سایر منابع:
سایر خبرها
ملاقات گذاشتیم، راهی پایتخت شدم. موقع سفر کارت عابربانکی که پدرم به من داده بود و مقداری پول داخل کیف پولم بود. حتی کارت ملی و مدارک دیگر هم داخل کیف پولم بود که اصلا متوجه نشدم چه زمانی و توسط چه کسی کیفم به سرقت رفت. چه زمانی متوجه سرقت شدی؟ وقتی به تهران رسیدم، از عابربانک پول گرفتم و کیفم را داخل جیب کاپشنم گذاشتم. بعد سوار مترو و اتوبوس شدم و در نهایت تصمیم گرفتم برای دو ...
، همیشه فکر می کنم جای یه کسی دیگه رو گرفتم. مردن او باعث تولد من شد. بعد همین اتفاق باعث شد که خانوادم خیلی با ترس و لرز منو بزرگ کردن. از ترس اینکه مبادا بمیرم، با هر اتفاق مختصری که واسه من می افتاد نذر و نیاز می کردن. چیزی بود به نام چل بسم الله که به گردنم آویزون می کردن و سرکتاب باز می کردن و دعا و تعویذ. به هر حال خیلی عزیزدردانه بودم. پدرم مذهبی نبود اما مادرم یک مذهبی خیلی عجیب ...
... سینمای پس از انقلاب ما؛ هویت بومی ما ابتدا باید ببینیم فاطمه معتمدآریا این صحبت ها را در چه بستری طرح کرده بود. او می گوید: من مقاله مفصلی برای دانشگاه مریلند که رفتم آنجا و صحبت کردم، نوشته بودم راجع به سه نسل از بازیگران زن سینمای ایران. چکیده اش را اگر بخواهم برای خودم یادآوری کنم و به شما بگویم، خواهم گفت این سه نسل شاید با هم هیچ تشابهی نداشته باشند ضمن اینکه یک وجه مشترک از ...
پیش از آشنایی با هومن سیدی و حضور در کلاس های بازیگری و رفاقتم با او، مدت های زیادی در سینما کار کرده بودم. دوره های زیادی دیده بودم و حتی برای چند پروژه هم انتخاب شدم و خیلی ها بعد از تست های اولیه، تعریف می کردند و می گفتند همه چیز قطعی است، ولی بعد در آخرین لحظه انگار کارها جور درنمی آمد. حتی در 2سریال تلویزیونی هم بازی کردم، اما نتیجه اش چیزی نبود که راضی ام کند. حس می کردم ایرادهایی دارم و ...