سایر منابع:
سایر خبرها
سلام، بِرسابه اینجاست؟/روایت جست جوی روزنه های امید در کوچه ای بلند و بن بست
خبرگزاری فارس؛ حنان سالمی: کمی جلوتر از خیابان امیرکبیر غربی و حوالی اکباتان گیر افتاده بودم. دور و برم تا چشم کار می کرد پر از مغازه های ابزار فروشی و موتورهای توی بغل هم پارک شده بود. کی فکرش را میکرد برسابه هوسپیان من را این همه راه تا سر یک کوچه ی بن بست بکشاند و بعد یکهو این طور دستم را وسط آدم هایی که یک نفس دنبال زندگی می دویدند، توی حنا بگذارد و برود. من مانده بودم و خودم. حتی ...
رهبر انقلاب: خانم یک شخصیت مستحکم و قوی داشتند
... در این مدت که مبتلای به جدایی از آن نور چشم عزیز و قوّت قلبم گردیدم متذکر شما هستم و صورت زیبایت در آئینه قلبم منقوش است. عزیزم امیدوارم خداوند شما را به سلامت و خوش در پناه خودش حفظ کند. [حالِ ] من با هر شدتی باشد می گذرد ولی بحمدالله تاکنون هر چه پیش آمد خوش بوده و الان در شهر زیبای بیروت هستم؛ حقیقتاً جای شما خالی است فقط برای تماشای شهر و دریا خیلی منظره خوش دارد. صد حیف که محبوب عزیزم همراه نیست که این منظره عالی به دل بچسبد... 1 ...
وقتی شوگرمامی پولدار از پسر مجرد مشهدی شکایت کرد
...: زن 26 ساله که گویی کوله باری از غم را به دوش می کشید با بیان این که جوان مجرد فقط برای پول و ثروت با من ازدواج کرد که زنی مطلقه بودم درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت: آخرین فرزند یک خانواده شش نفره هستم، اما پدر معتادم زمانی که من فقط دو سال داشتم، مادرم را رها کرد و به دنبال سرنوشت خودش رفت و با زن دیگری ازدواج کرد، اما او هفت سال بعد از این ماجرا ...
نوعروس خائن با دوست صمیمی داماد رابطه گرفت این دختر بی حیا در اینستاگرام دنبال شوهر می گشت!
پرحادثه زندگی اش گفت: خانواده ام به دلیل تفاوت فرهنگی با خانواده سحر به شدت مخالف بودند اما من با استدلال اینکه سحر با خانواده اش فرق می کند، اصرار به این وصلت داشتم. سرانجام هم آنها کوتاه آمدند و مراسم ازدواج ما برگزار شد. اوایل زندگی مان خیلی خوب بود و من از هیچ کاری برای خوشحال کردن او دریغ نمی کردم.او همانی بود که همیشه آرزویش را داشتم. اما این شرایط دوام نداشت. چند ماهی از زیر یک سقف ...
قلعه نویی: شاید لیاقت تیم ملی را نداشته باشم
یک بازی را هم در دبی یک بر صفر بردیم. بعد هم آقایان کشوری و بهاروند آمدند. به یک جمع بندی رسیدیم ولی همان موقع گفتم باشگاه سپاهان باید تصمیم گیری کند. در نهایت گفتند قلعه نویی فعلا در سپاهان بماند. سرمربی جدید تیم ملی فوتبال افزود: امیدوارم خدا کمک کند بتوانم دل مردم را شاد کنم چون تیم ملی این پتانسیل را دارد. امیدواریم جلو برویم. همین جا از همه مخصوصا بزرگان خواهش می کنم هر آنچه می ...
قلعه نویی: من سرباز کوچک وطنم هستم
، برند شده است. با بودجه ای معمولی و بازیکنانی که راجع به آن ها چه بگویم. راه مان را خیلی خوب رفتیم. با همه مسائلی که برای مان اتفاق افتاد و فرازونشیب هایی که داشتیم. راه خوبی بود چون مردی به نام عتیقی آن بالا بود. مجموعه او این بستر را خیلی خوب درست کرد. قلعه نویی گفت: بعد از آن اتفاق شاید اگر هر فرد دیگری مدیریت باشگاه بود، الان گل گهر در لیگ یک بود ولی آنقدر مدیریت باشگاه خوب بود که ما ...
پای صحبت خانواده شهید محبی فردویی به بهانه روز بزرگداشت شهدا؛ اصرار بر بدحجابی و بی تفاوتی در این زمینه، ...
و کنایه های زیادی از سوی برخی همکلاسی هایم روبرو می شدم که به عنوان مثال می گفتند فلانی با سهمیه وارد دانشگاه شده و از این جور بحث ها و حال آن که آن ها هیچ وقت احساس نبود پدر را درک نکرده اند و وقتی به آن ها می گفتم آیا حاضرید همه جور امکانات به شما بدهند اما از نعمت پدر محروم باشید، می گفتند نه، خدا نکند!! شیار 143و تداعی داستان انتظار برای آغوش پیکر پدر 16 سال بی خبری از ...
قلعه نویی: شاید لیاقت تیم ملی را نداشته باشم؛ به من ظلم شد
خیلی خوب رفتیم، با همه مسائلی که برای مان اتفاق افتاد و فرازونشیب هایی که داشتیم. راه خوبی بود چون مردی به نام عتیقی آن بالا بود و مجموعه او این بستر را خیلی خوب درست کرد. بعد از آن اتفاق شاید اگر هر فرد دیگری مدیریت باشگاه بود، الان گل گهر در لیگ یک بود ولی آنقدر مدیریت باشگاه خوب بود که ما سال قبل برگشتیم و چهارم شدیم. الان هم خداراشکر با همه بدشانسی ها و اشتباهاتی که داشتیم و اتفاقاتی که افتاد ...
شهرت مان را مدیون تلویزیون هستیم
از آن فاصله بگیرد؟! اتفاقا چون کار ما فرهنگی و برای بچه ها است، بسیار وظیفه خطیری داریم. با توجه به سلیقه و خواسته بچه های امروز و گستردگی رسانه ها کار برای برنامه سازان سخت تر هم شده است. حتما همین طور است. چون بچه ها با شبکه های اجتماعی می توانند همه دنیا را رصد کنند. به نظر شما هنوز هم می توان با ایده ها و طرح هایی که شما و هم نسلان تان دارید، بچه های امروز را ...
شب چله ترسناک! / آقای مهندس نمی دانست فرشته او را زیر نظر دارد!
ام اس بودم هر روز اوضاع وخیم تری پیدا می کردم؛چرا که در سال 86 به اجبار پدرم با دختری ازدواج کردم که او را دوست نداشتم به همین دلیل یک سال بعد و در همان دوران نامزدی از او جدا شده بودم. دیگر وضعیت زندگی ام به هم ریخته بود؛ چرا که بعد از ماجرای شمال از محل کارم نیز اخراج شدم و به سرمایه گذاری در بورس روی آوردم، اما این روزها هم دوام نداشت و من سرمایه ام را در حالی از دست دادم که تلخ ...
تا لطیف نشوید چیزی گیرتان نمی آید!/جایگاه لطافت های رفتاری در نظام ارزشی مسلمانان
بعد همه رفتارهایم با فرزندانم را در قالب رشد والد در جریان والدگری سبک سنگین می کنم. *بروز و تجربه کردن خصایص و رذائل اخلاقی لشکر عمر سعد در افراد تک بُعدی نگر، حتی در عصر حاضر این دغدغه را با یک کارشناس مذهبی و مشاور مسائل خانواده، حجت الاسلام دوست محمدی در میان گذاشتم؛ استاد از نظر شما تقویت و توجه به لطافت های رفتاری چه جایگاهی در نظام ارزشی مسلمانان دارد؟ لطفا مشخصا از ...
شعر گفتن روی موتور
توی خلوت باشد که بالا و پایین می پرد، شاید بیشتر از اینشتین موقع کشف بمب اتم و ادیسون موقع اختراع چراغ برق! ورجه وورجه می کند. ولی روی موتور این خوشحالی نمی تواند شکل واقعی خودش را داشته باشد، مگر آدم فقط گاز بدهد، بوق بزند، جیغ بکشد. اما همان طوری که همه قوانین طبیعی خدشه پذیر است، خوشحالی روی موتور هم می تواند، شکل و قیافه خاصی پیدا کند. آن روز گرم، بعد از تمام شدن کلاس، تازه یادم آمد ...
مهریه منحصر به فرد شهید باکری به همسرش
به دنیا آمدم. بعد از مدتی که کار تمام می شود و پدر و مادرم بر می گردند شهر ارومیه خانه مان تازه یادشان می افتد کودکی دارند که برایش شناسنامه نگرفته اند. اینگونه می شود که دی مراجعه کردند برای گرفتن شناسنامه. هنوز هم آن باغ و آن خانه هست. یک ویلای خیلی بزرگ قدیمی که هر دیوارش حدوداً 70 سانت پهن است و به عمویم ارث رسید. *تنها خانواده ای بودیم که بچه ها هم با حجاب بودند خانواده ما ...
بخشش در آستانه نوروز
پای چوبه دار رفتم اما مهلت گرفتم. بیسواد بودم و در زندان توانستم تا سیکل درس بخوانم و باسواد شوم. خوشحالم که خانواده مقتول سرانجام مرا بخشیدند و از مجازات قصاص نجات یافتم . می خواهم به شیرخوارگاه بروم و از بچه های آنجا نگهداری کنم و مثل یک پدر برایشان باشم. قتل زن دو تابعیتی سومین زندانی بخشیده شده مردی به نام سهیل است که سال 94 در پی آشنایی با یک زن ایرانی که از سوئیس به ...
یاغی پرسپولیس و رازهای ناگفته از پروین،انصاریان و سینما/تیم ملی ام پرسپولیس بود!
پیشنهاد نجومی داد. سالی که مهدی از استقلال 100 میلیون گرفت قرارداد من با پرسپولیس 3 میلیون بود. نقد هم داد. مهدی هم خانواده متوسطی داشت و چرا نباید قبول کند؟ *شما جای او بودید بعد از این اتفاقات به استقلال می رفتید؟ بله، چرا نمی رفتم؟ در آن زمان 24-25 ساله بودیم و کله شق. مگر علی انصاریان پرسپولیسی نبود؟ سرش را برای پرسپولیس می داد. چرا به استقلال رفت؟ چون به آدم فشار می آید و ...
جنایتی هولناک در مسجدسلیمان
فرزند او که توسط برادرشان کشته شدند. مقتولان یک برادر و خواهر دیگر هم دارند که هر کدام سر زندگی خودشان هستند. بهتان گفتم؛ یکی از دختران این خانواده (مقتول) طلاق گرفته بود،. چون همسرش اعتیاد داشت. دو سالی بود که دست بچه اش را گرفته بود و پیش مادرش آمده بود و با مادر و خواهر کوچک تر از خودش زندگی می کرد. برادر آنها همین شخصی که قتل را مرتکب شده، سابقه دار بود. به جرم سرقت مرتب به زندان می رفت و آزاد ...
همسرم دخترانم را اجاره میدهد/ این مرد بی غیرت ترین پدر ایران است+جزییات
برای اطلاع از وضعیت و چرایی تجاوز و گدایی خانواده افغانستانی به دست پدر ایرانی در ادامه با ما همراه باشید. بیشتر بخوانید: عروس به آرایشگاه نرسیده، داماد طلاقش داد/پای یک مرد در میان بود! از روزی که همسر پولدارم همه دارایی ها و املاک را فروخت تا موادمخدر صنعتی تهیه کند، سرنوشت کودکانم نیز تغییر کرد، به گونه ای که او دخترانم را به گدایی وامی داشت یا برای درآمدزایی به افرادی ...
هنوز هم باورم نمی شود این بازی مساوی تمام شد!
گلر ملوان هنوز هم تساوی را باور ندارد و معتقد است در بازی دیروز تیم برتر میدان بودند.
فرازهایی از وصیت نامه شهید سعید قارلقی + تصاویر
احداث کنند، چون او در معماری و عمران سر رشته داشت گفت مسئولیت آن با من، می خواهم اثری از خودم به یادگار بگذارم. یک شب تا صبح کار کرد. برای نماز صبح و استراحت به محل استقرار خود برگشت. بعد از چند ساعت دوباره به محل احداث پل رفت. ساعت 7 یا 8 صبح به وقت ایران بود که دلم شور افتاد به دخترم گفتم با بابا تماس بگیر ببین چکار میکنه؟ تماس گرفت، گفت: خوبم الان هم می خواهیم ادامه ...
پنهانی زن موقت مرد عراقی شده بودم!
رسیدیم به عقد پسرعموهایمان درآورند. خلاصه ابتدا خواهر بزرگم در 16 سالگی با پسرعمویم ازدواج کرد و قرار شد که دوسال بعد مراسم عقدکنان من و پسرعموی دیگرم برگزار شود. احمد علاقه زیادی به من داشت و هر روز به بهانه ای به منزل ما می آمد تا مرا ببیند اما هنوز یک سال از این ماجرا نگذشته بود که جنگ تحمیلی شروع شد و احمد هم دیگر در روستا دیده نشد. هیچ کسی از او خبری نداشت، عده ای می ...
ماجرای تلخ جنین کُشی!
رفتند اما من در حالی که وارد پانزدهمین بهار زندگی ام شده بودم ناگهان مادرم را از دست دادم و روزگارم سیاه تر شد چرا که من از همان دوران کودکی نقص عضوی در چهره ام داشتم و همه اطرافیان و نزدیکانم مرا دختری زشت رو می پنداشتنداگرچه سعی می کردم به این حرف ها توجهی نکنم ولی خودم را فریب می دادم چون واقعا زیبایی ظاهری از نظر چهره نداشتم با وجود این تا مقطع دیپلم درس خواندم. هنگامی که ورود به 17 سالگی را ...
حاملگی زن خائن از داماد خانواده!
دادم "شما؟؟" جواب داد زیاد خودت رو اذیت نکن روبه روت نشستم!!! سرم را از گوشی بلند کردم و مقابل خود را نگاه کردم سمیرا به همراه همسرش مسعود در مقابل من نشسته بودند و خنده ملیح سمیرا توجهم را جلب کرد، برق خاصی در نگاهش بود، بدنم داغ شده بود و کاملا بیقرار بودم. همسرم ناگهان توجهش به من جلب شد و پرسید مشکلی پیش اومده سریع گفتم نه چیز خاصی نیست. بله از فردای همان روز ...
مریم مومن با فیس جدیدش اینستاگرام رو ترکوند | خانم از وقتی عمل کرده همش کت شلوار مردونه میپوشه
ینکه اول دبیرستان بودم و به خانواده ام از علاقه ام گفتم و برای من شرط گذاشتند که باید مهندسی پزشکی قبول بشوم.من مهندسی پزشکی اصفهان قبول شدم اما نرفتم و پنهانی با خاله ام برای دوره گذراندن و تست بازیگری می رفتم تا اینکه از طریق یکی از دوستان خوبم به بازی در سریال بانوی عمارت دعوت شدم. ازدواج مریم مومن مریم مومن هنوز بصورت رسمی ازدواج نکرده اما خودش تایید کرده است در یک رابطه ع ...
بدبختی که شب چهارشنبه سوری سر “ترانه علیدوستی” آمد!
...> زمان مرگ پویان من سر فیلمبرداری چهارشنبه سوری بودم و دقیقا در همان روز چهارشنبه سوری، یعنی 25 اسفند سال 83 فوت کرد. وقتی خبر را دادند نمی دانم چطور تا خانه رفتم. اما بعد از آن و وقتی مراسم تمام شد، دوست داشتم که خیلی سریع و به طورخود خواسته سر خودم را با بازی در فیلم گرم کنم و دوباره به گروه پیوستم. در حقیقت یک هفته سر کار نرفتم که سه روز آن، سه روز اول عید بود که در هر ...
خیانت اینستاگرامی به دلیل بی تفاوتی های شوهر
... شش ماه که از ازدواج مان گذشت آرش انگار یک آدم دیگر شد. بیشتر با دوستانش وقت می گذراند بعد هم کلاً انگار من را از زندگی اش حذف کرد. ما با هم اختلافات زیادی پیدا کردیم. *چرا بچه دار نشدید؟ آرش دوست نداشت بچه داشته باشد. کلاً سمت من نمی آمد و حتی نمی گفت چرا با من این قدر سرد برخورد می کند. *چرا از همسرت جدا نشدی؟ خانواده من طلاق را قبول نداشتند. از ...
نوروز در جبهه ها دوست داشتنی بود
از آن سال به یاد دارم. در واحدی که ما بودیم، من عکاس بودم، یک مداح و یک خطاط هم داشتیم که تابلوها را می نوشت. برای ما 3نفر یک واحد تبلیغات درست کرده بودند و بچه ها به شوخی می گفتند اینها واحد تنبلیغات هستند! حالا چرا به این اسم معروف شده بودیم؟ چون ما یک موتور برق هوندا داشتیم، موقع اذان موتور برق را روشن می کردیم و رادیو را پشت بلندگوها می گذاشتیم تا صدای اذان در جبهه پخش شود. یک شب ما خوابمان ...
رفیق حاج احمد میان آب های دجله گم شد
. روی دو زانویش نشست و آنجا گریه ایشان را دیدم. ناگهان قامت بست و ایستاد به نماز! وقت نماز بود یا این نماز خواندن حاج احمد در آن آتش سنگین دشمن معنای خاصی داشت؟ وقت نماز نبود. شهادت آقا مهدی 2 یا 2.30عصر اتفاق افتاده بود و نهایتا نیم ساعت بعد من پیش حاج احمد بودم. وقتی شهید کاظمی به نماز ایستاد، همه تعجب کردیم. من که داشتم حرص می خوردم. پیش خودم می گفتم آخر الان چه وقت نماز ...
بازگشت به آغوش مادر پس از 8 سال
.... از این موضوع خیلی خوشحال بودم و فکر می کردم با آمدن بچه زندگی من و همسرم بهتر شود اما اشتباه می کردم چون بعد از تولد دخترم مشکلاتم بیشتر شد و سرانجام هم وقتی دخترم یک ساله بود از خانه شوهرم رفتم و به خانه پدرم برگشتم. در این مدت بزرگان و ریش سفیدان فامیل با وساطت قصد آشتی دادن ما را داشتند اما بی فایده بود. خانواده شوهرم دخترم را گرفتند و من تنها تر از قبل فقط غصه می خوردم و زجر می کشیدم ...
زیباترین زن ایران به غلط کردن افتاد!
رژیم غذایی روی آوردم تا شاید اندکی لاغر شوم و من هم مانند جاری هایم از لباس های شیک و دخترانه استفاده کنم! از آن روز به بعد انواع رژیم های غذایی را تجربه کردم، هرکس راهی را برای لاغری نشانم می داد همان مسیر را طی می کردم! به انواع و اقسام داروهای گیاهی و شیمیایی متوسل شدم. نزد متخصصان تغذیه رفتم اما هیچ کدام تاثیری در کاهش وزنم نداشت. خیلی از این موضوع در رنج و عذاب بودم تا این که روزی ...