سایر منابع:
سایر خبرها
شوک ایتالیایی به اروپا
سرسخت اوکراین بوده است؛ اما شرکای ائتلافی او برلوسکنی با این سیاست چندان موافق و همراه نیستند. جورجیا ملونی، رهبر راست گرای تندرو که پس از نمایش قوی در انتخابات روز یکشنبه در مخالفت با دولت وحدت ملی ماریو دراگی، نخست وزیر ایتالیا گوی رقابت را در این انتخابات از سایر احزاب ربود، از همه چیز، از الزامات واکسن گرفته تا قدرت غیردموکراتیک دراگی، انتقاد کرده بود. اما درباره مساله اوکراین که شاید مهم ترین ...
نرگس محمدی عزادار شد | نرگس محمدی به سوگ نشست
مادر مادر نرگس محمدی : نرگس تنها دوست من بوده و همیشه در کنار من حضور داشت. این چند ساله به دلیل مشغله کاری، کمی در انجام کارهای منزل تنبل شده که آن را هم می گذاریم به حساب مشغله کاری اش، گرچه باید بگویم ستایش بهترین دوست من است. خانواده نرگس محمدی از خدا می خواهم روزی آنقد پول داشته باشم که بتوانم یک خانه بسیار بزرگ بخرم تا بتوانیم همیشه در کنار خانوادم با هم زندگی کنیم محس، سارا و مادرم را از ته قلبم دوست دارم و حاضر نیستم یک روز هم از آنها جدا باشم، خانواده تنها تعمت خدواند به انسان است که تکرار پذیر نیس. ...
آخرین درخواست شهید مدافع حرم از امام رضا
کرد رفت سمت اتاق. وقتی برگشت دیدم قرمز شده. گفتم: بابا من می دانم مهدی شهید شده، راستش را به من بگویید. باور کنید آن همه استرسی که داشتم انگار حقیقتا تمام شده بود. یک یا حسین(ع) گفتم و نه گریه ای کردم نه چیزی. به پدرم گفتم: دوست ندارم لباس مشکی بپوشی اما به حرف من توجهی نکردند. خودم هم یک لباس نو خریده بودم از مشهد، همان را پوشیدم و رفتیم منزل مادر شوهرم. او وقتی آرامش مرا دید گفت: همه ...
آزار دختر تنها توسط خواستگار شیطان صفت / عاشقش بودم مرا بیهوش کرد!
زیادی کردم و این اشتباه بود، اما واقعیت این است که سهیل به من پیشنهاد داد. *چرا تنها بودی؟ من وقتی 5 ساله بودم پدرم را از دست دادم. مادرم با مرد دیگری ازدواج کرد و از او صاحب فرزند شد. من دیگر در آن خانه جایی نداشتم. بعد از دیپلم هم از خانواده مادرم جدا شدم و تنها زندگی می کردم به همین خاطر هم وقتی سهیل به من پیشنهاد دوستی داد بدون فکر قبول کردم و خیلی زود به او دل بستم. او ...
به هتل امینه خوش آمدید/ حکایت بانوی سبزواری که همیشه درِ خانه اش به روی زائران امام رضا(ع) باز است
گروه جامعه خبرگزاری فارس- مریم شریفی؛ شب عید چند سال قبل، هوا خیلی سرد بود. باران هم نم نم می بارید. ساعت حدود 11 شب بود که یکدفعه حاج آقا بلند شد شروع کرد به لباس پوشیدن. گفتم: کجا؟! گفت: پا شو خانم! پا شو بریم. شاید مسافری توی این سرما توی خیابون موند باشه... خدا انگار به دل حاجی انداخته بود. آن شب یک خانواده همدانی را پیدا کردیم که عازم مشهد بودند و به خاطر مشکلی در راه مانده بودند. آن زائران را که در آن سرما سرپناه ...
عکس مرد غریبه را وقتی در جیب مانتوی زنم دیدم، خشکم زد !
روبه رو شدم. با هم درگیر شدیم و او با چاقویش دو ضربه به من زد. در کوچه چند تا میله گرد افتاده بود. یکی از آنها را برداشتم و ضربه ای به سر مقتول زدم. چاقو از دستش افتاد. زودتر آن را برداشتم و از روی عصبانیت ضربه ای به شکمش زدم که باعث فوتش شد. بعد از قتل چه کردی؟ به مادرزن سابقم زنگ زدم، گفت فوت کرده. اول فکر کردم می خواهد مرا بترساند، آخر من قصد قتل نداشتم. همان شب عذاب وجدان ...
دسیسه کثیف مرد جوان برای همسر دوستش/ماجرای انتقام هولناک یک رقیب عشقی!
سرگرد مهدی کسروی (رئیس کلانتری طبرسی شمالی) ماجرای پیامک های عاشقانه با کسب مجوزهای قضایی پیگیری و احضاریه ای به نشانی مالک تلفن همراه ارسال شد. دو روز بعد منصوره و مادرش وارد اتاق مددکاری اجتماعی شدند و منتظر ماندند تا مزاحم تلفنی نیز برای تکمیل پرونده به کلانتری بیاید. در همین هنگام دختر جوان که تحصیلاتش را در رشته مهندسی به پایان رسانده و مادرش او را با افتخار خانم مهندس صدا می زد، به بخش هایی ...
پاسخ شهید شیرین آبادی فراهانی به مادرش برای جلب رضایت اعزام به جبهه/ حضور پنهانی شهید در راهپیمایی های ...
... به من گفت: می گویند راه آنجا خیلی دور است. آیا می توانید بروید؟ به او گفتم: آری، پیاده می رویم و سواره بازمی گردیم. ما نمی دانستیم که مسلم به آنجا می رود. آنجا شک کردم و با خودم گفتم که: نکند مسلم می آید، اما به من دروغ می گوید. زمانی که به خانه برگشتم، یک دروغ بزرگی گفتم. به او گفتم: در قیطریه نبودی. تمام جوانان را زدند و کشتند. به من گفت: مادر! آیا شما آنجا بودید که این ...
سوءاستفاده عجیب مرد رمال به بهانه بخت گشایی
...> *چطور شد که حرف های مرد فالگیر را باور کردی؟ خودم می فهمیدم که حرفش منطقی نیست، اما آنقدر اطرافیان به من فشار آوردند که چرا ازدواج نمی کنی من هم فکر کردم باید کاری بکنم و باور کردم که پیر شدم و مجرد می مانم. ضمن اینکه نامزدی داشتم که سال ها قبل من را رها کرده بود برای همین باور کرده بودم که بختم را بسته اند. *چرا از نامزدت جدا شدی؟ او مرا خیلی دوست داشت ولی مادرش مخالف ...
ماجرای جدایی ملیکا شریفی نیا از همسرش | جنجال ازدواج ملیکا شریفی نیا با عمو پورنگ
.... آرزوی من همیشه نقاشی بوده و در این زمینه هم فعالیت دارم، اما بازیگری هم برای من دوست داشتنی است چراکه با آن بزرگ شدم. بله، اما خودم هم نقاشی را عاشقانه دوست داشتم، پدرم، دایی و خاله ام نقاشی می کردند و به همین دلیل علاقه مند شدم. حدود 20 سال است که این کار را انجام می دهم و این هنر را با استادان بزرگی دنبال کردم. همیشه دوست داشتم اگر شهرتی کسب کنم، به دلیل نقاشی ام باشد، نه بازیگری ...
دختر اسید سوخته ایرانی زیباترین مدل جهان شد/ عکس های باورنکردنی
در حال آمادگی برای سومین تئاتر بودیم که شیوع کرونا تمرینات ما را تعطیل کرد. معصومه عطایی درباره ورودش به عرصه تبلیغات و مدلینگ نیز اظهارکرد: همیشه دوست داشتم تا کاری کنم که برای دیگر قربانیان یک الگو باشم، وقتی در انجمن حمایت از قربانیان اسیدپاشی یا جاهای دیگر با افرادی که مورد اسیدپاشی قرار گرفته اند روبه رو می شد، بیشترین چیزی که مرا آزار می داد منزوی شدن و احتمال افسردگی این افراد ...
عموکشی به خاطر فحش ناموسی پسر همسایه + فیلم
کردیم تا اینکه روز حادثه دعوای ما با فحش ناموسی پسر همسایه بالا گرفت من خونم به جوش آمد و رفتم داخل خانه چاقو را برداشتم میخواستم پسر همسایه را ادب کنم خیلی عصبانی بود ، عمویم که متوجه دعوای ما شده بود از خانه اش آمد و میخواست جلوی مرا بگیرد تا دعوا تمام شود اما من آنقدر خشمگین بودم که نمی دانم چطور چاقو به عمویم اصابت کرد و روی زمین افتاد. چی شد که خودت را به پلیس معرفی کردی؟ ...
گفت وگو با جانباز 70درصد، معصومه نعمتی(بخش نخست) دردهایی که با آنها بزرگ شدم!
در آن ذخیره می کردیم. من به همراه خواهر و برادر و دختردایی هایم در حیاط مشغول بازی بودیم که ناگهان هوا تاریک شد و انفجار خیلی مهیبی اتفاق افتاد که هیچ نفهمیدم. فقط یک لحظه مردم را می دیدم که با لگد درب خانه ها را بازمی کردند و برای کمک به داخل خانه ها می آمدند و با برانکارد مجروحین را می بردند و سوار آمبولانس می کردند. زمانی که به خودم آمدم دیدم داخل آمبولانس هستم. فاش نیوز: زمان حادثه ...
پیکر امین تارخ در قطعه هنرمندان بهشت زهرا آرام گرفت
کرامتی از بستگان امین تارخ هم در سخنانی گفت: تسلیت می گویم به همه ایران. امین تارخ رفت، رفیقم، دوستم، همکارم، خانواده و برادرم از جوانی تا الان رفت. همه روزهای با هم بودن برایم خاطره شده است. وی افزود: در یک جمله می گویم که امین آدم به دردبخوری بود؛ مفید و سودمند. تأثیرگذارترین آدم در تأسیس انجمن بازیگران سینما بود. راه اندازی آرشیو هنرمندان و راه اندازی آموزشگاه بازیگری از دیگر کارهای ...
دهه نودی ها و هشتادی های فارس پای کار انقلاب
... محمدحسین کودک 5 ساله شیرازی در حالی که دستش در دست خواهر ده ساله خود بود با صداقت کودکانه ی خود گفت: چند روز پیش به پدرم گفتم مرا به پارک ببر اما پدرم گفت این روزها تعدادی شهر را به هم ریخته و به دنبال ایجاد ناامنی هستند، من امروز به همراه خواهر و پدرم در این راهپیمایی شرکت کردم تا امنیت برقرار شود و من بتوانم به همراه پدر و خواهرم با خیال راحت به پارک بروم. سارا خباز عکس سردار ...
وقتی قماربازهای کلاهبردار دایه دلسوزتر از مادر می شوند
گروه زندگی: می گویند آب که سربالا برود قورباغه هم ابوعطا می خواند. حالا شده حکایت این روزهای ما و قماربازان معروف اینستاگرامی؛ همان چهره هایی که با کلاه گذاشتن سر جوان ها در سایت های شرط بندی و بالا کشیدن پول هایشان صدها و هزاران خانواده را به خاک سیاه نشاندند، با پول همین مردم، آن ور آب زندگی لاکچری راه انداخته اند و حالا در استخر و سونای خانه هایشان، جوان های ایرانی را دعوت به آشوب می کنند و ...
پیکر امین تارخ در خانه ابدی آرام گرفت
هستند مسعود کرامتی بازیگر سینما و از بستگان امین تارخ هم در سخنانی گفت: تسلیت می گویم به همه ایران. امین تارخ رفت، رفیقم، دوستم، همکارم، خانواده و برادرم از جوانی تا الان رفت. همه روزهای با هم بودن برایم خاطره شده است. در یک جمله می گویم که امین آدم به دردبخوری بود؛ مفید و سودمند. تأثیرگذارترین آدم در تأسیس انجمن بازیگران سینما بود. راه اندازی آرشیو هنرمندان و راه اندازی آموزشگاه بازیگری ...
موتورسواری سحر قریشی با عشق جدیدش در دبی | رفتار زشت سحر قریشی همه را شوکه کرد
روع می شد. ولی امروز دیگر برایم مهم نیست، هرچه دوست دارند پشت سر من حرف بزنند. سوابق هنری سحر قریشی بعد از اینکه سریال دلنوازان را بازی کردم تلفن خانه مان مدام در حال زنگ خوردن بود. آدم هایی زنگ می زدند که سال ها بود از آنها خبری در زندگی من نبود. افرادی از اقوام زنگ می زدند که من شخصا یک بار هم آنها را در زندگی ندیده بودم و سحرجان سحرجان گویان، اظهار محبت و دوستی می کردن ...
تلاش دشمنان برای تفرقه بین ارتش و سپاه به جایی نمی رسد
ها مرا داخل پتو به عقب برگرداندند. دفاع پرس: پس از نیل به جانبازی، در چه حوزه هایی فعالیت خود را ادامه دادید؟ بعد از طی دوره نقاهت و بهبودی نسبی، به لطف خدا در زمینه های فرهنگی، سیاسی اجتماعی استان فعالیتم را ادامه دادم. از جمله در تدریس آمادگی دفاعی، خاطره گویی، حضور در اردوهای راهیان نور به عنوان راوی، دبیر جمعیت جانبازان انقلاب اسلامی در استان، دبیر خانه احزاب استان، مشاور ...
احسان ماندگار/ روایتی از پرونده های بانکی که برای نیازمندان ختم بخیر شد
مشکلات بچه ها و از طرف دیگر شوهرم که بخاطر اعتیاد در زندان است، صبرم را برای ادامه راه کم کرده و دنبال راهی برای خلاصی از این تنگنا هستم. وی ادامه داد: اگر میشد، فرصتی کوتاه برای شروع دوباره داشته باشم شاید بتونم با برنامه ریزی درست تر راهی برای بهتر شدن شرایط زندگی خودم و فرزندانم پیدا و یا ایجاد کنم. این که یک زن بعد از این همه مشکلات بازم دنبال راهی برای ساماندهی زندگی خودش و ...
جانباز 70 درصد قطع نخاع کرامت باسزه به یاران شهیدش پیوست
به گزارش ایثار کرمان، صبح امروز دوشنبه 4 مهرماه 1401 کرامت باسزه جانباز 70درصد قطع نخاع از دیار حاج قاسم پس 39 سال تحمل درد ناشی از مجروحیت دوران دفاع مقدس به یاران شهیدش پیوست. خلاصه ای از زندگی جانباز سرافراز کرامت باسزه به روایت خود جانباز: فرودین ماه سال 1328در شهر بزنجان از توابع شهرستان بافت متولد شدم. پدرم محمد، نجار بود و مادرم خانه دار. پدر و مادرم هر دو مهربان و با ایمان ...
دوست دارم به محیط زیست و حیات وحش سیستان و بلوچستان کمک کنم
...> بله. شروع علاقه من به حیات وحش از طریق خانواده بود، اما از وقتی که خودم علاقه به محیط زیست پیدا کردم آنها هم بیشتر از قبل درگیر این مسأله هستند. خصوصاً خواهرم و پدرم. پدرم از قبل حیوانات را دوست داشت و مستندهای طبیعت را نگاه می کرد، اما الآن علاقه اش بیشتر شده. علاقه من به محیط زیست هم باعث شده توجه و دقت خیلی بیشتری به طبیعت داشته باشند، حیوانات را اذیت نکنند و طبیعت را آلوده نکنند. ...
زن دوم: شوهرم جلوی زن اولش من را منکر شد
و همه آرزوهایم سوخت. دیگر نمی توانستم بیشتر از این به چشمان خباثت آلود سعید نگاه کنم. این بود که از خانه اش بیرون آمدم و برای یافتن چاره ای راهی کلانتری شدم اما ای کاش... شایان ذکر است، رسیدگی به پرونده این زن جوان با صدور دستوری از سوی سرهنگ علی معطری (رئیس کلانتری) به کارشناسان زبده دایره مددکاری اجتماعی کلانتری سپرده شد. ...
خاطرات دفاع مقدس به روایت کادر بهداشت و درمان یزد (بخش سوم)
خبری شد یا سر وکله عراقی ها پیدا شد بهشان اطلاع دهم. آن شب نسبت به شب های دیگر خیلی تاریک بود! بعد از مدتی حس کردم صدایی می آید. با نزدیک تر شدن صدا فهمیدم که عراقی ها هستند. فقط صدای عراقیا مِفهمیدِم! حدود 200 متر با من فاصله داشتند. ترجیح دادم منتظر بمانم. هر چه قدر این طرف و آن طرف را نگاه کردم خبری از بچه ها نبود. به خودم گفتم نباید کاشتن این همه مین این قدر زمان می برد. نگران شدم ...
فرار زن سیاه بخت از دست شوهر بی شرم ! / با 3 بچه نابینایم گدایی می کردم !
دنیا آوردم اما این مرد بی خاصیت مرا به دام مواد افیونی انداخت تا او و فرزندان معلولم را رها نکنم. این مرد بی رحمانه ترین حیله گری را به کار برد و طوری روزگارم را سیاه کرد که مجبور می شدم به همراه فرزندانم سر چهارراه ها گدایی کنم چرا که تهدیدم می کرد باید خودم مخارج زندگی و اعتیادم را تامین کنم اما اکنون حدود دو هفته است که خودش اعتیادش را ترک کرده و می خواهد برای من به اتهام فرار از منزل و اعتیاد ...
قتل قوم و خویش به دست دهیار جوان
هست چند ضربه به مقتول زدم. ای کاش هرگز چاقو در ماشینم نبود و این اتفاق نمی افتاد. چرا چاقو در ماشینت بود؟ چند روز قبل از درگیری عید قربان بود و من برای ذبح گوسفند چاقویی برداشتم و داخل ماشینم گذاشتم و هرگز فکرش را نمی کردم با آن دست به جنایت بزنم. بعد از قتل به کجا فرار کردی؟ به خانه یکی از بستگانم در اطراف تهران رفتم و در آنجا مخفی شدم اما درنهایت پلیس ...
خاطرات دفاع مقدس به روایت کادر بهداشت و درمان یزد (بخش اول)
پرواز داریم به سمت جبهه. وسایلت رو جمع کن. دقیق به خاطر دارم، بعد از ظهر بود. زنگ زدم به خانه و به پدر و مادرم گفتم: من دارم می رم. اگه می خواهید من رو ببینید بیاید. پدر و مادر هم آمدند روبه روی سپاه و آن جا خداحافظی کردیم. با یک هواپیمای ترابری ارتش پرواز کردیم و توی پادگان حمیدیه اهواز نشستیم. یادم است با اتوبوس به منطقه اعزام شدیم. می گفتند شرایط خیلی حساس است. برای همین به بچه ها قلم و ...
اعتراف به قتل هولناک خواهرزاده توسط مردی با پابندهای الکترونیکی
رفتارهای او را زیر نظر گرفتم. او فرزند خواهرم بود و به خانه ما رفت و آمد داشت. شب حادثه نقشه ای کشیدم و به حسین – ک گفتم که امشب قصد دارم مقداری کابل سرقت کنم! به همسرم نیز همین جمله را گفتم و از خانه بیرون آمدم ولی به آرامی به پشت بام رفتم و به انتظار خواهرزاده ام نشستم. وقتی او به خانه ما آمد خیلی زود بیرون رفت من فکر کردم که او صدای پای مرا در پشت بام شنیده است به همین خاطر از بام به داخل کوچه ...
روایتی از شهادت حسین اوجاقی توسط آشوبگران
هستند سپس با نیروهای یگان ویژه درگیری پیش آمد و من به خانه برگشتم. ساعت 7 و 8 شب بود تلفن منزل به صدا درآمد و حاج خانم مرا صدا کرد و گفت با شما کار دارند، وقتی گوشی تلفن را جواب دادم از دوستان پسرم بود که از پایگاه محل تماس گرفته بود، گفت حسین آقا در بیمارستان است بیایید آنجا. با عجله خودم را به بیمارستان رساندم. در ابتدا جوابی ندادند و گفتند پسرت در اتاق عمل است ولی من از صحبت های دوستان و ناراحتی ...
از قتل پسر نوجوان در درگیری تا قتل با چاقو توسط دهیار
گفت چرا به دهیاری گزارش کرده ام، او از من کینه به دل داشت. بر سر این موضوع درگیری شروع شد. آنها مرا مورد ضرب و جرح قرار دادند. آن هم درحالی که خانواده ام همراهم بودند. از دستشان فرار کردم و به سمت ماشینم رفتم تا سوار شوم و محل را ترک کنم. ناگهان چشمم به چشمان نگران پسرم افتاد که وحشت زده گفت: چرا کتکت زده اند؟ این را که گفت از خود بی خود شدم. کنترلم را از دست دادم. چاقویی از داخل ماشین ...