سایر منابع:
سایر خبرها
همراه روز های سخت
...، دیدم خبری از ایشان نشد و من هم تاب ماندن نداشتم راه می افتادم و می رفتم مناطق جنگی و عکس می گرفتم. اما انصافا هر فرصتی بود دنبالم می آمدند... این چند روز عکس هایش بسیار در فضای مجازی پیچیده است و همه از جسارت هایش می گویند و از شجاعتش. خبر درگذشت مریم کاظم زاده، خبرنگار و عکاس جنگ و همسر شهیداصغر وصالی در 65 سالگی خیلی ها را متاثر کرد، او اولین عکاس زن در دوران دفاع مقدس بود که در سال 1358 و هم ...
کتاب "هواتو دارم" در قزوین رونمایی شد
قزوین زکریا شیری را در کارنامه خود دارد و کتاب "یادت باشد" جزو پرفروش ترین کتاب های کشور محسوب می شود. گزیده ای از کتاب هواتو دارم: شروع کرد و تک تک اعضای خانواده را به من سپرد، خانواده خودش که تمام شد شروع کرد به سفارش اعضای خانواده من، منتظر بودم بین همه این حرف ها سفارشی هم برای خودم داشته باشد ولی چیزی نگفت. همه را که به من سپرد از روی صندلی بلند شد، با همان ...
رضایی: نه من و نه بقیه مربیان بله قربان گو نبودیم/ افضلی نان بازویش را بخورد
– اخبار ورزشی – علیرضا رضایی در گفت وگو با خبرنگار ورزشی خبرگزاری تسنیم در واکنش به صحبت های اخیر رضا افضلی و انتقاد از مربیانی که با رسول خادم کار می کردند، اظهار داشت: اندازه همه در کشتی مشخص است، چیزهایی که افضلی مطرح کرده اصلا نیاز به بحث ندارد. شما یک فرصت طلایی داشتی که صاحب مدال جهانی شوی و از این فرصت استفاده نکردی. حالا کم کاری خودت را گردن کادرفنی وقت انداخته ای. نه من و نه ...
مجید جلالی: نامه ام به احمدی نژاد خیال بافی بود
فکر می کردم او رسیدگی می کند. خوش خیالی و خیال بافی من این بود اگر نامه را بنویسم، مسیر فوتبال مسیر بهتری خواهد بود. اما کسانی که در کار واسطه گری و دلالی بودند آنقدر فحش دادند و تهمت زدند که من لطمه دیدم. این نیست که من با خارجی ها بد باشم، دیدگاهم را صادقانه گفته ام. گفته بودم که کمی هم برای مربیان ایرانی هزینه کنید. همین الان هم می توانید آن را نامه را بخوانید که چه گفتم. شاید 20 سال دیگر کسی آن را نامه را بخواند بگویید کاش به این نامه عمل شده بود. ...
دست های خالی شیطان در مواجهه با شیخ مرتضی انصاری
اتفاقاً چیزی در منزل لازم شد، با خود گفتم یک ریال از مال امام زمان (عج) نزد من موجود است و هنوز وقت مصرفش نرسیده، آن را به عنوان قرض بر می دارم و سپس ادا خواهم کرد. یک ریال را برداشتم و از منزل خارج شدم، همین که خواستم آن چیز موردنیاز را بخرم، با خود گفتم: از کجا من بتوانم این قرض را ادا کنم؟! در همین تردید بودم که ناگهان تصمیم گرفتم به منزل برگردم. چیزی نخریدم و به خانه برگشتم و آن پول را سرِ جای خودش گذاشتم. ...
الهی: به خاطر برگزاری جام تختی در تنکابن با اشتیاق خاصی تمرین می کنم/ برای مدال 2 رده سنی انگیزه دارم
. ضمن اینکه در شهر خودم، در حضور همشهریان و خانواده باید تلاش بیشتری داشته باشم که ناامیدشان نکنم. می خواهم با کسب مدال طلای جام تختی، خوشحال شان کنم. از وقتی که فهمیدم مسابقات در شهر ما برگزار می شود دو سه ماه است که با شور و اشتیاق خاصی تمرین می کنم که بهترین نتیجه را در جام تختی بگیرم.افضلی: خادم یک عده بله قربان گو را دور خودش جمع کرده بود/ می گفتند خانه کشتی، جِن دارد! انتهای پیام/ ...
از حجره تا هلی کوپتر کبری!
...، هزینه شده؛ باید بروی؛ در کنارش دروس حوزه را هم ادامه بده. و شما هر دو را دنبال کردید؟ بله؛خلبان بودم و در کنار آن سروکارم با کتاب و حوزه بود. اول در انجمن اسلامی بودم و بعد به قسمت عقیدتی هوانیروز رفتم. پس از آن گفتم می خواهم لباس بپوشم. ساده برخورد کردند؛ فکر کردند شوخی می کنم. درنهایت بهار سال 60 ملبس شدم. چطور هم زمان در دو لباس خدمت می کردید؟ به ...
مطمئن بودم در المپیک مدال طلا می آورم
آن روز خیلی خوب بازی کرده بودم، ولی بار دیگر همین نشنیدن ها باعث شد من 10 اخطاره شوم و ببازم. در اوج ناامیدی دقیقا همان روز خانمی به استادم پیشنهاد داد که من در فدراسیون ناشنوایان بروم و با پیگیری های استادم به فدراسیون ناشنوایان رفتم. در مسابقات کشوری شرکت کردم و سوم شدم اما باز ناراحت بودم که چرا اول نشدم چون سطح توقعم از خودم بالا رفته بود. وی اظهار کرد: من فقط تمرین می کردم و بعد از ...
ستاره فرانسه و دلایل چرخش 180 درجه ای
هم تیمی بودن با او در اینجا، خیلی رضایت داشتم. ام باپه در مورد شایعاتپیوستن به لیورپول نیز گفت: قبلاً با لیورپول مذاکره کرده بودم. چند سال پیش وقتی بازیکن موناکو بودم با نماینده های آنها ملاقاتی داشتیم. لیورپول باشگاه بزرگ و خوبی است. جدیداً هم کمی با آنها صحبت کردیم، اما چیز زیادی نبود. با لیورپول مذاکره کردم چون باشگاه مورد علاقهمادرم است، مادرم عاشق لیورپول است. نمی دانم چرا، باید از خودش ...
سرنوشت این زن مشهدی اشکتان را در می آورد / مهریه هوویم را من می دهم!
ازدواج کردم. آن زمان من در یک اداره دولتی استخدام شده بودم و همسرم نیز که مانند من تحصیلات دانشگاهی داشت در یک شرکت خصوصی کار می کرد اما چون در اوایل زندگی بودیم و درآمد زیادی نداشتیم زندگی مشترکمان را در یکی از اتاق های منزل پدرم شروع کردیم. حساب بانکی من و همسرم مشترک بود و همه درآمدمان را با هم خرج می کردیم تا بتوانیم پولی برای خرید خانه پس انداز کنیم. فرشاد جوانی خوب و زحمت کش بود ...
اقدام عجیب یک زن به دلیل عشق همسرش به فوتبال
می رفتیم و همه فامیل از رابطه خوب ما تعریف می کردند، اما رفته رفته متوجه شدم او خیلی زیاد علاقه به فوتبال دارد من هم مانع او نمی شدم چون می دانستم حالش با فوتبال خوب است تا اینکه یک روز که به سالن بازی رفته بود دوستش زنگ زد و گفت پای شوهرت در بازی شکسته و بیمارستان هستیم. به خاطر این موضوع هم خودش هم من خیلی عذاب کشیدیم. به او گفتم دیگر حق نداری فوتبال بازی کنی اما بعد از اینکه پایش خوب شد دوباره ...
دلجویی از نوجوان 48 کیلویی به سبک آقا تختی!
45 یا 46 بود که در مسابقات آموزشگاه ها که در سالن شهدای هفتم تیر (پارک شهر سابق) برگزار می شد، کشتی گرفتم و در وزن 48 کیلوگرم اول شدم. در آن زمان قره قزلو رئیس فدراسیون کشتی و سیدمحمد خادم حقیقت (پدر کشتی ایران که ما همه دست پروده او هستیم) دبیر فدراسیون بود. ما را صدا کردند که روی سکو برویم که به یکباره سالن مسابقات شلوغ شد. همه شروع کردند به تشویق. جهان پهلوان غلامرضا تختی، امامعلی حبیبی، منصور ...
ماجرای دیدار نوروزی سردار سلیمانی و نماز با تُربت شهید مدافع حرم/ پله ها تمام نمی شدند در کتابفروشی ها
.... همسر شهید مهدی نعمایی می گوید: در زمان تحویل سال 1398 به همراه بچه ها سر مزار آقا مهدی رفته بودیم؛ به آقا مهدی گفتم زمانی که شما در کنار ما بودید، هر سال یک عیدی خوب به من و بچه ها می دادید؛ عیدی امسال ما فراموش نشود. از ابتدای عید نوروز تا هفت فروردین به مسافرت رفته بودیم و تا آن روز هیچ مهمانی به منزل ما نیامده بود؛ همان شب که به منزل رسیدیم با ما تماس گرفته شد و گفتند ...
مادری که حتی با اشغال خرمشهر در شهر ماند/ زنان در رختشوی خانه با آب چشم لباس های خون آلود را شستند
تا آخر عمر زندگی کرد وی افزود: من آن زمان باردار بودم و نمی توانستم در مقاومت خرمشهر شرکت کنم، اما همچنان که در خانه بودم دلم پیش بچه های شهر بود و دلم می خواست شرایطش را داشتم و می توانستم نقشی عملی ایفا کنم، تا اینکه شهید موسوی مجروح شد و به آبادان و سپس به اهواز رفتیم. چون تیری که خورده بود نزدیک نخاع بود باید عمل می شد، اما جراحی خطرناکی بود که البته تا زمان شهادت و پایان عمر گلوله ...
عمری که صرف شهادت شد/انشای عجیب و گریه مادر
خبرگزاری فارس- مریم آقانوری : از چند سال پیش قرار بود بروم خدمت خانواده اش برای مصاحبه، اما هر بار جور نمی شد و مثل آبِ نخورده توی لیوان، ته ذهنم حک شده بود. تماس گرفتم. صدای سرحال و رسایی گفت که مادرش هستم. یک ساعت دیگر زنگ بزنید تا از بچه ها پرس و جو کنم. بالاخره شد ... نام شهید در پرانتز خانه شان ته خیابان پیک بود. روی تابلوکوچه، زیر نیلوفر 30 ، توی پرانتز نام شهید علی ...
جوکار: آقای سوپرمن کشتی دوست دارد همه بله قربان گوی او باشند/ دبیر فقط شعار می دهد
.... حتی آب و برق و گاز خانه کشتی که به نام خودم است و با آن در مزایده شرکت کردم هم وصل نیست. مشکلات متعددی را داریم. حدودا 10 سال در کنار کشتی گیران ملی پوش بودم. وی افزود: میثم برادرم تهران است و به صورت شبانه روزی کار می کند. اهل نمایش دادن نیستیم مانند یکسریپ ها که می گویند بروید و فلان کار را انجام دهید تا فردا شما را به تیم ملی ببریم. میثم دو سالن را اجاره کرده است. ما زحمت زیادی را ...
محبی: برای کسب طلای سوم آسیا زحمت زیادی کشیدم/ هدفم پوشیدن دوبنده تیم ملی کشتی در جهانی صربستان است
و اطمینان داشتند که اگر در انتخابی بی حرف و حدیث برنده شوند، به دوبنده تیم ملی می رسند و کسی نمی تواند جای آنها را بگیرد . محبی در ادامه با بیان اینکه هدف اصلی اش در سال جاری انتخاب به عنوان ملی پوش در مسابقات جهانی صربستان است، ادامه داد: روی هدفم که رسیدن به دوبنده تیم ملی در مسابقات جهانی صربستان تمرکز کرده ام و امیدوارم با پشت سرگذاشتن مراحل انتخابی، یکی از ملی پوشان حاضر در رقابت ...
من هم مثل طارمی به پول اهمیت نمی دهم
آمدم از نظر مالی ضرر کردم، چون پیشنهادهای خیلی خوبی از چین داشتم. اما بازی در لیگ پرتغال خیلی بهتر بود و به همین خاطر ماریتیمو را انتخاب کردم. – آیا نقش ریکاردو سوارس مربی تیم را در جذب خود می دانید؟ آیا تا به حال در مورد آنچه از شما انتظار دارند، صحبت کرده اید؟ من برای همه مربیان احترام زیادی قائلم و پرتغال بهترین مربی های جهان را دارد. همه بازیکنان خوب به دنبال مربیان خوب ...
شهید چمران مرا به دستمال سرخ ها سپرد
. ناراحتی برای دلتنگی و خوشحالی از بابت داشتن خانواده ای که علی رغم داشتن تقیدات مذهبی، روشنفکر بودند و مثل اکثر دختران، مرا اسیر تفکرات جنسیتی و بی احساس نکرده بودند. در زمانی که خیلی از دخترهای هم سن سال من در شیراز، از حق تحصیل محروم بودند، من به اصرار خانواده برای ادامه تحصیل، راهی فرنگ شده بودم. برای مسلط شدن به زبان انگلیسی، باید دو سال در کلاس های آموزش زبان شرکت می کردم. بعد از آن ...
شهید چمران مرا به دستمال سرخ ها سپرد
اش را بالا برد و گفت: می جنگم! من هم دوربینم را بالا بردم و گفتم من هم عکس می گیرم! 28 آبان روز عاشورا بود. حال خوبی نداشتم، نفسم سنگین شده بود. غروب بود که خبر مجروح شدن اصغر را آوردند. خودم را به بیمارستان اسلام آباد رساندم. تیر به سرش اصابت کرده بود. لحظات آخر کنارش بودم که چشم هایش را بست، من هم چشم هایم را بستم و به صاحب آن روز سپردمش. بعد از شهادت اصغر چند روزی را تهران بودم اما ...
گفت وگوی خواندنی و متفاوت با چهره ماندگار نقاشی | دعوت نامه کشورهای اروپایی را نپذیرفتم | به نقاشی ...
جایزه بین المللی را از آنِ خود کرده است. صادقی، در محله پامنار به دنیا آمد و 4سال بعد خانواده اش به محله قلهک آمدند. از دهه 50 هم در محله قیطریه زندگی می کند و محله های قدیمی شمیران را خوب می شناسد. گالری او در طبقه دوم خانه اش در قیطریه است. می گوید: من معتاد نقاشی هستم. از اولش بودم. اینقدر نقاشی می کردم که کلاس هفتم و نهم مردود شدم. پدرم عصبانی می شد و همه وسایل نقاشی را جمع می کرد ...
ماجرای آخرین دیدار علامه مصباح یزدی با احمدی نژاد
... واقعاً تعجب برانگیز است که دو سال گذشته است. مجلس دو ساله شد، چه شدیم؟ هیچ! می گوییم این طرح به نفع ملت و مصالح کشور است، آقا از ما خواسته است، می گویند این جو جامعه را بهم می ریزد و دوره بعد رای نمی آوریم، چرا ما هزینه این را بدهیم؟! دولت هزینه این را بدهد! مگر ما و دولت از هم جدا هستیم؟ مگر ما بچه مادر دیگری هستیم؟ همه بچه نظام و خدمتگزار این نظام هستیم. خیلی من از این حرکت نمایشی و ...
اصلانیان: من از پیشکسوتان پرسپولیس فرار می کنم
هستید و ما نمی توانیم همه را در زمین بگذاریم و باید چرخشی روی سکو باشید. گفتم پس عملکرد فنی هیچ تاثیری ندارد؟ آقای چلنگر هم زمانی که صحبت های آقای بگوویچ را ترجمه می کرد اگر بگوویچ تند صحبت می کرد، او هم صدایش را بالا می برد و بی احترامی می کرد. من هم از کوره در رفتم و یک درگیری پیش آمد و گفتند تا کمیته انضباطی تشکیل شود اجازه تمرین نداری. بعد از آن تعطیلاتی بود که دوستانم گفتند حال روحی ات خوب ...
روایتی شیرین از دغدغه های خواهر و برادر کتاب باز/ نخستین گام زندگیمان با کتاب ورق خورد
... مقام اول نقد شعر در کشور فاطمه توضیح داد: از قضا شعر خانه دوست سهراب سپری را برای مسابقه انتخاب کردند و داورها باور نمی کردند که برای نوشتن این مقاله این همه کتاب خوانده باشم و چند سوال پرسیدند و همه را جواب دادم ، داورها خیلی خوششان آمد و بعد از چند روز که نتایج مسابقه اعلام شد من نفر اول شده بودم و این مسابقه، تجربه بسیار خوبی برای من شد. صحبت کردن در مورد موضوع های ...
هیولای وحشتناکی به نام ته سیگار !
بهاور مدیر پویش مردمی و ملی نه به ته سیگار درباره فعالیت هایی که در زمینه آگاه سازی عمومی درباره ته سیگار دارند گفتگو کرده ایم. چه سیگاری هستید و چه نیستید توصیه می کنیم این گفتگو را بخوانید. خانم بهاور پویش مردمی و ملی نه به ته سیگار چطور و از چه زمانی شروع شد؟ پویش 27 تیر 1398 شروع شد. ابتدا این نکته را بگویم که من معلم هستم و از سال 79 در خانه خودم تفکیک زباله می کنم. این تفکیک ...
ذوب آهن مرا به خواسته هایم رساند/تارتار پدر فوتبالی ام است!
تی را برای ما برگزار و توجه بیشتری به ما می کردند، قطعاً تیم مان جزو مدعیان قهرمانی در مسابقات غرب آسیا قرار می گرفت. انتظارات هم از ما و سرمربی تیم زیاد است و همه دوست دارند ما نتیجه بگیریم؛ اما اگر بخواهیم واقع بینانه نگاه کنیم برگزاری چند اردو در تهران و بازی با تیم های لیگ برتری با شرایط کشورهایی مانند قطر و کره جنوبی که با تیم های اروپایی مانند کرواسی بازی کرده اند کاملاً متفاوت است. ...
دوست پسرم از من رابطه جنسی می خواهد
داستان عبرت آموز دختر 17 ساله ای است که به همراه مادرش به کلانتری آمده بود تا راه چاره قانونی برای رهایی از مزاحمت های شیطان فضای مجازی بیابد درباره این ماجرا گفت: پدر و مادرم بازنشسته هستند و همه خواهران و برادرانم ازدواج کرده اند ، در این میان من فقط به درس و مدرسه فکر می کردم به طوری که شاگرد ممتاز مدرسه در رشته تجربی بودم اما یک سال قبل زمانی که در فضای مجازی و شبکه های اجتماعی جست ...
فدراسیونی که پولدارها برایش تصمیم می گیرند!
ثوری ساعت 11 به من زنگ زد و گفت تو باید کنار ما باشی چون از بیت المال برای تو هزینه شده و تنها برای خودت نیستی. پس از این صحبت ها من قبول کردم اما تا الان دیگر خبری نشده است. چند روز پیش هم در همان مراسم افطاری یکی دو تا از پیشکسوتان عزیز گفتند باید بیایی که بعد از اصرار گفتم چشم، ولی تا الان خبری نیست. اینجور نیست که من وقتی استکی بود نیایم. یک دوره من بودم و ایشان زیر پای ما را خالی می کرد و ...
علی دایی: من گریه ام می گیرد که راجع به یارانه صحبت می کنیم/ این توهین به مردم ماست/ چرا فوق لیسانس باید ...
کار می کنم. هیچ موقع پشت صندلی ننشستم. اصلا آن پشت نشستن را دوست ندارم؛ با من سازگار نیست. *اول ناخواسته از فوتبال جدا شدید؛ اتفاقاتی که در سایپا رخ داد و آن داستان ها. بعد یک مدت می گفتند که علی دایی ممنوع الکار است و نمی گذارند؛ یعنی مثلا چند باشگاه با شما صحبت کردند که در این حدفاصل این 3 سال به آن ها بروی. چنین چیزی بود یا نه؟ ببینید من که نمی دانم ممنوع الکار بودم یا نبودم اما این ...