سایر منابع:
سایر خبرها
نماز شب های خاص شهید مبینی با خیر رساندن به رزمنده ها + فیلم
) و از جانبازان شیمیایی هشت سال دفاع مقدس درباره نحوه شهادت شهید مبینی گفت: در عملیات فتح از اول تا آخر شیمیایی می زدند که عقب نرفتم و من شیمیایی شدم. اولش آثار شیمیایی نمود پیدا نمی کرد، و این صدا یادگار همان موقع است. در این عملیات از کل گردان برخی به غرب رفتند و ما مامور به قرارگاه کربلا شدیم، فرماندهمان شهید حسین کربلایی بود. غروب شب قبل عملیات من بودم و شهید مهین بابایی، وحید بهاری ...
روستایی در گِل و دلی که به حضور جهادی ها گرم است
پیش از این چندباری به روستا آمده بودم گفتم از مسیر امام زاده برو زیارتی کنیم و بعد نزد اهالی برویم اما تصویر برایم گنگ بود و غیر قابل هضم. آب از در و پنجره امام زاده بیرون می ریخت و کاری از دست کسی برنمی آمد مردم روستا بهت زده روی تپه های گل نشسته بودند، بچه ها مثل بید می لرزیدند و گریه کردند و مادرهایی که زبانشان برای دلداری بند آمده بود. دوستان جهادی آستین ها را بالا زدیم ...
اشعار شب سوم محرم/ شهادت حضرت رقیه(س)
معجر سیاه کرد ** حرف گرسنگی نزدم باز هم زدند این سنگها عزیز تو را سیر کرده است ته مانده ها ی گیسوی نازم تمام شد در بینِ مُشتِ پیرزنی گیرکرده است ******************* اشعار شب سوم محرم – قاسم نعمتی دست از سرم بردار من بابا ندارم زخمی شدم بهر دویدن پا ندارم گیسو سپیدم؛ احترامم را نگه دار ...
رضا هلالی: چند سال نیروی سپاه بودم
خاطر این شعر بازداشت شدم، از روی منبر پایین کشیده شدم ولی رویم زیاد بود و باز می خواندم و سعی می کردم دل آنها را به دست بیاورم. بعد هم نیروی سپاه شدم. من لباس سپاه را دوست داشتم. وارد سپاه شدم و 4-3 سال در سپاه بودم. کلا این فضایی نبود که خیلی راحت بگویند ماشاءالله بفرمایید! روضه هم می خواندیم و مناجات هم می خواندیم، شور هم سینه می زدیم. جذب بالا بود و اتفاقات خوب می افتاد. این مداح در ...
هیاتی ها مشتاق ترین افراد برای کار اجتماعی هستند
شعر بازداشت شدم، از روی منبر پایین کشیده شدم ولی رویم زیاد بود و باز می خواندم و سعی می کردم دل آنها را به دست بیاورم. بعد هم نیروی سپاه شدم. من لباس سپاه را دوست داشتم. وارد سپاه شدم و 4-3 سال در سپاه بودم. کلا این فضایی نبود که خیلی راحت بگویند ماشاءالله بفرمایید! روضه هم می خواندیم و مناجات هم می خواندیم، شور هم سینه می زدیم. جذب بالا بود و اتفاقات خوب می افتاد. چطور متوجه می شدید ...
فرار از خانه امن برای رسیدن به جبهه ناامن
ارتش خدا هستید و محکم با پشت دست به صورتم زد. سرم گیج رفت و برای لحظه ای چیزی نفهمیدم. فقط برای مادرم دعا کردم که خدا به او صبر بدهد. شما چند سال داشتید که اسیر شدید؟ دقیقا 15 سال و پنج ماه داشتم و برای بار دوم بود که به جبهه رفته بودم. از سختی های دوران اسارت بگویید؟ اسارت واقعا سخت بود؛ اما شیرین؛ چون رضای خداوند در آن وجود داشت. از جمله شکنجه های ...
عملیات مرصاد چگونه شکل گرفت؟
رسیدند که گروهی سپاهی با آنها درگیر شدند. منافقین آنها را به رگبار می بندند و فقط یک نفرشان زنده می ماند و برمی گردد. آن یک نفر در راه برگشت سه اتوبوس از بچه های لشکر بدر را می بیند که می خواهند به جنوب بروند. ماجرا را برای آنها می گوید و رزمنده های این اتوبوس ها نخستین رزمنده های سازماندهی شده ای می شوند که با منافقین درگیر می شوند. عراقی ها با دشمنان ایرانی ما می جنگند و جز چند نفر باقی شهید می ...
رحیم پور ازغدی: قبل از انقلاب ژنرال ایرانی درِ ماشین گروهبان آمریکایی را باز می کرد! / دانشجویان مثل ...
ت و از خدای مرده هم هیچ چیزی بیرون نمی آید، تصریح کرد: پشت جبهه همه ما انقلابی هستیم، ولی وقتی به جبهه برویم و ببینیم عده ای تکه تکه می شوند، ولی باز هم ذکر می گویند ممکن است با دیدن این صحنه ها دست و پایمان را گم کنیم و به عقب برگردیم. با این اوصاف هر وقت ما توانستیم آدم هایی باشیم که در مقابل چشمانمان شهادت دوستانمان برای خدا، اسلام و عدالت را ببینیم، ولی باز هم عقب نشینی نکردیم این درست ا ...
چند دقیقه تا فاجعه
اولین مسئول در محل حاضر شدم و تا ساعت 2 بعد از ظهر روز یکشنبه یک لحظه چشممان روی هم نیامد. در این حادثه حدود 10 مصدوم داشتیم که به جز دو نفر، همگی از بیمارستان مرخص شده اند. دو مصدوم بستری خانم هستند. متأسفانه حال یکی از بیماران که در شیراز بستری است، چندان مساعد نیست و بیمار دیگری که در نی ریز بستری است، از ناحیه گردن آسیب دیده است. 48 گروه امدادی طهماسبی اضافه می کند: 9 خودرو ...
وحشت دختر و مادر از رفتار زننده راننده پراید
زن جوانی است که پس از فرار از چنگ یک راننده خشمگین به قانون پناه آورده بود، گفت: حدود ساعت شش و نیم عصر بود که وارد خیابان شدم و در حالی که دختر هشت ساله ام در صندلی عقب خودرو نشسته بود، به سمت یکی از مراکز خرید به راه افتادم اما هنوز مسافت چندانی از میدان دور نشده بودم که ناگهان صدای بوق ممتد و چراغ دادن های راننده یک پراید را مشاهده کردم که پشت سر من حرکت می کرد . من هم بلافاصله خودرو را به ...
رزمنده ای که تاریخ در بیانش جان دارد
ود شش ماه به گرگان رفتم و قبل از عید همان سال دوره آموزشی تمام شد. در این شش ماه، آموزش های نظامی و همین طور آموزش های معلمی را دریافت کردم. آن زمان، من یک پسر 18 ساله بودم و تجربه سفرهای چندانی هم نداشتم، اما با توجه به اینکه از محله ما چند نفری همراه من بودند، آن روزها زیاد به من سخت نگذشت. در مدت دوره آموزشی این افتخار را داشتم که با سردار شهید شرکت هم دوره باشم. حسین شرکت از محله چهارباغ پایین ...
اندر خم یک آروغ
هرکس برای خودش یک نظر کارشناسی بدهد اگر می خواهی نه خودت ونه فرزندت اذیت نشوید، به چیزی که می گویم گوش دهید. با چند درصد گیجی از مطب خارج شدم و در فکر آروغ غوطه ور . شب های بعد و بعدتر از راه رسیدند و ما بدجور برای یک آروغ خشک و خالی التماس می کردیم. التماس بی اثر ما را دست به دعا می کرد. چند ساعت می گذشت و چند مرحله بچه شیر می خورد و ما هنوز اندر خم آمدن یک آروغ بودیم. تو این ساعت ها هیچ ...
برادرانی که در آغوش هم شهید شدند
عطاءالله متولد 1344 بود. چند ماه بیشتر نداشت که به دلیل تزریق پنی سیلین پای راستش دچار مشکل شد و نمی توانست خوب راه برود. هنگام راه رفتن، پایش را روی زمین می کشید. با وجود این مشکل جسمانی خانواده نگران حضورش در جبهه بود، اما عطاءالله در پاسخ همه مخالفت ها و موانع زمان ثبت نام می گفت: درست است که کاری از دستم برنمی آید، ولی لااقل می توانم کفش های رزمنده ها را تمیز و مرتب کنم. عطاء تا آخر جنگ در ...
آرام و قرارش جبهه بود
همه از خوبی اش می گفتند. جایی برای فکر کردن نمی ماند. همین شد که معصومه جواب مثبتش را اعلام کرد... خانم ایزدپناهی همسر شهید محمود دهقانپور در ادامه صحبت هایش می گوید: شهید متولد سال 1341 خورشیدی بود و من چهار سال از او کوچکتر بودم. عروسی امان با سلام و صلوات برگزار شد. خدا بیامرزد محمود، مذهبی بود و در همان شب عروسی امان مدام می گفت صلوات بفرستید. تعریفش را از اقوام زیاد ...
من به مهمانی جنجالی پرسپولیسی ها نرفتم/ به من گفتند کی این همه پول به تو داده است!
راه آهن قرارداد ببندم ولی به امیدهای پرسپولیس رفتم. چند بازی گذشت و یک بازی آقای پروین به شیرودی آمدند و بازی را دیدند و به چند نفر گفتند به تمرین بزرگسالان بیایید. من چند جلسه با بزرگسالان تمرین کردم و گفتند با من قرارداد ببندند. در مشهد یک بازی داشتیم و رضا عنایتی روبه روی ما بود. بعد از بازی آقای پروین گفتند خدمت این بازیکن را بخرید و قراردادش را با بزرگسال ببندید. رفتیم و قرارداد جدید بستیم و ...
سوریان: قربانی مسائلی شدم که در آن دخالتی نداشتم/مربیان سازنده عمر قهرمانی را کوتاه نکنند
باختند حریف بهتری داشتند. سوریان با تاکید بر اینکه در انتخاب نفرات هیچ اعمال سلیقه ای صورت نگرفته، گفت: هیچ کدام از این بچه ها برای من فرقی نداشتند از شهرری و زاهدان، تفاوتی بین آنها نبود، 10 نفر اعزامی به مسابقات جهانی ایتالیا بهترین نفراتی بودند که در حال حاضر در کشتی فرنگی نوجوانان داشتیم. ما بعد از آسیایی دو اردوی 10 روزه داشتیم. در مسابقات جهانی 40 کشور حضور داشتند که بعد از چند سال که به ...
گرفتاری زن جوان در نقشه غیراخلاقی شوهر
آن که دلیل فرار کاظم را نمی دانستم اما اهمیتی نیز به ماجرا نمی دادم تا این که چند ماه بعد کاظم توسط پلیس رد زنی و دستگیر شد. آن جا بود که فهمیدم همسرم به اتهام قرار دادن مواد مخدر صنعتی داخل خودروی من تحت تعقیب قانون قرار گرفته بود. خلاصه دادگاه او را به تحمل 3 سال حبس و پرداخت جریمه نقدی محکوم کرد و من نیز با روشن شدن ماجرا تبرئه شدم چرا که همسرم با مشورت افراد ناآگاه و برای فرار از پرداخت ...
نقشه شیطانی دختر جوان و خواننده زیرزمینی برای تاجر فرش
روز های پایانی هفته گذشته مردی که تاجر فرش بود به شعبه چهارم دادیاری دادسرای ناحیه 34 تهران رفت و ازدختر و پسرسارق آدم ربا شکایت کرد. پرونده قضایی به پلیس آگاهی تهران ارسال شد و شاکی در جریان تحقیقات گفت: دو سال قبل در فضای مجازی با شیما آشنا شدم که می گفت مدیر یک شرکت و تحصیلکرده است. به خواستگاری رفتم و قرار شد نامزد کنیم. اما شب نامزدی ناپدید شد و بعد فهمیدم همه حرف هایش دروغ بوده و بعد ها با ...
پسرم نوکر خوبی برای اربابش است
روزنامه ایران: با این مادر درباره ناگفته های زندگی حاج محمود در دوران کودکی و راهی که طی کرد تا به مداحی و روضه خوانی برای اهل بیت (ع) رسید، گفت وگو کردیم؛ حاج محمود چطور حاج محمود شد؟ خدا حاج محمود را سال 47 به ما داد. از همان کودکی و از وقتی که به یاد دارم، همیشه ذکر اهل بیت را بر لب داشت. تلویزیون و رادیو نداشتیم؛ اما پدرش چون خادم مهدیه تهران بود و در جلسات آقای کافی شرکت می کرد، یک ضبط صوت کوچک داشت و نوار کاست های قرآن و سخنرانی های آقای کافی را گ ...
هانیه توسلی آرزو دارم بچه دار شوم | علت بچه دار نشدن هانیه توسلی چیست
...> بازیگری حرفه ای در سال 1379 زمانی که بعنوان بازیگر در جشنواراه تئاتر تبریز حضور داشت توسط نصرالله قادری (کارگردان) که داور جشنواره بود برای بازی در تئاتر پدر انتخاب شد. چند ماه بعد برای اولین بار با فیلم کوتاه روی جاده نمناک بازی جلوی دوربین را تجربه کرد. تلویزیون و شهرت خانم بازیگر در پاییز 1379 با سریال غریبه وارد قاب تلویزیون شد و سرانجام سال 1380 با فیلم شام آخر ...
همراز با شقایق ها/ وقتی دختران بدحجاب در شلمچه متحول می شوند!
وی و می خواستند کاری کنند که من چادر را کنار بگذارم و به حالت قبلی برگردم؛ اما حرف آن ها هیچ تأثیری در من نداشت؛ چون واقعاً رفقای شهیدم کمکم کردند و اگر آن ها نبودند شاید همان اوایل جا می زدم و آن زمینه عهد بستن با امام زمان (عج) و خدا پیش نمی آمد. این دختر محجبه ادامه داد: واکنش پدر و مادرم خوب بود و هیچ مخالفتی نداشتند؛ پدرم همان شب اول که با چادر مرا دید فکر نمی کرد که بتوانم تا ...
راز قتل کارمند اداره دولتی در خیابان نبرد پایتخت برملا شد
به گزارش تازه نیوز، ساعت 6 بعد از ظهر سه شنبه 4 مرداد، به دنبال گزارش رها شدن یک خودروی ال 90 در یکی از خیابان های محدوده نبرد، مأموران کلانتری 132 وارد عمل شدند. بررسی ها نشان می داد درهای خودرو باز بوده و داخل صندوق عقب، جسد مردی 55 ساله قرار داشت. بررسی های اولیه متخصصان پزشکی قانونی زمان مرگ را حدود 4 ساعت قبل از کشف جسد و علت اولیه مرگ را ضربه چاقو اعلام کردند. با استعلام شماره پلاک خودرو ...
هر روز از مسلمان شدن راضی تر هستم/ حجاب تضمین امنیت است
کسب کنم. هاشمی ادامه داد: هم زمان انجیل می خواندم و آن را با قرآن مقایسه می کردم، قرآن برایم خیلی جذابیت داشت و اصل آن توحید بود، در دین مسیحیت مفهوم خدا را نمی توانستم به سادگی درک کنم، در قرآن اشاره شد که خدا یکی است و جذب آیات قرآن شدم. وی توضیح داد: تحقیقاتم درباره اسلام تقریباً 2.5 سال طول کشید تا اینکه مسلمان و شیعه شدم، دیدگاه اصلی این جریان مرا مجذوب خود کرد. ...
معجزه تلاش و انگیزه برای کشتی گیر آسیب نخاعی؛ زندگی قهرمان جهان به مو رسید اما پاره نشد
و نوشته است: سال 2017 که به مسابقات جهانی آتن اعزام شدم درحالی که مصدومیت شدید مینیسک پا و شبکیه چشم داشتم با دعای خیر پدر و مادرم و مردم عزیز کشورم توانستم مدال برنز جهان را کسب کنم. بعد از مسابقات جهانی درگیر درمان آسیب دیدگی بودم که بتوانم دوباره کشتی بگیرم. بارها جراحی انجام دادم تا توانستم بعد از چند ماه به لطف خدا به کشتی برگردم. درحالی که شهرستان بودم کسی جز پدرم پشتم نبود و حریف برای تمرین ...
شهاب حسینی و هادی حجازی فر همبازی شدند
...> شهاب حسینی 2 پسر به نام های محمد امین که 13 سال دارد و امیرعلی که 6 سال دارد است. نوزاد نیمه شب زمستان متولد زمستان هستم. درست بعد از 9 ماه متولد شدم، حین تولد 3 کیلو و 700 گرم وزن داشتم. ساعت به دنیا آمدنم هم 3 و 30 دقیقه نیمه شب بود. پدر و مادرم در جوانی ازدواج کردند، آنها وقتی مرا به دنیا آوردند که سرگرم جمع و جور کردن زندگی شان بودند. شهاب حسینی و دوران کودکی اش ...
شرح فضایل روزه گرفتن در روز اول محرم
.... ریان بن شبیب گوید روز اول ماه محرم خدمت حضرت امام رضا(ع) رسیدم به من فرمودند ای پسر شبیب روزه ای؟ گفتم نه. فرمودند این روزی است که زکریا به درگاه پروردگارش دعا کرد و گفت پروردگارا به من از نزد خود نژاد پاکی ببخش زیرا تو دعا را می شنوی. خدا دعایش را اجابت کرد و به فرشتگان دستور داد ندا کردند زکریا را که در محراب ایستاده بود که خدا تو را به یحیی بشارت می دهد هر که این روز را روزه ب ...
فرمان زندگی را دست گرفتم / روایتی از یک مادر تاکسیران
.... در گزارش امروز میزبان خانم رشیدپور به عنوان یک راننده تمام وقت تاکسی های اینترنتی بودیم. مادری که قبل از ازدواجش کار نمی کرده، ازدواج که کرده راننده شده و چند سال بعد از مادر شدنش تا کنون راننده تاکسی است. الان یک مادر راننده تاکسی است. دو فرزند دارد، یک پسر 16 ساله و یک دختر 18 ساله. فرزند سالم هدیه خدا بود تازه یک هفته بود که جواب آزمایش بارداری ام را گرفته بودم. من این ...
مواجهه همسر مدافع حرم با تکه های جگر شوهر! + عکس
. بعد از آن آمدیم منزل ودیدم در خانه پر از جمعیت است و همه گریه می کردند. سلفی شهید پورهنگ که از شبکه الجزیره سردرآورد! **: شما در این فاصله اصلا گریه نکردید؟ همسر شهید: گریه نمی کردم چون نمی خواستم قبول کنم حاج محمد رفته است. برخی از فامیل ها را چند ماه تا یک سال بود که ندیده بودم و برایم عجیب بود که حالا آمده اند و دارند گریه می کنند! حتی می خواستم بروم و ...
روایت یک دانش آموز از تجربیات و حال و هوای اردوی عشایر
در این فضاها وجود دارد، آموزش های این کلاس قطعا در آینده به کار ما می آید. این دانش آموز عشایر کهگیلویه و بویراحمد در مورد مزایای اردو گفت: در این اردو توانستیم روحیه خودمان را تقویت و دوستان خوبی پیدا کنیم، مهارت های جدید یاد بگیریم و سطح تعاملات و ارتباطات اجتماعی خود را بالا ببریم. وی در مورد اینکه اگر سال دیگر برای اردو دعوت شود آیا باز هم شرکت می کند یا خیر، اظهار کرد ...
چطور نماز جمعه تفریح خانوادگی می شود؟
ارائه می دهد. گاهی هم برای دوست و آشناهایی که لابلای صف ها می بینند، سر تکان می دهند. بچه ها اما می دانند که محل دائمی تجمع بقیه هم سن و سال هایشان کجاست. می روند همان جا که بساط نقاشی و کاردستی به پاست. پسر بچه ها آن چنان در لگو بازی و کارت بازی شان غرق می شوند که وقتی نماز تمام می شود و مامان یا بابا به سراغ شان می آیند، چانه می زنند که تو رو خدا یه کم دیگه بمونیم تا بازی مون تموم شه . ...