سایر منابع:
سایر خبرها
امیر از من درخواست رابطه جنسی داشت/ قبول نکردم رفت با میترا که دختر راحتی بود/ او احساسم را نابود کرد
دخترجوان سرگذشت خود را این گونه توصیف کرد: در یک خانواده متوسط به دنیا آمده ام و تنها دختر یک خانواده هفت نفره هستم با چهار برادر که از همه آنها کوچکترم و پدر و مادرم بعد از من که دیگه تنها دختر خانواده بودم و پدرم خیلی دوست داشت دختر داشته باشد، دیگه خیالشون که راحت شد، صاحب بچه نشدند. چون تنها دختر بودم و بچه آخر خانواده همه بهم محبت میکنند مخصوصا پدرم که به شدت دختر دوست است و ین ...
طعم شیرین زندگی در کنار 7 فرزند
بیشتر باشد آسیب پذیری آنان از طرف جامعه و روی آوردن به دوستان ناباب کمتر است. فرزندانی که عصای دست پدر و مادر شدند با فرزندان آقای هوشنگی هم که هر کدام در خانه گوشه ای را از کار گرفتند و به نوعی عصای دست پدر و مادر شدند به گفتگو نشستیم. محمد حسن که فرزند سوم این خانواده است، گفت: من در خانه همیشه وظیفه تهیه آرد از نانوایی را دارم و وقتی مادرم نان می پزد به او کمک ...
این مرد زیر بار حقارت نرفت
کوچه پس کوچه های سلسبیل . هر انشعابی که وصل می شود: ببخشیدها... انعام بچه ها . کم کم گوشم به این کلمه عادت کرده است. با این همه قبل از اینکه کار به ببخشیدها برسد، من بساط را جمع کرده و به آن سوتر کوچه کوچیده ام. شب عید است؛ خانه ها برق می خواهند. این بیست روز را شب و روز بار برده ام. بنااست که اِنعام بچه ها جمع و قبل از تحویل سال تقسیم شود. قرارمان قهوه خانه ای در همان حوالی ...
بهترین نوروزم عید سال 77 بود
ریزد و هرکدام را تمیز و پاک می کند و سر جای خود می چیند اما من در خانه خودم این طور نیستم. هر روز را برای نظافت یک قسمت اختصاص می دهم تا کم کم انجام شود. در هر حال خانه تکانی را دوست دارم و برخلاف زحماتش، میانه خوبی با آن دارم. مسلماً اگر در کنار خانواده باشم حتماً نخستین تبریک را به مادرم بعد پدر و خواهر و برادرم می گویم. بله، بی تردید یکی از زیبایی های این ایام چیدن سفره هفت ...
والی زاده: مردم از موزه های تهران دیدن کنند/ احترام روزه داران را داشته باشیم
و استودیوی دوبلاژ و فضای سبز محیط صداوسیما از دوست داشتنی های من است. صداپیشه لوک خوش شانس در ادامه نیز گفت: همیشه این را گفتم که تهران بسیار زیباست و تنها یک ایراد دارد و آن هم این است که ماشین هایی که در این شهر هست بیشتر از حد ظرفیتش است. هنوز هم معتقدم تهران روز به روز هم زیباتر می شود. او که به جای شرلوک هلمز هم سخن گفته، در ادامه گفت: اگر بخواهم فضایی به مردم معرفی کنم ...
سردار آزمون: آقای قلعه نویی از شما ممنونم چون...
...> بازی دیروز ایران و روسیه را دیدم. بچه ها واقعاً خوب بازی کردند. ایران در سال های اخیر همیشه نشان داده که به فرد وابسته نیست و هر وقت که یک تیم بوده به موفقیت رسیدیم. از این به بعد هم همین گونه خواهد بود و قطعاً با آقای قلعه نویی برای موفقیت و قهرمانی در جام ملت های آسیا می جنگیم و من هم بالاترین توان خودم را در تیم ملی به کار می گیرم. ...
حق سکوت دختر نوجوان برای رازداری خیانت مادرش ! / الهام خودش طعمه شد !
به گزارش ؛ الهام با مراجعه نزد پلیس از سرنوشت شوم خود برداشت و گفت: یک بار بخاطر مریضی زود از مدرسه به خانه برگشتم باورم نمی شد که مادرم با مرد غریبه ای در خانه خلوت کرده بود دلم به حال پدرم سوخت اما مادرم با التماس و دادن وعده های وسوسه آمیز قانعم کرد تا رازش را فاش نکنم. وی افزود: از آن روز به بعد من هر چیزی می خواستم مادرم نه نمی گفت شده بودم امپراطور خانه و کار تا جایی پیش رفت که ...
خاطرات جامانده ای از یگان دریایی ثارالله بخش نخست
شده بود؛ اما می گوید تهران جای خوبی برای فرار از دست ماموران برای من نبود. در این مسیر نیز سختی های زیادی را تحمل کرد حتی یکبار هم نزدیک بود دستگیر شود تا اینکه انقلاب اسلامی پیروز شد و جبهه دیگری برای مبارزه برای او و یاران امام باز شد از کوه های کردستان و ایلام گرفته تا عملیات های آبی و خاکی هشت سال دفاع مقدس... همه جا همپای فرمانده اش بوده و خاکریزها و سنگرها را پشت ...
ماه رمضان در شهر وان ترکیه و رفتار توریست های ایرانی!
چیده اند و در بازارچه ها، در جلوی غذاخوری ها، میز گذاشته اند و یک غذای محلی به اسم "کوفته خام" chi coofta عرضه می کنند که مخصوص ماه رمضان است. موقع غروب، وقت افطار، تقریبا همه مغازه ها به یکباره می بندند و در کوچه و خیابان، غیر از توریست ها، کسی دیده نمی شود. توریست های ایرانی، در فجیع ترین حال ممکن، از کشف حجاب همگانی تا تظاهر تعمدی به روزه خواری، در اطراف هتل ها و خیابان اصلی دیده می ...
ماجرای گم شدن حاج سید مهدی میرداماد در کودکی
هم همان. ما خانواده پرجمعیتی بودیم و از غفلت خانواده استفاده کردم و به بیرون از خانه رفتم. ما 5 برادر و 3 خواهر هستیم. با توجه به اینکه محله کوچک بود و همه آشنا بودند، مدتی محله به هم ریخت. همه به دنبال من می گشتند. اوایل دوران دفاع مقدس بود و شرایط خاصی هم حاکم بود. پدرم می گفت، مادرم سجاده اش را در حیاط خانه برپا کرده بود و سر بر سجاده نماز می گذاشت و دائماً توسل می کرد تا من پیدا ...
اینجا خانه ما| کله گنجشکی یا کله مگسی؟ مساله این است!
گروه زندگی: این، روایت جریان زندگی است. زندگی، در خانه ما! علی در حالی که دارد به بستنی قیفی لیس می زند می گوید: منم روزه ام! خواهرم مینا با بچه هایش آمده سری به ما بزند و با خودش بستنی آورده. همه بچه ها در حال خوردن بستنی هستند که مینا از من می پرسد کی روزه ست؟ و علی فوری اعلام می کند که او هم روزه است! مینا خنده اش گرفته . چشمکی ...
سالی که نوروز و ماه رمضون به هم رسیدن
همیشه عطر سدر و حنا داشت. بعد هم صورت و دست های نارنجی اش را بوسه باران می کردم. صورتش پر از خنده می شد، لب هایش...حتی چشم هایش می خندید. اولین جمله اش این بود : _ بازم که بالشت آوردی، مگه بالشت تو چه فرقی داره دختر؟ من هم هر شب برای اینکه دلش را نشکنم قول می دادم از شب بعد با خودم بالشتم را نبرم. هیچ وقت به بی بی نگفتم بالشت من از پر گنجشک پر شده و وقتی سرم را رویش می گذارم، خیال ...
آبروی این دختر در پارتی شبانه رفت | فیلم سیاه این دختر در شهرشان پخش شد
دختر جوان دانشجویی با مراجعه به پلیس از فیلمبرداری پنهانی یکی از اقوامشان در یک میهمانی شکایت کرد. رعنا که مدام در بین صحبت هایش اظهار پشیمانی می کرد، افزود: همخانه های من برخلاف ظاهرشان خوشگذران و اهل میهمانی های خاص بودند. اما من در خانواده ای مذهبی بزرگ شده بودم و این رفتارها از نظر من درست نبود. از طرفی به خانواده ام قول داده بودم که دست از پا خطا نکنم. به مرور اما همه چیز تغییر کرد و ابتدا در تفریحاتشان همراه شدم و بعد هم با اصرار دوستانم به میهمانی های مختلف رفتم. دیگر از ترس اینکه مرا عقب مانده ندانند نه نماز می خواندم و نه به اعتقادات ق ...
روایتی خواندنی از ماه رمضان های دوره قاجار/قماربازها هم روزه می گرفتند
عبدالله مستوفی نویسنده کتاب شرح زندگانی من و از رجال دوره قاجار و پهلوی در کتاب خود به تاریخ اجتماعی و اداری دوره قاجار پرداخته است. کودکی مستوفی در زمان پادشاهی ناصرالدین شاه قاجار گذشت و او در بخشی از این کتاب به آداب و رسوم و اتفاقات در ماه رمضان در زمان کودکیش می پردازد. بخش های خلاصه شده ای از این قسمت کتاب شرح زندگانی من را در ادامه می خوانیم: دیگر از اوقاتی که ما خیلی مترصد ر ...
خیانت مردی که عاشق زنش بود ! / همکار زنم فرشته شب هایم شد !
. غرورش شکسته بود، هزار بار قسم خوردم که دیگر تکرار نخواهد شد. برای اولین بار در زندگی مان قهر کرد و از خانه رفت. غرور شکسته می گوید: تازه می فهمیدم که چقدر دوستش دارم، دوباره شروع کردم به تقلا و قول دادن و قسم خوردن. می دانستم که شکسته است ولی به خاطر اینکه زندگی مان را دوست داشت، برگشت. چند ماه بعد دوباره همه چیز را از یاد بردم و مشغول علائق خودم شدم. دوباره من و بچه ها مخفی ...
مطلع عشق| زرق و برق جهیزیه بهترین عروس عالم! /برندهایی که ضامن خوشبختی نیستند
خدانکند یخچال جهیزیه دختر خانومی فلان مارک نباشد یا رنگ پلوخوری هایش با سرویس قابلمه ست نباشد آن وقت است که اهل فامیل چه دور و چه نزدیک سریع وارد عرصه می شوند و دهان به دهان می چرخانند که: بیچاره چه جهیزیه ای! حداقل چند تکه لوازم درست و حسابی نداشت! حالا حرف و حدیث های مراسم جهازبرون و دنگ و فنگ های سیاهه کردن جهیزیه بماند. اصلا یعنی که چی یک جین و اندی کارگاه گجت هجوم بیاورند خانه عروس و وجب به وجب وارسی کنند که چه دارد و چه ندارد. ...
قمر فاطمیون بعد از شهادت به پدرش چه گفت؟
فاطمیون شهرت داشت در سن 27 سالگی در کسوت مسؤول تخریب لشکر فاطمیون در 22 آبان ماه سال 1395 حین پاکسازی شهر حلب به شهادت رسید. مزار پاکش در بهشت رضا (ع) شهر مشهد قرار دارد. حسینم بابا جان! عباس هریری از جانبازان دفاع مقدس درباره اینکه پسرش را بعد از شهادتش دیده است، اینچنین به خبرنگار خبرگزاری فارس می گوید: 12 روز از شهادت حسین گذشته بود. ماه ربیع الاول سال 1395 بود. به فرزندانم گفتم ...
ماجرای کله پاچه ای که شهید ابراهیم هادی در ماه رمضان گرفت
ی من نیست. یک دست کامل کله پاچه و چند تا نان سنگک گرفت. وقتی بیرون آمد ایرج با موتور رسید. ابراهیم هم سوار شد و خداحافظی کرد. با خودم گفتم: لابد چند تا رفیق جمع شدند و با هم افطاری می خورند. از اینکه به من تعارف هم نکرد ناراحت شدم. فردای آن روز ایرج آمده بود دنبال ابراهیم از او پرسیدم: دیروز کجا رفتید!؟ که ابراهیم برگشت هنوز افطار نکرده بود. گفت: پشت پارک چهل تن، ا ...
عاقبت خیانت به همسر با پسری 20 سال کوچکتر !! / رسوایی عجیب
فهمیدم که سیاوش مشکل بارداری هم دارد، دیگر به شدت افسرده بودم و تنها به خاطر خانواده ام به زندگی با او ادامه می دادم اما هفت سال بعد از این ماجرا بود که باردار شدم و شوق زندگی به خانه ام بازگشت. با این حال سیاوش همچنان در خانه نبود و من خودم را با دخترم سرگرم می کردم. چهار سال بعد نیز پسرم به دنیا آمد و من دیگر گرفتار بچه داری شده بودم تا این که آن ها راهی مدرسه شدند و دوباره من در ...
به شاهین دل باختم اما او مچ مرا گرفت! می خواهد طلاقم بدهد/ نمیدانم چکار کنم!
اما اکنون بعد از هفت سال زندگی مشترک همه پنهان کاری هایم لو رفته و شاهین درحالی قصد دارد مرا طلاق بدهد که متوجه شده است پسری 26 ساله دارم و ... زن 49 ساله با بیان این که در این سال ها همواره عذاب می کشیدم اما از افشای این راز به شدت وحشت داشتم، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری شفای مشهد گفت: 19 ساله بودم که اصغر به خواستگاری ام آمد ولی پدر و مادرم بدون هیچ گونه تحقیق ...
از سرقت دختر دانشجو به دستور پدر و مادر تا دستگیری 97 فعال شرکت های هرمی
. آن روز را هیچ وقت فراموش نمی کنم؛ مادرم جیغ می زد و ناسزا می گفت. به عمویم بد و بیراه می گفت و مرتب پدرم را نفرین می کرد و تصور نمی کردم روزی خودش معتاد شود. پدرم چند باری مادرم را کتک زد، بعد خانه مان شد پاتوق و مادرم که می دید زندگی اش نابود شده است، یک بار خودکشی کرد که نجات پیدا کرد. بعد از لج پدرم او هم معتاد شد. پدرم که فهمید مادرم هم مواد می کشد، خواست او را بکشد که نتوانست و ...
توصیه جالب استاد حاج منصور به او برای مناجات خوانی
کمیل می رفتیم، دوست داشتم کنار عمویم مرحوم حاج حسین ارضی و دیگر شب زنده داران باشم؛ کسانی که احساس می کردم واقعاً با امام زمان (عج) گفتگو و مناجات می کردند، یعنی تنها نجوا نمی کردند و این ارتباط یک طرفه نبود. در زمان موشک باران به مسجد ارک رفتم وی با اشاره به تاریخچه برگزاری مناجات خوانی در مسجد ارک گفت: یکی دو سال زمان موشک باران در مسجد پاچنار بودیم. شبی موشک زدند. آمدیم و ...
رفتم گندی که زده ام رو درست کنم، عفتم را از دست دادم!/ پارسا و دوستانش به من تجاوز کردند!
اتفاقی نمی افتد و همه ی ی بچه های مثبتی هستند.این دختر با اشاره به اینکه وقتی به آنجا رسیده بود، اصلاً فضا ان طور که فکر میکردم نبود، گفت: عده ای دختر و پسر با سرو وضع نامناسب در حال رقص و پایکوبی بودند. پارسا مرا به انها معرفی کرد و گفت برای استراحت به اتاق بروم او با رویی باز خیلی تحویلم گرفت و شربتی برایم آورد خوردن شربت همانا و ... وقتی به خودم آمدم فهمیدم ساعتها خواب بودم . احساس بدی ...
در خانه شمال شهر تهران چه گذشت؟ دادگاه چرا ادعای دختر جوان را رد کرد؟ اشک های دختر دانشجوی تهرانی تمامی ...
دوستانه داشته باشیم . وی افزود: مدت یک سال با هم دوست بودیم و من با میل خودش با او رابطه برقرار کردم اما بعد از مدتی وقتی فهمیدم خانواده ام قصد دارند برایم به خواستگاری یکی از دختران فامیل بروند، موضوع را به ارمغان گفتم و از او خواستم تا به رابطه دوستانه مان پایان دهد اما او علیه من شکایت کرد تا از من انتقام بگیرد. من هرگز به زور او را آزار نداده ام. من قبلا قصد ازدواج با ارمغان را داشتم اما ...
شوهرم به سراغ دختر 16 ساله ای رفت/ خودم به او اجازه دادم زن دیگری اختیار کند اما پشیمان شدم
در ارتباط است و دیگر عاشقانه نگاهم نمی کند. این بود که ناخواسته به تعقیب او پرداختم و متوجه شدم در منطقه پایین شهر وارد منزل فردی غریبه شد و چند دقیقه بعد در حالی از آن خانه خارج شد و پشت فرمان پرایدش نشست که دختری کم سن و سال او را همراهی می کرد. آن ها به منطقه ییلاقی طرقبه رفتند و داخل رستوران شدند. من هم بلافاصله با همان خودروی اجاره ای به محله آن دختر بازگشتم. تحقیقاتم به بهانه امر ...
خودم برای شوهرم زن گرفتم | شوهرم به چند همسری علاقمند بود
تعدد زوجات در کشور ما همیشه موضوعی بحث برانگیز بوده است. در این میان هستند کسانی که داشتن چند همسر را حق طبیعی مرد و آن را یکی از راه حل های معضل ازدواج می دانند. ابتدا پای حرف های همسر اول نشستم که در کمال تعجب بدون اینکه خودش دارای نقص یا ایرادی باشد، تصمیم گرفت برای شوهرش همسر دوم بگیرد. سپس حرف های همسر دوم را می خوانیم، درباره اینکه چطور پذیرفت هووی دوست صمیمی اش شود. در ادامه گفت وگوی فردا را با این دو هوو می خوانید.آرزو: بعد از ازدواج متوجه ...
زبان که روزه بگیرد، گُل می شوی!/ سه روایت از روزه های خاص
دنیا طاقت همه چیز داشت به قول خودش، الّا سه چیز! عطش کودک، اشک مرد و روضه امام حسین(ع). یکبار که به قول خودش روزه مرا برده بود... مهمان خانه ما بود. من تاب تشنگی روزه کله گنجشکی را نداشتم اما باید تحمل می کردم. خاله، تاب نیاورد کف دستش را پر آب خنک کرد و صورتم را شست. بعد گفت که خیالت راحت! کسی نمی فهمد همین طور که صورتت را می شویم، تو آب بخور از همین کف دست به کسی نمی گویم. من مانده بودم خاله چرا ...
ورانداز برانداز نیست!
برگردیم به دوست و آشنایی که کلی کمپوت خریده بودند برای ملاقات چه بگوییم. حقاً من هم باید می رفتم مشهد یک مدتی. باری، زن و بچه هنوز محل مشایعت را ترک نکرده بودند و نشد. یک جمله هم مصیبت بخوانم و الفاتحه. روز قبل، یعنی روز قرائت برانداز، من در خانه چیزی خواستم، مادر بچه ها گفت حالا داری می روی زندان که قرار نیست لوس بشوی، که بچه های مادر (خدا خیرشان بدهد) اعتراض کردند که بابا (در اینجا استثنائاً یعنی مامان) خب یک روز هم بگذار لوس بشود، حالا که دارد می رود حبس، طوری نیست. باقی فعلاً بقایتان انتهای پیام ...