مادری برای رزمندگان
سایر منابع:
سایر خبرها
حس می کردم هادی سفارش مرا به خانم ام البنین می کند/ گفت وگو با مادر شهید طارمی، محافظ سردار سلیمانی
.... در یکی از عملیات ها زخمی شده بود. سال بعد که دوباره تصمیم گرفت جبهه برود، گوشه ساکش را گرفتم و گفتم تا کی می خواهی بروی؟ تو سنت کم است. گفت مادر اینجا این حرف را زدی اما مبادا بین دوست و آشنا هم بگویی. اگر این حرف شما باعث شود یک نفر دیگر هم از رفتن فرزندش جلوگیری کند و یک وجب از جبهه خالی بماند، گناهش پای شماست. اگر جلوی مرا بگیری من هم پیش حضرت زهرا شکایت می کنم. وصیتنامه اش را ...
شب 23 بهمن بر خاندان فرزانه چگونه گذشت؟!
... به خواهر شوهرهایم گفتم که شوهرهای شما می دانستند، شوهرهای شما همان 22 بهمن 8 صبح که حاجی شهید می شود، ده صبح اینها متوجه می شوند؛ ولی متاسفانه به ماها نمی گویند. خیلی عذاب آور بود با آن وضعیت. ما جمعه شب فهمیدیم، شنبه همه اینجا جمع شدند. تا بیست روز هم ماند؛ سه روز اول می گفتند پیکر الان می آید، الان می آید؛ به این حساب در امامزاده صالح برایش مزار و همه چیز آماده شده بود. بعد از سه روز ...
زیورِ رضا ؛ روایتی از شهادت تا وصال در پابوسی امام رئوف
یم(تصادف فراموش نشدنی اتوبوس راینی در سال 60 که منجر به کشته شدن تعداد زیادی از سرنشینان شد) تو فرزند ارشد خانه هستی، بمان و جبهه نرو و او پاسخ داده من نروم، او نرود پس که برود؟ یک روز بی خبر می گذارد و می رود، مادر هرچه جستجو می کند خبری از او نمی یابد، نزد غلامرضاجبالبارزی ( یکی از 5 شهید بسیجی راین که به طرز ناجوانمرادانه ای توسط اشرار شهید شدند)می رود و می گوید رضا اسرارش را به ت ...
مادرانی که بعد از شنیدن خبر شهادت فرزندشان، شیرینی پخش کردند!
. بالاخره مادر در روز اعزام راضی شد. مادر محمدحسینش را از زیر قرآن رد کرد و به تنها پسرش گفت: تو را به این قرآن قسم می دهم که نروی جلو. محمدحسین در جواب مادر گفت: من به خاطر همین قرآن است که دارم می روم. خبر شهادت شهید محمدحسین گیتی نما در عملیات خیبر به مادر داده شد، اما مادری که دلبسته تنها پسرش بود، 13 سال صبر کرد تا پیکر فرزندش را در آغوش بگیرد. مادر شهیدان صابری همه پسرانش شهید ...
شهیدی که به مادر قول برگشت 20 روزه را داد!
به گزارش ایسنا، شنیده بودم در شهر مریانج زنی هست بسیار قوی و صبور، هم خواهر شهید، هم مادر شهید و جانباز و هم مادرهمسر جانباز است، زنی که گذر زمان تنها چهره مهربان و دوست داشتنی اش را شکسته تر کرده اما همچنان با در کنار چشمان غمگینش، تو را به مصاحبتی صمیمی دعوت می کند. سالروز وفات حضرت ام البنین(س) را فرصتی مغتنم شمردم تا به بهانه روز تجلیل از مادران و همسران شهدا گفت وگویی با ایشان ...
درگاه این خانه بوسیدنی است
نه مادرم من را دوست ندارد؛ گفتم چرا دوست ندارد؟ گفت شما داوود را دوست داشتید؛ از ته دل راضی شدید که به شهادت رسید. گفتم به خدا برایم فرقی نمی کند، گفت مامان من لیاقت شهادت ندارم که! آخر شما بچه ات را بزرگ کردی این را نمی دانی؟ ادامه می دهد: شهدا از آسمان نیامده بودند، مثل شما ها بودند؛ تازه شما بچه های انقلابید آن ها مال قبل از انقلاب بودند؛ شلوغ می کردند، بازی می کردند، قرآن می خواندند، ولی ...
چند روایت از انتظاری طولانی/مهدی ام را آوردند!
خط داشت جواب می داد، گفت: حاج خانوم ، سردار شما را آوردند. زنگ زدم تاکسی تلفنی، ماشین بیاید بروم معراج. دلم یک جا بند نمی شد. بعد از ده سال می خواستم تو را ببینم. چادرم را سرم کردم و دویدم توی کوچه. یکی از همسایه ها من را دید و پرسید: حاج خانم تا حالا ندیدم توی کوچه بدوی، چی شده؟ گفتم: مهدی ام را آوردن... کد خب ...
گفت وگوی خواندنی با همسر شهید سیدعلی اصغر جوادی آملی؛ شنیدن خبر شهادت سید در میهمانی خواهر | بی قراری ...
کار می کردیم بچه آرام نمی گرفت تا نیمه شب این بچه یک بند گریه کرد و در آخر خسته شد و خوابید؛ خبر شهادت را که آوردن فهمیدیم همان زمان که سید علی اصغر در جبهه شهید شده است بچه در اینجا شروع به بی تابی کرده بود و بعد از اینکه ایشان شهید شدند. قرار بود که آقا سید فردا یا پس فردا بیایند و ما آماده حضور ایشان بودیم و خواهر و مادر بنده می گفتند برویم منزل آنها، تا زمانی که علی اصغر برگردد، ولی ...
مادری که برای شهادت پسرش مژدگانی داد
به گزارش خبرنگار فرهنگی ایرنا، امروز 26 دی مصادف با 13 جمادی الثانی به روایتی سالروز وفات ام البنین مادر حضرت عباس است؛ روزی که در تقویم به نام روز تکریم مادران و همسران شهدا نام گرفته است. به همین مناسبت با مادر یک شهید به گفت و گو نشستیم. مادری که 40 سال است سالروز تولد فرزندش را با حضور کودکان و خانواده های شهدا جشن می گیرد و با تهیه کیک تولد و بادکنک های رنگی، خاطره ای به یادماندنی از تولد یک ...
پسرم به فدای علی اکبر حسین (ع)
جبهه برگردد، 3 دفعه از من خداحافظی کرد و خواست زیر گلویش را ببوسم. بعد هم گفت: مرا به خدا بسپارید و اگر اتفاقی برایم افتاد، ناراحت نشوید. شب شهادتش خواب دیدم از من می پرسند چه خبر از علی جان؟ گفتم نمی دانم. گفتند علی تو شهید شد. دست هایم را بالا بردم و گفتم به فدای علی اکبر حسین (ع)، الهی شکر که نخودی در دیگ سیدالشهدا (ع) انداختم. بعد هم که در واقعیت، خبر شهادت و پیکرش آمد، اصلا ناراحت نشدم، زیرا خدا خودش داد و در راه خودش برد و چه سعادتی از این بالاتر. ...
ذکر مصیبت حضرت ام البنین در بیان آیت الله جوادی آملی
ما آن است که شهدا را فراموش نکنیم و این امر، هم با برگزاری بزرگداشت برای آنها و هم با طی کردن راه آنها مقدور است. وی مادران و خانواده های معزز شهدا را مورد خطاب قرار داد و اظهار کرد: شما بزرگواران و خانواده های شهداء سرمایه های کشور هستید و می توانید این کشور را از هر خطری مصون سازید، چرا که خدا مهمان دلهای شکسته است و خانواده های شهدا از دل شکستگان هستند لذا همه سعی کنید مهماندار خدای ...
گستره برخی شهدا هم چون حاج قاسم سلیمانی، یک دنیا را به لرزه درمی آورد
حجت الاسلام والمسلمین سید شهاب الدین حسینی در نخستین مراسم پنج شنبه شهدای گمنام مدفن در گلزار شهدای منطقه مایان در امامزاده سید محمد ع این روستا، با بیان این که اگر امروز دلداده شهدا باشیم و در مسیر شهدا حرکت کنیم، به برکت خون آن ها، پایه های اقتصادی کشورمان نیز تقویت خواهد شد، گفت: امروز هر کسی، با هر لباس و جایگاهی که دارد باید دل در گرو ولایت داشته باشد. ولایتی که بیش از 200 هزار آلاله را تقدیم انقلاب کرده است. به گزارش ایسنا، وی با اشاره به حضور نوجوانان 13 و 14 ساله در جبهه های دوران دفاع مقدس و گذشتن از جان خود در راه خدا، گفت ...
بهشت جایی است که صدای قدم های مادر شهید گوش ها را می نوازد
...> -همین یک پسر را داشتید حتما. - 3 تا پسر داشتم که این یکی شهید شد. بعد از شهادتش، خدا یک پسر دیگر بهم داد. 4 تا پسر دارم. - چه خوب که بعد از این همه سال هنوز هم به دیدن پسرتان می آیید. - قرارمان یک روزدرمیان است. یک روز او به دیدنم می آید و یک روز من. چند وقتی که پادرد داشتم می گفت: نیا مادرجان! ولی مگر می شود نیامد؟ این پسر ها همه چشم به راه هستند، یکی چشم به راه مادرش، یکی ...
از صفایی تا سلیمانی، راهی به وسعت آسمان
جوانی وعکسی با لباس خاکی جبهه که زیبا ترین دلخوشی مادر است و مایه فخر و مباهاتش. مادر ابتدا کمی از دوران سخت زندگی دردهه 40 می گوید ،از اینکه به علت نبود خانه بهداشت وپزشک در روستا نوزادان زیادی در بدو تولد فوت می کردند . بعضی داغ ها همیشه جایشان می ماند و دردشان تازه .مادر می گوید: محمد مهدی را که باردارشدم خیلی نگران بودم Tتا اینکه به لطف خداوند او سالم به دنیا آمد، حس می کنم محمد از ...
نقد و بررسی کتاب انتهای بن بست دوم در زنجان برگزار شد
(س) است اما شاید بتوان گفت که سالروز شهادت است چرا که حضرت ام البنین(س) بعد از واقعه کربلا روز خوشی ندید. وی با بیان اینکه حضرت ام البنین(س) 4 فرزند خود را در واقعه کربلا تقدیم کرد و مادر تمام بنی هاشم به ویژه کسانی بود که در کربلا به شهادت رسیدند، اظهار داشت: هر اندازه که حضرت زینب(س) سختی و مصیبت کشیدند، حضرت ام البنین(س) شاید بعضی مواقع سختی مضاف کشیدند. حجت الاسلام بیگدلی ...
آیین تجلیل از همسران و مادران شهدا
در جمع شما بزرگواران چه بگویم خودم را در آن حدی ندانستم که در جمع شما که ایثار را معنا کردید صحبت کنم. وی افزود: شهدا ناظر رفتار ما هستند در قرآن آمده شهید به خداوند می گوید خدایا آنچه که تو از من خواستید انجام دادم چه چیزی بیشتر از این، اما خدایا من از تو مژده و بشارت می خواهم. شهدا نگران این هستند که ما به مقصد مورد نظر رسیده ایم یا نه. شهید از خدا می خواهد که به او مژده دهد بقیه ...
فدای تشنگی ات... شیر من حلالت باد(به جای گفت و شنود)
به همین مناسبت روز تکریم از مادران و همسران شهدا نامیده اند. امروز در سوگ آن مادر بزرگوار به سروده روحنوازی از شاعر متعهد کشورمان آقای محمد مهدی سیار روی می آوریم؛ گفت و گوی حضرت ام البنین با حضرت ابالفضل العباس علیهما السلام است. دوباره گفتم: دیگر سفارشت نکنم دوباره گفتم: جان تو و حسین، پسر! دوباره گفتم و گفتی: به روی چشم عزیز! فدای چشمت ...
مفتخریم که رسانه ملی مزین به نام و یاد شهداست
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی شبکه خبر، دکتر جبلی در آیین تجلیل از مادران و همسران شهدا گفت: من در جمع های زیادی صحبت کردم و صحبت کردن در جمع برای من کار سختی نیست، اما وقتی فکر کردم در جمع شما بزرگواران چه بگویم خودم را در آن حدی ندانستم که در جمع شما که ایثار را معنا کردید صحبت کنم. وی افزود: شهدا ناظر رفتار ما هستند در قرآن آمده شهید به خدا وند می گوید خدایا آنچه که تو از ...
ناگفته های زنی که در شاهین شهر طعمه مرد اسیدپاش قرار گرفته بود
که 40سال دارد و مادر 2فرزند است درباره این حادثه می گوید: ما در شاهین شهر زندگی می کنیم. روز حادثه همراه دخترم که 13ساله است به خانه یکی از دوستانم در خیابان نظامی رفته بودم. وقتی از خانه او خارج شدیم با پسرم تماس گرفتم که دنبالمان بیاید. همین که وارد خیابان شدیم ناگهان مرد ژولیده ای را دیدم که کنار یک ماشین ایستاده بود. وقتی من و دخترم را دید جلو آمد. او که یک بطری در دستش بود با دست ...
مادر شهید "احمدی روشن":او بمب خنده بود
، طوری که بیشتر وقتش در دوران تحصیل در آزمایشگاه ها می گذشت. بعد از فارغ التحصیلی، برای سایت هسته ای نطنز تقاضا می دهد. مادر شهید تعریف می کند: با خانمش عقد کرده بودند، یک روز، عروسم تماس گرفت که در سایت هسته ای نطنز با موادی که برای سلامتی خطر دارد، کار می کنند، شما مخالفتی ندارید؟ من مخالف بودم، با حاج آقا صحبت کردم و از خطرات جسمی کار در سایت هسته ای گفتم البته آن زمان از خطرات سیاسی اش چیزی نمی ...
از قول من بگو سلیمانی فقط یک سرباز است؛ همین!
؛ گفت نه، پدر تو -یعنی پدربزرگ این بچه- به جای من رفت شهید شد، من هم حالا به جای او اینجا می ایستم؛ ایستاد تا بچه به هوش آمد، خاطرش که جمع شد، بعد رفت. به همین مناسبت، پایگاه اطلاع رسانی KHAMENEI.IR در این یادداشت به معرفی این کتاب پرداخته است. در این دو سالی که از شهادت سیدالشهدای جبهه مقاومت و مدافعان حرم، حاج قاسم عزیز ما می گذرد، کتاب های متنوع و متعددی درباره او چاپ و ...
روایت بمباران 27 دی دانشگاه تبریز از زبان بازماندگان فاجعه
ع می شد، بچه ها به جای این که بشینند و گپ بزنند، دعای توسل حضرت زهرا(س) را می خواندند و برای رزمندگان جبهه دعا می کردند. یکی از بازماندگان حادثه 27 دی دانشگاه تبریز، افزود: از وقتی که کارگاه را راه اندازی کردیم، هر روز کاغذی با عنوان اینکه شما را می زنند، در اتاق بنده که سرپرست کارگاه بودم، گذاشته می شد اما بنده اعتنایی نمی کردم. روز آخر اما به شهید رضوان جو گفتم که احتمالاً ما را خواهند ز ...
پس از بمباران، یک دستم قطع و چشمانم ترکش خورده بود/ بچه ها با غسل شهادت به کارگاه می آمدند
دستم قطع شده و چشمانم ترکش خورده بود، فقط یادم می آید که توانستم شهادتین را بگویم. وی افزود: هر سال که به روز 27 دی می رسیم، خاطرات آن روز و آن شب، مثل یک قطار از مقابل چشمانم می گذرد. وی با اشاره به زندگی شهدای دانشگاه در دوران های مختلف و زندگی شهید فراهانی، یکی از شهدای این دانشگاه، گفت: فراهانی بعد از فوت تمامی اعضای خانواده اش، حتی یک وعده غذای گرم نخورده بود. با همدیگر به ...
عبدالله 700 کیلومتر آمد تا به ما رسید
چند روزی است که خودش را به معراج شهدا رسانده است! مصاحبه ما با ابراهیم پولادوند برادر طلبه شهید تازه تفحص شده عبدالله پولادوند را که در عملیات والفجر مقدماتی شهید و مفقود شده بود پیش رو دارید. چند روز پیش بود که خبر تفحص و شناسایی پیکر برادرتان رسانه ای شد، بعد از 39 سال چشم انتظاری چطور با این خبر رو به رو شدید؟ نحوه شنیدن خبر تفحص و شناسایی برادرم بسیار جالب است. عبدالله سال ...
مادر شهید احمدی روشن: شیوه زندگی، نوع مرگ را مشخص می سازد
ترور کردند، ولی داداش نبود. نگاهش کردم و گفتم خودت که می دانی احمدی روشن یک فامیلی تک است که پدر بزرگ شما داشته، چطور ممکن است که نام او مصطفی باشد و در لیست ترور هم باشد، ولی داداش شما نباشد. مادر شهید مصطفی احمدی روشن با بیان اینکه به منزل تمامی دوستان پسرم زنگ زدم و همه رد تماس می دادند، افزود: به یکی از دوستانشان که همگی او را به نام مهندس می شناختیم، زنگ زدم و گفتم مهندس تو را به ...
حاج قاسم خودش همراهانش را انتخاب می کرد
به مسائل نظامی و فعالیتش در بسیج، با مشورت برادر بزرگ ترش آقاحمید در دانشگاه افسری ادامه تحصیل داد. وحید تا سال 93 دانشجو بود و بعد از آن به مدت چهار سال مدافع حرم شد. از اوایل سال 97 تا لحظه شهادتش هم در معیت حاج قاسم سلیمانی بود. شهید زمانی نیا پسر یک پاسدار دوران دفاع مقدس است که خودش سال ها در جبهه و رویدادهای مختلف انقلاب حضور داشته است. حاج فریدون زمانی نیا می گوید: من از سال 62 ...
اوصاف دوستداران واقعی امام زمان (عج)
کاری کردم، مشتری نپذیرفت و بعد از تقریباً یک ونیم ساعت بلند شد و رفت. بعد از یک یا دو روز، مشتری دیگری آمد و ما مثل مشتری قبلی با او رفتار کردیم. او هم جنس را نخرید و رفت. مشتری سومی آمد و او هم به همان کیفیت، جنس را نخرید و رفت. مشتری چهارم، پنجم، تا هجده مشتری آمدند و به همین کیفیت، جنس پسندشان نشد و می رفتند. یک روز دیگر خسته شده بودم و مأیوس از فروش اجناس، به خودم گفتم ...
روایت مادر شهید معماریان از شال سبزی که بیماران را شفا می دهد
از سر تا پای من را دست کشید و همان شال را به پای من بست؛ وقتی از خواب بیدار شدم دیدم پارچه کهنه ای که به پایم بسته بودم باز شده و همان شال سبز به پای من بسته است و پایم هیچ دردی ندارد. مادر شهید معماریان در حالی که همان شال سبز را در شیشه ای کوچک در دست داشت، گفت: روزهای اول هر کسی که به خانه ما می آمد من یک نخ از این شال به او می دادم تا به برکت آن شفا بگیرد ولی بعد از چند روز به توصیه ...