چگونگی مجروحیت دکتر محمد پرغو/ روایت میرزازاده از حماسه روز حادثه
سایر منابع:
سایر خبرها
ارتش سری در کریمه
یک مقام ارشد اوکراینی که نخواست نامش فاش شود، گفت که یک واحد نظامی نخبه اوکراینی که در پشت خطوط دشمن فعالیت می کرد، مسوول این انفجارها بود. وزارت دفاع روسیه در بیانیه ای اعلام کرد که این رویداد یک عمل خرابکارانه است. این سخن در حقیقت اعتراف مهمی است به اینکه جنگ در حال گسترش به جایی است که کرملین آن را قلمرو روسیه می داند. حملات اوکراین به کریمه تاکیدی است بر تاکتیک های نظامی تهاجمی و فزاینده این کشور، زیرا دولت کی یف به سلاح های دوربرد غربی و نیروهای ویژه برای حمله به پشت جبهه، مختل کردن خطوط تدارکاتی روسیه و مقابله با مزیت های روسیه در تجهیزات متکی است.این حملات همچنین نشان دهنده چالشی رو به رشد برای پوتین و بر جایگاه سیاسی پوتین در داخل روسیه است. در قاموس روس ها، هیچ اقدامی در تمام دوران 22ساله حکمرانی پوتین به اندازه ضمیمه کردن کریمه به روسیه در میا ...
در دانشگاه اسارت به سن تکلیف رسیدم
خانواده ها اعلام کرده بود شهید شده ایم اما به خانواده من الهام شده بود که من زنده هستم. آیا هنگام اسارت مجروح شدید؟ زمانی که در منطقه عملیات بودم یک ترکش هم نخوردم اما بعد اینکه اسیر شدیم روی نفربر عراقی پشت خاک ریز عراقی ها به رگبار بسته شدیم برخی از اسرا شهید و برخی مجروح شدند که من هم 2 تیر خوردم تیری که به مچ پای راستم خورده بود خون ریزی شدیدی داشت و 2 سال طول کشید تا این ...
مأموریت داریم به دریا های دوردست برویم
دیگری از او برجای نمانده است. فرمانده نیروی دریایی سپاه افزود: حفظ موجودیت عزتمندانه ملت شریف ایران و تمامیت ارضی و استقلال کشور عزیزمان، خط قرمز فرماندهان و دلاوران از جان گذشته جمهوری اسلامی به ویژه دریادلان نیروی دریایی سپاه است و ما در برابر هر گونه تهدید و فتنه انگیزی دشمن بسیار حساس هستیم و برای پاسخگویی قاطع و پشیمان کننده لحظه ای درنگ نمی کنیم. دریادار پاسدار تنگسیری با مثبت ارزیابی ...
آزادگان با معنویت شان ورای دیوار ها را می دیدند
به چشم مان می آورد. یک عصر غریبانه و محزون بود. از نیرو ها تعدادی به شهادت رسیده بودند و باقی رزمندگان که ما بودیم دیگر توان و قدرتی در بدن مان نداشتیم بعد از اینکه محاصره شدیم به اسارت دشمن درآمدیم. حدوداً چند نفر بودید؟ یک گردان از بچه های بسیج و سپاه به همراه یک گردان از ارتش در تپه های اطراف شیاکوه مستقر بودیم که هر دو گردان متلاشی شدند و شاید جمعاً 90 نفر بودیم که اسیر شدیم ...
اسارتش را نمی خواستم؛ یا آمدنش را آرزو می کردم و یا شهادتش را
دشمن شکست خورد، به همین نیروها و ادوات بیشتری وارد منطقه کرد تا شکست خود را جبران کند. در این میان خبر می رسد که عراقی ها به ارتفاعات مهم “بلفت” نزدیک شدند و خط دفاعی بچه ها در حال سقوط است. شهید سودی هم که از اهمیت این ارتفاعات به خوبی آگاهی داشت، با چند نفر دیگر از رزمندگان به کمک نیروهای خودی رفت و بعداز نبردی سنگین با تعداد زیادی از تانک ها و نیروهای پیاده و گارد عراقی، در 16 مردادماه سال 1366 ...
حاج حسین 5 بار در محاصره دشمن تا مرز شهادت رفته بود
بود که من حتی نمی توانستم بروم اورکتم را که چند متر آن طرف تر بود بردارم تا خودم را از گزند سرما نجات بدهم. در چنین شرایطی شنیدیم یک نفر از بچه های مجروح به نام جلیل سوری که بچه تویسرکان بود ما را قسم می دهد او را همراه مان ببریم. حاج حسین گفت برادر میرزایی این مجروح را روی دوش من بینداز. گفتم حاجی وسط آتش دشمن من حتی اورکتم را نمی توانم بردارم حالا شما می خواهی یک مجروح را روی دوشت بیندازی و با ...
عشق به وطن در اوج مظلومیت/ ماجرای اسارت 77 ماهه چند تن از آزادگان
آن دوران بازگو می کنند. عملیات خیبر محمدی: راس ساعت 20:30 سال 1362 گردان های حضرت علی اصغر و حضرت ابوالفضل(ع) لشگر31 عاشورا برای شکستن خط دشمن سوار قایق ها شدند و با دستور فرماندهان از قرارگاه نجف، عملیات خیبر را با رمز یا رسول الله(ص) آغاز کردند. چند ساعت از رفتن نیروهای خط شکن31 عاشورا می گذشت که دو گردان طفلان مسلم و انبیا از لشگر نجف اشرف برای پشتیبانی از آن ها ...
ماه کامل از زندگی یک مدافع حرم نابغه معرفی شد
.... فاضل درباره ورود شهید حسین قمی به سوریه گفت: اوایل سال 92 که بحران سوریه به طور جدی شروع شده بود وارد دمشق شدیم؛ اکثر مناطق سقوط کرده بود و تنها جایی که باقی مانده بود فرودگاه دمشق بود. تنها یک راه ارتباطی بین فرودگاه و شهر بود و تمام فشار دشمن هم روی همین قسمت بود. حسین برای اولین بار اواخر سال 92 وارد منطقه عملیاتی شد. وی تصریح کرد: ما از قبل حسین را می شناختیم. بچه ...
مأموریت محرمانه لشگر17 علی بن ابیطالب (ع) در یک عملیات
تیر قرار می گرفت. مواضع دشمن از دیدگاه خودی قابل تشخیص بود. ازاین رو، روزها به شناسایی از دیدگاه اکتفا می شد و برای تکمیل اطلاعات، تیم های گشتی شناسایی شب ها از سه محور تا نزدیکی خط دشمن را شناسایی می کردند. استعداد دشمن در محدوده منطقه عملیاتی لشگر 17، یک گردان برآورد شد و کمین ها و موانع دشمن در جلوی خط پدافندی، مانع مهمی برای نفوذ به شمار نمی آمد. طرح ریزی تیپ 1 لشگر 17 ...
3 مراسم تشییع برای شهیدان مفقودالجسد در 25 سال
آرپی جی از سیدابراهیم 58 ساله از قله کوه به سمت دامنه کوه می آید. چند بار می رود و می آید. برای اینکه بهتر تانک های بعثی را ببیند، باز به دامنه کوه می آید. از آن طرف سیدابراهیم از ابتدای عملیات ترکش خورده و خونریزی دارد، اما کم نمی آورد و به سیدحسین مهمات می رساند. در همین رفت و آمدها سیدحسین زیر آتش دشمن هنگامی که قصد انهدام یک تانک دشمن را دارد، به شدت مجروح می شود. سیدابراهیم هراسان ...
استایل سنگین و باکلاس نرگس محمدی
) می باشد. در خانواده ای 5 نفره متولد شده، فرزند بزرگ خانواده است و یک خواهر و یک برادر دارد. نرگس محمدی می گوید مادرم کارمند صدا و سیما بود و با محیط های هنری آشنایی داشت، از طرفی تمام اعضای خانواده ام به فیلم علاقه مند بودند. اما موضوعی که وجود داشت این بود که خانواده ام اصرار داشتند اول درسم تمام شود و بعد به طور جدی وارد عرصه بازیگری شوم که خدا را شکر این اتفاق هم افتاد. ...
شکنجه های روزهای اسارت مرا به یاد امام کاظم(ع) می انداخت
تی آنجا ما را می زدند، با خودم فکر می کردم بر سر امام چه گذشت. در استخبارات بغداد خیلی ما را زدند، خیلی شکنجه کردند. پشت لباس های ما نوشته شده بود: یا زیارت یا شهادت به خاطر این کلمات ما را می زدند. هفت روز در بغداد ماندیم. در بغداد هم ما را در شهر گرداندند. مردم بغداد در زدن ما سنگ تمام گذاشتند. چاقوهای کوچکی داشتند که به پهلوی بچه ها می زدند. همخوانی در سوله بغداد ...
پسرم مزارش را مشخص کرده بود!
...... که دیگر بعد جنازه اش را آوردند. ستاد هدفش این بود که از خیابان نواب صفوی روز سه شنبه تشییع پیکر شهید برگزار بشود، بعد یکی آمد آنجا نشسته بود گفت نظر شما چیه آقای محمدی؟ گفتم نظر من؟ روز دوشنبه از مهدیه. گفت نه، سه شنبه از نواب صفوی. پشت سرش هم همان بالا زده بود، گفتم این پوستر را می بینی؟ گفت بله، گفتم می شناسیش؟ گفت بله، گفتم کیه؟ گفت جواد محمدی؛ گفتم پس گوش کن. گفتم من می گویم ...
تلخ و شیرین روزهای اسارت
به عنوان شهید مفقودالاثر پیکر من را تشییع کردند و به این ترتیب از من به عنوان شهید زنده نام برده می شود. بعد از هفت روز کما در بیمارستان صحرایی بیدار می شوم و دوباره به عنوان امدادگر خط شکن به کمک نیروهای رزمنده می روم. بعد از حدود 23 روز حضور در جبهه زمانی که به همراه چهار نفر از دیگر امدادگران پیکر مجروح محمد جواد آخوندی را به کمک برانکارد حمل می کردیم مورد حمله دشمن قرار گرفته و دو ...
حکایت شورانگیز حماسه ها در آخرین دژ مقاومت/ حماسه پاوه؛ معجزه ای در قواره پیروزی انقلاب اسلامی
.... نان و آذوقه نداشتند؛ مهمات آنها به پایان رسیده بود؛ همه مرتفعات شهر به دست دشمن سقوط کرده بود؛ بیمارستان معروف پاوه، به دست آنها افتاده بود و همه 25 پاسدارش، به شهادت رسیده بودند.در مقابل آنها، نیرویی بین 2 تا 8 هزار نفر از همه گروه های چپی و راستی، با اسلحه سبک و سنگین، همه منطقه را زیر سیطره خود گرفته بودند. در پاسگاه پاوه دهها نفر مجروح شده بودند، ولی هلی کوپترها فرصت نداشتند که ...
این اسیر در یک قدمی شهادت ایستاد
داشت دیگر همسنگرانش را از وجود ما در نزدیکی سنگرشان مطلع کند. درعرض چند ثانیه چند سرباز تنومند عراقی را دیدم که سراسیمه از سنگرشان بیرون آمده و به ما خیره شده بودند. باورشان نمی شد که ما توانسته باشیم شب گذشته در زیر آن باران گلوله خودی و دشمن تا آنجا پیشروی کرده باشیم. لحظاتی بعد درحالی که یکی از آنها جلوتر از بقیه مین های سر راهشان را خنثی می کرد، چهار نفر دیگر هم پشت سرش و اسلحه به دست با احتیاط ...
روایت یک آزاده از جهاد تبیین در بند اسارت و توفیق زیارت کربلا
.... ماشین های نو و مدل بالای آمریکایی و شوروی آن جا پارک بودند. فرمانده دستور تیراندازی به سمت ماشین ها و از کار انداختن آن ها را داد. چند ماشین را از کار انداختیم. مهمّات مان داشت تمام می شد، دست از کار کشیدیم و به طرف شرق بصره حرکت کردیم. اثری از عراقی ها نبود، خود را به سنگر خالی رساندیم و پناه گرفتیم. تا صبح در آن جا ماندیم. هوا روشن شد. عراقی ها مثل مور و ملخ با همراهی تانک ها ...
آزادی از برزخ
...> دستور عقب نشینی صادر شد، آماده شده بودیم که به عقب برگردیم که یک توپ یا تانک در 15 متری من منفجر شد، از زمین کنده شدم، خشاب و اسلحه ام هم یک طرف افتاد. بلند که شدم هیچ کس را دور خودم ندیدم، فکر می کردم کشته شده ام، خیلی گیج بودم. نمی دانستم کجا بروم و چه راهی را در پیش بگیرم، بی هدف پیش می رفتم تا ببینم به کجا می رسم. کسی همراهم نبود. با خودم می گفتم به جلو می روم یا به طرف دشمن می ...
ما دشمن را در خاک خودش به اسارت گرفته بودیم
استقبالتان آمدند؟ الحمدلله بعد از شش سال اسارت آزاد شدیم. باید از مردمی که برای استقبال از ما سنگ تمام گذاشتند، قدردانی کنیم. جایگاهی مقابل درِ خانه آماده کردند تا من برایشان صحبت کنم. من هم بالای جایگاه رفتم، از امام برایشان گفتم، از روز های اعزام به جبهه، از آرزوی نابودی اسرائیل و از روز های اسارت که با ایمان و یکپارچگی بچه ها ید واحده بودیم. گویی ما دشمن را در خاک خودش به اسارت گرفته بودیم ...
از لحظه شنیدن خبر ارتحال امام تا توسل 72 اسیر به امام حسین (ع)
بعد از عملیات در محاصره سنگین دشمن قرار گرفتیم و به واسطه نداشتن مهمات و مجروحیت شدیدی که خودم و دوستانم داشتیم به اسارت دشمن در آمدیم. به مدت 4 سال به عنوان شهید مفقودالاثر به خانواده معرفی شده بودم که بعد از شروع تبادل اسرا، در سن 21 سالگی؛ در روز پنجم شهریور سال 1369 به میهن بازگشتم و در هشتم شهریور به خانواده تحویل داده شدم و در آنجا بود که متوجه شدند من زنده هستم و از فهرست شهدا ...
رژیم اسرائیل عمدا خط حائل بین سرزمین های اشغالی و سوریه را نقض کرد
اشغالگر اسرائیل از سمت کوه تل الفرس به سمت منطقه الصباح و سپس به سمت منطقه عین عیشه حرکت و در آنجا به مدت 10 دقیقه توقف کرد و با گلوله توپ مواضع ارتش عربی سوریه در پشت خط برافو را هدف قرار داد. 12 ماه جاری میلادی دو شهروند سوری در پی حمله توپخانه ای رژیم صهیونیستی به وسیله دو گلوله تانک در حومه روستای الحمیدیه در شمال قنیطره مجروح شدند. رژیم اسرائیل بلندی های جولان سوریه را در ...
خدیجه میرشکار، اولین بانوی اسیر ایرانی در دفاع مقدس، از روز های سخت زندان و استخبارات می گوید
...، ما را سوار یک آمبولانس کردند و به العماره عراق بردند. یک شب در راه بودیم و این شب آخرین شبی بود که من در کنار حبیب بودم. سرش روی دستم بود و با هم حرف می زدیم. در همان حالت با لباس های خونی و درد زیاد، پشت آمبولانس نماز صبح را هم خواندیم. بعد از آن، حبیب چشم هایش را بست و دیگر چیزی نگفت. خیال کردم که خوابیده است و استراحت می کند، ولی اشتباه می کردم. چند ساعت بعد که چند اسیر دیگر ...
سختی کار در پرسپولیس را دوست دارم
پرسپولیس هستم. در پست هافبک راست و چپ و هافبک پشت مهاجم و حتی فوروارد کاذب بازی می کند که در آن ستاره های زیادی مانند امید عالیشاه، سروش رفیعی، مهدی ترابی و سعید صادقی حضور دارند. عمری در این ارتباط عنوان کرد: بازی کردن در پرسپولیس که بسیار سخت است اما من این سختی را دوست دارم و از تجربه حضور کنار بزرگان استفاده و تلاشم را می کنم تا بتوانم میان این همه ستاره خودی نشان دهم. آقا امید، آقا سروش و آقای ...
فکه ، قتلگاه 120 رزمنده/وقتی بعثی ها اسرا و شهدای فکه را آتش زدند!
سرآغاز حماسه مظلومانه ای در فکه شکل می گیرد، حدود ساعت 2:15 شب خبر می رسد مهمات بچه ها درحال تمام شدن است و تعداد زیادی از بچه ها زخمی و شهید شده اند، با توجه به حجم شدید آتش دشمن و وضعیت خاص منطقه (رملی بودن) امکان ارسال مهمات به سختی ممکن است. عراقی ها بچه ها را از سه طرف محاصره می کنند، اما فرزندان عاشورایی خمینی تا ساعت حدود هفت صبح مقاومت می کنند، وقتی دستورداده می شود بچه ها کمی به عقب ...
مقاومت در خانه ما موروثی است
برای مادرم زنده کرد. به مادرم گفتم: با دفتر حاج قاسم تماس بگیر و از آن ها بخواه که ما را خیلی زود به بغداد بفرستند تا به برادر شهیدم برسیم. مادرم هم تماس گرفت و گفت: من همسر شهید ابوجعفر شیبانی هستم. حاج قاسم هستند که جواب من را بدهند؟ صدای گریه از پشت خط تلفن شنیده می شد. برادری که گوشی را برداشته بود از مادرم پرسید: حاج خانم چه شده؟ مادرم گفت: محمدم شهید شده. مجدداً پرسید: کجا ...
دلی سربلند و سری سربه زیر
ایفا به شهر موصل منتقل شدیم. مردم با دیدن ما هلهله می کشیدند. چند روز بعد به اردوگاه موصل وارد شدیم و حدود هفت سال همان جا ماندیم. ما شیوه کار با تجهیزات جنگی و مبارزه رودررو را از بر بودیم اما برای زندگی در محیط اسارت آموزش ندیده بودیم و حتی در مخیله مان نمی گنجید اسیر بشویم. عراقی ها تونل وحشتی ایجاد کرده بودند که فیلم ها فقط 50درصدش را نمایش می دهند. از ایفا ما را پایین می کشیدند، یقه مان را م ...
روایتی از 78 ماه اسارت/ بزرگ مردانی که زیر سخت ترین شکنجه ها از آرمان های خود کوتاه نیامدند
نمی کردند، اما در مقابل در روز از نظر عده و تجهیزات حضور بیشتری می یافتند، بیان داشت: شب را در کنار رود دجله و فرات سنگر کردیم و از چهارم اسفندماه 62 تا هشتم اسفندماه در روستای البیضه پدافند می کردیم که روز چهارم عملیات خط مقدم جلوی خشکی توسط لشکر سه عراق شکسته شد و به طرف نیروهای ایرانی آمدند. وی با بیان اینکه جهنم واقعی رزمندگان اسلام صبح نهم اسفندماه بود، اعلام کرد: همزمان با طلوع ...
خاطرات آزادگان؛ روایت دو دنیای متفاوت زندان بان و زندانی
می نشست تیرباران می کردند. نگهبان که با همان معیارهای بعثی ها همه چیز را در ذهنش تحلیل و تفسیر می کرد، پرسید تو هشت سال جنگ، خمینی چند فرمانده لشکر شما رو تیرباران کرد؟ راوی می نویسد خنده ام گرفت. حق داشت فرماندهان دو کشور را این گونه مقایسه کند. اطلاعاتی از این طرف خاکریز نداشت. از روحیه جهادی و اطاعت پذیری بچه های سپاه، بسیج و ارتش چیزی نمی دانست. وقتی از تفاوت بین فرماندهان ایران و ...
اسارت با طعم سختی و لذت معنویت/ وقتی سال های دور از خانه هم رزمنده ها را خط انقلاب جدا نکرد
هرماه برایش نامه مینوشتم و از دلتگیهایم و امید به بازگشتش می نوشتمبارها نیز نامه های عاشقانه برایش نوشتم و به او امید میدادم زیرا سختیهای من به اندازه یک ثانیه از زجرهای وی نبود. ساعت 9 صبح برادر زاده شوهرم درب منزل امد و از ازادی حاجی خبر داد، تا چند لحظه بهت زده بودم که بخندم یا گریه کنم، گفتم تا نشانه ای از شوهرم نبینم باور نمیکنم که چند عکس و نامه نشانم داد و در ان لحظه بغض 8 ساله ام ...