100 خاطره از حسن باقری/ بالاتر از سیاهی چه رنگی است؟
سایر منابع:
سایر خبرها
عاشقانه ای در مقابل چشمان سُربی گلوله/ موهایم را در غسال خانه شانه بزن سکینه!
بغلم کرد. بغضم ترکید: الحمدلله که زنده هستن. انشالله موفق باشن! خواستگاری عاشق اش شده بودی سکینه خانم؟ دست هایش لرزید. بلند شد و رفت آن سر اتاق. و دوباره برگشت. با چند دانه عکس قدیمی: حج بابا مدام از خوبی های آقای دغاغله حرف می زد. مادرم هم حرف هایش را تایید می کرد. انگار از سر قصد تعریف هایش را نگه میداشت برای وقت هایی که من می آمدم خانه. می نشستم از آقاییِ حسن ...
تخلیه پادگان منتظری
کنم باید دستور بدین پادگان رو تخلیه کنن. - اینجا رو؟ واسه چی؟ بچه ها اینجا راحت هستن. - احتمالاً همین روزا پادگان رو بمباران کنن. لقمه نان و پنیر توی دست حسن آقا ماند. - از کجا می گی احمد؟ چند ماه پیش، احمد از چند جاسوس دستگیر شده بازجویی کرده بود. همه آنها از ترفند مشترکی برای دست یابی به اطلاعات استفاده کرده بودند. ترفندی که همان روز احمد آن را در ...
سردار اینگونه زیست
اولین بار می دید و حرف هایش را می شنید. خودش می گوید: از همان روز، عشقش به دلم نشست!... عملیات آزادسازی خرمشهر اجرا شد. علی شیرازی، در آن عملیات، روحانی گردان شهید باهنر به فرماندهی علی اکبر خوشی بود. علی، چند عملیات دیگر را هم پشت سر گذاشت، تیپ ثارالله به لشکر ارتقا یافت و پای کم کم از گردان به تیپ باز شد. علی هرچه جلوتر می رفت، دلدادگی اش به حاج قاسم بیشتر و به او نزدیک تر می شد. اگر پیش از آن شنونده سخنرانی اش بود، حالا گاهی دونفری همدیگر را می دیدند و با هم صحبت می کردند. اشتیاق علی، اما بیش از این ها بود.... 1. محسن حاجی بابا 22 اردیبهشت 1361، در جبهه سرپل ذهاب شهید شد. ...
جواب شهید باکری به یک روحانی در مورد نماز اول وقت
...، پس از اتمام نماز، آقا مهدی رفت سمت آن برادر روحانی و گفت: حاج آقا، نماز اول وقت ارزش زیادی داره، اما بعضی از این بچه بسیجی ها مقتضیات سنشون ایجاب می کنه که فوتبال هم بازی کنن و تفریح هم بکنن. حالا اگه این تفریحشون موقع نماز باشه، من و شما باید دونه به دونه، با اخلاق و برخورد خوب، اینا رو قانع کنیم که نماز ارجح بر همه کار ها و اعماله، نه با توپ و تشر و نهیب زدن. منبع: جهان نیوز باشگاه خبرنگاران جوان وب گردی وبگردی ...
دریاگردی حرفه ای در هرمزگان / راهنمای سفر به جزیره افعی ها؛ مالدیو ایران در قلب خلیج فارس
به گزارش خبرگزاری برنا هرمزگان ، بسیاری از طبیعت گردان ایرانی و کسانی که دوست دارند ناشناخته های زیست بوم اطراف خودشان را کشف و تجربه کنند، کمتر خبری از وجود بهشتی پنهان و شگفت انگیز در جنوب ایران دارند. در بخشی از پهنه آب های فیروزه ای رنگ خلیج فارس تعداد زیادی جزیره غیرمسکونی جا خوش کرده اند که هر کدام خصوصیات و زیبایی های خاص و منحصر بفرد دارند. تا به امروز بیشتر از همه سه جزیره کیش ...
دعای مادر شهید عملیات رمضان در برج صدام!/این روایت را فقط مسئولان بخوانند!
را بر عهده گرفت. من هم برای آموزش های بسیج به پایگاه می رفتم. در یک روز، وقتی در صف آموزش ایستاده بودیم، چند تا از خواهرها خندیدند، علی اکبر اخم هایش را در هم پیچید و پرسید: کی بود خندید؟ همه من را نشان دادند، هوا تاریک بود. علی اکبر خیلی قاطع رو به من کرد و گفت: 10 تا کلاغ پر برو، خواهر بسیجی! من هم گفتم: چشم چاره ای هم جز کلاغ پر رفتن نداشتم. کلاغ پر رفتم و در صف ایستادم. به دوستان و باقی خانم ...
گفت و گوی حیات با مادر شهید مسعود عسکری: چه جوانانی! اسماعیل، می بینی؟ چه جوانانی!
همه آموزش هایش را در دوره دبیرستان دید. بعد از دبیرستان بلافاصله سرباز شد. 24ساعت خدمت و 24 ساعت خانه بود؛ اما این 24 ساعتی که در خانه بود اصلا استراحت نمی کرد و به کارهای دیگرش می رسید. بچه خستگی ناپذیری بود. حیات: دانشگاه هم رفت؟ در چه رشته ای درس می خواند؟ بعد از اینکه دیپلم گرفت گفت مادر من امسال نمی خواهم دانشگاه بروم؛ چون کارهای مهم تری دارم و الان فقط برای ...
گفتا تو چنان که می نمایی هستی؟
تو گِل، گفت: خارج در ناحیه ای خارجه، خارج یه کشوره، یه کاره، ما یه فامیل داریم توی خارجه، زنشم خارجیه، بعد دعوتنامه فرستاده که بیا خارج، می خوای پایتختشم بگم حالتو بگیرم؟ گفت: مخسره می کنی بی تربیت؟ گفتم: بفرما شاهد از غیب رسید، کلاغ اومد راه رفتن کبک رو یاد بگیره، راه رفتن خودش هم یادش رفت، نخوری زمین اینقدر انگلیسی حرف میزنی، اونی که میگن مخسره نیست، مسخره ست، میگن مسخره می کنی نه مخسره گفت: حالا ...
این دو حاشیه، مسیر فوتبالی یزدانی را تغییر داد
، چون یه مهره قابل اتکا که می تونست ازش درآمدزایی کنه رو رایگان داد و رفت. حالا اگه ثابت نکنه چی؟ استقلال بدبخت می شه. شاعر بدخط : درگیر سیاوش یزدانی نباشید. ما وسط یه سری قرارداد عجیب گیر افتادیم که باید مسببش بیاد پاسخگو باشه. مهسا مجیدی : سیاوش بازیکن خوبی بود، ولی فقط کمی اخلاقش تند بود. کاش فضا به سمتی پیش می رفت که در تیم بمونه و سپاهان رو تقویت نکنیم. این انتقال، از استقلال یک ...
انفجار چادر مهمات
آقا موضع حضرت زینب (س) را برای زدن موشک روز عاشورا انتخاب کرد. جاگیری و تعیین هدف و آماده سازی موشک چند ساعتی طول می کشید. نزدیک ظهر بچه ها برای خواندن دعای توسل جمع شده بودند، آفتاب تیز و گرم بود. حسن آقا به جمع بچه ها نزدیک شد: بچه ها امروز زیارت عاشورا رو می خوانیم. با همان السلام علیک یا اباعبدالله، حال همه منقلب شد، نیازی به خواندن روضه نبود. بیابان و گرمان و عاشورا، خودش همه روضه ها ...
نحوه برخورد با بیت المال در سیره شهید اسماعیل برهانی
افراد نیازمند می رساند. برادر اسماعیل نقل می کند: دوست داشتیم در خانه تلویزیون داشته باشیم. اسماعیل مسئول کمیته خدمات رسانی بود. کالا و اجناسی را که می آوردند، قرعه کشی می کردند و به افراد نیازمند می دادند. یک روز گفتم: داداش! اگه این بار تلویزیون آوردین، ما رو هم در قرعه کشی شرکت می دین؟ انگشتش را روی لبش گذاشت و گفت: هیس س س! دیگه چی؟ گفتم: یعنی چه؟ مگه حرف بدی زدم؟ گفت: آره! الان جنگه و ما ...
مرورچند خاطره شیرین رزمندگان از دوران دفاع مقدس
می شوند؛ لذا با تحکم و بلند داد زدم لا اضحک. با گفتن این حرف علاوه بر چند نفری که می خندیدند، بقیه هم که ساکت بودند شروع به خنده کردند. چندبار دیگر لا اضحک را تکرار کردم، ولی توفیری نکرد. سکوت کردم و خودم نیز هم صدا با آن ها شروع به خنده کردم. چند کیلومتری که طی کردیم به کمپ اسرای عراقی رسیدیم و بعد از تحویل دادن 32 اسیر به مسئولین کمپ، دوباره با همان خودرو ها به خط مقدم برگشتیم. در خط ...
فال ابجد امروز دوشنبه 10 بهمن/ گره از مشکل کارت به زودی باز می شود
دوش می رسی . ایده هاتو یه جا بنویس که فراموش نکنی. امروز درونت پر از انرژیه و خلاقی و می تونی کلی نشدنی ها رو شدنی کنی. امروز صحبت کن و حرف بزن که انرژیت رو تشدید می کنه. اگه بعضی از حرفا رو نشد بزنی بذار برای فردا. ابجد فال شما : د ج آ تعبیر : نقشه ها شاید مشخص نیست اما تو باید کم کم ایده ها رو جایی نوشته و بهش فکر کنی. بعضی وقتا مسیرا سخت میشه و مانع سبز میشه سر راه. نباید خودت ...
یک پیشنهاد در آستانه سالروز درگذشت مرحوم حسن حبیبی
گردان همه نسل ها و عصر هاست. دکتر حبیبی آبروی مدیران خردمند و فهمیده و سنجیده بعد از انقلاب و مدیری دلسوز برای مردم از بن دندان صدق و دل و امیری بی گزند و کم هزینه برای کشور بود . براستی در تاریخ مدیران ایران اگر بی نظیر نبود، واقعا کم نظیر بود. به قول امیر خسرو دهلوی آفاق را گردیده ام، مهر بتان ورزیده ام بسیار خوبان دیده ام، اما تو چیز دیگری جا دارد محافل فرهنگی و علمی مخصوصا صدا و سیما از این بزرگمرد تجلیل کنند . ...
فهمیدیم چرا مشکلات زنان حل نمی شود!
سیده زهرا عبداللهی: معصومه ابتکار گفته من تریبون نداشتم که بتونم حرفامو بزنم، بله! من بودم معاون زنان ریاست جمهوری بودم و هر چهارشنبه بعد از جلسه هیئت دولت میومدم در جمع خبرنگاران. عبدالمجید خرقانی: معصومه ابتکار میگه رئیس جمهور بی خرد امریکا برجام رو به هم زد! عجب! مگه رسانه های شما صبح و شب نمی گفتن ترامپ نمی تونه برجام رو کنار بزنه و امضای کری تضمین هست؟ ...
مجسمه هایی از طاغوت که قرار بود سالم بمانند برای روز مبادا!
...: صبح از کرج راه افتادم امروز دوشنبه 9 بهمن است، کرج شلوغ است، همه ریخته اند توی خیابان حرف از آقا می زنند. با هم صمیمانه صحبت می کنند. همین مردمی که تا دیروز توی سر و کله هم می زدند و شب و روز کارشان این بود که صد متر زمین بخرند دیواری و سقفی و کاغذ دیواری و رنگی و بعد قالب کنند به هم و زمین معاوضه کنند با ماشین و ماشین با قالی و کارشان کلاه گذاشتن سر هم بود حالا ایستاده بودند کنار ...
# پرسه در فضای مجازی
. 2 تا دیپلماتمون شهید شدن. 2 میلیون پوند به ساختمون سفارت خسارت زدن. بعدها مشخص شد انگلیس میتونست ماجرا رو قبل شهادت گروگانها فیصله بده. عامل تروریستی هم الان لندن باهویت مخفی آزادانه زندگی میکنه! حرف حق یاس: من بهتون قول میدم اگه مریم میرزاخانی یه روسری سرش می کرد، نه تو آمریکا پروفسور نمونه میشد و نه تو ایران عزیز دل اصلاح طلبا. زنان برای اینها ابزار پیشرفتن زینب ...
پدری برای همه فرزندان شهدا
...، از نظر اطلاعاتی نمی گذارند سردار سلیمانی به کرمان بیاید. به حاج قاسم زنگ می زنند. حاج قاسم به آنها می گوید قول دادم؛ می آیم. رفت کرمان. گفته بود توی مراسم صحبت نمی کنم. حسین، پسر شهید، رفت پشت تریبون. شوخی جدی گفت ما خیلی مظلومیم! . حاج قاسم، تا این حرف را شنید، اشاره ای به مجری کرد و گفت می خواهم صحبت کنم! همین اندازه هم نتوانست ناراحتی بچه شهید را تحمل کند. حسین، فاطمه و زینب ...
دو ساعت قبل از ملاقات در فکه / به بهانه سالروز شهادت سردار حسن باقری
ولی او هیچ وقت رنجیده خاطر نمی شد. با لحن و کلام خوب توضیح می داد و آنها را شرمنده خودش می کرد. **** وقتی طرح عملیاتی را توجیه می کرد. بدون شک همه می پذیرفتند و مطلب برای شان جا می افتاد. انسان حس می کرد، آنچه حسن باقری می گوید به همه جوانب و گوشه و کنارش پی برده است. حرف از روی هوا، عدم شناخت و تجربه و (عدم) تخصص نیست؛ حتی در جلساتی که بحث مانور عزیزان ارتش بود، همیشه حرفش ...
علوی: بله می خواستم با یحیی گلاویز شوم!
گر ایشان از حرف های من ناراحت شده، باید هم بشود. اصلا گفتم که ناراحت شود. * امکان دارد کمی ماجرا را بشکافید که بفهمیم چه اتفاقی دقیقا رخ داده؟ ببینید بار اول آمد این حرف را زد، بار دوم هم گفت، من گفتم ناراحت است، حالا یک چیزی گفته. اما وقتی یک حرفی را هِی تکرار می کنی، یعنی تو قصد توهین داری. خب تو چرا باید توهین کنی؟ مگر نان ما را می دهی؟ * اما خُب مسئله این است ...
کنفرانسی با هزار تیتر؛ دبیر: آقای سجادی، به حکم مقام معظم رهبری برای کشتی عمل کنید
و او همیشه دوست پدرم بوده. از نونهالان کنارش بودم و بعد از نوجوانان هم که مرتب کنارشان بودم. او مثل پدر من است و بهترین مدال هایم را کنارش گرفته ام. پدر من می گفت فوتبال علی پروین و کشتی منصور برزگر. من بوی پدرم را از منصورخان می گیرم. او به ما چند روز پیش سر زد و گفتم ایرادات ما رو بگویید. منصورخان تاج سر ماست و ما را هم بزند که چیزی نمی گوییم. او نسل ما را بزرگ کرده و 28 سال سرمربی تیم ملی بوده ...
هم خواهر شهید، هم دختر شهید
مریم عرفانیان وقتی برادرم علی اصغر گفت: فردا عازمم. دلم هری ریخت. فوری گفتم: بابا که رفت و شهید شد، تو دیگه کجا می خوای بری؟ الان بیشتر از هر وقت دیگه بهت نیاز داریم. دیگه طاقت نداریم، دوری تو رو هم تحمل کنیم و... آن قدر گفتم که خودم خسته شدم؛ اما... او بی هیچ کلامی فقط گوش می داد! ساکت که شدم، خندید. - مگه دلت نمی خواد هم خواهر ...
خیلی وقت ها دیدار دوباره ای در کار نیست
دوست دارم برگردم به چند سال پیش، وقتی که یه دختر لاغرمردنی و دیوونه ی نجوم بودم با یه گروه از بچه های هنری رفتم کویر. بچه های باحال و خونگرمی بودن. دور آتش جمع شده بودیم و چایی می خوردیم و ستاره ها رو تماشا می کردیم. تو اون گروه پسری بود که یه پیرهن چهارخونه قرمز به تن داشت و با کسی زیاد گرم نمی گرفت. می گفتن اون همیشه تو دنیای خودشه و سرش با گیتارش گرمه. چند ساعتی گذشت و شب ...
فهرستی کوچک برای مردی بزرگ
را شامل می شود. در این کتاب، با ابعاد دیگری دیگری از شخصیت این شهید بزرگوار رو به رو می شویم. با فرماندهی که ذهنی منسجم داشت، به نظرات دیگران گوش می کرد و پیش از تصمیم گیری، همه اطلاعات موجود و همه جوانت کار را می سنجید. اما فقط همین ها نبود. خاکی و بی ادعا هم بود. می خوانیم کنار هم نشسته بودند. سلام نماز را که دادند، گفت قبول باشه. احمد دلش می خواست بیشتر باهم حرف بزنند. ناهار را که خوردند، حسن ...
دنبال پیکر غلامرضا رفته بودیم با تابوت صادق روبه رو شدیم!
روستای ینگجه - خوی ما اهل روستای ینگجه از توابع شهرستان خوی آذربایجان غربی و پنج برادر و یک خواهر هستیم. از میان برادر ها من و دو برادر دیگرم صادق و غلامرضا راهی جبهه شدیم. نهایتاً رخت شهادت برازنده صادق و غلامرضا شد و آن ها آسمانی شدند. صادق متولد شهریورماه سال 1341 و غلامرضا متولد سال 1345 بود. ایشان مقطع ابتدایی و راهنمایی را تمام کرد. همیشه شاگرد ممتاز کلاس و مدرسه بود که برای ادامه تحصیل در مقطع دبیرستان، راهی خوی و منزل عموی مان شد. غلامرضا هم پس از پایان دوره ابتدایی در مدرسه راهنمایی شهرستان خوی شروع به گذراندن دوره راهنمایی کرد و بعد از آن در هنرستان شهید رجایی در رشته اتومکانیک مشغول به تحصیل شد. ...
در سیصد و چهل و سومین برنامه شب خاطره مطرح شد؛ رزمندگانی که در سرما و گرما جنگیدند، حماسه آفریدند
گوشم گفت که من می خواهم گردان مالک را تحویل بگیرم آیا شما همراه من می آیید؟ و من گفتم بله. من و شهید کارور و شهید حاج امینی و حاج صدقی 4 نفری رفتیم و گردان مالک را تحویل گرفتیم. در آن دوره بچه های کادر گردان مالک از ما استقبال نکردند و ما این موضوع را به شهید همت منتقل کردیم که در نهایت وی با ما همراه شد و تمام بچه های گردان مالک را به خط کرد و ما را فرمانده گردان معرفی کرد. بعد کار با شهید کارور شروع شد و در زمان عملیات، اعضای گردان به 600 نفر رسید و عملیات بلندترین قله یعنی قله کانی مانگا را به گردان مالک دادند که قله را فتح کرد. انتهای پیام/ ...
با دایی مشکلی نداشتم ولی دوست داشتم علی کریمی برنده شود/ اگر کرونا بگیرم،حتما می میرم/ جوری عکس بگیرید ...
بازی بودم که دل این همه آدم و خوشحال کردم. می تونم براتون 3 تا حس مختلف بگم. بازی اول حس ترس بود. ما خیلی موقعیت داشتیم. بعد از بازی مربی تیم یوگسلاوی اومد تو اتوبوس ما و از تیممون تشکر کرد و گفت ما واقعا نباید می بردیم. با تمام احترامی که برای آقای جلال طالبی قائلم، ایشون خیلی کمک کرد ولی فکر می کنم اگه ایویچ بود، بازی رو نمی باختیم یا صعود می کردیم. برای بازی با آمریکا وحشت داشتم ...
ابتکار نیرو های اطلاعات در فریب دشمن پس از عملیات بدر
مسیر آماده بودند تا با شکستن خط به ما ملحق شوند. خورشید هنوز غروب نکرده بود که ناگهان صدای یک هلی کوپتر عراقی شنیده شد که بالای سر نیرو ها پرواز می کرد. تمام قایق ها به سمت دو طرف آبراه که نیزار بود، رفتند و سعی کردند خود را پنهان کنند، اما این کار با آن تعداد قایق و نیرو غیرممکن بود و اگر هلی کوپتر به بالای آبراه می رسید، قطعاً بچه ها را قلع و قمع می کرد و عملیات هم لو می رفت. همانطور همه ...
از خیریه های لندن تا چهارراه های تهران
حدودا 8 ساله ای که پشت میزی نشسته و نقاشی می کشد. می گوید: خیلی از این بچه ها وقتی با من حرف می زنند از رفتارهای بد مردم گله می کند. همین حامد چند روز پیش به من گفت: چند جوان او را برای اینکه اصرار کرده جنسی را بخرند کتک زده اند. حامد سر بلند می کند و با همان معصومیت چشمانش حرف های مهری میرزایی را تائید می کند و با صدای آرامی می گوید: خاله مهری به من یاد داد چه جوری حرف بزنم. فکر می ...