال نو با پدرم باشم یا با مادرم که جدا هستند، خودم را به عنوانی که کار دارم می مانم، یا می رفتم داخل ماشین دیر می رسیدم که با این ها نبودم، این عقیده ای که می خواهید این بود در کله. تا اینکه در موقعی که در رکاب اعلیحضرت آمدیم به آلمان و دختر پادشاه ...
به سوی پرواز/ روایت آزاده ای از کازرون که همچنان آرزوی شهادت دارد
درس و مدرسه به میدان جنگ می کشاند. اخلاص، سادگی، صمیمیت و مسئولیت پذیری از صفات بارز همه بود. من یاد دارم کلاس دوم راهنمایی بودم معلمم را راضی کردم که به جبهه بروم . جنگ چه رنگی بود؟ مثل خودم سیاه( با خنده )، جنگ به رنگ سیاه بود اما دلها سپید و یکرنگ. ما همدیگر را برادر صدا می زدیم خیلی ها همدیگر را به اسم نمی شناختند. لحظه های اسارت چگونه بود؟ لحظات سخت و ...
ایجاد کارگاه بافندگی و خودکفایی مددجوی امداد با دریافت تسهیلات اشتغال
را تا رسیدن به هدف ادامه دادم. وی در مورد خاطرات تلخ و شیرین کاری خود می گوید: نپسندیدن کار از سوی بعضی از مشتری ها باعث اذیت و از خاطرات تلخ کاریم بود و این بود که از شهر دیگر مانند تبریز هر مدل سفارش جدیدی را دریافت و می بافتم که مورد استقبال قرار می گرفت حتی فرصت انجام کامل آن را نمی کردم سفارش بعدی داده می شد. این بانوی کارآفرین به علاقمندان این رشته توصیه کرد: چون بافندگی ...
اشتغال 1500 بوشهری در طرح ملی توسعه مشاغل خانگی
خودمان این کار را نکنیم. 4_ از آغاز این مسیر برایمان می گویید؟ همه چیز از ایده یک دوست شروع شد که روحش شاد باد. طی تحقیقات متوجه شدم خیلی از شهرهای اطراف مواد اولیه را از شهر ما خریداری می کنند پس از تولید باز به خود ما می فروشند. آن جا بود که تصمیم گرفتم کاری کنم که از تولید تا فروش از طریق هم روستایی های خودم صورت گیرد. کار را خیلی ساده با پدر و مادرم شروع کردم اولین دوره با ...
افغان ها و آرزوهای بر باد رفته...
بر دیگری پیدا کنیم به او هم 90 میلیون تومان دادیم و سختی ها را تحمل کردیم تا به ایران رسیدیم . نفسی عمیق می کشد و درحالی که پسته و چاقو از دستش می افتد، ادامه می دهد 21 روز طول کشید که به ایران برسیم، روزها به تعداد هر نفر یک آب معدنی و یک نان می دادند که باید تا شب با آن سر می کردیم، بعد از این همه سختی به اینجا رسیدیم، یکی از دخترانم که ازدواج کرده است در افغانستان مانده است و می ...
عاقبت مادران کارتن خواب چه شد؟ /فرزندان کارتن خواب ها بخوانند
وسه چهارساله می بینی هم بانوی پا به سن گذاشته. چهره ها ژولیده است و سرخاب سفیداب صورت بعضی از دختران جوان هم نتوانسته اثر اعتیاد و مصرف بی رویه مواد را از چهره هاشان کمرنگ کند. *در حاشیه؛ درخواست تمدید یک قرارداد ویژه مرکز جامع کاهش آسیب نور سپید هدایت زیر نظر سازمان بهزیستی باهمت سپیده علیزاده از فعالان خستگی ناپذیر آسیب های اجتماعی اداره می شود که سال هاست زندگی و جوانی اش ...
زندگی علامه طباطبایی الگوی زندگی جوان مسیحی
مسیحیت احساسات مطرح است، ادامه داد؛ در دین اسلام ایستادگی حق علیه باطل را درک کردم و اینکه هر حرکت باطلی در برابر اسلام نابود است، از نظر سیاسی مصمم شدم که به سمت اسلام بیایم. وی یادآور شد؛ زمانی که به اسلام می خواستم روی بیاورم، جوانی 21، 22 ساله بودم که عقیده ضعیفی داشته و از نظر دینی و معنوی در سطح پایینی بودم، با تحقیق و جست و جوی فراوان از نظر سیاسی مصمم شدم که به دین اسلام روی بیاورم و ...
برگ های زرین در دست راویان حقیقت
ترغیب کرد مستندی با این محوریت بسازم. این کارگردان درباره دشواری هایی که در مسیر ساخت این مستند داشته، بیان کرد: ساخت این مستند خیلی سخت بود و دو سال واندی زمان برد. شخصیت مستندمان که داوود است در رضوانشهر گیلان زندگی می کرد و ما در تهران. به همین دلیل برای بخش های مختلف این مستند باید به رضوانشهر می رفتیم. هر روز با داوود در ارتباط بودم و به مرور با هم دوست شدیم و دیگر بحث رفاقت بود و نه ...