سایر منابع:
سایر خبرها
متجاوز سریالی از اعدام گریخت/ او به هشت زن تجاوز کرده بود!
مطب خواهرم سرقت کرده و با به جا گذاشتن مزدای اولی که دزدیده بود، فرار کرد. چند روز بعد پلیس در تعقیب و گریز توانست متهم را بازداشت کند. او با ماشین من قصد فرار داشت که یک تاکسی سد راهش شد و متهم پس از برخورد با تاکسی به ناچار متوقف شد. ماشین من در این تصادف و همچنین در تیراندازی پلیس در جریان تعقیب و گریز برای بازداشت متهم به شدت آسیب دیده و من خسارت آن را می خواهم. دیگر شاکی پرونده نیز ...
فرار با لباس زنانه برای مخفی کردن راز قتل خواهر
مرگ پس از 7 سال خانواده مقتول پس از 7 سال عامل قتل پسرشان را به حرمت امام حسین (ع) بخشیدند. بیشتر بخوانید سرقت بدون آثار جرم! اعضای یک باند اتباع خارجی که به منازل، مغازه ها و خودرو ها دستبرد می زدند در حالی با تلاش نیرو های انتظامی مشهد دستگیر شدند که هنوز برخی از متهمان فراری هستند و تحت تعقیب قرار دارند. بیشتر بخوانید دستگیری سرکرده باند بزرگ قاچاق ...
دو زندگی را فدای سوء ظن کردم
.... همه چیز خوب پیش می رفت تا روزی که از او خواستگاری کردم. منتظر بودم از این پیشنهاد من خوشحال شود، اما نه تنها خوشحال نشد، بلکه جوابش منفی بود. وقتی جواب منفی را شنیدم، شوکه شدم. اول فکر کردم شوخی می کند اما واقعیت داشت و خیلی جدی گفت نهایت این رابطه، همین دوستی است و او قصدی برای ازدواج با من ندارد. از همین جا مسیر رابطه ما وارد دست اندازهایی شد که پایانش را الان می بینید. تا چند روز با ...
با خواهرم بر سر اینکه از خانه بیرون نرود درگیر شدم و او را کشتم
.... بعد از قتل خیلی پشیمان شدم اما دیگر کار از کار گذشته بود.آن شب مادرم در خانه نبود و تصمیم گرفتم صحنه سازی کنم تا راز قتلی که مرتکب شدم فاش نشود. وی ادامه داد: نیمه های شب بود که جسد خواهرم را در صندلی عقب ماشین خودش قرار دادم و صبح روز یکشنبه درحالی که لباس خواهرم را پوشیده بودم، سوار بر ماشینش شدم و از خانه بیرون رفتم. گمان می کردم همه تصور می کنند که خودش از خانه بیرون رفته و ...
ماجرای دختری که در 13سالگی از خانه فرار کرد و آبرو و حیثیتش را از دست داد
برای مصرف مواد مخدر باید پول پرداخت کنم. وقتی ساعتی بعد آثار خماری در وجودم نمایان شد به ناچار از یک فروشگاه چند تکه لباس سرقت کردم و با فروش آن به مغازه های دیگر مواد مخدر خریدم. از آن روز به بعد برای تامین هزینه های اعتیادم به سرقت از منازل و مغازه ها روی آوردم . در همین گیر و دار با پسر معتادی به نام ایمان آشنا شدم و تصمیم گرفتیم با یکدیگر دست به سرقت بزنیم تا کسی به ما شک نکند . از آن ...
می گفتند دو پرنده عاشقیم
.... بعد هم هواخوری و تماشای تلویزیون و خواب . این را شنیدید؛ کپی اش کنید روی دو روز قبل و پارسال و فردا و سال بعد! اینجا همه روزها یک شکل است! کسی به ملاقاتت می آید؟ وقتی به زندان افتادم خواهرانم هر هفته می آمدند، بعد شد ماهی یک بار، بعد سالی یک بار! الان هم دیگر کسی نمی آید. فقط شاید گاهی پسرم برای دیدنم بیاید. آن هم در نهایت سالی یک بار. پسرت چند سال دارد؟ 23 ساله است. در ...
اعدام پایان خیانت مرد تهرانی به زنش / زن مطلقه چطور کشته شد؟ + جزییات
اشاره به متهم گفت :امیر پس از کشتن زنم پسرم را در خیابان رها کرد و من 6 ماه به دنبال پسرم سرگردان بودم. پسر خردسالم 6 ماه را در بهزیستی گذرانده بود تا اینکه من او را پیدا کردم . او چطور توانست دست به چنین کاری بزن و حالا نمیدانم چرا با قرار وثیقه آزاد است. سپس امیر در جایگاه ویژه ایستاد و گفت: اتهام شرب خمر را قبول دارم اما من آزاده را نکشتم . من نصاب در و پنجره هستم و زندگی خوبی با همسرم ...
ماجرای قتل عجیب مادرزن توسط داماد
شدت جراحات جانش را از دست داده بود. پس از بررسی های اولیه دستور بازداشت جوان 31ساله صادر و طولی نکشید که وی دستگیر شد. او در جریان بازجویی ها مدعی شد که قصد کشتن مادرزنش را نداشته و هنگام فرار از دست خانواده همسرش، اصلا متوجه نشده که مادرزنش را با ماشین زیر گرفته است. با این حال بررسی صحنه حادثه، اظهارات شاهدان و تحقیقات تخصصی از این حکایت داشت که وی آن روز عمدا مادرزنش را زیر گرفته و باعث مرگ او ...
پیگیری های وزارت خارجه برای آزادسازی تبعه ایرانی بازداشتی در عربستان
به گزارش تیتربرتر ؛ وزیر امور خارجه کشورمان عصر امروز در جریان گفت وگوی تلفنی با بدر البوسعیدی وزیر امور خارجه عمان در بخشی از این گفت وگو با اشاره به بازداشت یکی از حجاج ایرانی در جریان مناسک حج امسال توسط پلیس عربستان سعودی، بر ضرورت آزادی هر چه سریعتر وی تأکید کرد. وزیر امور خارجه عمان نیز در جریان این گفت وگو خاطر نشان کرد: در چهارچوب مناسبات دوستانه دو کشور، پیگیری لازم را برای آزادی این زائر ایرانی به عمل می آورد. ...
اسارت مقدسی که طعم آزادی اش همچنان شیرین است
...: زیباترین خاطره ای که برای من در دوران اسارت اتفاق افتاده و بارها بازگو کرده ام برمی گردد به شبی که می خواستیم وارد اردوگاه بشویم. البته من بلافاصله وارد اردوگاه نشدم چون حدود 50 روز در یکی از بیمارستان های بغداد بستری بودم، بعد از بیمارستان مرا بردند به زندان الرشید در بغداد؛ زمانی که اسیر شدم دی ماه بود و در 15 فروردین ماه به بقیه اسرا در اردوگاه محلق شدم. آیت الکرسی سدی در برابر ...
خاطره نگاری سینمایی با یاد ناصر ملک مطیعی
سلام کردم. سرهنگ زرنگار بلافاصله ناصر ملک مطیعی را شناخت و او را در آغوش کشید... من با علی آقا ماشین شور که مردی ساده و با لهجه ای شیرین ترکی حرف می زد، آشنا بودم و هر روز می دیدمش. علی آقا بعد از چند سال ماشین شویی پیکانی خرید و شد راننده خطی یوسف آباد-ونک! علی آقای ماشین شور سطل و لنگش را زمین گذاشت و گفت: ای خدا، ناصرخان، خاک بر سر من، ناصرخان، چه نفهمم من، ناصرخان، پول گرفتم از ...
روایت آزاده گلستانی از 100 ماه اسارت در اردوگاه های عراق؛ نمادی از آزادگی و مقاومت
روز ورود به جمع اسرا خاطره ای دارید؟ پس از آن که وارد اتاق اردوگاه شدم، با شهید ابوترابی برخورد کردم . نام ایشان را زیاد شنیده بودم و می دانستم در چنگال عراقی ها اسیر است. شرح اقدامات و مبارزات وی در اردوگاه ها به گوشم خورده بوده، شهید ابوترابی دقایقی پس از ورودم به اردوگاه مرا به گوشه ای کشاند و آرام گفت: تاکنون حضورتان تهاجمی بود اما از الان باید در مقابله با عراقی ها موضع تدافعی ...
زنی در مخمصه ازدواج پنهانی!
. او مدعی بود کارش ماموریتی است و هر زمان که به او ماموریت بدهند باید به ماموریت برود. به همین دلیل گاهی نیز چند روز به خانه نمی آمد و من همه دروغ هایش را باور می کردم. چند ماه بعد و در حالی که دخترم را باردار شده بودم پدرم متوجه ازدواج پنهانی ام شد و مرا به شدت کتک زد. بهمن هم وقتی این ماجرا را فهمید ارتباط مرا با خانواده ام قطع کرد. او پیام های تهدیدآمیز پدرم را به من نشان می داد که هر ...
سرقت مسلحانه تازه داماد و نو عروس؛ نمی توانستم قسط های وانت را پرداخت کنم! +تصاویر
می رسیم و اگر نشانی منزل را بدهید برای مشاهده لپ تاپ می آییم! زن جوان که در خانه تنها بود از خریداران خواست کمی دیرتر بیایند! چرا که همسرش در منزل نبود و او قصد داشت با شوهر خواهرش تماس بگیرد و از او بخواهد هنگام فروش لپ تاپ در منزل او حضور داشته باشد. به نقل از خراسان، دقایقی بعد شوهر خواهر زن جوان به مجتمع مسکونی باجناقش رفت و آن ها منتظر خریداری ماندند که قرار بود لپ تاپ مستعمل را به ...
داستان زندگی دختری به نام نیلوفر که پس از رابطه نامشروع در 13 سالگی به تباهی کشید
شدند؟ سال 87 . علتش چه بود؟ پدرم اعتیاد داشت. وقتی مواد به او نمی رسید، مانند دیوانه ها می شد و هرچه به دستش می رسید می شکست. نه ساله بودم و همیشه می ترسیدم نکند پدرم بلایی سر من و مادرم بیاورد. دعواهای آنان تمامی نداشت. هر روزِ زندگی مان شده بود جروبحث کردن های مادر و پدرم. پدرم بیکار بود. مادرم هم به من توجه نمی کرد تا اینکه آن ها از همدیگر جدا شدند. بعد ...
پوشش زنانه برای فرار از قتل خواهر
پسر جوانی که پس از قتل خواهرش برای انتقال جسد، لباس زنانه به تن کرده بود، در جریان تحقیقات فنی پلیس تهران بازداشت شد. در نخستین ساعت صبح روز یک شنبه 23 مرداد، مرد رهگذری در بلوار میرداماد تهران متوجه جسد بی جان زن جوانی کنار پیاده رو شد و موضوع را به مأموران پلیس خبر داد. دقایقی بعد تیمی از مأموران کلانتری 103 گاندی به محل اعزام شدند و در آنجا با جسد زنی حدوداً 35 ساله روبه رو شدند که هیچ ...
تازه داماد: غیرتی شدم و همسرم را کشتم
بلافاصله بعد از قتل همسرم از کاری که کرده بودم پشیمان شدم. با این اشتباه زندگی خودم، خانواده ام و زندگی خانواده مهشید را سیاه کردم. آن زمان صاحب یک کارگاه بودم و 15 کارگر داشتم و می توانستم زندگی خوبی برای خودم و مهشید مهیا کنم، اما با اشتباهی که مرتکب شدم همه چیز را خراب کردم. حالا گرفتار بیماری هستم و به همین دلیل از قضات تقاضای کمک دارم. در پایان جلسه قضات وارد شور شدند و با توجه به شرایط بیماری این متهم وی را به سه سال و چهار ماه زندان با احتساب روزهای بازداشت محکوم کردند و بدین ترتیب وی به زودی آزاد می شود . ...
سرقت های عجیب در ایران
گرفتیم آن ها را سرقت کنیم شاید برای یک خانواده سرقت چند متر لوله مسی هزینه زیادی نباشد، اما وقتی چندین سرقت انجام دادیم و آن ها را فروختیم متوجه شدیم از این راه می توانیم خرج زندگی مان را دربیاوریم. درادامه سارقان که دست به این شیوه سرقت عجیب زده بودند به سرقت دوازده لوله مسی از خانه های بهبهان اعتراف کردند و روانه زندان شدند. روش عجیب گوسفند دزدان چندی قبل مرد چوپانی ...
صحنه زنی دو جوان در نجف آباد
بازی کردند که راضی شدم مبلغی به جوان مصدوم پرداخت کنم تا از این مهلکه خلاص شوم. پول را به حسابی که گفته بود واریز کردم و به خانه برگشتم اما چند روز بعد متوجه شدم که درست با همین شگرد از فرد دیگری اخاذی شده و آنجا بود که مطمئن شدم در دام کلاهبرداران افتاده ام و تصمیم گرفتم از آنها شکایت کنم. حسین ترکیان، رئیس پلیس آگاهی استان اصفهان گفت: مأموران در جریان بررسی های تخصصی موفق شدند جایگاه ...
پرسپولیسی هستم و الگویم دروازه بان بارسلونا است/ می خواهم در لالیگا بدرخشم/ مربیگری در تیم ملی سلیقه ای ...
افتاد؟ راستش 6 ماه از فوتسال دور شدم، کمردردهای عجیب و پاسخ قطعی پزشکان دیگر راهی برای بازگشت نگذاشته بود اما بعد از 6 ماه احساس کردم آن زهرای سابق نیستم، به یک دختر ضعیف تبدیل شده بودم و به جرات می گویم آسیبی که دوری از فوتسال به روحیه من وارد کرد به مراتب بیشتر از مشکلات جسمی بود. پس همان زمان، وقتی حدود 20 ساله بودم دوباره به فوتسال بازگشتم اما این بار به عنوان یک دروازه بان! ...
خدیجه میرشکار، اولین بانوی اسیر ایرانی در دفاع مقدس، از روز های سخت زندان و استخبارات می گوید
بودند و می گفتند سپاهی هستم. چند روزی که در بیمارستان بودم، دم در اتاق نگهبان گذاشته بودند که یک وقت فرار نکنم. بعد از آن، با اینکه درمان نشده بودم و هنوز زخم هایم باز بود من را به انفرادی بغداد بردند و مدام در بازجویی ها از اوضاع ایران و امام خمینی (ره) سؤال می کردند. پذیرایی با باتوم به زندان عراق و بازجویی ها که می رسیم از او می خواهم از شکنجه های آن روز ها برایم بگوید ...
خاطره بازی با ستاره ملی پوش دهه50
: چرا دیگر تمرین نمی آیی؟ گفتم: می خواهم کشتی گیر شوم. گفت: یک روز می آیم و مسابقه ات را تماشا می کنم. آن موقع مسابقات کوچه به کوچه بود. یعنی کشتی گیر کوچه فلان با کشتی گیر کوچه دیگر مسابقه می دادند. آن روز حسن حبیبی آمد. وارد زمین کشتی شدم. طولی نکشید که حریف را شکست دادم. البته دستش شکست. حسن حبیبی چیزی نگفت اما بعد از آن هر روز خانواده آن فرد به خانه ما می آمدند که تو دست بچه ما را شکستی ...
اعتراف عجیب عروس جوان که پنهانی به خانه برادر شوهرش رفت
دهد و همیشه پیشنهاد دادم اگر کمک مالی خواستی بگو و همیشه تاکید داشتی که خودت موضوع را حل می کنی تا این که از خانه ام سرقت شد. او افزود: هیچ وقت به تو شک نداشتم اما وقتی شنیدم خودروی گران قیمتی خریدی و وقتی به خانه مان آمدی رفتار خودت و همسرت تغییر کرده بود و با توجه به این که از روز اول پلیس تاکید داشت که سرقت از سوی یک آشنا صورت گرفته است همان شب مهمانی به تو شک کردم و وقتی حرف هایت را ...
تکریت اتاق شماره چهار روایت امیر آزاده ای که تهدیدها را به فرصت تبدیل کرد
سرویس : البرز - زمان : شناسه خبر : 1206293 خبرگزاری شبستان - البرز؛ اسارت واژه غریبی است، به ویژه که برای رضای خدا و آزادی وطن گرفتار آن شده باشی. بالاتر آنکه در سرزمین و میان مردمی اسیر باشی که هر روز زخم های اسارت را تازه تر از همیشه می کنند. ( 26 مرداد) برگی از تاریخ انقلاب اسلامی ایران است، سالروز ورود آزادگان به وطن. آزادگانی که سال ها طعم اسارت در زندان های بعثی را ...
مرحوم ابوترابی معتمد آزادگان بود/ با شعار الله اکبر منافقین را هو کردیم
ماه و آزادسازی دشت عباس به خانه برگشتم. دوباره در شهریور سال 1361 اعزام شدم و مسئول دسته در گروهان شهدای ماهشهر بودم. پس از اینکه سه ماه گذشت، با این که می توانستم برگردم، چون مطلع شدم که قرار است عملیاتی انجام شود، برنگشتم تا در آن عملیات شرکت کنم. ماندم و در عملیات والفجر مقدماتی شرکت کردم. خداوند منافقین را لعنت کند، با توطئه آن ها عملیات لو رفته بود و ما در محاصره افتادیم و 18 بهمن سال 1361 به ...
طلبی برای اسارت در راه وطن نداریم + فیلم
قضا نشود. حقیر چون در ایران کونگ فو کار کرده بودم، شروع کردم به بچه ها یاد دادن. از اولین کارها این بود که هر روز بعد از صبحانه بچه ها ورزش می کردند اما نه با امکاناتی که در ایران داشتیم. وسایل ورزشی هیچ نداشتیم. حتی نگهبان هم می گذاشتیم که عراقی ها ما را نبینند چون اگر ما را می گرفتند زندان انفرادی می بردند. البته بعد از هفت سال متأسفانه تعدادی از مربی ها را گرفتند. هفت مربی بودیم که ...
از نوشتن نوحه روی کاغذ سیمان تا بوسه بر دستان شکنجه گر
شدم و بعد از آن 5 سال به اردوگاه تکریت 5 انتقال داده شدم و سپس به اردوگاه عنبر 13 و بعد از آن به اردوگاه مخفی 17 عراق انتقال دادند؛ چراکه از نظر صدامی ها انسان های خوبی نبودیم و اسرای مورددار در این مکان نگهداری می شدند و تقریباً دو سال را در این زندان پشت سر گذاشتم و آخرین گروهی که به ایران وارد شدند ما بودیم و پس از افراد مفقودالاثر به ایران بازگشتند. حدود 2 هزار نفر از اسرا را به صلیب سرخ ...
عاقبت تویوتای صفر فاطمیون در حوالی حلب +عکس
دلیل ها را پیدا می کردم. من آدم پررویی بودم و مدام سئوال می کردم. بعد از آن چون ایشان افغانستانی بود ابایی نداشتم که بخواهم نقاط ضعف را بگویم. من کسی بودم که ایرانی و افغانستانی برایم مهم نبود و به هدف اصلی فکر می کردم و می خواستم حالا که این جریان دارد شکل می گیرد این عیوب را دارد و باید حل بشود و این فرصت خیلی برایم ناب بود. بیشتر اوقات سر ابوحامد شلو غ بود اما آن 6 صبح و آن 40 دقیقه ...