جوان معلول کرجی جان 3 نفر را نجات داد / همه برای مهدی گریستند + عکس
سایر منابع:
سایر خبرها
الهام 15 ساله هستم آواره و بی لباس ! / سرنوشت تلخ !
طوری که حق رفت و آمد با مانتو را نداشتم و اگر به جای مقنعه، روسری می پوشیدم به شدت عصبانی می شد تا جایی که مرا به خانه راه نمی داد. به ناچار پدرم را فراموش کردم و نزد مادرم بازگشتم اما هنوز چند ماه بیشتر از این ماجرا نگذشته بود که مادرم نیز با یک مرد متمول ازدواج کرد و به خانه آن ها رفت. با آن که خانواده و اطرافیان جدید مادرم اصلا حجاب را جدی نمی گرفتند و گاهی مشروبات الکلی هم مصرف می کردند اما من ...
کشتن پدر خواسته بود یا ناخواسته؟
بود که همیشه مادرم بین من و برادرم تبعیض قائل می شد او همیشه شاهرخ را بیشتر از من دوست داشت و هر کاری برای موفقیتش انجام می داد. بار ها سر این موضوع اعتراض کردم، اما در نهایت از سوی خانواده ام تحقیر می شدم. روز حادثه به بهانه گرفتن دارو از مادرم درخواست پول کردم، اما می خواستم متادون بگیرم. مادرم که متوجه این موضوع شده بود گفت فقط به اندازه خرید دارو به تو پول می دهم. همین ...
مرگ پدر در آتش اعتیاد پسر/ پسر معتاد خانه پدری را به آتش کشید
هایی میان اعضای خانواده وجود داشت. وقتی مادر خانواده مورد تحقیق قرار گرفت راز این آتش سوزی را فاش کرد. او به مأموران چنین گفت: من پسری به نام فرهاد دارم که به مواد مخدر اعتیاد دارد. چند ساعت قبل از آتش سوزی ما با هم جرو بحث کرده بودیم و من فکر می کنم آتش سوزی کار او ست. این زن درباره روز حادثه گفت: زمان وقوع حادثه من، پسر دیگرم و شوهرم در خانه بودیم. فکر می کنم فرهاد هم بود، چون من متوجه ...
تنیسور تاریخ ساز ایران: تماشای بازی نادال من را به تنیس علاقمند کرد
زمانی که من این رشته را شروع کردم همه در ایران به من می گفتند "غیر ممکن است، بازی کردن در گرند اسلم ممکن نیست، تو نمی توانی این کار را انجام دهی." به همین خاطر رویایم را دیگر به کسی نگفتم و تنها به تلاشم ادامه دادم. صفی در ادامه افزود: تنها باید به تلاش خود ادامه دهید، رویا هایتان را باور داشته باشید و به حرف های کسانی که این چیزها را می گویند اهمیتی ندهید. برای من اتفاق بزرگی بود و ...
قتل برادر به خاطر سوء تفاهم
تحقیقات درباره این حادثه جسد به دستور بازپرس جنایی برای انجام آزمایش های لازم و مشخص شدن علت اصلی مرگ به پزشکی قانونی منتقل شد تا اینکه چند روز قبل متخصصان پزشکی قانونی اعلام کردند پرویز ابتدا با ضربات متعدد چاقو به قتل رسیده و بعد از آن حیوانات درنده قسمتی هایی از بدنش را خورده اند. وقتی موضوع قتل از سوی پزشکی قانونی تأیید شد پرونده وارد مرحله تازه ای شد و مأموران پلیس در نخستین گام از خانواده ...
بانوی استوار جاده ها
... طالبی با اشاره به اینکه وقتی دو یا سه روز رانندگی می کنی و بعد از آن به خانه بر می گردی تازه اوّل انجام امور خانه داری ات شروع می شود می گوید: مشکلات ما خانم ها وقتی که از کار رانندگی در جاده به خانه برمی گردیم تازه اول مسئولیت مان است که باید خانه داری کنیم. وی ادامه می دهد: باید تا زمان دو تا 3 روز بعد که دوباره برای رانندگی فراخوانده می شویم امو رخانه داری، تمیزی، پخت و پز و ...
دختر تاریخ ساز تنیس ایران: از رویاهایتان دست نکشید
...: دلیل اصلی حضور من در اینجا خانواده ام است، خصوصاً مادرم که همواره من را به حضور در مسابقات مختلف تشویق می کرد. وقتی شروع به رقابت در تورنمنت های ITF کردم، در تمام مسابقاتم شکست می خوردم و مادرم بود که من را به تلاش بیشتر تشویق می کرد و می گفت تو می توانی بهتر شوی و من هم واقعاً سخت تمرین می کردم... سختی زیادی کشیدم تا به اینجا رسیدم. همه چیز دشوار بود از تمرینات و گرفتن ویزا تا ...
نادال و کریستیانو رونالدو الگوهای ورزشی دختر تنیسور ایرانی
.... بعد از آن دیگر رویایم را به کسی نگفتم و به تلاش ادامه دادم... به تلاشتان ادامه دهید، رویاهایتان را باور داشته باشید و به کسانی که این چیزها را می گویند گوش نکنید. این پیروزی برای من بسیار مهم بود و امیدوارم بتوانم این روند را ادامه دهم... اگر با موقعیت دشواری روبه رو شدید، با آن کنار بیایید و سرتان را بالا نگه دارید و برای پیشرفت بیشتر به تلاشتان ادامه دهید. در گرمای سوزان تابستان ...
مرده ای که مراسم تشییع جنازه را به هم ریخت!
...: پس از این که مرحوم به سردخانه منتقل شد، به دلیل خطا در بررسی علایم حیاتی و احساسی شدن فضای مراسم تدفین، متوفی دوباره توسط 115 به مرکز بستر درمانی لیکک منتقل شد. پزشک مرکز درمانی با وجود تایید شدن مرگ این فرد در ساعات قبل، مجدد علایم حیاتی را بررسی می کند و عملیات احیا بی نتیجه اعلام و میت دوباره برای دفن به خانواده اش تحویل می شود. بدن انسان پس از مرگ به صورت تدریجی سرد می شود و ممکن است دمای بدن با توجه به محیط اطراف تا چندین ساعت بالا باشد. برخی اوقات جمود نعشی پس از مرگ به دلیل انقباض در عضلات بدن ایجاد می شود. ...
بی بی جان، سواد نوشتن ندارد اما هر نوشته ای را با حصیر می بافد
، اما هنوز هم حصیربافی انجام می دهد. بادبزن های زیبایی در اندازه و طرح ها، نقش ها و اشکال مختلف می بافد. دختر جوان بافقی انگار که چیزی را از قلم انداخته باشد، گویی طرحی را میان هم نقش های رنگارنگ زندگی فراموش کرده بی محابا و بی مقدمه می گوید: مدیون پدرم (مرحوم خدابخش جعفری زریگانی) هستم و به او می بالم، او مردی سخت کوش بود، در معدن کار می کرد در دل سنگ های سخت، اما قلبی مهربان داشت، از ...
پدر قهرمان من نفس هایی که پس از 34 سال آزاد شد
؟ عذرا علیزاده متولد 1357، همسر جانباز شهید عباس جمالزاده هستم. ما سال 79 ازدواج کردیم، آن زمان شهید جمالزاده 38 ساله و من 21 ساله بودم. ما با خانواده شهید نسبت فامیلی دور داشتیم، ولی با وساطت یکی از اقوام و با شناخت کامل با آقای عباس جمالزاده ازدواج کردم. ایشان از خانواده ای متدین و مذهبی بود و 16 سال تفاوت سنی با شهید داشتم، به همین دلیل هم با مخالفت پدرم روبه رو بودم و به من می گفتند، بعداً ...
هدیه میلیاردی فریبا نادری از همسر ثروتمندش | فخر فروشی فریبا نادری در پنت هاووس
...، من هم غافل از این ماجرا نشسته بودم تا اینکه از اتاق شان آمدند بیرون و گفتند نوبت شماست. گفتم من برای تست بازیگری نیامده ام، دوستم آمده است... او به من گفت: حالا که آمدی بیا تست بده... آن روز خوش شانس بودم و در تست قبول شدم، اما می دانستم که خانواده ام مخالفت خواهند کرد. ازدواج فریبا نادری فریبا نادری که در اوج جوانی با مسعود رسام که خیلی از او بزرگ تر بود ازدواج کرد ...
دختری که پس از مرگ پدرش دائما می دود
سخت سوگوار پدرم بودم توانایی نوشتن اولین چیزی بود که پدر از دست داد. دیگر اثری از کلمات کامل در جملاتش نبود. از صحبت ها کناره می گرفت. هر روز دورتر می شد، انگار که نشسته باشد در یک قایق کوچک در رودی پرپیچ وخم، پارو می زد و دور می شد. دلهره را می شد از نگاهش خواند.در گیرودار یک بیماری کند و کشدار، آخرین بار ها فراوان اند. گاهی پدر خودش اعلامشان می کرد، گاهی هم خودشان پیش می آمدند.یک روز گفت این ...
داستان چارلز برانسون؛ از کارگری لیتوانیایی تبار در معادن زغال سنگ تا نماد مردانگی در هالیوود
...، لباسی که به تن داشتم از بقیه خانواده به من رسیده بود. و از آنجایی که همه بچه های بزرگتر از من دختر بودند، باید لباس خواهرانم را می پوشیدم. یاد می آید که با یکی از این لباس ها به مدرسه رفتم. و جوراب هایم نیز وقتی به خانه می رسیدم باید آن ها را در می آوردم و به برادرم می دادم تا با آن ها در معادن کار کند . اگر چه برانسون در کودکی در معدن کار می کرد اما اولین عضو خانواده بود که ...
کتابی که نقش مادری را به ایده های انقلاب اسلامی گره می زند
کتاب های نیمه پنهان که روایت فتح منتشر می کرد. یادم هست از یکی از معلمانم کتاب زندگی شهید همت را هدیه گرفتم و آن زمان جذب شخصیت آرمانی ای شدم که در آن کتاب توصیف می شد. خلاصه این که کتاب های زیادی خواندم و از این خواندن ها دیدم که همه شخصیت هایی که در این کتاب ها معرفی می شوند، آرمانی و دست نیافتنی اند. بعد به این باور رسیدم که همسران شهدا هم مثل خودشان دست نیافتنی هستند. تجربه زندگی ام که در خانواده ...
چینی: انشالله بیماری را شکست می دهم
رسد این همه کار نباشد و نیاز به کمک های مالی هم داشته باشید. صددرصد همین طور است. من قبل از هر چیزی باید از همه دوستانم و هواداران استقلال تشکر کنم، همه پیشکسوتان و دوستان فوتبالی ام تا آنجایی که توانستند با من تماس گرفتند، هرچند به خاطر شیوع دوباره ویروس کرونا خیلی ها نتوانستند به بیمارستان بیاید. هرچند برخی از عزیزان لطف کردند و در بیمارستان هم عیادت کردند اما برخی دیگر از دوستان مثل ...
مادرانه های آنا از پشت میله های پشیمانی
...> او می گوید، نوجوان بودم که درس و مدرسه را به بهانه های واهی رها کردم و در 18 سالگی به اصرار خودم و البته مخالفت خانواده با پسر همسایه مان ازدواج کردم. این زندگی که از همان اول با سختی، بی پولی، اعتیاد همسرم و کتک های بی پایانش شروع شده بود، فقط 10 سال دوام آورد و بعد من ماندم و دو دختر زیباروی و انبوهی از مشکلات که هیچ وقت فکر نمی کردم اینگونه مرا از پای در بیاورند. پدرم شغل آزاد ...
مهدی سفیر نجات شد
را از او قطع کنیم، به طور کامل جانش را از دست می دهد. همان موقع بود که پیشنهاد دادند اعضای بدن مهدی را اهدا کنیم تا با این کار چند بیمار نیازمند جان دوباره ای پیدا کنند. وداع تلخ الهام از تصمیم سخت و تلخ زندگی شان می گوید وقتی دیگر امیدی به بازگشت برادرم به زندگی نداشتیم تصمیم گرفتیم اعضای بدنش را به بیماران نیازمند اهدا کنیم. مادرم و دیگر خواهرهایم راضی نبودند. اما فرصت کم بود. هر لحظه ...
پسر آتش افروز محاکمه می شود
شکایت فربد تحت تعقیب قرار گرفت و چند روز بعد از حادثه بازداشت شد. او تحت بازجویی قرار گرفت و در روند بازجویی ها به آتش سوزی به خاطر کینه از پدر و مادرش اعتراف کرد و گفت: مادرم از همان دوران کودکی برادرم را از من بیشتر دوست داشت. او به من اهمیتی نمی داد و به کارهایم بی اعتنا بود. همین بی مهری ها باعث شد گرفتار اعتیاد شوم و سراغ مواد بروم. مادرم همیشه به برادرم پول می داد، اما هر وقت من از او پول می ...
ماجرای زنده شدن میت در بهمئی
ادامه داد: پس از اینکه آن مرحوم به سردخانه منتقل شد به دلیل خطا در بررسی علائم حیاتی و احساسی شدن فضای مراسم تدفین، متوفی دوباره توسط 115 به مرکز بستر درمانی لیکک منتقل شد. طاهری اضافه کرد: پزشک مرکز درمانی با وجود تایید شدن مرگ این فرد در ساعات قبل، مجدد علائم حیاتی را بررسی می کند و عملیات احیاء بی نتیجه اعلام و میت دوباره برای دفن به خانواده تحویل داده می شود. طاهری با ...
حمید لولایی: عطاران می گفت از خشایار بیا بیرون
.... همان زمان دو تن از مدیران حوزه هنری در آنجا بودند و شیوه برخورد من با این پدر و پسر را دیدند. من البته متوجه حضور آنها نبودم. فردا به من زنگ زدند که آقا شما را از حوزه می خواهند. من خیلی ترسیدم که نکند از کار من راضی نیستند. به هر حال فردا رفتم و به من گفتند که شما را برای مدیریت سینما آزادی می خواهند. از آن روز به بعد به سینما آزادی رفتم. همان زمان فیلم عروس هم اکران ...
از افشای راز قتل توسط دوربین های مداربسته تا جنجال زنده شدن جنازه
ادامه داد: داد و فریاد کرد و از من خواست همه پول را بپردازم. من هم قبول نکردم و دوباره صدایش را بالا برد. از شدت عصبانیت او را به داخل خانه کشاندم و خفه اش کردم. وقتی داشتم این کار را می کردم، اصلاً در حال خودم نبودم. نمی دانم چرا آن قدر عصبانی شدم. وقتی آیدا فوت شد، من دیگر راهی به جز از بین بردن جسد نداشتم و می دانستم دیر یا زود پلیس سراغم می آید و خانواده آیدا پیگیر او می شوند؛ به همین خاطر ...
خان زاده ای که مادر 3 شهید شد
) رفتیم. دو تا از بچه ها که یکی از آن ها سه ماه بعد از تولدش به رحمت خدا رفت، همان جا متولد شدند. آن زمان همسرم سیدمصطفی تازه خدمتش در تهران تمام شده بود. همان تهران ماندگار شد و بنگاه املاک زد. ابتدا در تهران مستأجر بودیم و بعد از آن همسرم یک خانه 500 متری برای ما در مجیدیه تهران ساخت. الحمدلله وضعیت مالی خوبی داشتیم. همسرم سازنده و فروشنده ملک در محله تخت طاووس و مطهری بود. نوزاد یک روزه ...
مادرانگی در لباس مادریار
مشکلات تنفسی و نارسایی کلیوی. هر مشکلی که فکرش را می توان کرد به بدترین شکل ممکن. روزانه حداقل 6 اعزام از رفیده به بیمارستان کودکان مفید تهران انجام می شود. معلولیت هایشان متفاوت است؛ نابینایی، ناشنوایی، اختلال حرکتی، معلولیت های ذهنی و سندرم داون. همه اینها را باید به محرومیت از آغوش خانواده اضافه کرد. معلولیت جزئی از زندگی شان شده و بیشترشان درکی از نقصی که در وجودشان هست، ندارند. محبت ...
زنی که فرمان زندگی را در دست دارد
و مدتی مربی آموزشگاه رانندگی بودم. - رانندگی کامیون را چطور یاد گرفتی؟ همان طور که گفتم سن گواهینامه پایه یک 26 سالگی است، اما قبل از آن هم همراه پدرم می رفتم و به پدرم در رانندگی کمک می کردم، یعنی بیشتر از اینکه آموزشگاه رانندگی بروم با پدرم می رفتم تا اینکه پدرم کم کم بیمار شد و نیاز به همراه داشت، از آن زمان دیگر همیشه همراهش بودم. در مسیرهای رفت و برگشت من و پدرم به نوبت ...
الهام حمیدی از دو بارداری اخیر خود گفت: می خواستم مادر شوم که شدم!
داشتید و شاید سؤال خیلی ها باشد چرا آن قدر سریع بچه دوم شما به دنیا آمد، خاطرنشان کرد: واقعاً خدا خواست این اتفاق بیفتد و خدا را شاکرم. هم پسر خوب است و هم دختر؛ داشتن دو فرزند خیلی نعمت است. من خودم به شخصه این دوران را ارجحیت دادم به هر اتفاقِ دیگری و گفتم باید این زمان را برای زندگی ام قرار دهم. البته دور بودن از کار برای مان سخت است اما مادر بودن برایم بیشتر اهمیت داشت. من 20 ...
از دفترچه شکرگزاری تا تحقق رویای کارآفرینی
نفری بودم که وارد پاساژ می شدم و آخرین نفر از آنجا خارج می شدم. از آنجایی که بسیجی بودم، بسیج سازندگی وقتی متوجه فعالیت هایم شد، خواستند با من مصاحبه کنند. پدرم هر روز به مغازه برادرم می آمد و کنارش می نشست، از او خواستم که نگذارد پدرم روز مصاحبه به مغازه ام بیاید. دوست داشتم که از تلویزیون ببیند. در حین مصاحبه لنز دوربین رو به روی من بود که پدرم وارد مغازه ام شد، همین که پدرم من را ...
امیرعباس هویدا از زبان خودش، شماره 1: شش سالم بود که به خاطر ماموریت پدرم به بیروت رفتم
خدا بین عارف چالاک [...] باری بعد از همه ی این ها می رسی به فرش نیمداری که زیر پایت افتاده است و بعد به یک دستگاه مبل معمولی، و آن میز مستطیل شکل با گز اصفهان و آجیل و پرتقال های درشت... مقابل این اتاق، اتاق دیگری هم هست که ظاهرا اتاق ناهارخوری افراد خانواده است. [...] اما بین این دو تا اتاق، یعنی اتاقی که اکنون توی آن نشسته ام... و آن اتاق ناهارخوری، یک درِ کهنه و بزرگ و عتیقه ...
مرگ لنین
کمک کند. اما خود لنین بیست ویکم ژانویه 1924، حوالی ساعت چهار بعد از حمله ای شدید به اغما رفت و حدود سه ساعت بعد مرد. زمان مرگ 54 سال داشت. اعضای خانواده اش و چند پزشک آنجا حاضر بودند و نیز نیکلای بوخارین – سردبیر روزنامه پراودا – که این آخری همیشه می گفت: لنین در آغوش من مرد. سال 1938 به دستور استالین سربه نیست شد. بسیاری از روس ها در مرگ لنین سوگوار شدند و عزاداری کردند زیرا چنین به نظر می رسید که ...