طعمه سوداگران مرگ؛ همه چیز از یک دندان درد شروع شد
سایر منابع:
سایر خبرها
نشعانیات / بیماری (1)
وباجیغ وداد مطب را گذاشت روی سرش دکتر برای اینکه جنان را آرام کند ظرفی کریستال که حاوی شکلات بود را از کشو در آورد ویکدانه به دخترم داد منم بدون تعارف یک مشت از اون شکلاتها را برداشتم ، دکتر مشغول نوشتن نسخه بود ولی احتمال بسیار زیاد مرا در حین برداشتن شکلات دید چون حس کردم کمی اخم کرد. نسخه بدست راهی داروخانه شدم از جمله داروها یک عدد سرم 500سی سی قندی نمکی بود که دکتر ...
روایت مملیکا از کوه نمک جاشک، جاذبه ای شگفت انگیز در استان بوشهر
سلام نو – سرویس گردشگری: مملیکا از علاقه ای که به دیدن بوشهر داشته می گه و در ادامه به یکی از جاذبه های طبیعی و بی نظیر استان با نام کوه نمک جاشک اشاره می کنه که اون طور که باید و شاید ازش مراقبت نشده. این پدیده شگفت انگیز، یک جاذبه ی منحصر به فرده که درون خودش غار، آبشار، چشمه و دودکش های نمکی داره. گنبد یا کوه نمکی جاشک عنوان بزرگ ترین گنبد نمکی ایران رو داراست و در خاورمیانه هم شهرتی پیدا کرده: "همیشه دوست داشتم استان بوشهر رو ببینم اما فرصتش نمیشد. داستان از پنج سال پیش شروع میشه ...
واریز یارانه جدید به حساب این افراد | یارانه 800 هزار تومانی برای چه کسانی است؟
1 کیلو، گوشت 1 کیلو، ماکارونی 2 بسته، 4 بطری شیر و تخم مرغ یک شانه مصرف میکنیم. اینا رو حدودی به شما گفتم دقیقش ممکن یکم بیشتر بشه. سراغ نفر دوم رفتم مردی که سبد خریدش حسابی پر بود. شروع به پرسش سوال هایم کردم. شما چند نفر هستین؟ 5 نفر. معمولا در ماه میزان مصرف مواد غذایی شما چقدر است؟ خیلی سریع شروع به توضیح کرد و گفت: خرید خونه کلا با منه. ما معمولا در ماه 10 کیلو برنج ...
فارس من| صاحب خانه ای که دلگرمیِ اجاره نشین هاست!/ خانه ام را با خدا معامله می کنم نه مستاجر
گروه زندگی؛ زینب نادعلی: سوار تاکسی می شوم. بعد از سلام، راننده می پرسد: خانم کجا بروم؟ کاغذی را نشانش می دهم. نیم نگاهی می انداز روی کاغذ و همانطور که به روبه رو چشم دوخته می گوید: خب؛ اتوبان شهید محلاتی، خیابان شاه آبادی شمالی...نیم ساعت دیگر آنجا ایم. نگاه می کنم به ساعت مچی ام، خوب است. اینطور که راننده می گو ...
عشق مصطفی چمران به شهادت از زبان فرمانده گردان میثم
آرپی جی آمد؛ اما بدون گلوله. گفتم: پس گلوله ش کو؟ بدون گلوله به درد نمی خورن! با لهجهٔ اهوازی گفت: به تو چه؟ گفتم: من اینها رو نمی برم، داداش! کجا ببرم؟ مگه عقلم کمه؟ هی من بگو، هی اهوازیه بگو. دست آخر من از رو رفتم! با اعصاب خط خطی، آرپی جی ها را ریختیم توی گونی و گذاشتیم پشت سیمرغ و برگشتیم. غروب رسیدیم استانداری. وقتی قصهٔ گلوله ها را با ناراحتی برای ابوالقاسم گفتم، حاجی خندید و گفت ...
اسکوچیچ: رئیس فدراسیون از من نفرت داشت؛ جایگاهم در افکار عمومی تضعیف شده/ هم جدی هستم و هم مهربان؛ از ...
انجام ندادند. من هم گفتم: با کمال احترام به آبادان، اگر نخواهم در باشگاه های بزرگ مربیگری کنم، ایران را ترک می کنم . 2 ساعت بعد از اینکه این قضیه نهایی شد و قراردادم را با نفت آبادان فسخ کردم، در فرودگاه بودم که این تماس با من گرفته شد. تمام عمرم خودم را برای همچین اتفاقی آماده کرده بودم و شک نداشتم که ظرفیت پذیرش این مسئولیت را دارم. *نگران اینکه مردم و رسانه ها تو را به عنوان سرمربی ...
وریا غفوری : بازوبند استقلال را با هزاران میلیارد عوض نمی کنم ؛ نمی خواهند در استقلال بمانم
لیگ هم به آن اشاره کردم مگر اینکه یکسری عوامل دوست نداشته باشند من اینجا بازی کنم و خداحافظی کنم. او ادامه داد: متاسفانه در روزهای گذشته یکسری حواشی پیش آمده بود که من کردستان را با واو نوشته بودم، فقط می خواهم این را به آنهایی بگویم که سواستفاده می کنند. می خواهم بگویم که من وطن فروش و تجزیه طلب نیستم، من یک جان دارم که هزاران بار فدای ایران می کنم. من قلب سه رنگ ایران عزیز رو زده بودم باز هم می گویم که یک جان دارم که هزاران بار فدای ایران می کنم. ...
تکرار 7 سالگی در 37 سالگی
خسته و کوفته از کار روزانه به خانه رسیدم و مثل همیشه شکایت های زنم از دست این بچه سازش ناپذیر شروع شد: بیچارم کرده، عاصیم کرده، چیزی نمونده از دستش سکته کنم. محسن تو رو به خدا یه کاری کن! شیطنت هم حدی داره چه کار باید می کردم؟! خوب می دانستم که اخم، دعوا و تنبیه بدنی نمی تواند رضا کوچولوی ما را عوض کند. از طرفی هم نمی شد دست روی دست گذاشت و شاهد بدتر شدن اوضاع شد، شیطنت های پسر کوچولوی ما از حالت ...
مادر اصرار داشت هر 5 پسرش به جبهه بروند
سوغاتی تیر و ترکش می آوردیم. کت و شلوار بیمارستان اولین مجروح خانواده خودم بودم. در عملیات فتح المبین در محور شوش دانیال ترکش خوردم. عید سال 61 اگر اشتباه نکنم مرا برای درمان به اصفهان آوردند. از ناحیه کتف مجروح شده بودم ولی جزئی بود. وقتی از بیمارستان مرخص می شدم به من کت و شلوار دادند. خیلی شیک به خانه برگشتم. در خانه کسی متوجه نشد مجروح شده ام. اصلاً هیچ کس از من نپرسید پسر تو کجا بودی ...
صاحب خانه ای که دلگرمیِ اجاره نشین هاست!/ خانه ام را با خدا معامله می کنم نه مستاجر
. دوباره گشتم دنبال خانه! بعید می دانستم با آن پول پیش کمی که نیمی اش را هم صاحب خانه برای تعمیرات برداشته بود بتوانم جایی را پیدا کنم. خیلی خسته بودم و نگران. آنقدر که اطرافیان هم متوجه شدند. یک روز یکی از دوستانم به رویم آورد و پرسید سید برای چی آنقدر پریشانی؟! ماجرا را که گفتم. دوستم حاج علی را معرفی کرد. در همین مغازه ای که دیدید رفتم و با حاج آقا صحبت کردم. گفت برو خودت قیمت کن هرچه ...
از "گور" برخاسته
اینطور تعریف می کند: بردنم پیش قاضی با مواد. جنس داشتم و مصرف هم می کردم. قاضی ازم آدرس خونه پدریم رو خواست ولی ندادم و گفتم کسی رو ندارم. 6 ماه برام برید و بچه ام رو ازم گرفتن و دادن بهزیستی. 6 ماهو گذروندم و شلاق خوردم و اومدم بیرون. با یک آقای دیگه دوست شدم و رفتم دخترم رو آوردم. نگار 8 سالش شد. وقتی آزاد شدم، قاضی منو تحویل بهزیستی داد. 2 ماهی توی بهزیستی موندم و باز هم دنبال اون مواد بودم و از ...
تتلو از دست پخت سحر قریشی شاکی شد؛ من غذا نمیخوام!
خونه گفتم آقا شما فقط یه آشپزی رو گردن بگیرین اونم تا وقتی آشپز بیاد هی خراب کردن ریختن دور هی اسراف آخرسر گفتم آقا من غذا نمیخوام! رفتم ی مدل قارچی که دوس داشتمو گرفتم با ی مدل همبرگر وگن با سیب زمینی آماده رابطه سحر قریشی و امیر تتلو در حالی که سال گذشته شایعات در فضای مجازی درباره رابطه این دو چهره مشهور ادامه داشت، سحر قریشی روز دوشنبه در کانال یوتیوبش ویدئویی از خود منتشر ...
جبهه برای علی اصغر معبد عاشقان خدا بود
...؛ می گفت با این که خیلی سال از تو کوچک تر است، اما چقدر مطالعه دارد گفت سعی کنم با او رفیق شوم آن روزگار از سرِ حسادت بچگی، توصیه پدری را جدی نگرفتم، ولی قیافه اش در ذهنم ماند و برایم جالب بود که حالا به خانه آیت الله قمی آمده. دیدم کوله اش را از گُرده اش پایین کشید و به صورتم نگاه کرد او هم من را شناخت، دست دادیم با هم و من برایش گفتم که دیگر پدرم فراش مدرسه بزرگمهر نیست و یک ...
عاشقانه های مسافری از ژاپن | بازخوانی زندگی کونیکو یامامورا ، مادر ژاپنی شهید محمد بابایی
. می گفت: در شهر آشیا به دنیا آمدم. یکی از شهرهای سرسبز و زیبای ژاپن. دین مان بودایی بود. البته من خیلی آن را باور نداشتم و فقط از مادربزرگم که زنی مذهبی بود تقلید می کردم. اما اینکه چه طور دلش گرفتار مردی شد که نه هم کیش او بود و نه هم وطنش، ماجرای جالبی داشت که آن را با آب و تاب تعریف می کرد؛ من به کلاس زبان انگلیسی می رفتم. یک روز اسدالله، همسر مرحوم ام همراه با دوستش به کلاس ما آمدند. پسر سربه ...
یک پرستار: آقای رئیسی چه کار باید می کردیم که اسمی از ما برده بشه
احیاش گفتم از سینه های پر شیرش ... من هنوزم اسم پروین میاد زانوهام میلرزه وقتی پسرش اومد پاهاشو بغل کرد گفت مامان تو بمیری کی دیگه منو از زیر قران رد کنه برم پادگان ولی پروین هم رفت ... من هنوز یادم میوفته 12 ساعت تو اوج گرمای مرداد تو کاورال که مثل سفره یکبار مصرفه میپختیم عرق سوز میشدیم قارچ میزدیم تعجب میکنم اون ما بودیم !؟ تشنه گشنه خسته ؟! ..از رقیه و شوهرش گفتم؟! هردو درگیری ریه داشتن کسی ...
روایت دست اول یکی از همراهان شهید چمران/ دکتر می گفت من همین ها را می خواهم!
و اینا، بذارید دربسته بگم، رفتم شکارچی ها رو از دم قهوه خونه و اینا انتخاب کردم! اینا رو که آوردم دکتر اونجا دونه دونه شون رو بغل کرد! خیلیا با کتونی نماز می خوندن، خیلیا وضو نداشتن اما دکتر همه رو بغل می کرد و می گفت طیب ا... همینا چرخیدن، چون عشق حقیقی رو پیدا کرده بودن. این حرفا شعار نیس، وایسادن پاش، اگه شعاری بود که وانمیستادن. سه طلاقه کردن اون زندگی قبلی شونو! اصلا دکتر چمران به من می گفت ...
روایتی از یک مأموریت در سایه سیا ه چادرهای عشایری/ مردمان بی توقعی که از حداقل ها محرومند
ما هستند. سوار ماشین که شدم میرزا را دیدم که خودش را به ما رساند و گفت ببخشید دخترم سرتان را درد آوردیم گفتم نه انجام وظیفه بود ان شاءالله که مشکلاتتان حل می شود. پیرمرد لبخند زد لبخندی که لابه لای خطوط درهم چهره اش رنگ باخت و گُم شد. انتهای پیام/68024/م
هشتگ روز
جهانیه؟ می دونید وقتی قطعی برق داریم دولت برای اینکه سروصدای ما در نیاد برق واحدهای تولیدی رو قطع می کنه تا ما تو خونه هامون برق داشته باشیم؟ قطع شدن برق واحد تولیدی هم که معنیش مشخصه. یا عدم قطعی برق تا این موقع از سال اصلا به ریزش قیمت بیت کوین ربطی نداره. یا ولی می شه طوری مدیریت کرد که قطعی برق به حداقل برسه. واقعا مدیریت خوب به اندازه ساخت 10 نیروگاه موثره. یا اداره برق هشدار داده کارخونه هایی که مصرف برقشون بالاتر از حدمجاز باشه قطعی های مکرر خواهند داشت. یکی از راهکارهای مدیر محترم ما قرار دادن درجه چیلر روی سی هستش! ...
از دستبرد به خانه پلیس تا کلاهبرداری با وعده وام
بازنشسته بودم حدس زدم آن ها مسلح باشند و خطر جانی ما را تهدید کند. پسرم را آرام کردم و نگذاشتم با آن ها درگیر شود. بعد به سارقان گفتم چه می خواهید که گفتند رمز گاوصندوق. رمز را گفتم و خواستم عروسم را رها کنند. آن ها دست و پای ما را بستند و داخل زیرزمین حبس کردند سپس از داخل گاوصندوق حدود 15 میلیارد تومان طلا و دلار سرقت کردند و گریختند. چرا این همه دلار و طلا داخل گاوصندوق خانه نگه داشته بودید ...
روایت کارآفرین خیری که دست زنان سرپرست خانواده را می گیرد | روزی پول نداشتم برای بچه هایم بیسکویت بخرم
دخترم نداشتم مجبور بودم به بچه دروغ بگویم که چون موقع برگشت مغازه بسته بود نتوانستم برایش خوراکی بگیرم فشار مشکلات مالی تا این حد زیاد بود بنابراین مجبور بودم به دنبال شغلی باشم که درآمد پایدارتری برایم فراهم کند و از طرفی هم مسئله نگهداری و رسیدگی از دخترم بود، بنابراین با تحقیقاتی که در اینترنت و فضاهای مجازی داشتم به فکر راه اندازی کارگاه تولید میوه های خشک در منزل افتادم. این بانوی ...
شعرهایم از خودم نیست متعلق به بچه هاست
نوشتن دیوان شاعران را می خواند و سعی می کرد آن ها را حفظ کند اما همان ابتدا متوجه استعداد شعرسرایی برای کودکان نشد اتفاقاً در ابتدای مسیر شاعری اش برای بزرگسالان می سرود و می نوشت اما اواخر سال های دانشگاه در پی یک اتفاق، به ادبیات کودک و نوجوان علاقه مند شد. خودش این چنین می گوید: زمانی که در دانشگاه تهران دانشجوی ادبیات فارسی بودم، شعر طنز و شعر نو و مدرن می گفتم و آن ها را سر کلاس شادروان ...
حذف برنج ایرانی از سفره ایرانی ها
دیگری گفته است: خداحافظی با برنج زیر 40 هزار تومن! باید نوشت خداحافظی برنج ایرانی از سفره های ایرانی . دیگری نوشت: تو خونه ما قبلا برنج با کیفیت و کمیت بالا مصرف می کردیم رفته رفته چون قیمت برنج زیاد شد کیفیتش اومد پایین امروز فهمیدم که حجم برنجی که می خوریم هم نصف شده ...
پا به ماه شنیدنی شد/ برگزاری اولین جلسه کارگاه آزاد ترانه
حرفه ای خود را از سال 1389 آغاز کرده است، تاکنون تیتراژ سریال پلاک 13 و برنامه های تلویزیونی از جمله فصل اول و دوم زوجی نو به ترتیب با عناوین خانوم خونه ام و آویشن و برنامه چراغ را خوانده است. حقیقی درباره قطعه موسیقی پا به ماه می گوید: عاشقانه، واژه ایست عمومی که به اغلب آثار موسیقی جهان اطلاق می شود. سوژه های عاشقانه بسیارند اما برخی پُرسروصداترند و برخی مهجور. این بار سراغ یکی از این ...
فرمانده ای که شهیدان را به خانه بر می گرداند
نفر آماده نماز شدند و سه نفر دیگر به نگهبانی از سنگر پرداختند تا همه به نوبت نماز را بخوانند. بچه ها به خاک و سنگریزه های داغ تیمم می کردند و ا... اکبر می گفتند. من که گوشه ای دراز کشیده بودم، یاد نماز روز عاشورا افتادم. وسط نماز برادران بود که صدای ا... اکبر خفیفی رشته افکارم را برید. برگشتم. صدا از طرف یکی از برادران زخمی بود. نیم خیز به طرفش رفتم. چشم هایش نیمه باز بود. همین که مرا دید ...
چرا سریال یاغی محبوب شده؟ معرفی رمان سالتو که سریال از آن اقتباس شده است
دادم به دیوارهی روشویی. روبه روی هم بودیم. حداکثر دو وجب فاصله. لبخند ریزی می زد. خواستم چیزی بگویم که همان طور دوستانه گفت تو مربی نداری؟ مرگ من تو مربی نداری؟ گفتم نه. یعنی باور کنم که تو کشتی گیر به دنیا اومدی و بدون مربی این طور مچ پا می گیری و بارانداز می کنی؟ نمی توانست باور کند. اصلاً چه جوری اومدی اینجا بدون مربی؟ کسی جلوم رو نگرفت، وزن کشیدم ...
از فقر واقعی تا اظهار فقر / در کوره پزخانه ها چه می گذرد؟ + فیلم
.... چنان از حضور خدا در زندگی اش حرف می زند که گویی تمام خدا را در همین کار دیده است. خودش برای مان گفت: دو سال پیش مریض شدم و حالم خیلی بد شد. گفتم: خدایا من مریض باشم و به درد کسی نخورم بهتر است؟ یا سالم باشم و به بندگان نیازمندت رسیدگی کنم؟ من ورزشکارم. مدعی بدن سالمم. این بدن را سالم می خواهم تا برای هر کس که در توانم هست کاری کنم. من سلامتم را از تو می خواهم. بعد از آن حالم خوب شد دی ...
اظهارات رئیسی درباره پرستاران و واکنش رئیس نظام پرستاری، دبیر انجمن های علمی و رییس نظام پزشک تهران
گفت که طلاب وبسیجیان به کادر درمان یاد دادند نپرسیدید ؟چی یاد دادن؟ سید بزرگوار اون رئیس دانشگاه میدونسته شما از چی خوشتون میاد و یک بادمجانی دور قاب چیده ، شنونده باید عاقل باشد، طلاب عزیز از پزشکی و پرستاری چی بلدند؟ گنجشک نوشت باز دم حاج آقا رییسی گرم اومد یه سخنرانی کرد حداقل یه امروز کادر درمان رو باهم متحد کرد انتهای پیام ...
به دنیا آمدم تا برای بچه ها بنویسم
تصادفی با دیوان حافظ آشنا شد. به خانه خاله اش رفته بود که در آنجا دیوان حافظ کهنه و پاره ای را دید. کتاب را باز کرد و شروع به خواندن کرد. در غزلیات خواجه حافظ شیرازی گوهری یافت که او را هر روز به خانه خاله می کشاند. اولین نوشته مصطفی رحماندوست در سال اول دبیرستان در یک مجلة محلی منتشر شد و اعتمادبه نفس او را برای شاعر شدن بیشتر کرد. عزم خود را جزم کرد و برای ادامه تحصیل از همدان به تهران ...
آمدم ای شاه پناهم بده
قرآن دبستان بودم و همین هم مشوق اصلی من بود برای اینکه خواندن را ادامه دهم. 14 یا 15 ساله بودم که برای اولین بار به حرم امام رضا(ع)مشرف شدم. آنجا به حضرت گفتم: میشه عنایتی کنی تا مدحی بخوانم... یا اذانی بگَم در حرمت... که موندگار بشه؟ خیلی زمان گذشت... خیلی سال ولی بالاخره این دعا و خواسته من مستجاب شد. دوره نوجوانی و جوانی در هر هیئت و محفلی هم که می خواندم، همه تشویقم می کردند. چند سال بعد که ...