پست معنادار لئاندرو پریرا مهاجم برزیلی تیم پرسپولیس در اینستاگرام
سایر منابع:
سایر خبرها
همه چیز رؤیایی بود، هیچوقت گلم را فراموش نمی کنم/ پرسپولیس بهترین تیم ایران و جام قهرمانی برازنده این ...
فراموش نخواهم کرد. ما دو گل از حریف پیش بودیم و می توانستیم به راحتی برنده شویم. با این حال شرایط طوری در بازی پیش رفت که دو گل دریافت کردیم و بازی مساوی شد. با این حال ناامید نشدیم و به تلاش ادامه دادیم. در نهایت هم مزد تلاش خودمان و بازی خوبی که انجام دادیم را گرفتیم و به 3 امتیاز رسیدیم. واقعا خوشحالم که برای تیمم مفید بودم و گلزنی کردم. این گل حاصل تلاش همه تیم بود و این برد مهم را به هواداران ...
زارع: آخرین سال حضورم در ملوان است/ با جاگیری بد داور برد را از دست دادیم
برنده باشم و این حرف ها را بزنم، اما نشد. من کسی را مقصر نمی کنم و همه چیز را گردن می گیرم. همیشه خودم جوابگو بودم و بازهم هستم. با تمام قوا برای حفظ تیم تلاش می کنیم، اما سال آینده چه اتفاقی رخ خواهد داد؟ *الماسخاله مگر شما متولی فوتبال استان نیستید؟ الان کجایید؟ آیا سال های گذشته هم همینگونه بودید؟ چرا هیچ تیمی در استان گیلان روز خوش نمی بیند؟ از چوکا و ملوان گرفته تا سایر تیم ها. آقای ...
زارع: امسال آخرین سال حضورم در ملوان است/ برای بازی ها داور نگذارید!
نظر بدهید و ببینم کجا هستید. آقای الماسخاله، آقای استاندار کجا هستید؟ آقای دنیا مالی شما کجا هستید؟ یا من را برکنار کنید یا من بعد از باخت، بعد از برد یا بعد از مساوی حرف هایم را می زنم. امروز خیلی دوست داشتم برنده باشم و این حرف ها را بزنم، اما نشد. من کسی را مقصر نمی کنم و همه چیز را گردن می گیرم. همیشه خودم جوابگو بودم و بازهم هستم. با تمام قوا برای حفظ تیم تلاش می کنیم، اما سال آینده چه ...
می شد به ژیمناستیک زنان مجوز داد اما ارزش نداشت
پرهیجان بودم و خودم نیاز به آموزش و ارائه مطالب علمی و فنی داشتم. می خواستم ورزش کنم و در فضای کاملا ورزشی باشم اما در سازمان از صبح تا شب کار اجرایی انجام می دادیم که به شدت هم نیاز بود. مجدد در منطقه 6 آموزش و پرورش حق التدریس شدم. زمان زیادی طول نکشید که اداره کل تربیت بدنی وزارت آموزش و پرورش متوجه حضورم در مدرسه شد و خواستند که در حوزه ستاد کار کنم. بنابراین کارشناس مسئول ورزش دانش آموزان ...
گفتگو با امین زندگانی درباره حبیب / گفتم دیگر تهران را نمی بینم
شما دین یا شغل شما را بپرسد و خودشان هم از این کار معمولا فراری هستند. آنجا در لحظه همه با هم خوب هستند و سعی می کنند خوش باشند. حضور اجتماعی بچه های ایران در زمان جنگ سوریه در آنجا بسیار موثر بود، منظورم ارتباط خوبی بود که بچه ها با مردم داشتند. الان نیروهای روسی وقتی به یک چهارراهی می رسند، از دور چراغ می زنند یا آژیر می کشند که باید رد شوند اما نیروهای ما به زندگی های آنها و به ...
منم آن عاشق دلبند مهدی // غلام درگه و در بند مهدی // به پیش پای او سر می گذارم // که باشم تا ابد پابند ...
الله عشق سلامِ لب فاطمه ماه عشق سلامِ زمین و سلامِ زمان سلامِ تمامیِ هفت آسمان سلامِ حسین و سلامِ حسن سلامِ اسیران دور از وطن سلام لب تشنه ی شاه عشق سلام دو بانوی شهر دمشق سلام همه انبیاء عظام سلام صلات و سلام صیام سلام رز و نرگس و نسترن سلامِ خوشِ سوسن و یاسمن سلام گل یاس زرد و سپید سلام ...
شجاعت بنیادی فر در اعلام پنالتی به سود استقلال
به گزارش ایسنا، روزبه چشمی، مدافع تیم فوتبال استقلال پس از برتری 2 بر یک تیمش برابر گل گهر سیرجان در یک بازی جنجالی در میان خبرنگاران حاضر شد و اظهار کرد: به هواداران تبریک می گویم و به بازیکنان خدا قوت می گویم که هر چه داشتند، گذاشتند و توانستیم برنده شویم. وی ادامه داد: داور با شجاعت پنالتی گرفت و اگر همه داوران این گونه باشند که پنالتی های الکی نگیرند و آن خطایی که اتفاق افتاده را ...
رشادت های روایت نشده!
خداحافظی با خداحافظی های قبلی تفاوت داشت. قبلا پدر قول می داد که وقتی آمد فلان چیز را برای بچه ها بخرد اما این بار سخنی از برگشت نبود. او همه را بوسید و من کنار طاقچه گلی ایستاده بودم. خدایا شرمنده از محضر پدرم هستم. مرا ببخش. ای خدا پدرم آمد مرا هم ببوسد. با بغض و اشک به او گفتم، این رسم مردانگی نیست. شما به من قول دادی که با هم برویم جبهه. به قولت عمل نکردی و می خواهی تنها ...
لطیف مثل جشن تکلیف
در میان پچ پچ های دخترانه، ته دلم خیلی خوشحال بودم، چون نماز خواندن را از مادرم یاد گرفته بودم. به همین دلیل در میان پچ پچ هایی که با همکلاسی هایم داشتم، گفتم من که نماز خواندن را بلدم و بزرگ شدم! همکلاسی ها نگاهی به من کردند و گفتند: واقعا؟! من هم سری به علامت رضایت تکان دادم و گفتم مادرم قرار است برای من چادر نماز بدوزد. بعد از آمدن از مدرسه به مادرم گفتم: مامان کی می ریم برای من پارچه بخری ...
دختر جوان: دوست پسرم به بهانه قلیان مرا به خانه کشاند!
کنم و با دوستان ناباب معاشرت نکنم. او می گفت: ضعف انسان در اعتقادات مذهبی او را به ورطه نابودی می کشاند و من باید مراقب خودم باشم. اما من که از شنیدن این حرف ها بیزار بودم به پدرم توهین می کردم. شغل اش را به رخش می کشیدم و فریاد می زدم شرمگین ام از این که یک کارگر ساختمانی پدر من است! و...، اما پدرم با شنیدن این جملات تلخ فقط بغض می کرد و نمی گذاشت اشک هایش سرازیر شوند. با وجود این هیچ ...
بابای آرات حسینی در نقش پدر لیونل مسی!
نظر مالی به نقطه بهتری از شما برسد؟! من نمی گذارم بچه ام مثل خودم باشد؛ من این همه سال زجر کشیدم و نمی گذارم پسرم هم همین طور زجر بکشد. اگر من هم کاری نکنم پس با پدر و پدربزرگ خودم چه تفاوتی دارم؟ ما نسل در نسل آدم هایی بودیم که سختی می کشیدیم و به هیچ کدام از آرزوهایمان نرسیدیم. من تمام وقتم را صرف پسرم می کنم و قطعا پسرم به چیز هایی می رسد که از منِ نوعی بهتر می شود. وقتی یک ...
نگاهی به 86 سال زندگی هنری محمدعلی لطفی مقدم، پدر تئاتر مشهد، به مناسبت سالروز تولدش | به نام پدر
گفته است: در آن زمان، رئیس اداره امور هنری و ادبی، مدرس اداره کل فرهنگ و هنر و سرپرست مرکز آموزش تئاتر مشهد بودم. دو شغل دیگر هم داشتم که به صورت پاره وقت انجام می دادم. مدیر روابط عمومی جمعیت هلال احمر خراسان بودم. این شغل را به این خاطر یدک می کشیدم تا بتوانم تالار هلال احمر را که تنها محل مناسب اجرای برنامه های تئاتر بود مدیریت کنم. از همین موقعیت استفاده کردم و تالار را که فرسوده ...
عهد عاشقانه دهه هشتادی و نودی های اسدآبادی با امام غائب(عج)/ از رعایت حجاب و خواندن قرآن و نماز تا ...
کردیم و تا توانمون باشه حفظ می کنیم تا حد توانمان به نیازمندان کمک می کنیم و اینکه روزه و نمازمون رو کامل می گیریم و می خونیم10000 تا صلوات می فرستیم به پدر و مادرمون و بزرگترها احترام می گذاریم تا آنها از ما راضی باشند روزی 2 صفحه از قرآن رو می خونیم و امروز سوره ی یاسین را کامل خوندیم امام زمان عزیز زودتر بیا که همه چشم انتظارت هستیم بیا تا ظلم و بدی برود برای تعجیل ظهور آقا امام زمان 3 صلوات ...
زندگی دوباره در لحظه اعدام
نوجوانی که در چهارشنبه سوری با پرتاب نارنجک، جوان دیگری را به کام مرگ فرستاد و به طور ناگهانی و با گذشت اولیای دم، از مرگ نجات یافت درباره سرگذشت خود گفت: 10 ساله بودم که پدر و مادرم از یکدیگر جدا شدند و من هم فرزند طلاق نام گرفتم . آن زمان مادرم سرپرستی من و برادرم را پذیرفت و با کارگری در بیرون از منزل هزینه های زندگی ما را تامین می کرد. با وجود این من فقط تا اول راهنمایی درس خواندم و بعد از آن ...
عروس: مسعود نیمه شب در اتاق خواب مرا به باد کتک گرفت!
و استرس قرار داد که نتوانستم امتحانات پایان ترم دانشگاه را با موفقیت پشت سر بگذارم و من که واقعا خسته و بی حوصله شده بودم با او قهر کردم و دیگر به تماس های تلفنی اش نیز جواب ندادم. دو هفته از این ماجرا گذشت و شب گذشته مسعود که می دانست پدر و مادرم به شهرستان رفته اند و تنها هستم به خانه ما آمد. با دیدن او فکر می کردم می خواهد معذرت خواهی کند اما شوهرم با لحنی تند و عصبی گفت از روزی که ...
به خاطر شهادت من از کسی طلب چیزی نکنید
را شکر می کنم که مرا لایق آن دانستی که این جان ناقابلم را در راه تو قربانی کنم. خدمت پدر و مادرم سلام عرض می کنم، خدمت برادرانم محمد، حسین، حسن، حمید و خواهران طاهره و نیره سلام عرض می کنم، پدر بزرگوار و مادر عزیزم امیدوارم که مرا ببخشید که اگر در این مدت چند سالی که مهمان شما بودم و به غیر از رنج و زحمت دیگر کاری برای شما انجام ندادم و طلب مغفرت دارم و از طرف من از بابا جان و ننه جان ...
انعکاس جلوه های مقاومت محصول مجاهدت شهدای رسانه است
و دروس حوزوی را در ایران خوانده بود و در حال دریافت لیسانس حقوق بود که به شهادت رسید. بعد از شهادتش من فعالیت های فرهنگی- دینی پدر را ادامه دادم. خبر حمله تروریستی من با صدای آوا همکاری دارم، اما حالا که در ایران هستم و در حال تحصیل، کمی از این فضا فاصله گرفته ام، اما در افغانستان همراه پدر برای تهیه گزارش می رفتم. خیلی وقت ها با ایشان بودم. روز شهادتش من در دانشگاه امتحان ...
توکل ، اخلاق و احساس مسئولیت پله سعادت می شود
همواره با لطفی یک طرفه هدایت گر من بوده است؛ از پدر و مادر عزیزم، همسرم و معلمان و مربیان، که در همه حال پشتوانه من بودند و من موفقیت و موقعیت فعلی خود را پس از خداوند مهربان مدیون آنها می دانم و هر چه که دارم و به دست خواهم آورد خاصه از دعاهای مادرم و از دست های زحمت کش پدرم بود، من از همین جا برای شادی روح پدر و مادرم قرائت فاتحه ای می خوانم. به جوان ها و هم سن و سال های خودتان چه ...
زندگی نامه شهید محمدعلی ملک شاهکویی
خاموشند و هر چه فریاد دارید همه باهم بکشید ،که این کاخ ستم را در هم کوبید در آخر پدر جان و مادرجان باید به عرض برسانم که نمی توانم ازشما تشکر کنم چونکه اگر شیر تو مادر به اسم حسین در هم آمیخته نمیشد و به آیه آیه های وجودم می رسید تحقیقا من اصلا نمی توانستم اهل درد باشم و اگر راهنماییهای تو پدر و نصیحتهای سمچ وار تو مرادم نمی بود معلوم نبودکه در کدام از دسته و گروه های ملحد می بودم آخ ...
گره رنج در رج های فرش لرستان/ فرش باف موفق خرم آبادی: به دنبال احیای فرش بومی هستم
می کنم، بازار فروشم تضمین شده است، بیشتر کارهای من را تاجرهای بزرگ خریداری و صادر می کنند. خاطره ای که برای شما در حین فعالیت فرش بافی تان برای جالب باشد؟ سال اولی که کارگاه را در خرم آباد افتتاح کرده بودم یک خانم پیش من آمد و گفت بافنده هستم، وقتی آزمون عملی از او گرفتم واقعا کارش خوب بود یک دار قالی به او دادم که در خانه آن را ببافد. یک تابلو وان یکاد را قرار بود ...
شکیرا به سیم آخر زد | نقره داغ شدن نامزد جدید پیکه توسط شکیرا + عکس
جدایی یک جدایی عادی نبود، بنابراین همه چیز سخت می شد و این سختی فقط برای من نبود، بلکه فرزندانم را هم تحت تاثیر قرار داد. شکیرا با اشاره به ضربه ای که از این اتفاق خورده اظهار داشت: من همیشه این داستان را در ذهنم داشتم که هر زنی به یک مرد نیاز دارد. رویای خانواده ای را داشتم که پدر و مادر در یک خانه زندگی می کنند. من عاشق عشق ورزیدن بودم و حالا توانستیم این موضوع را از زاویه دیگری درک ...
توضیح جنی “بلک پینک” در مورد جراحتش؛ حالم خوب است!
طرفداران نگران خود اطمینان خاطر داده است که این تنها یک جراحت جزئی است و روند بهبودی او آغاز شده است. این آیدل محبوب پیام خود به بلینک ها را در شبکه مجازی Weverse منتشر کرد. جنی در پست خود نوشت: اتفاق خاصی نیوافتاده است. با این حال ترجیح دادم که خودم این خبر را به شما بدهم تا غافلگیر و نگران نشوید. در زمان استراحت مراقب سلامتی ام بودم. خوب غذا می خوردم و خوب می خوابیدم ...
رابطه نامشروع مرد هوسباز جلوی چشم زن و دخترش
...: چشمانم را باز کردم هنوز گیج و منگ بودم نمی دانستم مرده ام یا زنده هستم. چند لحظه بعد پرستاران را بالای سرم دیدم و تازه فهمیدم که از مرگ نجات یافته ام. دختر 15 ساله که به همراه مادرش وارد کلانتری شده بود تا راز های عجیبی را فاش کند، در حالی که بیان می کرد با جان و دل راضی به طلاق پدر و مادرم از یکدیگر هستم، درباره ماجرای اقدام به خودکشی اش به کارشناس اجتماعی کلانتری پنجتن مشهد ...
روایت خانواده هایی که برای آمرزش امواتشان خیرات متفاوتی در نظر می گیرند | چراغی برای روشنایی خانه آخرت
مادرم تصمیم گرفتند به دلیل وضع جسمی و نیز اوضاع بحرانی کرونا در تهران، راهی شاهرود شوند. در همه دوران کرونا فرصتی برای مشهدرفتن فراهم نشد. با کم شدن کرونا، من و خواهرم تصمیم گرفتیم که همراه پدر و مادرم راهی مشهد شویم. پدر و مادرم با چه شوق و ذوقی راهی مشهد شدند! روز اول که به مشهد رسیدیم، متوجه شدیم که می توان در نرم افزار رضوان برای دریافت غذای متبرک حضرت ثبت نام کرد. آن روز خواهرم ثبت ...
تا زمانی که قلب و ساق هایم سلامت باشند، به بازی ادامه خواهم داد
فوتبالم را اینجا به پایان برسانم. هیچکس نمی تواند برای آینده اش برنامه ریزی دقیقی انجام دهد اما حس خوبی دارم و به همین خاطر است که تصمیم گرفتم به بازی ادامه دهم. به همین دلیل هم اینجا هستم. شرایط مثل زمانی است که دوباره به کلن برگشتم. می خواهم به این باشگاه کمک کنم. * تجربه بازی در گورنیک تا به امروز چطور بوده است؟ هر روز حضورم در اینجا یک تجربه لذت بخش است زیرا وقتی بچه بودم ...
درباره مصرف آنتی بیوتیک برای "پیروز" هشدار داده بودم!/ این یک تجربه موفق بود که خطاهایی هم داشت
زنگ زدند که "توله (پیروز) در مهمانسرا بلاتکلیف است؛ چه کار کنیم؟ گفتم: مگه بچه های تیم نیستند؟ گفت: نه. این توله تو مهمانسراست. سلامت نیوز: مراحل بعدی چگونه پیش رفت؟ زنگ زدم به علیرضا شهرداری. ایشان قبلش یک لایو آه؛ من بودم آنجا؛ همه خوب بودند! من رفتم همه مُردند! گذاشته بود. گفتم: شما کجایی؟ گفت: تهرانم. گفتم: مرد حسابی! من از شما قول نگرفتم کارت درباره پروانه در ...
سیمئونه: برای رسیدن به اینجا بهای سنگینی دادم
لحظات خوبی که با اتلتیکو سپری کرده بودم را به یاد آوردم. دیدار چلسی، دیدار نیمه نهایی لیگ قهرمانان، بازی با بارسا که در نهایت با قهرمانی ما به پایان رسید و فینالی که در میلان در ضربات پنالتی باختیم و نتوانستیم بیشتر از آن به جام قهرمانی نزدیک شویم، اما باید بگویم که من آرام هستم و اینجا همان جایی است که دوست دارم باشم و کاری است که دوست دارم انجام دهم. شما باید تا لحظه آخر مبارزه کنید. این ...
پست جدید مژده لواسانی | مژده لواسانی در کنار پدرش
گربه می ترسم گویا بچه که بودم، یک بار گربه روی کالسکه ام پریده است ، هنوز هم کابوس های شب من گربه است آشپزی ، سوسک و لوس ! این خیلی بد است که بگویم آشپزی بلد نیستم ، از سوسک نمیترسد ولی میگوید اهل مطالعه کتاب است و پدر و مادرم خیلی سخت گرفتند که لوس نباشم و نیستم پوشش چادری برای من به لحاظ سبک و سیاق خانواده ام چادر چیز غریبی نبود همیشه چادر ...