سایر منابع:
سایر خبرها
پسر جوان در میان زن 30 ساله و دختر 21 ساله
زمانی که فهمید پدرم کارگری ساده است و اوضاع مالی خوبی نداریم، با نیش و کنایه هایش به شدت مرا تحقیر کرد و از درآمدم پرسید. من هم که بیکار بودم فقط سرم را پایین انداختم و چنین وانمود می کردم که فرشته را خوشبخت می کنم! اما پدر او در حالی که تمسخرگونه از من تعریف و تمجید می کرد ، ادامه داد: ما هم مشتاقیم تا با چنین شاهزاده خوش قد و قامتی فامیل شویم ولی خرید منزل و خودرو تنها خواسته ماست که حداقل دخترمان ...
آموزش تضمینی سرقت پراید در 3جلسه، فقط 5 میلیون تومان
بیکار بود و هیچ پس اندازی نداشت و به همین دلیل تصمیم گرفتم به این رابطه پایان بدهم اما او دست بردار نبود. دختر جوان ادامه داد: امروز (روز حادثه) نیما سوار بر یک پراید به دنبال من آمد و گفت ماشین را تازه خریده است. اما وقتی شنید که از ازدواج با او منصرف شده ام، عصبانی شد و مرا به باد کتک گرفت که با حضور پلیس، ماجرا خاتمه یافت. پس از دختر جوان نوبت به تحقیق از نیما بود. او در ...
قتل دختر جوان بخاطر 28 میلیون تومان/ شمارش معکوس برای قصاص قاتل
قصد خروج مخفیانه از کشور را داشت دستگیر شد. متهم به قتل اعتراف کرد و در تشریح جزئیات ماجرا گفت: حدود 8 ماه قبل با این دختر در خیابان آشنا شدم. همان موقع به او گفتم افغانستانی هستم و در یک ساختمان کارگری می کنم او هم قبول کرد با من دوست شود. در این مدت حدود 28 میلیون تومان به بهانه های مختلف از من پول گرفت. چون قرار بود به خواستگاری اش بروم و با هم ازدواج کنیم من به او پول می دادم اما ...
2 روایت از معتادانی که بعد از چند سال درگیری، مچ اعتیاد را خواباندند
به گزارش شهرآرانیوز ؛ آدم را از عرش به فرش می آورد! بی رحم است؛ سن و سال هم نمی شناسد. فقط کافی است که یک بار امتحانش کنی و مزه اش زیر زبانت بماند؛ دودمانت را به باد می دهد! تا به خودت بیایی، می بینی بهترین دوره عمرت را به فنا و همه چیزت را به باد داده ای. تا تسلیمش نشوی، رهایت نمی کند. برای ترک و رهایی اش، اراده ای قوی و بلند نیاز است، مثل عباس و احمد گزارش امروز ما. یکی 22 سال و دیگری بیش از 12 سال ...
مجازات مرگ برای پسر عاشق، به جرم قتل دختر پشیمان
.... به همین خاطر دلیلی برای ازدواج با من ندارد. او می خواست رابطه دوستانه اش را با من به هم بزند. این مرد ادامه داد: من بارها از نرگس خواستم اجازه دهد به خواستگاری اش بروم اما قبول نکرد. به همین خاطر یک روز او را به ساختمان نیمه ساز دعوت کردم. با او جدی صحبت کردم و خواستم 28 میلیون تومان مرا پس دهد و گفتم در غیر این صورت او را می کشم. نرگس با خونسردی جوابم را داد و گفت هر کاری می خواهم ...
راز موفقیت یک زندگی مشترک
.... از آنجایی که رفت و آمد مخصوصا در زمستان کمی سخت بود، این چهار سال را در خوابگاه دانشآموزی مدرسه نمونه دولتی حضرت زینب(س) گذراندم و فقط آخر هفته و تعطیلات به خانه می رفتم. این وضعیت با وجود سختی هایش، خوبی هایی هم داشت و تجارب خوبی برای من باقی گذاشت. از همان دوران در ساعات فراغتی که برایم پیش می آمد داستان می نوشتم و در یکی دو تا مسابقه داستان نویسی هم شرکت کردم و حائز رتبه شدم که مرا به ادامه ...
ماجرای تلخ یک دختر فراری ؛ می خواستم با فرهاد زندگی خوبی داشته باشم | تصمیم گرفتم به زندگی ام پایان بدهم ...
به گزارش همشهری آنلاین، چند روز قبل زنی به دادسرای جنایی تهران رفت و خبر از گم شدن دختر 14ساله اش داد و گفت: دخترم به نام هاله آخرین بار برای رفتن به مدرسه از خانه خارج شد اما ظهر هرچه منتظرش بودم برنگشت. نگران شدم و به مدرسه رفتم اما متوجه شدم که او اصلا به مدرسه نرفته و همین موضوع نگرانی ام را بیشتر کرد. موبایلش خاموش بود و در پرس وجو از دوستانش متوجه شدم که وی به تازگی با پسری به نام فرهاد در ...
وضعیت مردم مال استریت دو سال پس از سقوط بورس/ می خواهم قلبم را یک میلیارد تومان بفروشم!
از اول ماجرا... تیرماه سال 99 حدودا 20 روز قبل از سقوط تاریخی بورس، خبرنگار صداوسیما به مال ملا، روستایی در 4 کیلومتری شهرستان لنده رفت. همان روزها که بورس گل کاشته بود و همه تحلیل گر بودند. صداوسیما در گزارش خود از سود سرمایه گذاری اهالی روستا می گفت و مردم را به این سرمایه گذاری تشویق می کرد. مال ملا همان روستایی است که مردم درخت کنار پیری را تالار بورس خود معرفی می کردند. تنها روستای ...
مهسا گفت نه پول داری، نه عرضه دزدی/ برای اثبات عشقم، یک پراید دزدیدم و رفتم سر قرار!
اینکه آخرین باری که با او بیرون بودم، دوباره دعوایمان شد. او ادامه داد: مهسا مدام می گفت خیلی بی عرضه هستی و وقتی به او می گفتم نمی توانم کار مناسبی پیدا کنم گفت تو حتی عرضه این را نداری که سرقت کنی. برای اینکه به من ثابت کنی دوستم داری و لیاقت زندگی با مرا داری باید یک ماشین سرقت کنی. از شنیدن حرف های مهسا خیلی ناراحت شدم. به او گفتم به تو ثابت می کنم که عرضه سرقت را دارم. ...
5 میلیون برای آموزش سرقت
خودرو پیش او می رفتم به من سرکوفت می زد. تصمیم به دزدی برای خودنمایی او ادامه داد: مدتی سعی کردم رفتارهای او را تحمل کنم. ولی می دانستم که فایده ای ندارد. ملیحه مرتب مرا تحقیر می کرد و می گفت باید یک خودروی خوب بخری. رفاه کامل داشته باشی، اما من کار مناسبی نداشتم. از طرفی قدرت خرید یک خودرو را هم نداشتم. روز آخر من و ملیحه سر همین موضوع با هم درگیر شدیم. ملیحه گفت تو نمی ...
سرقت خودرو برای اثبات عشق
او بیرون بودم، دوباره دعوایمان شد. او ادامه داد: مهسا مدام می گفت خیلی بی عرضه هستی و وقتی به او می گفتم نمی توانم کار مناسبی پیدا کنم گفت تو حتی عرضه این را نداری که سرقت کنی. برای اینکه به من ثابت کنی دوستم داری و لیاقت زندگی با مرا داری باید یک ماشین سرقت کنی. از شنیدن حرف های مهسا خیلی ناراحت شدم. به او گفتم به تو ثابت می کنم که عرضه سرقت را دارم. بعد از آن روز مهسا را ...
کتاب در مقابل کتاب!
م همین طور بودم و از هر چیزی که فکرش را کنید عروسک درست می کردم. یک شهر پر از آدم های کاغذی که کلی ماجرا برایشان پیش می آمد؛ درست مثل زندگی واقعی. تا اینجا خیلی اهل کتاب خواندن نبودم؛ چون هنوز کتاب ها را کشف نکرده بودم. تا اینکه توی کلاس سوم دبستان بعد از تمام شدن سال تحصیلی، معلم مان به من یک کتاب داستان مصور هدیه داد. از همان اول، جمله سازی و انشایم خوب بود و این کتاب را جایزه گرفته ...
سرقت خودرو برای اثبات عشق
برای دیدن مهسا، ماشین مادرم را می گرفتم و گاهی اوقات برای او کار پیش می آمد و ماشینش را می خواست. این موارد مهسا را ناراحت می کرد تا اینکه آخرین باری که با او بیرون بودم، دوباره دعوایمان شد. او ادامه داد: مهسا مدام می گفت خیلی بی عرضه هستی و وقتی به او می گفتم نمی توانم کار مناسبی پیدا کنم گفت تو حتی عرضه این را نداری که سرقت کنی. برای اینکه به من ثابت کنی دوستم داری و لیاقت زندگی با مرا ...
تحقیر شدن زن 23 ساله در خانه شوهر
مرا پای سفره عقد نشاند که خودش در هیچ مراسمی بعد از خواستگاری، شرکت نکرد و این گونه سرزنش های نامزدم و خانواده اش آغاز شد. این درحالی بود که پدر و مادرم نیز طلاق عاطفی گرفته بودند و جدا از هم زندگی می کردند. بالاخره من زندگی مشترکم را در منزل مادرشوهرم شروع کردم ولی همواره نگران پدر و مادرم بودم. در این میان یک روز به خاطر دعوای خواهر و برادرم در منزل، مادرم که با چاقو در حال تهیه غذا ...
حال و هوای روستای مال استریت کهگیلویه و بویراحمد دو سال پس از سقوط بورس/به خاک سیاه نشستیم/خدا آن درخت ...
بالاترین مقام مسئول مخابرات استان رفت و او قول داد تا 20 روز بعد اینترنت پرسرعت برای روستا تامین کند. روستا اینترنت دار شد؟ اینترنت چی هست؟ ما در مال ملا اصلا اینترنت نداریم. فقط قولش را دادند. می خواهم این سری که رفتم مال ملا درخت کنار را ببرم یا نفت بریزم و آتش اش بزنم چون فیلم منتشرشده آنجا گرفته شده است. دیوار معروف که رویش نوشته شده بود تنها روستای بورسی ایران هم دیگر طرفدار ندارد ...
رسم و رسوماتی که همچنان قربانی می گیرد
. او با ابراز پشیمانی نسبت به اینکه در همان 13 سالگی ازدواج نکرده است، گفت: وقتی سنتی در یک جا وجود دارد و بعد به آن پشت پا میزنی تنبیه می شوی، مثل من، ای کاش همانند دیگر دختران روستا در همان 13 سالگی به خواستگارهایم جواب مثبت می دادم، چون در این روستا سنم بالا رفته بود دیگر خواستگاری برایم نمی آمد، برای همین مجبور شدم با پسری بیکار و معتاد ازدواج کنم. فاطمه گوشه چادرش را از ...
فکر کردم پدرزنم می خواهد مرا با سنگ بزند
کرد و گفت: من قصد کشتن کسی را نداشتم روز حادثه ماده مخدر شیشه مصرف کرده بودم در حالت غیرطبیعی مرتکب جنایت شدم. با اعترافات متهم و تکمیل تحقیقات برای وی به اتهام قتل عمد کیفرخواست صادر شد و پرونده متهم برای رسیدگی به شعبه دهم دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد. در ابتدای جلسه دادگاه همه فرزندان مقتول غیر از همسر متهم درخواست قصاص کردند. پس از آن متهم به جایگاه رفت و گفت ...
رنگ رخساره خبر می دهد از سر آدم ربا
...، معمولا از وسیله نقلیه استفاده نمی کنم و ترجیح می دهم تا دفتر پیاده روی کنم. امروز(روز حادثه) در حال رفتن به محل کارم بودم که سرنشینان پژویی سد راهم شدند و خودشان را مأمور جا زدند. پس از آنکه سوار ماشین شان شدم تهدیدهایشان شروع شد و فهمیدم که آنها پلیس قلابی هستند. آدم ربایان تهدید می کردند که اگر تسلیم خواسته آنها نشوم جانم را می گیرند و حتی جان اعضای خانواده ام نیز در خطر است. از ...
قاتل پدرزن: توهم داشتم
.... متهم در ادامه گفت: برای ملاقات با پدرزنم از او خواستم بیرون بیاید و در خیابان با هم صحبت کنیم. به همین خاطر مقابل خانه شان رفتم و او را سوار ماشینم کردم و با هم به طرف بیابان های امین آباد رفتیم. آن روز مشروب خورده و شیشه مصرف کرده بودم، به همین دلیل حال طبیعی نداشتم. در مسیر خواهرزنم با تلفن همراه من تماس گرفت تا با پدرش صحبت کند. گوشی را به پدرزنم دادم و او بعد از صحبت با دخترش می ...
معتاد سرقتم، نمی توانم ترک کنم
به دنبال این تماس، مأموران اداره آگاهی راهی محل شدند. آپارتمان در طبقه دوم ساختمانی در شمال تهران بود. بررسی ها نشان می داد سارق از طریق بالکن و پس از تخریب در بالکن وارد خانه شده و وسایل با ارزش و کم حجم را به سرقت برده است. تحقیقات برای شناسایی سارق یا سارقان ادامه داشت تا اینکه مرد جوانی با پلیس تماس گرفت و گفت: سوار بر خودروام کنار خیابان منتظر بودم که متوجه شدم در چند متری ام ...
رمال فریبکار مرد گرفتار را از چاله به چاه انداخت
پدرش در شهرستان رفت و مرا تنها گذاشت. چند روز قبل با یکی از دوستانم درددل کردم و او گفت من طلسم شده ام و باید طلسمم شکسته شود تا زندگی ام به روال عادی برگردد. او مرا به رمال معروفی معرفی کرد و گفت که او می تواند مشکلم را حل کند. آنقدر دوستم از رمال تعریف کرد که برای حل مشکلاتم پیش او رفتم. رمال وقتی حرف هایم را شنید کاغذی به من داد و خواست آن را در قبرستان مردگان دفن کنم تا مشکلم حل شود. من کاغذ ...
پیرمرد عنکبوتی: از بچگی عاشق دزدی بودم
پنهانی از جیبش پول بر می داشتم و به سوپرمارکت های دیگری می رفتم و خوراکی می خریدم. برداشتن پول بدون اجازه از جیب پدرم برای من عادت شده بود و کم کم از مغازه پدرم و مغازه دیگران هم خوراکی سرقت می کردم. خیلی خوشحال بودم و فکر می کردم سوپر من هستم و ادامه می دادم تا اینکه سرقت عادت و زندگی من شد. *قصد نداری در این سن و سال سرقت را کنار بگذاری؟ نه، من عاشق سرقت هستم. سرقت با خون من ...
سرانجام شوم تازه عروس به خاطر هوس زودگذر!
می بردم. مدتی بعد با جوانی که به عنوان پیک موتوری در شرکت کار می کرد آشنا شدم. آرام آرام روابط کاری به ابراز علاقه انجامید و روابط پنهانی ما با یکدیگر آغاز شد. از آن روز به بعد من و موسی به بهانه های مختلف یکدیگر را ملاقات می کردیم به طوری که هر روز بیشتر شیفته او می شدم و هوس چشمانم را کور کرده بود. چند ماه بعد موسی مرا از خانواده ام خواستگاری کرد، اما وقتی با پیشنهاد من به همراه ...
منوچهر، سارق کهنه کار که 40 بار دستگیر شده: به دزدی معتادم!
.... از پنج سالگی دزدی را شروع کرده و آنقدر به این کار معتاد شده که حالا در 58 سالگی نمی تواند دست از آن بکشد. کلکسیونی از سرقت های مختلف را در پرونده اش ثبت کرده و به قول خودش گاو پیشانی سفید شده است. مرد عنکبوتی صحبت های عجیبی را مطرح می کند: درست یادم می آید که حدودا پنج ساله بودم و از جیب پدرم دزدی کردم. بعد از آن به یک سوپرمارکت رفتم و خوراکی برداشتم ...
مرگ پدر زن به خاطر قرارهای پنهانی داماد با همکار خانمش!
به سراغ شوهرم و آن زن رفتم. بعد با آنها درگیر شدم در همین هنگام پدرم پیاده شد و با همسرم شروع به جر و بحث کرد اما ناگهان حال پدرم بد شد و روی زمین افتاد. او را به بیمارستان منتقل کردیم اما پدرم ساعتی بعد فوت کرد. بدین ترتیب به دستور بازپرس شعبه سوم دادسرای امور جنایی تهران، آرش به دادسرا احضار شد وی در این رابطه گفت: همسرم آدم شکاکی است به همه رفتارهای من بدبین است دیگر از دستش خسته ...
راز سرقت های مرد عنکبوتی تهران؛ نمی توانم بدون دزدی زندگی کنم!
آفتاب نیوز : دیوار راست را به راحتی بالا می رود. یکی از قدیمی ترین سارقان پایتخت است و به مرد عنکبوتی معروف شده. خودش را استاد دزدی می داند و دوست دارد شاگردان زیادی داشته باشد. به ادعای خودش بیشتر از 40 بار دستگیر شده و هر بار در زندان شگرد جدید را آموخته بود. اما حالا خودش تبدیل به استاد شده و در زندان شگرد های مختلف سرقت را آموزش می دهد. هر بار که به زندان می رود شیوه های مختلف دزدی را به بقیه می آموزد. درست از پنج سالگی دزدی را شروع کرد. اوایل از جیب پ ...
شروع یک زندگی عاشقانه از گلزار شهدا
خواستگاری پا پیش گذاشتند، اما همان اول کار رد کردم. قبل ازدواج، غرق کار های حوزه فرهنگی بودم. چندباری با کاروان راهیان نور همراه شدم و به قم رفتم. در یکی از این سفر ها موضوع ازدواج مطرح شد و یک از خواهران شهید، از من خواست خواستگار ها را بی دلیل رد نکنم. تصمیم گرفتم همه چیز را به خدا و مادرمان، حضرت زهرا (س)، بسپارم. از حضرت زهرا (س) خواستم در حقم مادری کند و دستم را بگیرد. فاطمه ادامه می ...
هنر هنرمند، به مردم داری اوست
؟ به خدا همه را یاد دادم، خدا می داند. دلم می خواهد از شاگردانم بپرسید. خانواده شما در شغل قلم زنی نبودند؟ خیر فقط من بودم، پدرم من را در این شغل گذاشت و من به این شغل عاشق شدم. پدرم یدالله مهندس راه و ترابری و اسم مادرم سکینه امین الرعایا بود. اصلاً در آن زمان شاید 10 قلم زن در اصفهان بودند که البته بعدها 90 درصد قلم زن های اصفهان از مغازه من بیرون رفتند و شاگردان من ...