ماجرای مرد جوانی که قصد آتش زدن خانه اش را داشت
سایر منابع:
سایر خبرها
ناگفته های تلخ زن مشهدی از رفتار شوهر 70 ساله اش / 14 ساله بودم که زن کریم شدم
مجبور شدم از پنج خواهر و برادر کوچک تر از خودم نگهداری کنم چرا که پدرم به دنبال خوش گذرانی های خودش بود و سعی داشت با زن جوان دیگری از اهالی همان روستا ازدواج کند. آن روزها تحمل رفتارهای پدرم را نداشتم و روزگار سختی را می گذراندم تا جایی که می خواستم خواهران و برادرم را رها و از خانه فرار کنم. در همین روزها کریم به خواستگاری ام آمد ولی پدرم مخالف ازدواجم بود چون اعتقاد داشت کریم اهل مشهد ...
میهمان ناخوانده قاتل بود
سلامت نیوز : مردی که در درگیری خانوادگی همسرش را به قتل رسانده و به تهران فرار کرده بود، دستگیر شد. به گزارش سلامت نیوز به نقل از همشهری، عصر پنجشنبه 11آذر ماه مردی جوان سراسیمه قدم در کلانتری نبرد تهران گذاشت و گفت که می خواهد راز یک جنایت خانوادگی را فاش کند. وی در ادامه توضیح داد: شب قبل مادرزنم مرا به خانه اش دعوت کرد و وقتی به آنجا رفتم متوجه شدم یکی از بستگان آنها که ...
زنی که مردانگی را معنا کرده است/ از کارآفرینی در کودکی تا جهادگری در میانسالی
سالگی با اصرار فراوان وارد بسیج شدم و در فعالیت های فرهنگی مسجد ازجمله انجمن و کتابخانه نقش داشتم. این بانوی جهادی تصریح کرد: از همان سن 9 سالگی چادری شده و روزه کامل می گرفتم و آن قدر مقید به چادر گذاشتن بودم که برای همه حتی معلمان مرد مدرسه ما پذیرفته شده بود و زمانی که آن ها می خواستند وارد کلاس شوند در می زدند تا من چادر سر کنم و آن ها وارد کلاس شوند. پورحسین با اشاره به اینکه ...
مسی: سعی کردم به کارهای دیگران نگاه نکنم/ با ذهنیت تنفر از باخت بزرگ شدم
، خیلی من را تحت تاثیر قرار نداد. بعداً روند درمان کمبود هورمون را برای من توضیح دادند و مجبور بودم هر روز غروب یک سوزن به رانم تزریق کنم.اما این باعث نشد که من زندگی عادی خود را نداشته باشم و همچنین به فوتبال ادامه دادم. بعد از اینکه خانواده تان نتوانستند هزینه های درمان شما را تحمل کنند ، روزهای خروج از روزاریو را چگونه گذراندید؟ با وجود تمام هزینه هایی که پدرم می کرد ...
داستان کوتاه دو مداد سیاه
از دو مرد دو خاطره متفاوت از گم شدن مداد سیاه شان در مدرسه شنیدم. مرد اول می گفت: چهارم ابتدایی بودم. در مدرسه مداد سیاهم را گم کردم. وقتی به مادرم گفتم، سخت مرا تنبیه کرد و به من گفت که بی مسئولیت و بی حواس هستم. آن قدر تنبیه مادرم برایم سخت بود که تصمیم گرفتم دیگر هیچ وقت دست خالی به خانه برنگردم و مداد های دوستانم را بردارم. روز بعد نقشه ام را عملی کردم. هر روز یکی دو ...
رونمایی فرازمینی از 7 توپ طلا و ماجرای تزریق هورمون| مسی: من بهترین بازیکن تاریخ فوتبال نیستم +عکس
یکی دو ساعت خبر را به من دادند. راستش را بخواهید، شاید به این دلیل که هنوز بچه بودم و معنی آن را نمی دانستم، من را تکان نداد. بعدا روند درمان کمبود هورمون را برایم توضیح دادند. مجبور بودم هر روز غروب یک سوزن به ران پایم تزریق کنم. اما این باعث نشد که من زندگی عادی خود را نداشته باشم. به فوتبال ادامه دادم و الان اینجا هستم. روزهای خروج از روزاریو را چگونه گذراندید؟ با وجود ...
مسی: هرگز نخواستم از رونالدو بهتر باشم
زمان حرف نزدن با بقیه پس از شکست: حالا شرایط متفاوت است. وقتی به خانه می رسم فرزندانم کمک می کنند که شرایط را تغییر دهم. پیش از آنها وقتی با آنتونیا تنها بودم، عادت داشتم خودم را در اتاق حبس کرده و برای مدتی طولانی با کسی حرف نزنم و از اتاق خارج نشوم. وقتی جوان بودم با حس نفرت از شکست رشد کردم. همیشه می خواستم در همه چیز پیروز باشم. می خواستم هر بازی را ببرم. غیبت در جشن قهرمانی لیگ ...
روایت عجیب هادی عامل از گزارش کُشتی نقی در سریال پایتخت!+ویدئو
شیطون بودم. هفت سالم بود که پدرم را از دست دادم. تا کلاس ششم ابتدایی درس خواندم و مجبور شدیم سر کار برویم. دایی ام آهنگر بود و در مغازه اش آهنگری می کردیم. بعدها مکانیک شدم. در کودکی مادرم برایمان قصه می گفت تا خوابمان ببرد. در دوره ما اگر کسی می گفت ورزشکارم، به معنی کشتی گیر بودن بود. زندگی ما کشتی بود. در خانه با برادران و در بیرون با بچه ها کشتی می گرفتیم. دو برادر به نام های حسین و علی داشتم که فوت شدند. اگر بیست بار دیگر هم به دنیا بیایم، حتما کشتی گیر می شوم. ...
گریم مرد شیشه ای برای سرقت
با شکایت زن جوان، پرونده ای در شعبه چهارم دادیاری دادسرای ویژه سرقت تشکیل و تحقیقات برای دستگیری سارق پراید سوار آغاز شد. در نخستین گام مأموران با کمک شاهد به چهره نگاری از سارق پراید سوار پرداخته و تصویر احتمالی او را به دست آوردند. در حالی که تحقیقات در این خصوص ادامه داشت، کارآگاهان با شکایت های مشابه مواجه شدند. مرد پراید سوار با ترفند پیدا کردن کار یا خرید خودرو و دلار با قیمت دولتی، به مسافرانش آبمیوه تعارف می کرد و آنها پس از خوردن آبمیوه، بی هوش می شدند. گرچه شیوه و شگرد سرقت ها شبیه هم و در شرق تهران بود، ...
دلنوشته ناصرشهریاری در روز معلولان؛ آن هایی که در سینما سر کارم گذاشتند/ به کیانوش عیاری باختم!
. ایشان هم چنین تصوری داشتند اما قضیه را برایش توضیح دادم و شماره ابراهیم حاتمی کیا کارگردان بوی پیراهن یوسف را خواستم که ندادند. ایشان گفتند شماره ات را بده، هر وقت آقای حاتمی کیا آمد می گویم به شما زنگ بزند، در ادامه هم شماره سیروس الوند را خواستم که شماره را به من دادند. به سیروس الوند دو سه بار زنگ زدم که در نهایت جواب داد؛ طرحی را برای آقای الوند فرستادم اما ایشان به من گفتند طرحت را ...
فرق آدم ها در جنگیدن برای هدف هایشان است
اصلی او قطع شده و دنده اش هم شکسته پس ریه اش هم پاره شده اگر کمی صبر کنیم تمام می کند و می توانیم او را از ماشین خارج کنیم من هم داشتم این حرف ها را می شنیدم ولی مامور آتشنشانی گوش نکرد و مرا از ماشین بیرون آورد. وی تصریح کرد: قبل از این اتفاق همیشه می گفتم مرگ که ترس ندارد اما وقتی در خانه ام را زد خیلی ترسیده بودم و به من گفته بودند نخواب و از ترس اینکه بخوابم و بمیرم با دست چشمانم را ...
فرزاد خلیلی: تا قبل از معلولیتم علاقه ای به ورزش نداشتم/ الگوی من زهرا نعمتی است
بیرون آورد. وی تصریح کرد: قبل از این اتفاق همیشه می گفتم مرگ که ترس ندارد اما وقتی در خانه ام را زد خیلی ترسیده بودم و به من گفته بودند نخواب و از ترس اینکه بخوابم و بمیرم با دست چشمانم را گرفته بودم که نخوابم. در بیمارستان وقتی دکتر می خواست مرا به اتاق عمل ببرد مادرم باید اجازه عمل می داد اما چون کسی او را آگاه نکرده بود می گفت اگر پای بچه ام را نمی توانید نگه دارید اجازه عمل نمی دهم و ...
پای صحبت های یک نقاش توانیاب: بهترین نقاشی عمرم چهره سردار سلیمانی است
...، مادرم برایم لوازم نقاشی خرید و گفت "هر چقدر اشتباه کشیدی پاره کن و بریز دور و نگران نباش." این بانوی هنرمند می گوید: چند سال اول خودم نقاشی کشیدم و بعد از تسلط مقدماتی پیش استاد سبزواری برای آموزش و رفع اشکال رفتم، در همین دوران مادرم را از دست دادم که ضربه سنگینی به زندگیم وارد شد. 40 شاگرد و یک آموزشگاه او در ادامه می گوید: حدود دو سال افسرده و غمگین شدم و ...
سرقت از زنان مسافر با آبمیوه مسموم
. با به دست آمدن این اطلاعات، تحقیقات برای دستگیری متهم ادامه داشت، سرانجام پلیس موفق شد در یک عملیات غافلگیرانه، متهم را حین سرقت از زن جوانی به همین شیوه شناسایی و بازداشت کند. مرد جوان به اداره پلیس منتقل شد و تحت بازجویی قرار گرفت. او با اقرار به جرمش مدعی شد اعتیاد به مواد مخدر شیشه داشته است و برای تأمین هزینه های زندگی مرتکب سرقت شده است. او درباره اموال سرقتی نیز مدعی شد، بعد از فروش آن ها مقداری از پول را صرف هزینه های زندگی و مقداری را نیز برای تهیه مواد خرج کرده است. تحقیقات برای شناسایی دیگر شاکیان احتمالی ادامه دارد. ...
دستپخت مادرم مرا قناد کرد
از مادر اجازه همراهی گرفتم. او دستپخت خوبی دارد. همین دستپخت خوب مرا شیفته آشپزی کرد. ترکیب مزه ها و برش زدن صیفی جات را خیلی دوست داشتم. هر بار که مادر شروع به برش زدن لوبیا، کاهو یا کدو و هر مواد غذایی می کرد با دقت به جهت دست و نوع کارش نگاه می کردم. همراه مادر کیک و شیرینی می پختم و از این کار لذت می بردم. مهدی آنقدر کنار دست مادر ایستاد و درباره انواع غذاها و روش تهیه آنها پرس وجو و ...
دنیایم پر از نور؛ اما مات و محو است
بپذیرد که سرنوشت دیگری در انتظارش است و نمی خواست هیچ کس بداند که بینایی اش در کمترین حالت ممکن قرار گرفته است، گمان می کرد می تواند با نابینایی مقابله کند. فشار روانی زیادی را تحمل می کردم، درحالی که همه اعضای خانواده انتظار داشتند به عنوان دانشجوی ممتاز دانشگاه فارغ التحصیل شوم و در کارم پیشرفت داشته باشم من در حال از دست دادن چشم هایم بودم، نمی خواستم نگرانی را به مادرم منتقل کنم و ...
بالغ کسی است که کودکی اش همیشه همراهش باشد/ ماجرای علاقه به اِستن لورل
کردن و دوران کودکیِ اسعدی بود؛ او گفت: برحسبِ ظاهر مادرم سوادِ خواندن نداشت اما وقتی از کتابخانه برمی گشتم دیوان حافظ و یا اشعارِ دیگری می خواندم اشتباه مرا می گرفت. در دوران کودکی بازیگوش بودم؛ خرابکاری هم می کردم. جالبت است چون ماجرای هنر خیلی برایم مهم بود همه درس هایم را در دبستان و دبیرستان می خواندم. و در خانه دنبال کاربرنامه تئاتر بودم. در سنّ خوبی هم شروع کردم سال 47؛ محضر استاد عطاءالله ...
لباسش را به دیگران می داد و خودش سرما را تحمل می کرد
فاطمیون به سوریه می روند تا از حرم آل الله و حرم اهل بیت (ع) که داعش تهدید به تخریب و بی حرمتی به آن ها کرده، دفاع کنند. سید احسان یک روز تماس گرفت و از من خواهش کرد که اجازه دهم به سوریه برود. من از همه جا بی خبر گفتم چه خبر است؟ گفت هیچ من می روم زیارت و می آیم. من هم رضایت دادم و پسرم سید احسان رفت. اما وقتی متوجه اوضاع سوریه شدم مدام دست به دعا بودم که اتفاقی برایشان نیفتد. وقتی دو ماه بعد ...
روایت هادی عامل از گزارش کشتی در سریال پایتخت!
، هدفی را مشخص کنیم و به سمت آن تیر بیاندازیم. از 7 سالگی با بچه ها کشتی می گرفتیم. 14 ساله بودم که دستم شکست. با این حال کشتی را ادامه دادم. در نوزده سالگی و براثر همان شکستگی، انگشت هایم از کار افتاد. در نهایت برای عمل جراحی دستم به آلمان رفتم. بعدها داور شدم و مربیگری کردم. کریم محمدیان پدر کشتی خراسان بود. حمید توکل و عسگر ناجی مربیان کشتی در خراسان بودند. از آن زمان با این بزرگان آشنا ...
نوزاد 9 روزه در حمام عمومی به قتل رسید
به مصرف تریاک و بعد از مدتی هم متادون کردم. من در زمانی که باردار بودم هم متادون و تریاک مصرف می کردم، به همین خاطر بچه ام ناخواسته معتاد شده بود. وقتی به دنیا آمد، مدام گریه و بی تابی می کرد و من مجبور بودم به او متادون بدهم. اما این بار من به او متادون ندادم. بلکه جاری ام یعنی زن عموی بچه ام این کار را انجام داد. چرا این کار را کرد؟ پسرم کنارم خواب بود و او داخل کاسه کوچکی ...
کتاب تنها گریه کن چگونه به نگارش درآمد
این است که نمی شود یک بار حاج خانم را ببینی و دوباره دلت هوایش را نکند و قرار دومی نگذاری. یک صبح زمستانی بود. میان کوچه های بلوار امین، خانه شان را پیدا کردم و برای اولین بار در عمرم، با آغوش گرمِ یک مادر شهید مواجه شدم که فقط برای من باز شده بود. من غریبی می کردم و او مادرانه، مهربانی. تعارفم کرد هر کجا راحتم بنشینم. بی اختیار چند قدم برداشتم طرف مبل راحتیِ سمت راستم و تا ...
قتل شوهر با داروی مرگ/ زن تهرانی انگیزه جنایت را برملا کرد+ گفتگو
دخترم او را می شناخت، ترسید که لو برود. برای همین خودم دست به کار شدم. قرص های خواب آور را در غذا و چای شوهرم ریختم و به او دادم تا بخوابد و من بتوانم سر کار بروم. اما این قرص ها زیاد اثر نمی کرد. مرد جوان که سنگ صبورم شده بود پیشنهاد داد که خودم او را بکشم تا کسی شک نکند. او قرص های پودرشده ای را به من داد و خواست که از آن به جای قرص های خواب قبلی در چای و غذای شوهرم بریزم که زودتر اثر کند و ...
محاکمه دختر تاجر به اتهام قتل همسر
من بزرگ تر بود آشنا شدم و با وجود مخالفت پدرم سه سال قبل به صورت مخفیانه ازدواج کردم و به سلیمانیه عراق رفتم و در حال حاضر هم یک دختر دوساله و یک پسر چهارماهه دارم. اما در این سه سال آنقدر از بدرفتاری های همسرم خسته شده بودم که از ازدواجم پشیمان شدم. او بیکار بود و من به بهانه تحصیل در اتریش از پدرم پول می گرفتم و به همسرم می دادم. وی در ادامه افزود: تا سه ماهگی فرزند اولم، زندگی ام خوب ...
قیمت خودرو
بعد از زندان آزاد شد و مرا در حالی از بهزیستی تحویل گرفت که مقطع ابتدایی را تمام کرده بودم و باید تحصیلاتم را در دوره متوسطه اول ادامه می دادم. اما در همین روزها مادرم با مرد دیگری ازدواج کرد که با او نیز سرناسازگاری داشت. باز هم روزگار تلخ من ادامه یافت و برای فرار از مشکلات خانوادگی و درگیری های پدر و مادرم سراغ دوستانی رفتم که از خودم بزرگ تر بودند و مواد مخدر استعمال می کردند. من هم در حالی که ...
حسین زمان را تنها نگذارید
الصالحات و تواصوا بالحق وتواصوا بالصبر . خدمت پدر و مادر و خانواده ام سلام امید است از دوری من گران نباشید، می دانم از دست دادن فرزند برایتان سخت است؛ اما چه می شود کرد من تا کی می توانم ببینم تشییع جنازه برادران همسنگرانم باشم و گوشه منزل به استراحت بپردازم. پدر و مادرم خیلی زحمت برایم کشیدید. و من کوچک ترین دینی در مقابل زحمات چند ساله و شبانه روزی شما نتوانستم انجام بدهم ...
ناگفته های گفتنی
و موقعیت موروثی، روش مشخصی از فکر کردن و رفتار به انسان می دهد که نمی توان به سادگی از آن رها شد. منِ شانزده ساله به عنوان یک آواره، در بیروت چه می توانستم بکنم؟ هیچ کسی را نمی شناختم و هیچ کسی هم مرا نمی شناخت. مدتی در آنجا ماندم و پافشارانه از پدرم خواستم به من اجازه دهد با رخنه از مرزها به فلسطین بازگردم. پدر کوشید با طرح موضوع دانشگاه و اینکه با توجه به عضویت او در هیات عالی عربی ...
شوهرم از من خرجی می خواهد
زن جوان وقتی مقابل قاضی دادگاه خانواده تهران قرار گرفت درباره ماجرای زندگی اش گفت: سه سال است ازدواج کرده ام ولی از همان ماه های اول ازدواجم پشیمان شدم. شوهرم مرد بی مسوولیتی است. او سر کار می رفت و شغل خوبی هم داشت اما از بس دیر می رفت و مرخصی می گرفت از کار بیکار شد. الان چند ماه است در خانه مانده و به دنبال کار نمی رود و هر چه به او می گویم باید دنبال کار بگردد فایده ای ندارد. چون من سرکار می ...
کنگره 3000 شهید استان ایلام| گفت وگوی تسنیم با تنها بازمانده خانواده 10 شهید ایلامی/ روایتی تلخ از ...
دایی ام را بالای سر خودم دیدم، دایی من خانه اش در خوزستان و محل کارش در مشهد مقدس بود و به محض اطلاع خودش را به من رسانده بود، دایی ام به من گفت منو میشناسی؟ گفتم آره، گفتم چی شده؟ گفت مجروح شدی و سه ماهه که اینجا هستی، سه ماه در حالت کما بودم، دو سه هفته در بیمارستان امام خمینی(ره) ایلام، سه هفته در بیمارستان طالقانی کرمانشاه و بعد از آن به دلیل شدت جراحات به مشهد مقدس منتقل شدم، تمام بدنم بانداژ ...
آزار عجیب مسافر آژانس/ او در خانه 2 شیطان قربانی شد
دست داد.همان موقع یکی از دوستانش هم وارد اتاق شد و او هم به من تجاوز کرد.هر قدر به آنها التماس می کردم بی فایده بود و ساعت 3 شب در حالی که چندین ساعت زیر مشت و لگد آنها بودم من را در خیابان رها کردند. تینا در ادامه گفت: حال خیلی بدی داشتم و هنوز هم تاثیر منفی تجاوز روی روح و روان من هست.بعد از شکایت متوجه شدم که صاحب آژانس یکی از بستگان نزدیک راننده به نام مجید است. در حالی که ...