مرد خائن از دختر ثروتمند پول گرفت و بی عفتش کرد / سکوت مریم از ترس آبرویش
سایر منابع:
سایر خبرها
قتل پیرمرد مهربان
شروع به فریاد دزد دزد کرد و از مردم کمک خواست. ترسیده بودم. اگر چند لحظه دیگر صبر می کردم مردم به دنبال صدایش وارد خانه می شدند. دستم را روی دهان پیرمرد قرار دادم و با تمام قوا او را به داخل کشاندم. اولین محلی که پا در آن گذاشتم آشپزخانه بود. او را به داخل آشپزخانه کشاندم و زمانی که به او نزدیک شدم مرا شناخت. چاره ای نداشتم جز این که به زندگی اش پایان بدهم. بعد از جنایت پول ها را از داخل کمد برداشتم ...
نشست رسانه ای فیلم سینمایی "در آغوش درخت" برگزار شد
خودش را بگذارد. من و کارگردان، دوست چند ساله هستیم و حدود 16 سال پیش هم در حوزه فیلم های کوتاه با هم همکار بودیم. وی ادامه داد: من از ایده و طرح با بابک خواجه پاشا همراه بودم و از جزییات خبر داشتم. پروژه هایی بوده که من پس از پیش تولید به آن ها اضافه شده ام و می توانم بگویم که در این فیلم حتی در انتخاب لوکیشن ها ما با هم به توافق رسیدیم. مدیر فیلمبرداری "در آغوش درخت" عنوان ...
مرد 87ساله بخاطر ازدواج دوم جانش را داد!
...> همسایه ها مرد ناپدید شده را آخرین بار هنگام ورود به خانه اش دیده بودند اما کسی متوجه خروج او نشده بود. از سوی دیگر شبی که مرد میانسال ناپدید شد، پسرش در خانه خودشان بود اما روز بعد راهی سفر شده بود. مسئله دیگری که ذهن مأموران را مشغول کرده بود، اینکه پول هایی که پشت قاب عکس جاسازی کرده بودند هم سرقت شده بود و این نشان می داد که پشت پرده این ماجرا، فردی آشناست. در این شرایط تنها ...
وقتی زن عقدی و زن صیغه ای رشید رو به روی هم قرار گرفتند!
... آن زن می گفت: در دوران مجردی با رشید دوست بودم اما تقدیر به گونه ای رقم خورد که من با کس دیگری ازدواج کردم ولی این ازدواج پایدار نبود و من بعد از طلاق دوباره سراغ رشید رفتم و به عقد موقت او درآمدم اما خانواده رشید مرا نمی پذیرفتند تا این که رشید هم برای حفظ آبروی خانواده اش تن به ازدواج با تو داد و... ...
طلاق از شوهر طمعکار بعد از 46سال زندگی
خودش مرتب به خانه فرزندانش می رود و از آنها پول می گیرد. او با این رفتارها آبروی مان را پیش همه برده و دیگر نمی توانم تحملش کنم. حتی فرزندانم هم به این جدایی راضی هستند. در ادامه شوهر این زن نیز به قاضی گفت: حرف های همسرم را قبول ندارم. او یک زن بی سواد است. جز کارهای خانه و بچه داری چیزی نمی داند. همیشه این من بودم که بار زندگی را به دوش کشیده ام. سعی کردم بهترین زندگی را برایش فراهم کنم ...
خیانت به همسر با کمک زن سابق شریک
این طور شد که فهمید و از من و فرانک شکایت کرد. *بچه هم داری؟ بله یک دختر دارم که 10ساله است. *همسرت چه تصمیمی دارد؟ او درخواست طلاق داده و مهریه اش را هم خواسته است اما من می خواهم با همسرم زندگی کنم. من واقعاً او را دوست دارم، ما با عشق با هم ازدواج کردیم. *درباره پشیمانی ات با همسرت صحبت کرده ای؟ بارها به او گفته ام ولی حرفم را قبول نمی کند. او زن بسیار خوب و دوست داشتنی ای است. همسرم می گوید مرا نمی بخشد و شانس دوباره به من نمی دهد اما من می دانم نمی توانم لحظه ای بدون او زندگی کنم. ...
مرد 87 ساله جانش را بر سر ازدواج دوم گذاشت
ردپای یک آشنا با ثبت اظهارات این زن، پرونده ای تشکیل شد و گروهی از مأموران اداره چهارم پلیس آگاهی تهران به دستور بازپرس شعبه هشتم دادسرای جنایی تحقیقات برای یافتن ردی از مرد گمشده را آغاز کردند. همسایه ها مرد ناپدید شده را آخرین بار هنگام ورود به خانه اش دیده بودند اما کسی متوجه خروج او نشده بود. از سوی دیگر شبی که مرد میانسال ناپدید شد،پسرش در خانه خودشان بود اما روز بعد راهی سفر شده بود ...
حاج بهروز جلایی؛ تنها سردار بسیجی گیلانی که “مدال فتح” از رهبر معظم انقلاب دریافت کرد
را بردارند و بچسبانند به سینه ما. من نماینده بسیجیان گیلان، مازندران و گلستان بودم اما هیچ از جزییات ماجرا خبر نداشتم و واقعا این لیاقت را در خود نمی دیدم که مدال فتح بگیرم. آقای جعفری هم دید که بی میلم گفت: چرا اینطور می کنی خیلی ها هستند که برای این لحظات له له می زنند و . . . گفتم: اخوی، اصلا دلم به این سمت نمی رود. مدال چیه؟ فلان چیه؟! اکراه داشتم از گرفتنش. صبح در خانه دانشجویی اش ...
از دارالفنون تا مجله زن روز
تأسف تکان دادم. برای من که رشته تحصیلی ام مطالعات زنان است و تاریخ فمینیسم و زنان غربی را از حفظم شاید دیدن این تصویر یعنی یک دنیا حرف که در کتاب ها و مستندها با آنها آشنا شده بودم ولی هرگز تصور نمی کردم آنقدر به ما نزدیک باشد و این تازه شروع یک حس بد بود. حس بدی از جنس محدودیت و سلب آزادی که از اینجا به بعد هر چه از دارالفنون فاصله می گرفتم بیشتر می شد.در ایستگاه بعدی تور، دقایقی جلوی ساختمان ...
گزیده ای از اشعار عاشقانه زیبای فارسی به بهانه روز ولنتاین
...> صدایت را که می شنوم خورشید در دلم طلوع می کند *** سیمین بهبهانی مرا هزار امید است و هر هزار تویی شروع شادی و پایان انتظار تویی *** دلم ز هر چه به غیر از تو بود خالی ماند در این سرا تو بمان ای که ماندگار تویی! *** به گام های کسان می برم گمان که تویی دلم ز سینه برون شد ز بس تپید بیا *** باباطاهر همدانی عزیزم کاسه ...
فجر 44| روایت بانوی مبارزی که حق مادری و همسری را تمام کرد/ با خواهرانم اعلامیه ها را با کاربن کپی می ...
هم با این مسائل آشنا بوده که اینطور پاسخم را می دهد: قبل از ازدواج خانواده ای سیاسی داشتم و برادرانم جزو زندانی های سیاسی بودند و زمانی که برای دیدن آن ها به زندان می رفتیم و می آمدیم در جریان مسائل سیاسی قرار گرفتم، 4 خواهر هستیم که در آن زمان هم با خواهرانم اعلامیه ها را با کاربن کپی می کردیم. هم مرد و هم زن خانه بودم دکتر اسفندیاری از سال 1355 یعنی درست چند ماه بعد از عروسی ...
فیلمی که اکران نشد!
را از نزدیک به تماشا بنشینند. بعد از چند دقیقه دوباره شلوغ شد، خزاعی رئیس سازمان سینمایی تشریف فرما شدند و مقابل دوربین عکاسان قرار گرفتند و بعد از چند دقیقه مجتبی امینی دبیر جشنواره هم به همین ترتیب، در دلم گفتم این عکاسان هم عجب کار سختی دارند خوب سه نفری باهم میومدین تا این بندگان خدا آنقدر بالا و پایین نپرند برای گرفتن یک عکس درست و حسابی! همینطور که مشغول تماشای این عکاسی بودم نگاهی به ...
زن 24 ساله: در پاتوق ها تن فروشی می کنم
بالاخره از هم طلاق گرفتند. پدرم خیلی زود با زن دیگری ازدواج کرد و مادرم نیز سرپرستی فرزندانش را پذیرفت. آ ن زمان من 10 سال بیشتر نداشتم و در مقطع ابتدایی تحصیل می کردم. چند سال بعد به دلیل آن که از مهر پدر بی بهره بودم، عاشق لبخندهای محبت آمیز پسر همسایه شدم و پای سفره عقد نشستم. البته ابتدا فقط صیغه محرمیت بین ما جاری شد تا با یکدیگر بیشتر آشنا شویم، ولی من در همان روزهای آغاز زندگی ...
رگبار مرگ برای انتقام از دوست صمیمی
و از داخل ساکش اسلحه کلاشنیکف درآورد و به او شلیک کرد. از ترس شوکه شده بودم، از محل فرار کردیم و چند دقیقه بعد هم جلوی خانه شان پیاده شد و رفت. در ادامه رسیدگی به این پرونده، مأموران موفق شدند شاهرخ را شناسایی و بازداشت کنند و وی در همان بازجویی های اولیه به قتل سعید اعتراف کرد و در توضیح ماجرا گفت: با سعید از سال ها قبل رفیق بودیم اما چند ماه قبل سر موضوعی با هم به مشکل خوردیم و او با ...
اعتراف پسر ناخلف به قتل پدر سالخورده
دوم خانه پدری ام زندگی می کنیم و حتی او یکی از مغازه هایش را برای کاسبی به من داده بود. روز حادثه دوستم پژمان میهمان من بود تا اینکه ساعتی بعد تصمیم گرفتیم به خانه پدرم در طبقه اول برویم. من، دوستم و همسرم به خانه پدرم رفتیم و متوجه شدیم نامادری ام نیست و پدرم تنهاست. من با او درگیر شدم و با همدستی دوستم با چوب دستی پدرم را به قتل رساندیم. او خیلی التماس کرد، اما من خیلی عصبانی بودم در نهایت با ...
الهامی: باید تنهایی بجنگم/ هیچ حامی ندارم
...> سرمربی تراکتور خاطرنشان کرد: ریکاردو آلوز توهین بدی کرد و نیما انتظاری بازیکن ما به داور گفت توهین بدی کرد آیا شما این توهین را شنیدید؟ داور جواب داد به تو گفته بودم اگر زیاد حرف بزنی، تو را اخراج می کنم! الهامی تصریح کرد: همیشه حقم را با جنگ گرفتم. فیلم بازی را ببینید. اگر یک نفر ثابت کند تعداد پاس های متوالی بازیکنان تراکتور از چهار به پنج رسید، من هزار دلار به او پاداش می دهم. ...
نقشه سیاه زنی که دختر نوجوان دوستش را برای رابطه با شوهرش جور کرده بود
زن 32 ساله ای که موفق شده بود دخترش را از چنگ مرد شیطان صفتی نجات دهد، درباره ماجرای هولناک گفت: در دوران نوجوانی با محبوبه دوست صمیمی بودم، او هم محله ای ما بود و در یک مدرسه تحصیل می کردیم اما من در 14 سالگی ازدواج کردم و به دنبال زندگی خودم رفتم. چند سال بعد محبوبه هم در حالی ازدواج کرد که من دختر خردسالی به نام لیلا را در آغوش می فشردم. در این سال ها چند بار به طور اتفاقی یکدیگر را در محله ...
در خانه اگر کسی است، یک حرف بس است
سالی یک روز، آن هم دیدار با کارآفرینان. شاید مثل تموم اون 500 400 نفری که اومده بودن تو ذهنم کلی سؤال بود و امیدوار بودم جواباشون رو بگیرم. تقریبا 7 و 30دقیقه دم در بیت رهبری بودم و تا از بازرسی رد شم و به حسینیه برسم تقریبا شده بود یه ربع به هشت. حدسم این بود مراسم 9و 30دقیقه شروع میشه که تقریبا همین هم شد. زمان خوبی بود که با دور و وریام آشنا شم. هر کی از یک جا آمده بود. چند نفری ...
تلاوت هادی موحدامین از سوره فرقان
[و]می گوید ای کاش با پیامبر راهی برمی گرفتم یَا وَیْلَتَی لَیْتَنِی لَمْ أَتَّخِذْ فُلَانًا خَلِیلًا ﴿28﴾ ای وای کاش فلانی را دوست [خود]نگرفته بودم لَقَدْ أَضَلَّنِی عَنِ الذِّکْرِ بَعْدَ إِذْ جَاءَنِی وَکَانَ الشَّیْطَانُ لِلْإِنْسَانِ خَذُولًا ﴿29﴾ او [بود که]مرا به گمراهی کشانید پس از آنکه قرآن به من رسیده بود و شیطان همواره فروگذارنده انسان است ...
زندگی در اسارتگاه شوهر شیشه ای بخاطر بی پولی / نگاه های عاشقانه زندگی ام را سیاه کرد
تغییری که نکرد بلکه صد برابر بدتر هم شد. متوجه اعتیادش شدم و او هم با وقاحت جلوی چشم من و دخترم مواد مصرف می کرد. چند بار اعتراض کردم اما هر بار بود و توهین. من که واقعا خسته شده بودم تقاضای دادم و مهرداد هم خیلی سریع مرا طلاق داد و من چون از اول ازدواجم هیج مهریه ای تعیین نکرده بودم با دست خالی به خانه پدرم برگشتم. دو سال بدترین شرایط را تحمل کردم تا اینکه مهرداد ضربه خودش را به من زد و ...
مردم علیه زنان
درآمد بالایی هم دارد. می گوید: هیچ کارفرمایی اینجا نگهبان زن نمی گیرد. هیچ کس نمی خواهد باغبانش زن باشد. در هتل ها به ویژه در بخش خانه داری بیشتر می خواهند مردها را استخدام کنند. یک نکته مهم دیگر در جزیره هم اسکان است. وقتی می آیی اینجا باید یا پول اجاره خانه داشته باشی یا جایی که کار می کنی به تو اسکان بدهد. جایی هم که کارفرما به کارجو می دهد یک فضای کوچک است با چند شریک دیگر. خانه هم اینجا گران ...
دلم برای بابا تنگ شده تلفن بهشت چند است؟
کارهای خوب کنیم، بعد به بهشت می رویم می گوید: بهشت تلفن ندارد تا من با بابا حرف بزنم؟ خب من دلم تنگ شده و می خواهم صدایش را بشنوم، چرا نمی آید، بابا دلش برای ما تنگ نمی شود؟ که من می گویم: بابا زنده است و می تواند ما را ببیند. پایان پیام/
شهیدی که مژده شهادتش را از آیت الله بهجت گرفت
، مسئول تربیت بدنی، مسئول جنگ نوین در گردان های سپاه، در اواخر آذر 94 در جبهه مقاومت اسلامی و حق علیه باطل در حلب سوریه به درجه رفیع شهادت نائل آمد. عبدالمهدی کاظمی در سال 84 ازدواج و در جوی آباد خمینی شهر زندگی می کرد که از این شهید دو فرزند دختر با نام های فاطمه و ریحانه به یادگار مانده است. * وصیت نامه بسم الله الرحمن الرحیم و اما سخن و توصیه های خود به برادران و خواهران: 1- در ...
ماجرای 2 جنایت هولناک
اطراف نگاه می کرد که من فرصت هر عکس العملی را از او گرفتم و او را نیز با چند ضربه چاقو نقش بر زمین کردم. بعد از این ماجرا بود که گوشی تلفن همراه برادرم و طلاهای خون آلود مادرم را نیز برداشتم و برای آن که شناسایی نشوم به مسافرخانه ای شخصی در اطراف خیابان طبرسی رفتم. طلا و گوشی تلفن را با بهایی بسیار ناچیز به رهگذران فروختم که پول آن هم بعد از دو روز به پایان رسید و من دیگر نتوانستم اجاره ...
از ورشکستگی و زندان تا ایجاد اشتغال صد نفری با طعم عسل/ کارآفرین موفق لرستانی: زندان من را احیا کرد
و با مامور سراغ من آمد و راهی زندان شدم. تمام ناراحتی و دلخوری من بابت این بود این اتفاق تنها چند روز قبل از تولد دخترم رخ داده بود و از همه تلخ تر اینکه همین دوستم جزو دعوت شدگان تولد دخترم بود. سال 97 من تمام سرمایه ، خانه و کارگاه را از دست داده بودم و 975 میلیون تومان چک برگشتی داشتم، اما سخت ترینش این بود که من واقعا به این دوستم بدهکار نبودم. در زندان متوجه شدم که فرق ...
انتشار داستان های کوتاه از 38 شهید شاگرد اول
. قند تو دلم آب شده بود. بهترین فرصت بود برای جبران. قبل از فارغ التحصیلی حاجتی داشتم و به شهدای دانشگاه متوسل شدم و نتیجه اش را خیلی زود گرفتم و حالا وقتش بود برای جبران ذره ای از محبتشان. چون کمی قبل از این پیشنهاد، کتابی از خاطرات شهید صیاد شیرازی به صورت مینی مال یا داستانک نوشته بودم و شکر و حمد خدا، از نتیجۀ کار راضی بودم، روش باز نویسی این خاطرات را هم داستانک انتخاب کردم، به ...
لحظه های سرنوشت ساز عزرائیل
نیم رخش متمرکز شدم. داشتم به پشتی صندلی تکیه می دادم که ناگهان صدای مردی به اعتراض بلند شد. بی اعتنا به حرف هایش به صندلی تکیه زده و مشغول روتوش کردن عکس شدم. آن قدر پاهایم را تکان دادم تا بالاخره نوبت بخش داستان بلند و رمان شد؛ آخرین بخش. دوربین گوشی را روشن کردم. دل توی دلم نبود. دوست داشتم اثرش جزو برنده ها باشد. طبق نظر داوران، این بخش برنده نهایی نداشت و فقط دو اثر برگزیده، شایسته تقدیر شدند ...
ساخت موسیقی با حرف های عادی مردم/وقتی نوازندگان تهدید به مرگ شدند
خانه ای دوطبقه ساکن بودم که صاحب خانه در طبقه بالا بود. چون از این همه مزاحمت خسته شده بودم، مجبور بودم دو شاخه تلفن خانه را بکشم. فقط در مواقعی که می خواستم به جایی تلفن کنم وصلش می کردم. نشانه هایی هم می دادند که می دیدم درست است. مثلاً می گفتند فلان روز فلان لباس را پوشیده بودی، ما همان روز همان جا می خواستیم تو را بکشیم. اما یک بار دیگر هم به تو فرصت دادیم. دقت می کردم و می دیدم که آن روز ...
چگونه اسناد مشروطه خواهان گیلان سر از زباله های تهران درآورد
.... به سختی پول در می آوردم . اما هر شئ، سکه، هر قطعه ای که مرا به تاریخ و فرهنگ گیلان سنجاق می کرد، مرا شاد می نمود. کم کم با مجموعه داری علمی آشنا شدم و برای دانستن تاریخچه اشیاء، مطالعه و تحقیق می کردم. انگار روح من با همین ها آرام می گرفت و حس می کردم کار مفیدی دارم انجام می دهم. بعد از کار، تمام وقت من به مجموعه داری می گذشت. شرایط مالی ام که بهتر شد، دنبال بقیه پازل های مربوط به گیلان از ...
تیپ ولنتاینی نعیمه نظام دوست همه را شوکه کرد | این سورپرایز نعیمه نظام دوست برای کیست؟
پزشک به دلیل عدم وجود دستگاه های پیشرفته، ایست قلبی بیمار را تشخیص نداده بودند. متاسفانه برخی پزشکان به خاطر پول، هرکاری را به راحتی بدون بررسی خاصی انجام می دهند. زمانی که بالون را داخل معده ام گذاشتم 90کیلو بودم اما الان 126کیلو هستم. یعنی اضافه وزنم بعد از بالون خیلی شدیدتر بود و اگر فقط روش های دیگر را ادامه می دادم شاید نتیجه بهتری می گرفتم. روز به روز چاق تر شدم من ...