مرد همسرکش جسد زنش را در باغچه خانه دفن کرد
سایر منابع:
سایر خبرها
متهم: مست بودم
دوباره یاد حرف های نیما افتادم و تصمیم گرفتم او را تنبیه کنم برای همین به خانه شان رفتم تا نیما را گوشمالی بدهم. زنگ خانه شان را زدم و خواستم به کوچه بیاید. آن روز مشروب خورده بودم و حال خوبی نداشتم. نمی دانستم دارم چه کار بدی می کنم. وقتی نیما مقابل در ظاهر شد دست به چاقو بردم و به سینه و پایش ضربه زدم و سوار موتورم شدم و فرار کردم. بعد از آن بود که دوستانم خبر دادند نیما به علت شدت جراحت فوت شده و من ...
مادری که کودکش را از ساختمان پرتاب کرد و خودکشی کرد / در حصارک رخ داد
ا پا درمیانی یکی از بزرگان فامیل باهم آشتی کردیم حدود ساعت 2 شب وقتی فامیلمان خیالش راحت شد که ما آشتی کرده ایم می خواست برود اما چون ماشین نداشتند من گفتم شما را می رسانم، بعد هم آنها را با خودروام به خانه شان رساندم اما وقتی برگشتم با جسد خونین دختر و همسرم روی زمین مقابل ساختمان روبه رو شدم. به دنبال اظهارات مرد جوان که 32سال داشت پرونده برای بررسی های بیشتر در اختیار تیم جنایی قرار ...
مادر شهید: باید کلیه ام را بفروشم! + عکس
؛ خیلی دوست داشت شهید شود یا خادم امام رضا شود. 1/1/96 در تدمر سوریه به شهادت رسیدند. وقتی به شهادت رسید بعد از یک ماه که ما آمدیم ایران یک شب به مامانم گفتند بیایید بیمارستان امینی که شهیدتان را آورده اند. مامانم اینها که رفتند دیگه صورتش را نشان ندادند، گفتند نمی شود خانم. خیلی اصرار کردیم چون 6 سال بود که ما ندیده بودیمش. بعد که آمدند یک روز دیگر آوردند تابوتش را در خانه خاله ام؛ اینجا هم که آمدند ...
روایت زندگی سرباز 40 ساله!/سربازی با 4 فرزند!
! قبل از اینکه سرباز باشم صبح تا شب با همسرم پشت دار قالی می نشستیم و تقریبا 15 ماهه هم تمام می شد، اما الان که سرباز هستم فقط فرصت این را دارم که بعد از ظهرها ببافم ولی زمان می برد تا تمام بشود. 40 سال سن دارم دریغ از 40 روز بیمه علی آقا با گلوله های نخ آن هم از جنس ابریشم گره روی گره می زند تا خرج خانواده را در این بلبشوی اقتصادی با تار و پود های قالی تامین کند، وی ادامه می دهد ...
زندگینامه امیر کبیر/ از ماجرای ازدواج هایش تا روزی که به قتل رسید
، فرزند میرزا آقاخان نوری ازدواج کند؛ ازدواجی که خشم ملکزاده و دخترانش را به شاه بیشتر کرد اما مهدعلیا به این نیز بسنده نکرد و سرپرستی دو دختر ملکزاده را به عهده گرفت و آن ها را به خانه همسر تازه دخترش نفرستاد. پیش از همه این اتفاقات ملکزاده خانم وفای به عهد را نسبت به جنازه امیرکبیر انجام داد. جسد امیر، پس از قتل در قبرستان پشت مشهد کاشان دفن شد. اما چند ماه بعد، ملکزاده جنازه را به ...
داستان واقعی زندگی ملک زاده، خواهر ناصرالدین شاه
... کنت دوگبینو نقل کرده است که عزت الدوله که با خاطری سرگشته از کاشان بازگشت در نخستین دیدارش با شاه هرچه فحش بود به او داد . جسد امیر، پس از قتل در قبرستان پشت مشهد کاشان دفن شد. چند ماه بعد، عزت الدوله جنازه را به کربلا فرستاد و در همان جا دفن گردانید. پس از عزل امیر و قتل فجیع وی، عزت الدوله که هنوز در مرگ شوهر سیاهپوش بود، به فرمان مادر با میرزا کاظم نظام الملک (پسر ...
ضربه مرگبار به سینه برادر خون به پا کرد
...: اختلاف دو برادر بر سر تقسیم ارث پدری با جنایت پایان یافت و تنها دختر قربانی برای عمویش درخواست قصاص را مطرح کرد. رسیدگی به این پرونده از ظهر 9 مرداد ماه سال 1400 به دنبال کشته شدن مرد 40ساله به نام احمد در خانه ای قدیمی در یافت آباد آغاز شد .همسایه ها که صدای مشاجره دو برادر را شنیده بودند با کلانتری 151 تماس گرفتند و مأموران در محل حاضر شدند. شواهد نشان می داد درگیری ...
جنایت هولناک داماد عصبانی در خانه پدرزن
اداره پلیس شد و خود را معرفی کرد. وی در بازجویی ها گفت: این اواخر به همسرم مشکوک شده بودم. او رفتار مرموزی داشت و مدام سرش در گوشی موبایلش بود. اصلا به زندگی اهمیتی نمی داد و هر وقت اعتراض می کردم با تندی جوابم را می داد. وی ادامه داد: آخرین بار یک هفته قبل از حادثه از سرکار به خانه آمدم و دیدم مانند روزهای قبل، همسرم سرش در گوشی موبایل و مشغول چت کردن است. به او اعتراض کردم و گفتم چرا تمام ...
ازدواج عجیب پسر جوان با زن 43ساله مشهدی
مسافرت به مشهد را دارد، من هم که احساس می کردم به نوعی باید زحمات او را جبران کنم، مهرداد را به خانه ام دعوت کردم. او با مقداری سوغاتی به منزلم آمد و یک شب را مهمانم بود. روز بعد وقتی فرزندانم به خانه های خودشان رفتند، مهرداد دوباره به منزل من آمد و مدعی شد از شهرستان برای خواستگاری آمده است. با خنده به او گفتم: دختران من عروس شده اند. ولی او در کمال ناباوری گفت: من برای خواستگاری از شما آمده ام! ...
۞ امام علی (ع) می فرماید:
جالب و شگفت انگیز هستند. مختصر و مفید اینکه قدمت این جمجمه بین 146 تا 296 هزار سال تخمین زده می شود و احتمالاً به گروهی از انسان های امروزی (هومو ساپینس ) بسیار بزرگ تعلق داشته است. در همین حال، کارشناسان موزه تاریخ طبیعی لندن اصلاً موافق این تعریف نیستند و آن را به انسان های امروزی نسبت نمی دهند. این جمجمه به نئاندرتال ها هم تعلق ندارد؛ اما جمجمه متعلق به کیست؟برخی گمان می برند این جمجمه دست نخورده ...
جک بارسکی؛ جاسوسی که زندگی های زیادی را نابود کرد
رعایت کنم؛ فراقانونی بودم." او در برلین آموزش جاسوسی دید؛ آموزش هایی از قبیل دست خط سری، کدِ مورس و فرار کردن از چنگ تعقیب کنندگان. او سپس به مسکو رفت و در آنجا دو سال آموزش ماموریت دید. او انگلیسی یاد گرفت، و هر روز صدها کلمه حفظ می کرد. وقتی که به ینا بازگشت، متوجه شد که دوست اش، گرلیندا و دیگران منتظرش بوده اند. آلبرخت دیتریش در هشتم اکتبر 1978، در سن 29 سالگی، در حالیکه ...
روایتی از دیدار با رهبری به قلم یک دانش آموز
حالا تو مانده ای و یک آرزویی محقق شده فارغ از اینکه حتی تصورش را در این مرحله از زندگیت کرده باشی. این دقیقا توصیف حال من است، دقیقا نمی دانم عقربه های ساعت چه ساعتی از شبانه روز را نشان می دادند، فقط می دانم که از فرط خستگی و بی حالی، نایی برای انجام کار هایم نداشتم. دست از کار کشیدم و با چشمان خسته و نا امیدم به خبرهای کار نشده مدارس خیره شدم و با خودم درباره چگونگی تمام کردن آنها فکر می کردم ...
روایتی از زیارت شماری از جانبازان کانادین | پا به پای عشق در حریم یار
به یاد می آورد؛ شهر، خالی از سکنه شده بود. مردم به باغ ها و روستا های اطراف شهر رفته بودند. ما هم به همراه مادربزرگ پدری ام که ننه صدایش می زدیم به یکی از باغ های نزدیک به خانه رفته بودیم و در چادر زندگی می کردیم. ساعت 9 صبح روز 17 فروردین سال 67، پدر و برادر بزرگم پیش ما نبودند که دوباره صدای آژیر و هواپیما ها بلند شد. هر کس به گوشه ای فرار می کرد و سعی داشت در جایی امن سنگر بگیرد. از ...
ترتیل جزء بیست و نهم قرآن + متن و فایل صوتی
ثمود به کیفر طغیان هلاک شدند. (5) وَأَمَّا عَادٌ فَأُهْلِکُوا بِرِیحٍ صَرْصَرٍ عَاتِیَةٍ ﴿6﴾ اما قوم عاد نیز به بادی تند و سرکش به هلاکت رسیدند. (6) سَخَّرَهَا عَلَیْهِمْ سَبْعَ لَیَالٍ وَثَمَانِیَةَ أَیَّامٍ حُسُومًا فَتَرَی الْقَوْمَ فِیهَا صَرْعَی کَأَنَّهُمْ أَعْجَازُ نَخْلٍ خَاوِیَةٍ ﴿7﴾ که آن باد تند را خدا هفت شب و روز پی در پی بر آنها مسلط کرد که ...
نبرد رستم و سهراب در میانه کوچه چهارشنبه بازار
قوچان آمدم خانه. دیدم حاجی شده عین آتش که کدام قبرستان رفتی؟ گفتم: هیچی نگو حاجی که من پیدا کردم. حاجی هم عاشق شهنامه بود. گفت: چی پیدا کردی؟ گفتم: من مرشد صادق را پیدا کردم. گفت: چطوری؟ گفتم: رفتم مشهد. شب نخوابیدم. سر صبح، بعد از نماز رفتم پیداش کردم. باهاش هم صحبت کردم. گفت: خب چی شد؟ گفتم: ازش خواستم. گفت شما باید متقاضی باشید. ما آمدیم یک طبق بزرگ نامه نوشتیم که مقام محترم رادیو... خواهشمندیم ...
ماجرای قتل تکان دهنده شیما چه بود؟
می داد. سرانجام در باغ خانه شماره نه، محل دقیق تشییع جنازه شیما را نشان داد، ولی از جسد شیما تنها چند استخوان و جمجمه در لباس و مانتوی بزرگی کشف شد. پلیس در ابتدای تحقیقات برای یافتن والدین واقعی شیما وارد عمل شد و چند روز بعد آنها را شناسایی و به اداره دهم پلیس آگاهی تهران احضار کرد. در جریان تحقیقات از این زوج معلوم شد آنها علاوه بر شیما فرزندان دیگری هم داشته اند اما به علت مشکلات ...
قتل خواهر 16 ساله به خاطر استفاده زیاد از موبایل!
هر چه به او می گفتم زیر بار نمی رفت و همیشه کتمان می کرد. روز جنایت بار دیگر با او صحبت کردم، اما باز هم مثل همیشه ادعا کرد که هیچ کاری نکرده است به همین خاطر با او درگیر شدم و حین درگیری گردنش را گرفتم و آن قدر فشار دادم که جانش را از دست داد. بعد هم از ترس فرار کرده و در یکی از روستا های اطراف و خانه دوستم رفتم. برایم غیرقابل باور بود که این گونه کسی بتواند خواهرش را فقط به خاطر یک ظن و گمان بکشد، اما از سوی دیگر خوشحال بودم که قاتل را توانسته ام دستگیر کنم. ...
پیامکی به رنگ جنایت!
با آغاز سکوتی ترسناک، آیناز نیز به همراه خواهرش از خانه بیرون آمد و به منزل یکی از دوستانش رفت که در همان مجتمع مسکونی زندگی می کرد و با یکدیگر همسایه بودند. او قصد داشت برای ساعاتی خود و خواهرش را از فضای درگیری و مشاجره های توهین آمیز پدر و مادرش دور کند اما هنوز مدتی از این ماجرا سپری نشده بود که پیامکی عجیب روی گوشی آیناز نقش بست دخترم مرا حلال کنید! و به همه فامیل هم بگویید! . دختر ...
از مرگ مرموز نوعروس قبل از عقد تا قتل زن مشهدی به دست شوهر
چون چند روزی زمان می برد نامزدم هم با من آمد و صاحب کار ویلایی در اختیارمان گذاشت. چند روز در آنجا بودیم تا اینکه کار من تمام شد و شب قبل از حادثه به سمت تهران به راه افتادیم. در راه چون گرسنه شده بودیم در یک رستوران بین راهی دیزی خوردیم اما چند ساعت بعد فهمیدیم که هر دو نفرمان مسموم شده ایم. حدود ساعت شش صبح بود که به خانه رسیدیم اما حال هیچ کدام از ما خوب نبود. من دچار حالت تهوع شده ...
کلکسیونی از جرایم سیاه در پرونده خواستگار هزار چهره
خود شکار می کردم. فریب زنان به بهانه ازدواج متهم ادامه داد: در سه راه افسریه زنی را سوار کردم و پس از صحبت با او، به بهانه ازدواج فریبش دادم. گفتم همسر و بچه ام را 12سال قبل ازدست داده ام. بعد او را 40 روز به خانه اجاره ای در سعادت آباد بردم. به او گفتم مهندس هستم. این زن به من اعتماد کرد و وسایلش را به این خانه آورد. شناسنامه، کارت ملی، فرش، پنج میلیون تومان پول و تلویزیون ...
داستان کامل سری بازی های آنچارتد
آن ها موفق می شوند تا فرار کنند. در نهایت آساد را در یک قطار درحال حرکت گیر می اندازند و با او مبارزه تن به تن می کنند و زمانی که او را شکست می دهند قطار به ته دره پرتاب می شود و سه قهرمان راهی خانه می شوند. پایان یک دزد آخرین چیزی که از داستان آنچارتد می دانیم آن است که تقریبا پانزده سال پس از اتفاقات آخرین ماجراجویی نیتن، دختر نوجوان او و الینا را می بینیم که در ...
مردم همیشه جانبازان را به عنوان قهرمانان جنگ، ادای احترام می کنند
آموزان حرف می زدند و دنبال جذب نیرو از بین ما دانش آموزان بودند. درباره آن لحظاتی تعریف کنید که عراقی ها برای اولین بار به خرمشهر حمله کردند؟ من یادمه 31 شهریور رفته بودم برای سال تحصیلی جدید ثبت نام کنم. ساعت ده صبح کارم تمام شد. در حال برگشتن به طرف خانه بودم، در صد متری خانه مان صدای انفجار مهیبی بلند شد. زمین زیر پایم لرزید تا به حال از این صداها نشنیده بودم، بعد با وحشت خودم را ...
به هوای کیف مدرسه ام سر از اندیمشک درآوردم!
که او شهید شده است. وقتی به خانه برگشتم، مادر حسن از من پرسید پیکر پسرم چرا نیامد؟ نمی دانستم چه پاسخی به او بدهم. فقط گفتم که خط شکن بود و پیکرش هم همانجا ماند. چون شب عملیات پیراهن های مان را با هم عوض کرده بودیم، پیراهن حسن را یادگاری به مادرش دادم. ایشان بعد ها به رحمت خدا رفت، اما پدر حسن هنوز هست و بعد ها با پیراهن حسن یک عکس یادگاری انداختیم. درباره عموی شهیدتان بگویید. عموی من ...
دیدار با پزشک ایرانی که مدال فلورانس نایتینگل را از صلیب سرخ جهانی دریافت کرد | این پزشک 12 سال در ...
به گزارش همشهری آنلاین، حالا 12سال است که ناصر عمادی، پزشک متخصص پوست، راهی دورافتاده ترین شهرهای آفریقایی و آسیایی می شود تا مرهمی شود بر زخم های رنج کشیدگان. ناصر عمادی، پزشک داوطلبی است که خرداد سال قبل، به دلیل فعالیت های انسان دوستانه اش در مناطق محروم و فقیرنشین خاورمی
پرستاران و خاطرات به جا مانده از دوران کرونا
سی یو بیمارستان چمران رفتم و دو سال آنجا کار کردم، شب اول که شیفت گذراندم تا صبح نخوابیدم و من که تحمل دیدن خون نداشتم، بیمار احیا کردم البته شرایط بسیار سختی را گذراندم تا در این رشته بمانم. روز اول که مرگ یک بیمار را دیدم تا یک هفته نه می توانستم چیزی بخورم و نه می توانستم با کسی حرف بزنم، تنها به یک نقطه خیره شده بودم و نمی دانستم چه مشکلی دارم اما خانواده متوجه شده بودند شرایط سختی را برای ...