آپشن های جالبی که پراید را شبیه سانتافه کرد!
سایر منابع:
سایر خبرها
گذراندن هفت خوان برای رسیدن به سیمرغ/ روایت زندگی شهیدی که در کنار بیت الله الحرام به آسمان پرکشید
می کنند. حتی پایان نامه خود را در مقطع فوق لیسانس به زبان عربی نوشته اند. انگیزه شما از نگارش این کتاب چه بود؟ علت نگارش این کتاب، بیشتر علاقه و کنجکاوی بود. درمورد شهدا کتاب های زیادی نوشته ام، اما تا قبل از نگارش کتاب فولاذ ، درباره شهدای اطلاعات ننوشته بودم. مثلا درباره شهدای روحانی نوشته بودم و از نزدیک با روحانیون شهید آشنایی داشتم. وقتی کار نگارش این کتاب به من پیشنهاد شد ...
چگونه ماشین رنگ شده را بشناسیم؟
از نمایشگاه می خرید، نور های درخشان آنجا کار تشخیص رنگ را دشوار می کند؛ بنابراین از فروشنده بخواهید خودرو را در زیر نور طبیعی روز (و نه در آفتاب شدید) به شما نشان دهد. عکس گرفتن اما گاهی به راحتی نمی توان متوجه تفاوت رنگ شد، مخصوصا اگر کل یک قطعه مثلا کل یک در یا سپر را رنگ کرده باشند. در این حالت از فاصله دورتری روی ماشین تمرکز کنید. چند متر از ماشین فاصله بگیرید و خوب به ...
مرحوم هاشمی یک شخصیت انقلابی بود، اما حزبی عمل میکرد | گفتگو با سید محمد غرضی
هم آن جا دعوت شده بودم و مجدداً ایشان را ملاقات کردم. در حوزه ی سیاست چقدر با ایشان برخورد و همکاری داشتید؟ سال 58 من در دفتر حضرت امام مشغول به کار بودم. آن زمان امور کشور به شورای انقلاب سپرده شده بود و آقای هاشمی وزیر کشور بود. یک روز ساعت 5 صبح ایشان آمد دفتر و گفت می خواهم امام را ببینم. گفتم تا ساعت 7 صبر کنید تا شما را بپذیرند. بعد از این که ایشان رفته بود نزد حضرت ...
طراحی حاج قاسم سلیمانی برای 10 سال آینده بین الحرمین کربلا
علی (ع) را تشریح کنم؟ من گفتم که مثل مشهد است یا قم؟ گفت: نه اصلاً این خبرها نیست. مشهد کجا آنجا کجا. . بعد تشریح کرد که حرم امام علی (ع) به اندازه اما مزاده صالح (ع) هم نیست. اصلاً من باورم نمی شد. این گفته ها برای سال 1382 است که آن زمان اما مزاده صالح (ع) هم وضع امروزی را نداشته است. حاج قاسم همان زمان گفت که از آنجایی که مردم ما علاقه مند به ائمه هستند و کمک می کنند شما بیایید برنامه ریزی و ...
فیلم سبک بازی لیلا بلوکات و گربه میلیونی اش ! / خانم بازیگر ما مسلمانیم !
بازیگر شدم گفتم بذارم معروف شم یه آدم بزرگ شم تا بتونم یه کار بزرگ اینجوری انجام بدم. هرچند الان یه بازیگر کوچیکیم ولی با همین شرایطی که برام به وجود اومد با خودم گفتم این کمک هایی که دارم میکنم به صورت عمومی ترش کنم . اول تنها شروع کردم که تنها برم آدمها رو پیدا کنم که از درو همسایه شروع شد ، از فامیل ، دوست و آشنا و کم کم عمومی تر شد. بعد 8 تا بچه معلول گرفتم و شروع کردم به برآورده شدن ...
شبی با اتوبوس خواب های پایتخت
بار به بهانه های مختلف باز به سمت اعتیاد رفتم. در همین حال 2 نفر از دوستان حامد از راه رسیدند و در حالی که مشغول روشن کردن آتش بودند ازم سوال کردند که این آقا کی باشه!؟ حامد جواب داد یک دوست رهگذر. دوستش جواب داد: رهگذرو خوب اومدی ما همه رهگذریم که با غم دنیا باید خندید و صفا کرد ما هم خدایی داریم و زندگی ما هم اینجوری رقم خورده اما رفیق باید بگم که تک تک این افرادی که اینجا ...
انتظار عجیب مادر شهید در دوشنبه ها و پنجشنبه ها!
نیمه کاره مانده، می خواست برود سوریه گفت بدوز، گفتم بروی و برگردی من تمامش می کنم تا شما در تهران بپوشی. لباسش نیمه کاره ماند!... **: پس خیاطِ خانم هم بودید. کِی خیاطی یاد گرفتید؟ همسر شهید: مادر من خیاط است اما از مادرم خیاطی یاد نگرفتم. بعد از ازدواجم، آقا رسول تقریبا سه چهار ساله بود که رفتم آموزشگاه و دوره دیدم؛ جنگ تمام شده بود؛ سال 67 بود. چون بیکار بودم در خانه رفتم ...
سارقی که برای رفت و آمدش، پراید سرقت می کرد
زندان مواد می کشیدی؟ - خیر، پاک بودم، اما وقتی آزاد شدم دوباره شروع کردم . * چرا دوباره دست به سرقت زدی؟ - خریت کردم . * هنگام تعقیب و گریز برای دستگیری ات با چه کسی بودی؟ - برادرم داخل خودرو بود، گشت پلیس ایست داد و من فرار کردم. پرسید چرا فرار می کنی که گفتم خودرو سرقتی است و تازه آن موقع بود که فهمید موضوع چیست. من را دعوا کرد، اما می خواستیم ...
حاج عیسای روح الله
با خانمشان ناهار می خوردند. حدود یک ساعت هم میل کردن ناهار و هم صحبتیشان طول می کشید. بعد هم می رفتند تا ساعت 4 بعد از ظهر استراحت می کردند. سپس بلند می شدند و باز نیم ساعت قدم می زدند. ایشان همیشه وقتی قدم می زدند رادیو نیز دستشان روشن بود. در عین حال در موقع قدم زدن ذکر خدا را می گفتند و با کسی صحبت نمی کردند. کلاً آداب امام کم گویی بود و این طور نبود که مثل امثال ما هر چه دلشان بخواهد بگویند و ...
دسته بندی های مختلف در پهنه ایران دشمن شادمان می کند
می گوید جهان جای خوشی نیست، دنیا یک اقامت گاه است و مسابقه جای دیگر است. وقتی به شناختی درست از خودت برسی دیگر نه چیزی ناراحتت می کند و نه چیزی شادت می کند. امیرعلی دانایی در ادامه به عسگری گفت:در بعضی شعرهای تان لحن کلام تان طنز است، این به خاطر علاقه شما به سبک هندی است؟ که این شاعر جوان پاسخ داد: در غزل هنوز تولید زیادی نداشته ام که بشود دسته بندیش کرد. سعیم این است که محترمانه حرف بزنم و ...
کتاب، پنجره ای به ماوراست
کتاب هایی می خوانید و به چه موضوعاتی علاقه دارید؟ خب، گذشت زمان نوع نگاه و دیدگاه انسان نسبت به کتاب و کتابخوانی را تغییر می دهد و در هر زمان و برهه ای دغدغه های تازه ای پیدا می کنید و سراغ موضوعات جدید می روید؛ مثلا وقتی دانشجو بودم و در تیم ملی جوانان بازی می کردم بیشتر دنبال کتاب های رمان و قصه بودم و بعدها به بحث های روانشناسی علاقه مند شدم و سراغ تئوری های کارل گوستاو یونگ رفتم و این ...
وقتی بنزین ماشین حین رانندگی تمام شد چه کنیم؟
4 لیتر بنزین دارید. البته در خودرو های جدید این مقدار از 5 الی 8 لیتر است و دلیل این هشدار این است که راننده باید به فکر باشد. وقتی چراغ بنزین روشن می شود چه ضرری به ماشین می زند؟ تمام رانندگان فکر می کنند خب این یک آپشن است دیگر، ضررش کجاست؟ اما صلا اینطور نیست. وقتی چراغ سوخت روشن می شود دقیقا شما فرصت محدود دارید به پمپ بنزین برسید نه فقط به خاطر زدن سوخت، بلکه به این ...
مدیریت جهادی و پشتکار شهید کاظمی مثال زدنی بود
خواستند این کتاب توسط شما نوشته شود؟ نوشتن کتاب در زمینه شهدا من را بر آن داشت تا در مورد زندگی شهید حاج احمد کاظمی دست به قلم شوم. حاج احمد شهیدی بود که بعد از دفاع مقدس و در دوره خودمان یعنی در سال 1384 به شهادت رسید. به عنوان یک جوان دهه شصتی به این شهید علاقه داشتم. به ویژه وقتی که از قبل ایشان را به عنوان فرمانده نیروی هوایی سپاه و فرمانده نیروی زمینی می شناختم. زندگی اش برای من جذاب بود ...
پارچه های گُلی و درآمدزایی در خانه/ بانویی که کسب و کار خانگی را بر کارمندی ترجیح داد
. ولی بعد از اینکه پسرم کمی بزرگ شد تصمیم گرفتم دوباره سر کار برگردم. دوباره به عنوان مددکار در مرکز توانبخشی کودکان معلول آغاز به کار کردم. ارتباط با کودکان معلول ذهنی به شدت برایم لذت بخش بود و تمام تلاش خود را برای کمک به این فرزندان انجام می دادم . نزدیک 4 سال دیگر در این مرکز به کارم ادامه دادم و با تولد فرزند دوم باز مجبور شدم کار را ترک کنم و دوباره خانه نشین شدم. کار در ...
17 دی، روزی که "جهان پهلوان" پر کشید | بی"نقاب" مثل تختی!
جا دار بود گفتیم دو سه ساعت داخل ماشین می خوابیم. یک ساعتی که خوابیده بودیم یک دفعه دیدم تختی به شیشه ماشین من می زند. بلند شدم گفتم چه شده که او در جواب گفت بخاری ماشین را می توانی روشن کنی!؟ من هم با اعتماد گفتم آره اینکه کاری ندارد اما وقتی رفتم هر کاری کردم نشد. همان موقع یک راننده کامیون کنار جاده توقف کرده بود و مشغول رسیدگی به ماشینش بود. از او پرسیدیم می توانی بخاری ماشین را روشن کنی. وقتی ...
فرمانده ای که فدای نیروهایش شد
گویم که من هم شهید شوم؛ ولی اگر قرار به مردن است و خدا روزی می خواهد جانم را بگیرد، خدا کند که در راه شهادت باشد. از آن به بعد مدام می گفت: معصومه اجازه می دهی من به سوریه بروم؟ و من می گفتم: نه. می گفتم: چون آقای کافی زاده رفته و شهید شده، من می ترسم شما هم بروی و شهید شوی. می گفت: نه. نگران نباش. ما در قسمتی هستیم که می خواهیم آموزش بدهیم. بالاخره به رفتنش راضی شدم من مانعش ...
حاج عیسی شاهد اسرار پنهانی امام خمینی بود
: حال امام مساعد نبود پزشکان دستگاهی گذاشته بودند که ساعت از شبانه روز حال امام نامساعد شد خدمت امام برسند ساعت 1نیمه شب پزشکان به جماران آمدند گفتند می خواهند امام را معاینه کنند رفتم پشت در ایشان در را باز نکردند چند بار در زدم اما کسی در را باز نکرد ناچار وارد اتاق شدم امام روی تحت نبود نگران شدم جواب حاج احمد را چه بدهم همه جا را گشتم باز به اتاق سر زدم امام نبود نگرانی ام بیشتر شد به دنبال امام ...
سیاسی شدن حضور زنان در ورزشگاه، کار را گره زد/ خاتمی مرا توبیخ کرد!
! گفت به سازمان بیا و بلافاصله آن جا رفتم. حکمم را به من داد و گفت برو بهم ریخته گری را درست کن و از آن زمان به عنوان معاونش مشغول فعالیت شدم و این چرخه همکاری در سال های بعد ادامه پیدا کرد و پس از آن به مرکز توسعه صادرات رفتیم و در نهایت نیز نوبت به سازمان تربیت بدنی رسید. چه زمانی فعالیت خود را در سازمان تربیت بدنی به عنوان معاون فنی و امور فدراسیون های ورزشی آغاز کردید؟ ...
تأکید قرآن بر انجام حق کارها + مسابقه
...، ولی این ها یک بدرقه ای، یک خوش آمدی، بیایند مثلاً تشکّری بکنند، هیچی، هیچی. حالا معلوم شد که از طرف مهدیه تلفن کرده اند، من خانه نبودم، آن ها می خواستند مثلاً بگویند: حاج آقا دست شما درد نکنه، ولی من نبودم، منتها تو ذهنم، بعد فهمیدم این اخلاص نیست. یعنی سی شب سخنرانی کردیم به خیال اخلاص، بعد گفتیم: حالا ما پول نمی خواهیم، چرا این ها تشکر نکردند؟! اخلاص این است که: لا نُریدُ مِنْکُمْ ...
شهرت زنجان، سرِ چاقوی خراسانی را برید!
مشهد آمده بودند. ضمن آن سفر هر سه دوست از یک چاقوسازی واقع در نزدیک حرم، سه چاقوی هم شکل خریده بودند و شاید آن چاقو برای عمویم از این نظر خاص بود که او را به روزگار جوانی اش و خاطره سفرش به مشهد پیوند می داد. خلاصه، ماجرای رونمایی از چاقو 10 دقیقه ای طول می کشید و می رفت تا سال بعد و دیدار دوباره ما در عید نوروز؛ و خودتان فکر کردید که چاقو داشته باشید؟ بزرگ تر که شدم و ...
شب رحلت امام(ره) از زبان عیسای روح الله/ مردی که امام(ره) آرزو داشت با او محشور شود
: چطور؟ گفت: همیشه فنجان ها رو می گذاشتند تا من بشویم اما این دفعه خودشون شستند. بعد هم شیشه مشروب رو توی زباله ها دیدیم . گفتم خب مادر خانه ای که در آن گناه بشه، نمی مانیم. من و همسر در این امر اتفاق نظر داشتیم و عزم رفتن کردیم. همان موقع به خانمش گفتیم و خداحافظی کردیم. هرچه التماس کرد، نماندیم. ... شوهرش آمد بیرون و گفت: حالا تو برای من پیغمبر شدی؟ گفتم: آره، چطور؟ بلافاصله ما را با یک لگد محکم ...
"گرانی" پیرمان کرد/ بعد از فوت همسرمان، از کوه هیزم می آوریم و می فروشیم/ برای تهیه دارو باید تا یاسوج ...
سردخانه بزرگی برای انبار میوه ها در سی سخت نیست برای همین مردم میوه ها را به قیمت ارزان به شهرهای دیگر می فروشند و بعد دوباره همان میوه خودمان را برای فروش که به اینجا می آورند، باید با چندین برابر قیمت تهیه کنیم. به طور مثال سیب را از ما کیلویی 4 هزار تومان می خرند و بعد ما همان سیب را مجبوریم 25 تا 30 هزار تومان از مغازه تهیه کنیم. چون اینجا جایی برای انبار میوه ها نیست. به گفته اهالی سی ...
5 ماه است از پسرمان بی خبریم/ فرهاد به قصد مهاجرت به انگلیس وارد ترکیه شد
کمی استراحت و در کردن خستگی به شما ملحق می شوم. از آن لحظه تاکنون از پسرم هیچگونه خبری نداریم و نمی دانیم چه بلایی سرش آمده است. فرهاد قرار بود ابتدا به ترکیه و بعد به استانبول و از آنجا به یونان و بعد به انگلیس برود. 5 روز در وان ترکیه به دنبال پسرم گشتم اداک ادامه داد: پانزدهم آبان ماه پاسپورت گرفتم و راهی شهر وان ترکیه شدم. 5 روزی آنجا بودم، وکیل گرفتم تا بتوانم همراه او ...
ناگفته هایی از زندگی شخصی شهید مظفری نیا
های من برای ازدواج ایمان به خدا بود. در زمان حاضر متاسفانه یکی از ملاک های اصلی بسیاری از دختر ها برای ازدواج، وضع مالی خوب خواستگار، داشتن خانه، ماشین و ... است؛ شما در شروع زندگی چه امکاناتی داشتید؟ در شروع زندگی یک ماشین خیلی مدل پایین داشتیم؛ چون دانشکده آقا شهروز جایی بود که امکان تردد برایشان دشوار بود با وام، یک ماشین خیلی ارزان قیمت و مدل پایین خریدیم تا ترددشان راحت ...
با عروس مارها مدیر دوبلاژ شدم
مدت طولانی برایش خسته کننده بود: توسط منوچهر والی زاده که صدای من را شنیده بود به علی کسمایی، پدر دوبله ایران، معرفی شدم. او 6 ماه به من کاری داد که اگر بشنوید جا می خورید؛ به جای یک درشکه چی فقط بله قربان می گفتم. این دست کارها آنقدر ناراحت و خسته ام می کرد که تصمیم گرفتم به کار سیم کشی که در هنرستان در آن سررشته پیدا کرده بودم، روی بیاورم. اما طولی نکشید که دیدم نمی شود؛ به هر شهری که می رفتم ...
شهیدی که در جنگ 33 روزه سوریه همراه سردار دلها بود و لقب شهید زنده را گرفت
اش را در منزل جا گذاشته بود. من قصد داشتم به پسرم دیکته بگویم. دیدم مداد و خودکاری نیست که بنویسد. ناچار مجبور شدم از کیف قدرت مدادی را بردارم. دیکته را گفتم و او نوشت. وقتی که به خانه آمد متوجه برداشتن آن مداد شد. عصبانی شد. این درحالی بود که بیشتر اوقات او را بشاش و شوخ طبع دیده بودیم. برافروخته و ناراحت گفت که آن مداد را سر جایش بگذار. تعجب کردم. چون به هیچ چیزی اینطور حساس نبود. با ناراحتی و ...
از اوج آسمان تا قعر دریا با ویلچر
بیات انگلیسی و آموزش زبان خواندم، و بعد از این که وارد فضای کار شدم و استقلال مالی و حرکتی پیدا کردم، دنبال این نوع سبک زندگی رفتم که الآن می بینید. الآن می توانم به شما بگویم که از اوج آسمان تا قعر دریا ماجراجویی و سفر می کنم. از سعید ضروری درباره کلمات استقلال مالی و حرکتی می پرسم و پاسخ می دهد: جابجا شدن یعنی پیدا کردن ارتباطات و دوستان جدید. همه اینها با جابجایی اتفاق می افتد. وقتی ...
برداشت نادرست اهمیت علوم کاربردی و کم اهمیتی علوم نظری در ایران
کف می زدند، ولی خب که چی. باید چه کار کنیم؟ الآن ما سر کلاس چه درس بدهیم. خیلی این انتقاد می شود و من خودم از این موضوع ناراحتم که وقتی کسی از من راهنمایی بخواهد مثلاً اگر وزیر آموزش و پرورش آن زمان به من گفت شما مقاطع را چطور تقسیم بندی می کنید بگویم نمی دانم. آن موقع می گفتم نظریه رشد را ننوشتم الآن هم که بگویند باز نمی دانم. این استاد دانشگاه با اشاره به انتقاداتی که به او وارد می شود ...
قیمت خودرو
همسر آخناتون بیش تر دیده شد و دارای شهرت خاصی گردید. لیلا بلوکات لیلا بلوکات درباره نحوه ورودش به عرصه بازیگری گفت: اولویتم برای تحصیل، شرکت در هنرستان صدا و سیما بود که متاسفانه ظرفیتها پر شده بود. در نتیجه من را به هنرستان کار و دانش معرفی کردند تا آنجا ادامه تحصیل دهم. در آن مدرسه هم فقط رشته فرش بافی ظرفیت خالی داشت و مجبور شدم برای ورود به رشته هنری ثبت نام کنم. نهایتاً به ...
صدری: حذف سرخابی ها مبارک آقای اولیایی!
.... وزیر مملکت رفته زحمت کشیده و مالکیت را جدا کرده. برای چی می گویند که صوری است؟ مصطفوی: من که گفتم این یک زنجیره است. کار فدراسیون فوتبال در این ماجرا این است که ای اف سی طبق معمول یک نامه می زند و می گوید شما آموزش بدهید. فدراسیون هم به باشگاه ها اعلام کرد. باشگاه ها هم آدمهایشان را فرستادند و آموزش دیدند و بعد ایمیل باشگاه با کنفدراسیون در ارتباط است. صدری: بحث ما ...