تحول فکری یک پزشک جهادگر/ همه چیز از سفر به روسیه آغاز شد
سایر منابع:
سایر خبرها
روایت بسیجی تیرخورده ای که به پدر کیان پیرفلک گفت برگرد! | بنزین روی سرم ریختند و لختم کردند!
...> شدت آتش زیاد بود. 22نفر بودیم. من پینت بال داشتم. بقیه هم لانچر (پرتاب گاز اشک آور) و وینچستر. سرچهارراه هلال احمر داد می زدم به ماشین ها که نرید نرید... حتی به یکیشان که گوش نکرد فحش دادم! چند متری از بچه ها جدا شدم و رفتم جلوتر. یکهو گلویم سوخت. گلوله سابیده بود. از پشت افتادم. بردنم به ساختمان هلال احمر. چند متر آن طرف تر. آمبولانس نمی آمد. یک ساعت و نیم بعد، دو تا از بچه ها ...
تجاوز به دختر 22 ساله در ویلای بستگان
... از آن روز به بعد من برای حس آرامش، سیگار می کشیدم و از درون احساس پوچی می کردم! تا جایی که تصمیم به خودکشی گرفتم اما یکی از همان پسرهایی که در فضای مجازی با او آشنا شده بودم، مرا از این کار منصرف کرد. هوشنگ بعد از مصرف مواد مخدر سیگار را با سیگار روشن می کرد اما من تنها او را می شناختم. بعد از این ماجرا، با پسری تبعه خارجی آشنا شدم که بیش از حد به من محبت می کرد و من هم به او ...
شروع یک زندگی عاشقانه از گلزار شهدا
...، غرق کارهای حوزه فرهنگی بودم. چندباری با کاروان راهیان نور همراه شدم و به قم رفتم. در یکی از این سفرها موضوع ازدواج مطرح شد و یک از خواهران شهید، از من خواست خواستگارها را بی دلیل رد نکنم. تصمیم گرفتم همه چیز را به خدا و مادرمان، حضرت زهرا(س)، بسپارم. از حضرت زهرا(س) خواستم در حقم مادری کند و دستم را بگیرد. فاطمه ادامه می دهد: همان روزها یکی از خواهران شهید، موضوع خواستگاری یکی از ...
معتاد سرقتم، نمی توانم ترک کنم
بار شایدم 30 بار. اولین بار چند ساله بودی که سرقت کردی؟ 5 یا 6 سالم بود. پدرم مغازه داشت و به ما پول نمی داد، من هم از جیبش پول برمی داشتم و می رفتم برای خودم خوراکی می خریدم. یک وقتایی هم از مغازه های بقالی کیک و پفک می دزدیدم. عاشق سرقتم، آنقدر این کار را دوست داشتم که دلم می خواست بچه هایم هم مثل من سارق شوند، اما یکی از آن ها مهندس است و دیگری هم اگر اشتباه نکنم وکیل است. خبری از آن ها ...
روایتی از قتل عام مردم اندیمشک در راه آهن توسط صدام
. درویش عالی توی راه آهن خواسته رزمنده ها رو پناه بده که خودش شهید می شه. جلوی چشم هایم سیاه شد با بغض خداحافظی کردم و زدم زیر گریه. یک لحظه تمام خاطراتم با آقاممد عین فیلمی از جلوی چشمم رد شد. همه اش محبت بود و خوبی. خیلی دوست داشتم بروم جایی را که شوهرم شهید شده ببینم. هرچه اصرار کردم بچه ها اجازه ندادند. چون 4 آذر 65 میدان راه آهن شده بود قتلگاه و تا چند روز جوی ها پر از خون بودند ...
هنر هنرمند، به مردم داری اوست
نیامده چون هم من چشم هایم نمی بیند و هم جوانان دیدند که در این کار درآمدی وجود ندارد. یادم است یک هنرجو داشتم که بعد از چند روز نیامد و وقتی به او زنگ زدم و گفتم چرا نمی آیی گفت بیام دو زانو بنشینم، دست و پا و چشم و کمرم از بین برود، حقوق ثابت هم ندارد! پس چرا بیایم در قلم زنی بنشینم و پدر خودم را درآورم! دیدم راست می گوید. بله متأسفانه مردم توانایی خرید صنایع دستی ندارند و هنر در سبد خرید ...
گفتگو با شهروندی که در سایت های شرط بندی فوتبال، خانه و خودرو لوکس خود را از دست داد
. وقتی حسابم به 50 میلیون تومان رسید، ناگهان تمام پولم را از دست دادم. از اینجا به بعد، من دیگر همان فرد قبلی نبودم و باید باختم را جبران می کردم. هرچه پول داشتم، حتی 800 میلیون سرمایه ای که با یک نفر دیگر در زمینه لوازم یدکی شریک بودم، بیرون کشیدم و همه را از دست دادم. پولم تمام شده بود، اما با خودم می گفتم نباید صحنه را خالی کنم و همین شد که اول خانه 170 متری ام را در خیابان یاران به ...
این شب ها در محله های تهران چه خبر است؟
.... ترافیک سنگین بود و مسافت زیادی را هم پیاده گز کردم. همه هم مظنون بودند. می گفتند هر کسی کیف تک بند قهوه ای دارد، بسیجی و مامور است، اما خب این کیف که یک شارژر فقط داخلش داشتم حسابی نگرانم کرده بود. خلاصه به محدوده اعتراضات رسیدم، تیپ بندی ها اینجا مشخص تر بود، البته نه به وضوح اعتراضات میدان نبوت در منطقه هفت حوض که در ادامه می نویسیم. بازهم همان طور که در مرکز شهر دیده بودم مدل خاصی بود ...
مادرانه های جانکاه روح الله
کمی بعد از مراسم تشییع شهید سیدروح الله عجمیان که در اغتشاشات اخیر توسط داعش صفتان به شهادت رسید، راهی خانه اش شدم؛ خانه ای در یکی از کوچه پس کوچه های کمالشهر کرج. بسیار مشتاق بودم که خانواده او را از نزدیک زیارت کنم؛ خانواده ای که در این وانفسای اغتشاشات و ناآرامی ها دردانه زندگی شان را در راه دفاع از اسلام از دست داده بودند. با همراهی یکی از دوستان شهید به خانه روح الله رسیدم. در میان راه بنر های معرفی شهید را می دیدم؛ تابلو هایی که مسیر تشییع شهید را در روز های گذشته نشان می داد. اطراف خانه روح الله پر بود از بنر های تصویر شهید که افتخار خانه شده بود؛ خانه ای جمع و جور و کوچک با نمای آجری... ...
وانتش را فروخت و رفت سوریه + عکس
چیزش درست بود. هم نظمش خوب بود هم به بقیه احترام می گذاشت. همه می دیدن که بچه نمازخوان و قرآن خوان است و به خدا اعتقاد دارد. کوتاهی نمی کرد. وقتی می گفتند یک کاری بکند، همان کار را انجام می داد. * بعد از سربازی رفت سرِ کار بنایی بعد از سربازی که آمد، دو سه سال رفت سرِ کار بنایی. چند سال آنجا بود و بعدش آمد و رفت با کمک خواهرش یک وانت صفر خرید. 9 ماه هم روی این وانت کار کرد و ...
بازیگر وظیفه دارد تا به ذهنیت کارگردان عینیت ببخشد
سال 1380 کارهای مختلفی در سینما انجام دادم. از سال 1346 به بعد که از وجود سینما باخبر شدم به آن علاقه مند شدم و همیشه به سینما می رفتم تا فیلم های مختلف تماشا کنم. همچنان نیز به سینما علاقه دارم و همواره فیلم و سریال تماشا می کند. او اظهار داشت: در سکانس نسخه طولانی فیلم از کرخه تا راین علی دهکردی در کنار رودخانه ایستاده بود. کودکی توپ را به سمت او پرتاب می کند و علی دهکردی در فیلم درون ...
اقتصاد رمالی؛ از قتل 350هزار تومانی تا فالگیری دومیلیاردی!
تمام حرف های فالگیر درست بود. طیبه. س از تجربه خود گفت: مدتی بود آشفته بودم و دوست داشتم بدانم در آینده چه سرنوشتی در انتظارم است. به توصیه یکی از دوستان به صفحه ای در اینستاگرام مراجعه کردم. دوستم می گفت همه حرف هایی که جناب رمال به او گفته، درست از آب درآمده. وسوسه شدم و در خرداد 1401 وارد صفحه شده و درخواست فال کردم تا بدانم ازدواج می کنم یا نه. قیمت فال 160 هزارتومان بود. گفت که این خواستگار ...
بیرانوند: از عملکرد حسینی مقابل ولز خوشحالم/ تیم ملی اتحاد خیلی خوبی دارد
به گزارش گروه ورزشی خبرگزاری دانشجو. علیرضا بیرانوند پس از پیروزی تیم ملی فوتبال کشورمان مقابل ولز اظهار داشت: خدا را شکر بازی خیلی خوبی بود. خیلی خوشحالم و حس خیلی خوبی دارم. همه بچه ها و فکر می کنم صددرصد مردم ایران با این برد خوشحالی کردند. وی افزود: شرایط خیلی سختی را گذراندیم. آمده بودیم به ولز نبازیم. چون می دانستیم بازی آخر خیلی بازی مهمی است. خدا را شکر حق مان برد بود. بچه ها ...
خاطره جمشید مشایخی از مواجهه با غلامرضا تختی +فیلم
خیلی دوست داشتم و از طرفی هم نمی خواستم خلوت او را بهم بزنم به هر ترتیب داخل رستوران رفتم به او سلام کردم و او با خوشرویی من را بغل کرد و دعوت کرد تا پیش او بنشینم. وقتی از او جدا شدم پیش خودم گفتم خدایا اگر روزی در کارم شهرتی پیدا کردم از تو می خواهم مانند تختی فروتن باشم. وی ادامه داد: بعد از پایان فیلم سینمایی گاو، مسعود کیمیایی از من دعوت کرد تا در فیلم قیصر حضور داشته باشم. ابتدا ...
منوچهر، سارق کهنه کار که 40 بار دستگیر شده: به دزدی معتادم!
.... از پنج سالگی دزدی را شروع کرده و آنقدر به این کار معتاد شده که حالا در 58 سالگی نمی تواند دست از آن بکشد. کلکسیونی از سرقت های مختلف را در پرونده اش ثبت کرده و به قول خودش گاو پیشانی سفید شده است. مرد عنکبوتی صحبت های عجیبی را مطرح می کند: درست یادم می آید که حدودا پنج ساله بودم و از جیب پدرم دزدی کردم. بعد از آن به یک سوپرمارکت رفتم و خوراکی برداشتم ...
ناگفته های شاهدان و مجروحان حادثه تروریستی ایذه
بینی ام. تیرخلاص زد. مطمئن شدند که کشته شدم گاز دادن و رفتند. کشان کشان خودم را انداختم لای درخت های بلوار. درگیری خیلی شدید شده بود. صدای رگبار می آمد. نه قدرت تکان خوردن داشتم و نه اصلا زیر آن آتش می شد بلند شد. داشتم از حال می رفتم. یک ساعت و نیم مخفی شدم. درگیری که تمام شد، زنگ زدم به خانواده ام گفتم من اینجام... یوسف دو تیر در پای چپش خورده . ولی گلوله کلت ...
بیرانوند: می خواستم با درد و نقاب بازی کنم اما فیفا اجازه نداد/ شانس صعود داریم
موقعیت نتوانستیم گلزنی کنیم. می توانستیم گل اول را زودتر به ثمر برسانیم، ولی از خدا و دعای خیر مردم ممنونم که این برد نصیب ایران شد و همه خوشحال شدند. وی در مورد مصدومیتش در بازی مقابل انگلیس گفت: در صحنه ای که برخورد کردم دوست داشتم ادامه دهم، چون شرایط را که دیدم و تلاش بچه ها را واقعا دوست داشتم در کنار تیم باشم. ولی وقتی از جایم بلند شدم دیدم واقعا نمی توانم. درد خیلی شدیدی در ناحیه ...
محکومیم به برد
، بی حرف پس و پیش، بی ادا و اطوار گروهک های ضدایرانی، فقط ایران را تشویق می کردند و همین یکی تمام کننده کار بود. بازیکن وسط زمین می فهمید از زبان تماشاگران هم امروز فقط روز ایران است. حسینی مثلا. چه روحیه ای گرفته بود. رامین، رامین. من پشت دروازه نشسته بودم و می دیدم رامین در راست زمین چه جانی می گذارد. کم نیار پسر. و رامین کم نیاورد. داد می زدم رامین باغیرت. و تماشاگران همراه من می گفتند رامین ...
پیرمرد عنکبوتی: از بچگی عاشق دزدی بودم
پنهانی از جیبش پول بر می داشتم و به سوپرمارکت های دیگری می رفتم و خوراکی می خریدم. برداشتن پول بدون اجازه از جیب پدرم برای من عادت شده بود و کم کم از مغازه پدرم و مغازه دیگران هم خوراکی سرقت می کردم. خیلی خوشحال بودم و فکر می کردم سوپر من هستم و ادامه می دادم تا اینکه سرقت عادت و زندگی من شد. *قصد نداری در این سن و سال سرقت را کنار بگذاری؟ نه، من عاشق سرقت هستم. سرقت با خون من ...
نمی دانستم آن افتخاری که مهدی می گفت شهادت بود
ایم که زندگی کنیم و تعالی پیدا کنیم. باید گوش به فرمان خدا و قرآن باشیم. من هم گفتم یک دختر و پسر دیگر هم دارم، آن ها هم فدای انقلاب و رهبر. ما باید ثمری برای انقلاب داشته باشیم. گفت نه من این کار را نمی کنم. بچه هایم خیلی برایم عزیز هستند. من بچه هایم را فدای قرآن هم نمی کنم. گفت برای چه بچه ات را کشتی؟ خیلی از حرف هایش بهم ریختم. از او خواستم که ماشین را نگه دارد. کرایه اش را پرداخت کردم و از ...
قمار دود و زندگی
شدنش را توجیه کرده باشد: من 3 سال پیش پاک شدم اما رفتم خونه و پدرم مصرف کننده بود و توی گاراژی که کار می کرد هم یه عده مصرف کننده بودن و من برگشتم عقب و مصرف کردم، اگر اونا مصرف نمی کردن شاید منم مصرف نمی کردم چون نگاه خانواده معتاد به زندگی فرق داره؛ من خودم بچه داشتم و وقتی گریه می کرد می خواستم خفه اش کنم چون خمار بودم، اگر سالم بودم اینکار رو می کردم؟ هر روز که گذشت دیدم من چه کارها که نکردم ...
ماجرای بخشش هزینه 24 میلیونی یک عروسی و حضور مرحوم مؤید
میدان نشدند. مؤید بصیر و اهل بصیرت بود و قلمش در خدمت امام راحل، شهدا، جنگ و جبهه بود. وی با طرح درخواستی مبنی بر اینکه نمونه های قبلی اشعار هم حفظ شود، گفت: من نوجوان بودم و به خیال خودم یک واژه را تغییر دادم که اشتباه بود و نباید تغییر در ذوق زحمت کشان ایجاد کنیم. این مداح اهل بیت خاطرنشان کرد: مؤید به تأیید مقام معظم رهبری هفته ای دو غزل در ایام دفاع مقدس می گفت و بسیاری از ...
همسرم که شهید شد من ماندم و 6 بچه قد و نیم قد
شود من به خارج بروم و نتوانم حتی در تشییع جنازه یک شهید شرکت کنم؟ همین شد که قید رفتن به خارج از کشور را زد و مدتی بعد در تعاون سپاه مشغول به کار شد. یک آدم مطمئن را می خواستند تا وسیله ها و نامه هایی را به دست خانواده رزمندگان برساند و سپاه گفته بود چه کسی بهتر از شما؟ / در مورد تربیت ما و مسائل اعتقادی بسیار حساس بود ادامه می دهد: شش تا بچه داشتم و بچه هایم بزرگ بودند که ...
ملی پوشان پس از پیروزی مقابل ولز چه گفتند؟
دوست داشتم برای تیم بازی کنم و حتی در صحنه ای که برخورد کردم، دوست داشتم ادامه دهم اما بلند شدم، درد زیادی داشتم و خون از داخل بینی به دهانم می رفت و نمی توانستم نفس بکشم. به هر حال پزشکان فیفا در گزارش خود شانس ضربه مغزی را گذاشته بودند و من نباید تا 5 یا 6 روز تمرین و بازی کنم. من به سرمربی تیم گفتم که می توانم با همین نقاب بازی کنم اما دست سرمربی نبود. وی درباره حلقه اتحاد ملی پوشان ...
سکوت نیمار به دنبال مصدومیت جدید شکست
بازگردد و او قول داده است که تمام تلاش خود را برای کمک به تیمش انجام دهد. او در پست اینستاگرامی نوشت: غرور و عشقی که با پوشیدن این پیراهن احساس می کنم غیرقابل وصف است. اگر خدا به من این فرصت را می داد تا کشوری را برای تولد در آن انتخاب کنم، آن برزیل بود. هیچ چیز در زندگی به من داده نشد یا آسان نبود، من همیشه باید دنبال رویاها و اهدافم رفتم. هرگز آرزوی آسیب برای کسی نداشتم، بلکه به کسانی ...
هشدار قرآن درباره دشمنان در کمین نشسته
است که دوست دارند سر به تن مومنان نباشد. البته خدا هر ازگاهی کاری می کند که دشمنان خودشان را رسوا کنند و نتوانند بغض و کینه خویش را نهان دارند و این گونه مومنان را بفریبند و کارشان را پیش برند.(آل عمران، آیه 118) غیظ و خشم آنان نسبت به مومنان تا اندازه ای است که از شدت این غیظ می خواهند بمیرند؛ یعنی شدت غیظ در کافران نسبت به مومنان چنان است که نزدیک است که آنها را بکشد.(آل عمران، آیه 119) ...
قاتلان نگهبان خوابگاه دخترانه به شرط پرداخت دیه قصاص نمی شوند
تحقیقات اولیه به قتل نگهبان جوان با همدستی دوستش اعتراف کرد و گفت: مدتی قبل در کانال تلگرامی با زن جوانی آشنا شدم، ابتدا دوستی ما به صورت پیامکی بود و بعد همدیگر را ملاقات کردیم. رابطه ما ادامه داشت تا اینکه تصمیم گرفتم با او ازدواج کنم و حتی موضوع را با خانواده ام مطرح کردم. در حالی که همه مقدمات برای ازدواج را فراهم کرده بودم و کار ها خوب پیش می رفت او رازی را برایم برملا کرد که شوکه شدم. ...