سایر منابع:
سایر خبرها
شکنجه زن جوان در خانه شوهرش| دختر بچه 9 ساله راز زندانی بودن مادرش را لو داد
این زن 35 ساله که زهرا نام دارد به بیمارستان با تلاش پزشکان وی به هوش آمد و به گریه افتاد. او گفت: همسرم چندین ماه است به من مشکوک شده و چندین بار ادعا کرده که من با مرد دیگری رابطه دارم. راز تلخ زندانی شدن زن جوان در خانه شوهرش هر چقدر خودم را به وی نزدیک کردم تا این دیدگاه تاریکش از بین برود ولی هیچ فایده ای نداشت و هر روز نسبت به روز گذشته به من بدبین تر می شد و مرا ...
پرستاری که هم شمع بود و هم پروانه
خیابان خورد و به بیمارستان امام خمینی منتقل شد و بعد از 16 روز بستری در بخش مراقبت های ویژه گفتند مرگ مغزی شده است. چقدر امیدوار بودید مادر زنده بماند و تلاش پزشکان نتیجه دهد؟ من دکترای زبان دارم و استاد دانشگاه آزاد تهران شمال هستم. به مطالب پزشکی علاقه داشتم و مطالعاتی در زمینه مغز نیز کرده بودم. مادرم جمجمه اش شکسته و مغز او چرخیده بود. برایم مسجل بود فقط یک معجزه می تواند او ...
ا عتراف دهیار به قتل مرد روستایی
این مدت کجا مخفی بودی؟ من از ترس از روستا فرار کردم و به خانه یکی از بستگانم در یکی از شهر های اطراف رفتم. فکر می کردم او حالش بهتر شود و بعد با میانجیگری ریش سفیدان و بستگان با هم آشتی کنیم. هر روز منتظر خبر خوش بودم، اما پس از دو هفته متوجه شدم فوت کرده است. به همین خاطر ترسیدم خودم را به پلیس معرفی کنم تا اینکه مخفیگاهم شناسایی و دستگیر شدم. البته در این مدت بزرگان و ریش سفیدان را واسطه ...
دختر مدعی تجاوز: دوست پسرم با خواهر ناتنی ام رابطه نامشروع دارد!
! ارتباط من و آصف در حالی به مدت دوسال به طول انجامید که هیچ گاه به روابط جنسی نکشید تا این که چند روز قبل با مادرم بحث کردم ، از خانه بیرون زدم و به آصف پیام دادم که دنبالم بیاید. برای او تعریف کردم که با مادرم دچار اختلاف شده ام و امشب نمی خواهم به خانه بروم او نیز به دنبالم آمد و با هم به منزل یکی از دوستانش رفتیم. شام که خوردیم آصف مشروب آورد، همگی شرب خمر کردیم من نیز آن قدر مشروب ...
فاجعه فیلم سیاه از یک زن تهرانی / مردان غیرتی شیطان را کشتند + عکس
بازداشت شد و به تشریح جزئیات قتل پرداخت . وی گفت :من چند سال قبل با همسرم که مامور پلیس است ازدواج کردم و حالا صاحب یک دختر 4 ساله هستم. مدتی قبل همراه دخترم به عنوان مسافر سوار یک پژو شده بودیم تا بیرون برویم اما راننده مرا فریب داد و با تعارف آبمیوه مسموم آزارم داد و از من فیلم و عکس گرفت .اما من از ترسم سکوت کردم و حرفی به شوهرم نزدم تا اینکه چند روز بعد برادرم شاهین به خانه مان آمد. ...
قتل برادر برای نجات پسر/ ماجرای ناراحت کننده+جزییات
با برادرش گفت: خانه پدری ام در منطقه جنوبی شهر بود و پشت خانه مان محوطه ای بود که افراد ناباب و خلافکار به آنجا رفت و آمد می کردند بعد از مدتی متوجه شدم برادرم نیز به آن مکان رفت و آمد می کند و آبرویمان را در محل برده بود. بارها به او تذکر داده بودم اما حرفم را گوش نمی داد. آخرین بار برادرم به خانه آمد و سر موضوعی با هم درگیر شدیم. برادرم گردنم را گرفت و می خواست مرا خفه کند که همان ...
بدون تعارف با معلمی که صدام دو دستش را از او گرفت
سبز ماند. شهیدان در آن زمان با تاسی از قیام امام حسین(ع) و یارانش پایدار ماندند و حماسه آفریدند. آبان 59 بود با پدر و مادرم صحبت کردم که می خواهم بروم خط مقدم و فقط دعای خیر کردند. هیچ وقت مادرم گریه و زاری نکرد و مادرانه و بزرگوارانه بدرقه ام کرد. با 22 نفر از همشهری ها ابتدا به تهران اعزام شدیم و 7 روز در پادگان امام حسن(ع) با ضروریات خط مقدم آشنا شدیم و سپس راهی سوسنگرد شدیم. ...
قتل خواهرزاده به دست دایی بی رحم/ با نبشی آهن و چماق آن قدر او را زدم که بیهوش روی زمین افتاد!
و خواهرزاده ام به مسائل خاص غیراخلاقی گره خورده بود درباره چگونگی این جنایت وحشتناک ادامه داد: وقتی از زندان آزاد شدم احساس می کردم که او (مقتول) با اعضای خانواده ام رفتاری غیرمتعارف دارد. این موضوع سوءظن مرا برانگیخت به طوری که خیلی حساس شدم و رفتارهای او را زیر نظر گرفتم. او فرزند خواهرم بود و به خانه ما رفت و آمد داشت. شب حادثه نقشه ای کشیدم و به حسین گفتم که امشب قصد دارم مقداری کابل سرقت کنم ...
قولی که شهید حاجی وند در وصیتنامه خود از مادرش گرفت
) آشنا کردید و از شما عذرخواهی می کنم و سرافکنده ام که فرزند خوبی برای شما نبودم و از شما طلب حلالیت می کنم. مادرم، یادت باشد که اگر در این راه کشته شدم و برنگشتم من خود را وقف اربابم حضرت ثارالله (ع) کردم و چیزی که هدیه داده می شود را کسی پس نمی گیرد و فقط پیش خودت بگو به فدای سر حضرت ثارالله (ع). مادر جان، یادت هست که گفتم دوست دارم بدنم پاره پاره شود. یادت هست که گفتم دوست ...
شهردار پورتو باز هم درباره مهدی طارمی صحبت کرد
...> آنچه که من دیدم این بود که با یک سؤال خارج از چارچوب با فردی بدرفتاری شد. آن سوال در موقعیتی قرار گرفت که نباید پرسیده شود. او ادامه داد: من همیشه در معرض قضاوت و ارزیابی رفتارم هستم. روزنامه نگاران مرا به خوبی می شناسند، آنها هرگز ندیده اند که من با روزنامه نگاران رفتار بدی داشته باشم، اما من دوست ندارم کسی توسط یک روزنامه نگار مورد بدرفتاری قرار بگیرد و همچنین دوست ندارم ...
جزییات مرگ جوان 29 ساله متاهل در مشهد
با بیان این که ماجرای من و خواهرزاده ام به مسائل خاص غیراخلاقی گره خورده بود درباره چگونگی این جنایت وحشتناک ادامه داد: وقتی از زندان آزاد شدم احساس می کردم که او (مقتول) با اعضای خانواده ام رفتاری غیرمتعارف دارد. این موضوع سوءظن مرا برانگیخت به طوری که خیلی حساس شدم و رفتارهای او را زیر نظر گرفتم. او فرزند خواهرم بود و به خانه ما رفت و آمد داشت. شب حادثه نقشه ای کشیدم و به حسین گفتم که امشب قصد ...
درخواست طلاق از زن سابقه دار
این مرد وقتی در مقابل قاضی دادگاه خانواده تهران قرار گرفت، درباره ماجرای زندگی اش گفت: 11سال است که با نسترن زندگی می کنم ولی نمی دانستم که او یک سابقه دار است. من و نسترن در مهمانی با هم آشنا شدیم و بعد از مدت کوتاهی تصمیم به ازدواج گرفتیم و خیلی زود زندگی مشترک مان را آغاز کردیم. در این مدت هم هیچ اختلافی با هم نداشتیم. من و نسترن عاشق هم بودیم و جز جر و بحث های معمول همه زن و شوهرها، اختلاف ...
شهیدی که ولادتش، ازدواجش و شهادتش در یک روز بود
به گزارش سرویس فرهنگی شیرازه ، جهانپور شریفی در روز 25 شهریور سال 1357 در روستای پر زیتون به دنیا آمد. این روستازاده ی ساده زیست که به کشاورزی مشغول بود در سالروز ولادتش یعنی 25 شهریور سال 1380 ازدواج کرد و در همین سال به عضویت تیپ 33 المهدی(عج) جهرم در آمد و فعالیت خود را آغاز کرد. حاصل ازدواج این شهید دو دختر و یک پسر است که از وی به یادگار مانده است. بزرگترین فرزند شهید ...
هنوز آژیرقرمز حالم را بد می کند
برانگیز بود. برای یک کودک هفت ساله اصلا قابل هضم نبود. اما اولین بار که بی واسطه با جنگ مواجه شدم، گمانم همان روز 31 شهریور بود که هواپیما های عراقی، اگر اشتباه نکنم پالایشگاه های نفت کرمانشاه را بمباران کردند. من بچه بازیگوشی بودم و می رفتم توی کوچه بازی می کردم. خواهرم می خواست جلوی مرا بگیرد که به کوچه نروم. چون نمی توانست مانع من بشود، مرا به درخت کاج وسط حیاط بست. بعدازظهر بود، من به درخت بلند ...
بازداشت یک مرد در مرگ دختر ناپدید شده
.... مأموران به سراغ دوست نسترن رفتند و او گفت: من ونسترن مدت هاست که با هم دوست هستیم و او همیشه خصوصی ترین مسائل زندگی اش را با من در میان می گذاشت. وی ادامه داد: او چند روز پیش از مرگش درحالی که به شدت ناراحت بود و حال مساعدی نداشت به خانه ام آمد و گفت شکنجه شده است. بعد برایم تعریف کرد که در سایت همسریابی با مردی به نام ناصر آشنا شده و او وعده ازدواج داده است. نسترن می گفت ناصر از ...
قتل فجیع خانم پرستارتهرانی/ اعتراف تکاندهنده قاتل/ خواسته پسر 16 ساله چه بود؟
: من حاضر به قصاص پدرم نیستم و رضایت می دهم. چون می دانم مادرم مقصر بود آنها همیشه با هم دعوا داشتند و مادرم کارهایی می کرد که به این درگیری ها دامن می زد. او خودش مقصر بود، کاری کرد تا پدرم عصبانی شود و او را بکشد. این پسر نوجوان گفت: من کسی را ندارم، مادرم که مرده و پدرم هم در زندان است و خیلی زندگی سختی دارم البته خانه داریم اما نمی توانم تنها در آنجا زندگی کنم عمویم مرا پیش خودش برده ...
اعدام فرد 27 ساله به خاطر تجاوز به نوعروس | عواقب سنگین تجاوز
. اما چون می دانست شوهرم در خانه نیست مرا به زور به طبقه بالا برد و آزارم داده و گریخت . این زن که از به خاطر آوردن لحظه های دلهره آور به گریه افتاده بود، ادامه داد : من بعد از فرار مهران من ترسیده بودم و نمی خواستم ماجرا را به همسرم بگویم. اما شرایط روحی بدی داشتم که تصمیم گرفتم حقیقت را به همسرم بگویم .حالا آمده ام تا از مهران شکایت کنم. با شکایت زن جوان وی به پزشکی قانونی ...
گفتگو با حمیدرضا صدوقی، نویسنده، پژوهشگر و راوی دفاع مقدس | 36 سال روایت از یک ایستادگی
یک نفر به نام مهدی سلطانی خادم؛ هم کلاسی ام در مدرسه حکیم نظامی که قدش از من بلندتر بود و همان اعزام اول شهید شد. من هم دوست داشتم بروم. موضوع انشا هایی که می نوشتم، جبهه و جنگ بود و خیلی پرسوز در وصف کسانی می نوشتم که رفته بودند. یک شوق درونی داشتم که می خواستم بروم. بالاخره در تیر 61 مصادف با ماه رمضان رفتم بجنورد که آموزش ببینم. برای اولین بار بود که از خانواده و خانه دور می شدم. خیلی ...
دختران کُرد ناموس ما هستند
کرد ناموس بچه شیعه است و گروهک های کومله یا دمکراتی که امروز لاشخوروار خود را دلسوز مهسا امینی می دانند و برای جامعه کرد نسخه قیام می پیچند، 40سال پیش تعرض به این ناموس رفتار هر روز آنها بود و این بچه های جنگ بودند که خواهران کرد خود را از دهان این جرثومه های فساد نجات می دادند؛ کاری که اگر امروز هم اتفاق بیفتد، باز تکرار خواهد شد و لحظه ای در حمایت از برادران و خواهران کرد خود تردید نخواهیم کرد. ...
شهید امیر مرادی: انقلاب دستاورد خون شهداست از آن پاسداری کنید
بزرگترین افتخار است، ما باید روزی این جهان را ترک می کردیم و چه خوب که در راه خدا کشته شویم. پدر و مادرم! شما بودید که مرا تربیت اسلامی دادید و به شما تبریک می گویم که چنین فرزندی تربیت کردید، شما امانتدار خوبی هستید که امانت خدا را به او با افتخار تحویل دادید. خواهران عزیز من امیدوارم شما هم زینب وار عمل کنید و بکوشید که جهان دار فانی است امیدوارم مرا ببخشید و از همه فامیل ها ...
خاطرات دفاع مقدس به روایت کادر بهداشت و درمان یزد (بخش اول)
پرواز داریم به سمت جبهه. وسایلت رو جمع کن. دقیق به خاطر دارم، بعد از ظهر بود. زنگ زدم به خانه و به پدر و مادرم گفتم: من دارم می رم. اگه می خواهید من رو ببینید بیاید. پدر و مادر هم آمدند روبه روی سپاه و آن جا خداحافظی کردیم. با یک هواپیمای ترابری ارتش پرواز کردیم و توی پادگان حمیدیه اهواز نشستیم. یادم است با اتوبوس به منطقه اعزام شدیم. می گفتند شرایط خیلی حساس است. برای همین به بچه ها قلم و ...
شوهرم با زن متاهلی رابطه جنسی داشت /شوهر بی غیرت آن زن با خبر بود!
زندگی خلق کرده است. لاصه زمانی تصمیم گرفتم که دیگر سر کار نروم که صاحب سه فرزند قد و نیم قد بودم. شوهرم نیز هیچ مسئولیتی در قبال خانواده اش احساس نمی کرد و تنها با زبان بازی امورش را پیش می برد. خلاصه بعد از 20سال زندگی مشترک، سال گذشته بود که متوجه شدم همسرم روابط غیرمتعارفی با یک زن متاهل دارد. آن روز خیلی عصبانی شدم و پس از مدتی سر و صدا و مشاجره او را از خانه بیرون انداختم ...
زن تهرانی: شوهرم مرا به غریبه ها می سپرد!
اینگونه بیان کرد: هنگامی که ازدواج کردم زندگی آرامی داشتم و همسرم مشکلی نداشت، اما با مرور زمان او از من در خواست های عجیب و بی شرمانه ای می کرد. این زن ادامه داد: همسرم هنگامی از محل کارش به خانه می آمد، درخواست بی شرمانه ای می کند. شوهرم از من می خواهد تا با دوستانش رابطه نامشروع بر قرار کنم اما من مخالفت می کردم. مهین با گریه افزود: با مخالفت من همسرم عصبانی می شد و با توهین ...
قتل مرموز پزشک طب سنتی پس از رفتن همسرش به میهمانی
. پس از اینکه شام خوردیم راهی خانه مان شدیم و ساعت حدود 11:30 بود که وارد ساختمان شدیم. در خانه مان باز بود و قفلش تخریب شده و همه وسایل خانه هم به هم ریخته بود. ابتدا فکر کردیم شوهرم بیرون رفته و در نبود ما سارقی به خانه مان دستبرد زده است که با داد و فریاد از همسایه ها درخواست کمک کردم. وقتی همسایه ها بیرون آمدند و من به داخل اتاق خواب رفتم با جسد شوهرم روبه رو شدم که به قتل ...
پرواز با بال های سوخته
برایم می گوید: در سوم خردادماه سال 1336 پس از 10 فرزند که یکی از آنها در همان اوایل کودکی فوت کرد، در روستای نامیله از توابع ملایر متولد شدم. من فرزند نهم خانواده بودم که پس از شش دختر و دو پسر به دنیا آمدم. او ادامه می دهد: چهار ساله بودم که پدرم بازنشسته شد. او ژاندارم بود و بیشتر عمر خود را تا آن زمان دور از خانواده گذرانده بود و در نتیجه مدیریت خانه بیشتر با مادر بود اما من در حالت ...
زندگی مادر شهیدان هرمز نصیری به روایت فرزندان : مادرمان تا لحظه آخر شکرگزار خدا بود
اله و شهید محمود هرمز نصیری در سال 1363 و 1366 در جزیره مجنون و خاک عراق به شهادت رسیدند. این برادر شهید می گوید: مادرم همیشه به گلزار شهدا سر می زد و دست به سینه می گذاشت و سلام می داد حتی سر مزار فرزندان خودش ، چون اعتقاد داشت آنها به خاطر امام حسین علیه السلام رفته اند و مقامی بالا دارند. عصمت هرمز نصیری خواهر شهیدان می گوید: ما از مادرمان چیزهای زیادی یاد گرفتیم که از همه ...
با زداشت عکاس قلابی در پروند ه قتل دختر گمشده
ها نشان داد مقتول چند روز قبل به طور ناگهانی ناپدید می شود و خانواده اش در شهرستان اعلام مفقودی می کنند تا اینکه دو روز قبل یکی از دوستانش از تهران با خواهر شیرین تماس می گیرد و می گوید شیرین حالش بد است. سپس خواهر شیرین موضوع را به عمویش که در تهران زندگی می کند، خبر می دهد و عموی شیرین هم به خانه دوست دختر برادرش می رود و پیکر نیمه جان او را به بیمارستان منتقل می کند. عموی دختر فوت شده به ...
سلام 7 مرد اعدامی به آزادی
... من یک بار پای چوبه دار رفتم. در زندان شرایط خیلی بد بود. هیچ امیدی نداشتم. همسرم رفت. فقط مادرم به ملاقاتم می آمد که او هم فوت کرد و دیگر کسی را نداشتم. 16سال در زندان ماندم. این سال ها خیلی به من سخت گذشت. دوست ندارم برای هیچ کس تکرار شود. چون ممکن است همه آنقدر خوشبخت نباشند که فرصت زندگی دوباره به آنها داده شود. حالا هم باورم نمی شود. می خواهم کارآفرین شوم یک متهم ...
هفت سال در جبهه بودم و 11 گردان را فرماندهی کردم/ بعضی وقتها چهار نفر از خانواده در جبهه بودیم/ بنیان ...
چند روزی که اینجا ماندگاری رویش بخواب تا اذیت نشوی، گفته بود این مال بچه های خط است و اصلا و هرگز این کار را نمی کنم. می خواهم بگویم افکار حتی یک فرد معتاد را ببینید، چگونه فکر می کردند؟ دیگر فکر کنید نوجوان و جوان سالم ما چطور بود افکارشان. آیا در دوران جنگ مجروح شدید؟ اگر بله برایمان از آن روزها بگویید؟ - بله چند بار، موج خوردم، شیمایی شدم، ترکش و تیر خوردم، از چند ناحیه ...
قاتل همسر و مادرزن: پشیمانم چرا پدرزنم را نکشتم
گرفت از من جدا شود. به همسرم گفتم مهریه اش را ببخشد و از من جدا شود. می خواستم فرزندم را به خانواده ام در شمال کشور بسپارم تا از او نگهداری کنند؛ اما همسرم این موضوع را نپذیرفت. اختلاف میان من و همسرم ادامه داشت تا اینکه آخرین بار همسرم بعد از بازگشت از جشن عروسی به خانه پدرش رفت و شب را آنجا ماند. من به آنجا رفتم و سر همین موضوع با همسرم درگیر شدم. وی گفت: بار دیگر دخالت های پدر و مادر زنم باعث شد ...